تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836678637




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خداحافظی با پروانه ها


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خداحافظی با پروانه ها
خداحافظی با پروانه ها
چند روز طول کشید تا حال زنبور کوچولو بهتر شد. او خوشحال بود که می ‌تواند دوباره پرواز کند. پروانه‌ های کوچولو هر روز خودشان را به او می‌ رساندند و با او بازی می‌ کردند. زنبور کوچولو بعد از چند روز با آنها دوست شد. او خوشحال بود که با وجود دور ماندن از زنبورها، دوستان خوبی پیدا کرده است. زنبور کوچولو هر روز صبح وقتی از خواب بیدار می شد و خود را میان گل ها می رساند به دنبال آن بود که بتواند چیز جدیدی یاد بگیرد، برای همین هم سعی می‌ کرد با دقت به اطراف نگاه کند. چند ماهی گذشت زنبور کوچولو بزرگتر شده بود. او فکر می ‌کرد که دیگر وقت آن رسیده است که برای پیدا کردن زنبورها و کندو جست‌وجویش را آغاز کند. آن روز او از تمام پروانه ‌ها که تنها دوستان او بودند، درخواست کرد که به گوشه ای از دشت و همان جایی که او را پیدا کرده بودند، بروند. پروانه ها همه جمع شده بودند . زنبور کوچولو با صدای بلند به آن ها گفت: - دوستان خوب و مهربان من، پروانه‌های زیبا از شما خواستم تا همه این جا جمع شوید چون می ‌خواهم در مورد مسئله مهمی با تمام شما صحبت کنم. او چند لحظه‌ای صبر کرد و ادامه داد: - همان طور که می ‌دانید مدتی قبل از خانواده‌ام دور ماندم و به تنهایی زندگی کردم. در این مدت اگر چه شما به من لطف و محبت زیادی کردید ولی هر روز به امید پیدا کردن خانواده‌ام زندگی کرده‌ام. اکنون هم تصمیم گرفته‌ام که به دنبال خانواده‌ام بگردم و هر طور شده آن ها را پیدا کنم. پروانه‌ها که می‌دانستند با رفتن زنبورک دلشان خیلی تنگ می‌شود به او گفتند: - تو نباید اینجا را ترک کنی، چون تو دوستان زیادی داری که برای تو دلتنگ می‌شوند، از طرف دیگر تو که نمی‌دانی خانواده‌ات به کدام طرف رفته ‌اند، پس معلوم نیست که بتوانی آنها را پیدا کنی و شاید برای پیدا کردن آن ها جانت را به خطر بیندازی.
خداحافظی با پروانه ها
زنبورک جواب داد: - شما درست می ‌گویید ولی من امیدوار هستم که آنها را پیدا کنم و قول می‌ دهم که پس از یافتن آن ها دوباره به همین جا برگردیم. چون من هم دلم برای دوستان خوبی مثل شما خیلی تنگ می‌شود. پروانه‌ها و زنبورک با هم خداحافظی کردند و زنبورک در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از آنجا دور شد. او هر چند دقیقه یکبار به عقب بر می‌گشت و به پروانه‌ها نگاه می‌کرد. تا این که او دور و دورتر شد و دیگر پروانه‌ها را ندید. زنبورک می‌دانست که حالا کاملاً تنها شده است و باید کاملاً حواسش را جمع کند تا اتفاق بدی برایش نیفتد. زنبورک روزها و شب‌های زیادی را پرواز کرد، او گاهی از حیوانات درون جنگل سراغ کندوی عسل را می‌گرفت. ولی هیچکس کندوی عسل و زنبورها را ندیده بود. تا این که یک روز در حالی که زنبورک از پیدا کردن زنبورها و کندو نا امید شده بود، با دلتنگی روی شاخه گلی نشست اشک در چشمانش حلقه بسته بود. او از این که به حرف پروانه‌ها گوش نکرده بود پشیمان بود، با این حال دلش می‌خواست پس از پیدا کردن زنبورها دوباره به سرزمین اولیه‌اش برگردد و به دوستی‌اش با پروانه ها ادامه دهد. زنبورک همین طور که به آرامی گریه می‌کرد، گفت: - ای کاش می‌شد زودتر خانواده‌ام را پیدا کنم. از این که ناچار هستم به تنهایی زندگی کنم خسته شده ‌ام. - کاش می شد کسی به من خبری از خانواده‌ام می ‌داد. منصوره رضایی گروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطتلاش 3 سنجاب کوچولو در جنگل ماجراهای ناپدید شدن چوپان قلعه اولین خروس گلک، بهارش کو؟ سارا و دانه ی برف موجودی شبیه دایناسور کوچولو بوی گل قرمزی نامه‏های پروانهمحاکمه بچه خرس کهکشانی? سنگر چوبی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن