واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
بنی صدر در مراسم ختم ابوترابی
اگر چه ابوترابی جان به در برد. اما روزها و هفته های سخت و وحشتناکی را پشت سر گذاشت و بارها و بارها تا مرز مرگ پیش رفت. ولی تقدیر الهی این گونه مقدر شده بود که رهبری او آرام بخش اسیران در اردوگاه های حزب بعث باشد
به گزارش نامه نیوز، چهلمین روز خبر شهادت سید علی اکبر ابوترابی، جمعه سوم بهمن ۱۳۵۹، سید ابوالحسن بنی صدر-رئیس جمهور وقت- در قزوین حاضر شد و در جمع مردم به سخنرانی پرداخت. در این مراسم که گروهی از روحانیان لبنانی، چند تن از اعضای دفتر مردم لیبی در تهران، عده ای از مسئولین مملکتی و نمایندگان مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی نیز حاضر بودند، ابتدا حجت الاسلام سید محمد حسن ابوترابی سخنانی پیرامود دلاوری های رزمندگان ایراد کرد و سپس خواهر ایشان مقاله ای قرائت کرد.
بعد از این مراسم بنی صدر به خانه ی آیت الله سید عباس ابوترابی رفت. او فرزندان سیدعلی اکبر را در آغوش گرفت و سیدیاسر ابوترابی را بر زانوانش نشاند. در این دیدار علاوه بر خبرگزاری های داخلی، خبرگزاری فرانسه نیز حضور داشت و خبر و عکس تهیه کرد. خبر سفر رئیس جمهوری به قزوین و سخنرانی او مخابره شد و عراقی ها نیز این خبر را دریافت کردند.
«ما که اسیر شدیم، شب یک نفر زنگ می زند به برادر ما و می گوید آسید محمد، فلانی زنگ زد به بنی صدر. گفته: بنی صدر! یک لقمه چرب و نرم تبلیغاتی در قزوین است. زود برو قزوین حاجی کشته شده. یک برنامه ی تبلیغاتی خوب برایت است.گوینده هم فوت کرده است. نمی خواهم اسمش را ببرم. از هم طرازهای بنی صدر بود. ولی کمتر او را می شناختند و دستش رو شد. اول زنگ می زند به بنی صدر. به برادر ما می گوید چه می کنی؟ می گوید: نمی دانم. او به بنی صدر می گوید. بنی صدر هم به قزوین می آید، شهید رجایی هم برای ما در تهران فاتحه می گیرد. دستگاه عراق تبلیغات بنی صدر را از تلویزیون می گیرد. ولی جریان مدرسه عالی شهید مطهری و شهید رجایی را نمی گیرد.
بنی صدر بعد از صحبت می رود خانه ما. ما هم سه تا بچه داشتیم. یک خواهر و دو تا برادر. او می رود بچه های ما را بغل می گیرد و نوازش می کند و می گوید: ما به علی علاقه مند بودیم. اینها را دستگاه عراق گرفته و خیال کرده بود ما از طرفداران بنی صدر هستیم.[تیمسار]رفیق ما را آورد بیرون و گفت: می دانم شما از اصحاب بنی صدرید. به هرحال این[عبارت]اصحاب بنی صدر- ما که لیاقت شهادت را نداشتیم- بدین صورت ما را از اعدام حتمی بیرون کشید.»(به نقل از مرحوم ابوترابی)
اگر چه ابوترابی جان به در برد. اما روزها و هفته های سخت و وحشتناکی را پشت سر گذاشت و بارها و بارها تا مرز مرگ پیش رفت. ولی تقدیر الهی این گونه مقدر شده بود که رهبری او آرام بخش اسیران در اردوگاه های حزب بعث باشد. اولین پیام های او از همان روزهای نخست حضورش در زندان های وزارت دفاع و دیگر زندان های بغداد دیده می شود. ملاصالح آبادانی، اسیری که در آن زندان ها مترجم عراقی ها بود بارها به اسرای تازه وارد گوش زد کرد: «آقایان اعتصاب نکنید. یک نفر به نام ابوترابی به من گفت، ملاصالح به اسیرها بگو اعتصاب نکنند. اینجا صاحب ندارد. شما را می کشند. بگذارید وارد اردوگاه بشوید تا صلیب سرخ نام شما را ثبت کند.»
این اولین پیام بود و تا آخرین روزها و لحظات اسارت تکرار کرد. حفظ جسم و روح اسرا در آن روزهای دهشتناک مهم ترین پیام بود. در هر فرصتی آن را گوش زد می کرد .به عقیده ی او: «به اجرا در آوردن قوانینی از دشمن در محیط اسارت، سازش نبوده و کنار گذاشتن در گیری و ستیز با تن پروری نخواهد بود.»
او از برخوردهای توام با ادب، برای جلب نظر افسران بعثی استفاده می کرد و با این کار بسیار به مقصود خود دست می یافت. وگاه با توانایی هایی که از خود بروز می داد، آنها را که در هر موقعیت و وضعیتی بودند خوار و ذلیل می کرد.
منبع: سایت جامع آزادگان
1393/2/3
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]