تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842542742




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بوسه شهید همت بر چشمان یک رزمنده


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



بوسه شهید همت بر چشمان یک رزمنده
همّت، فرمانده ی سخت کوش وخستگی ناپذیر، این بار غریب و بلا کشیده برای کاری آمده است.




  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده حسن رنجبر است:   سکوت شبانگاهی با به هم خوردن درب ورودی ساختمان شکسته می شود. صدای قدم های یکنواخت و موزون نزدیک و نزدیک تر می شود.   شیشه ی درب اتاق با ضربه ی انگشت به صدا در می آید. «بفرمایید!» در باز می شود. «سلام علیکم خسته نباشید.» تبسم همیشگی را بر لب دارد.   چشمان سیاه و درشتش به چهره ی ملکوتی وآرام او صلابت و شکوه خاصی داده است. بلند می شویم و به پیشوازش می رویم با ما دست می دهد و روبوسی می کند. اگرچه همیشه در حال سرکشی به افراد است اما دیدنش هربار تازگی دارد و به انسان احساس خوبی دست می دهد.   همّت، فرمانده ی سخت کوش وخستگی ناپذیر، این بار غریب و بلا کشیده برای کاری آمده است.   از تعداد نفرات مشغول در بهداری، امکانات و آمبولانس می پرسد. از کم وکسرها، نیازها، مشکلات و خلاصه هر آنچه که برای کار ما لازم و ضروری می باشد.   او آن گاه به سراغ اصل موضوع می رود. می گوید: بچه ها آماده باشید برنامه ای در پیش داریم. همین امشب یکی از شما دو نفر با آماده کردن وسایل مورد نیاز و کمک های اولیه همراه یک اکیپ به ماموریت می رود.   فردا هم نفر دوم با آماده کردن بهداری، تجهیزات و آمبولانس ها با گروه دیگر همراه خواهد شد. صحبت های او تمام نشده که صدایی می آید کسی دکتر را صدا می زند. به استقبالش می رویم.   مرد میانسال بومی از اهالی، برای کمک آمده می گوید زنش درحال زایمان است و احتیاج به دکتر دارد. قبل از آنکه جوابی از ما بشنود فرمانده همّت دست او را می گیرد و چند قدم آن طرف کمی با او صحبت می کند، سپس برمی گردد و می گوید: "بچه ها یکی تان همراه این آقا به منزلش بروید." من و همکارم رضا با تعجب به همدیگر نگاه می کنیم.   فرمانده ی با هوش ذهن ما را خوانده و برای سوال پرسیده نشده ما جوابی دارد. می گوید: "زن های محل و قابله به خوبی وظایف شان را می دانند."   فقط شما برای دلگرمی این مرد و خانواده اش در آنجا حضور داشته باشید تا اگر نیازی به دارو یا کمکی دیگر بود انجام دهید."   و بدین سان قرعه بنام همکارم رضا درمی آید چون هرچه باشد او متاهل است و صلاحیت این جورکارها را بیشتر از من دارد. من هم قبول می کنم که آماده برای عزیمت با اکیپ باشم. آنگاه همّت صورتش را جلو می آورد و در گوشم چیزی می گوید و سپس هر دو چشمانم را می بوسد و خداحافظی می کند. به کمک رضا دو کوله پشتی دارو و وسایل امداد اولیه را آماده می کنم. لباس کردی را از تن بیرون می آورم و به جای آن لباس کار سربازی می پوشم. وصیت نامه و وسایل شخصی خود را درون کمد به امانت دست رضا می سپارم، تا اگر اتفاقی برایم افتاد آنها را به خانواده ام برساند.   او درحالی که لبخند می زند جلو می آید و شانه هایم را دو دستی می گیرد، آنگاه صورتم را می بوسد و با لحنی حاکی از دلداری آرزوی بازگشت و سلامتی برایم دارد. من هم به شوخی می گویم دکتر عجله کن زائو منتظراست!!   او می خندد و می رود دنبال تهیه وسایل مورد نیاز خودش. در این موقع صدای بوق ماشینی که وارد محوطه شده نظر ما را جلب می کند. یک جیپ آهو آبی رنگ منتظر می باشد. رضا کمک می کند تا وسایل کارم را که دو کوله پشتی امدادی و یک اسلحه و چند خشاب است برمی داریم و به سمت ماشین می رویم. راننده که خود یک کُرد بومی است از ماشین پایین می آید. او ضمن سلام و احوالپرسی کمک می کند تا وسایل را درون خودرو قرار دهیم. آنگاه با رضا روبوسی و خداحافظی می کنم و سوار ماشین می شوم.   منبع:جامع آزادگان 214
 




۱۳۹۲/۱۲/۲۵ - ۱۷:۲۶




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن