واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: |طنز| احمدی نژاد در آمبولانس
به گزارش آخرین نیوز، روزنامه شرق نوشت:خلاص. پا روی ترمز. پشت ترافیک میدان رسالت. ثانیه شمار قرمز؛ 6300 . یعنی ترافیک ابدی. درینگ.درینگ. «الو. مامان؟ جانم؟ گفتم روی این خط زنگ نزن. من گوش به زنگم که بروم بالا سر مریضی، بیماری، چیزی.» کلاچ ترمز. نیم متر حرکت به جلو. ترمز. ثانیه شمار 4500 تا قرمز. دستی بالا.«مامان، چرا فکر می کنی مسوول همه چیز توی این مملکت منم که هرچی می شود به من زنگ می زنی؟» موتوری توی آینه بغل. «مامان، گرانی؟ تورم؟ آلودگی هوا؟ بی آبی؟ حقوق معوقه؟ سیاست خارجی؟ یارانه؟ بابا اینها مسوولش من نیستم... کیه پس؟ خب آقای احمدی نژاد.» ثانیه شمار 63 تا قرمز جگری را نشان می دهد. «چی؟ چی؟ برم سراغ باعث و بانیش؟ سراغ احمدی نژاد؟ مادر من... نمیشه که... چی؟ شیرت رو حلال نمی کنی؟ عاقم می کنی؟ ای بابا... چشم... چشم... بوس.» بوق بوق. چراغ سبز.
زدم توی دنده و آژیرکشان پیچیدم سمت نارمک. میدان هفتادودوم. سر بن بست هدایت ایستادم و بوق زدم.
آقای احمدی نژاد با همان زیرشلواری سورمه ای خط داره، که توی فیلم تبلیغاتیش باهاش باغچه را بیل می زد، آمد دم در و گفت: «شما بوق می زنی؟ برای من بوق می زنی؟»
گفتم: «سلام دکتر. بپر بالا بریم.»
گفت: «سوار آمبولانس بشم؟ شما مرض داری؟ یا شما آزار داری؟»
گفتم: «دکتر، جان من دوتا جمله بگو غیرسوالی باشه. سوارشو بریم. کارت دارم.»
تا راه افتادیم گفتم: «ببین، دکترجان، من کاری ندارم کی به روحانی رای داده، کی به شما. اصلا کاری ندارم کی به قالیباف رای داده. عارف هم که بماند. فقط تنها چیزی که می دانم این است که این کاری که شما کردی، واقعا کاری بوده کارستان. یعنی کار + ستان. یعنی کار را از دست خارج کرده.»
گفت: «خب؟»
گفتم: «من مطمئنم تیم اقتصادی روحانی از پس این کار برنمی آید.»
گفت: «کدوم کار؟»
گفتم: «همین حل معضل پرداخت یارانه ها.»
گفت: «چشه؟»
گفتم: «76میلیون و 600 هزارنفر ثبت نام کرده اند دارند پول می گیرند. می شود ماهی سه هزارو500 میلیاردتومان. این پول از درآمد دولت بیشتره. هیات دولت برای پرکردن این پول، کم مانده بروند دوباره ازدواج کنند، که وام ازدواجشان را هم بردارند بزنند به زخم یارانه ای که بر پیکر اقتصاد و جامعه برجا گذاشتی.»
گفت: «ازدواج جوانان خوبه که. من ایرادی نمی بینم. جوان مردم ازدواج نکند خوب است؟ شغل نداشته باشد سرش را به یک کاری گرم می کند. زن نداشته باشد سرش را به چی گرم کند؟ ببینم شما زن داری؟ آیا نباید ازدواج کنی؟ وام ازدواج بد است؟ بد است یک وامی بگیری با این دستت پول بشماری، با آن دستت از دست خانومت استکان چای بگیری؟ می خواهی دستت خالی باشد؟ می خواهی دست تنها بمانی؟ اصلا بیا «دانشگاه ایرانیان» ثبت نام کن. رشته آموزش پخت کیک زرد در زیرزمین دوست نداری بخوانی؟ رشته کاپشن دوزی سنتی چطور؟ رشته پرورش سیب زمینی موضعی چی؟ ...»
زدم روی ترمز.
گفت: «چی شد؟ چرا نگه داشتی؟»
گفتم: «دیگر مزاحم شما نمی شوم. بفرمایید پایین.» داشت بهم لبخند می زند. گوشی را برداشتم و زنگ زدم به مادر... « الو... مامان... مامان... آره... دیدمش... ببین چیزه... من خودم مسوولیت همه این چیزها را برعهده می گیرم... فقط نگو دیگر برو دنبال باعث و بانیش...»
بعد برگشتم دیدم هنوز دارد به من لبخند می زند. گفتم: «دکترجان، کاری نداری؟»
گفت: «من کاری ندارم؟ شما کاری داری؟» بعد زل زد به چشم هام و لبخند زد. یک نگاه کردم این ور، یک نگاه کردم آن ور، درِ آمبولانس را باز کردم و دویدم به سمت پایان بزرگراه... .
سه شنبه, 19 فروردين 1393 ساعت 09:56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]