واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: امام حسن(ع) را بشناسيد و بشناسانيد
اشاره: آنچه در پي ميآيد، بخشي از سخنان حضرت آيتاللهالعظمي وحيد خراساني است در باب اهميت شناخت امام حسن مجتبي(ع) كه به نقل از پايگاه اينترنتي «شفقنا» در اختيار خوانندگان قرار ميگيرد.
***
ما نشناختيم اهل بيت عليهمالسلام را. حسرت اين است: عمر گذشت، نفهميديم چه داريم! گوهري داشتيم و نشناختيم و مرديم! مردي با خنجر خونآلود از خرابه بيرون آمد، مردم ريختند در خرابه، ديدند يكي در خاك و خون دست و پا ميزند. مرد را با خنجر خونآلود گرفتند. گفتند: «تو در اين خرابه چه ميكردي؟» گفت: «اين مرد را كشتم.» بردند با خنجر خونآلود در محضر امير المؤمنين؛ اقرار كرد: «يا علي، كشتم اين مرد را.» دستور داد ببريدش براي قصاص. تا بردند، يكي دوان دوان آمد، گفت: «دست نگه داريد.» شمشير را متوقف كردند كه گردنش را بزنند. گفت: «قاتل منم؛ او را به خطا گرفتيد.» مردم وا ماندند؛ او ميگويد: من قاتلم، اين ميگويد: من قاتلم. برگشتند، هر دو را آورند در محضر اميرالمؤمنين.
خود سير مطلب حكمتي دارد، خودتان دقت كنيد. مسئلة دو اقرار، هر دو اقرار متنافيين، هر دو اقرار علي النفس؛ مورد اقرار يكي. اين معضل چه جور بايد حل بشود؟آن كسي كه به اتفاق عامه و خاصه «باب مدينة علم» است، گفت: «هر دو را ببريد نزد فرزندم حسن بن علي، تا او نظر بدهد.»
كسي كه اميرالمؤمنين ـ مرجع اولين و آخرين ـ به او ارجاع بدهد، بايد فهميد او كيست. هر دو را آورند پيش حضرت مجتبي؛ واقعه را گفتند؛ اين يكي ميگويد: من كشتم، اين ديگري آمده، ميگويد: «او نكشته، من كشتم.» فرمود: «هر دو را آزاد كنيد؛ دية آن مقتول را از بيتالمال بدهيد.» بعد كه اين بيان را كرد... اين را كه ميفهمد كه او چه كرد! حيرت اندر حيرت است! هر دو مقرّ، اما هر دو آزاد!
خوب، دم نبايد هدر بشود، آن هم از بيتالمال. اين است كه به مسند خاتم، بايد چنين كسي بنشيند. اينجاست كه خون گريه كنيم، كم است كه همچو كسي بنشيند و معاويه روي منبر به پدر او ناسزا بگويد. اين است كه قلبها جريحهدار است. اين است كه كسي درك نميكند مصيبت چقدر بزرگ است!
بعد كه واقعه به اينجا رسيد، اميرالمؤمنين فرزندش را احضار كرد، پرسيد: «مستندت چيست؟» خلاصه، مطلب اين است: هر دو اقرار كردهاند، يكي نافي، يكي مثبت. اين جور حل مسئله به چه حساب است؟ همة اينها مقدمة اين است كه مردم بفهمند جانشين بعد از او كيست. از آن وقتي كه دستور ميدهد «ببريد به قصاص» تا منتها، مقدمة اين است كه به مردم نشان بدهد آن كس كه بر اين مسند، به جاي من بنشيند، بايد همچو كسي باشد.
پرسيد از فرزندش كه: «اين حكم را كه كردي، به چه حساب؟» او به كسي كه خودش صاحب علم الكتاب است، گفت: «پدر، اين شخص كسي را كشته، و لكن كسي را هم إحياء كرده. به آن قتل، مستحق قصاص است؛ به اين إحياء، مستحق عفو است.» آن قتل و اين إحياء با هم تزاحم ميكنند. بعد از تزاحم، نوبت ميرسد به حل مشكل، هر دو بايد آزاد بشوند. به قانون «عدم ذهاب دم مسلم هدرا»، بايد ديه داده بشود؛ ديه هم در چنين موقعي، چون مصلحت عام است، بايد از بيت عام ادا بشود.
«الله أعلم حيث يجعل رسالته». علم همچو علمي است؛ احاطة به دقائق همچو احاطهاي است. اين جلوه علمش!
اركان كمال
اركان كمال بشر چهار ركن است: يك ركن «علم» است؛ يك ركن «حلم» است؛ يك ركن «شجاعت» است؛ يك ركن «كرم و سخاوت» است. علم، همچو علمي. حلم چه حلمي است؟
«حلم» حلمي است كه وقتي جنازهاش را برداشتند، مروان آمد پاية تابوت را گرفت. پرسيدند: «تا زنده بود، خون به دلش كردي؛ حالا بعد از شهادتش، پاي جنازهاش اين چنين آمدهاي؟» گفت: «خون به دل كسي كردم كه حلمش به اندازة جبال عالم بود!» آن علم، اين حلم.
«كرم» چه كرمي است؟ چه بايد گفت؟ بزرگان عامه و خاصه، همه اين روايت را نقل كردهاند: «اشبه الناس برسول الله(ص)، حسن بن علي بن ابيطالب است.» ديد غلامي نشسته، سگي مقابلش، گرده ناني دارد، يك لقمه خودش ميخورد، يك لقمه را به اين سگ ميدهد. ايستاد و تماشا كرد؛ كار اين غلام را ديد. بعد پرسيد: «تو كيستي؟» گفت: «غلامي هستم، مولاي من صاحب اين باغ است.» فرمود: «اينجا بنشين، تا من برگردم.» رفت و برگشت، تا آمد غلام را صدا زد؛ غلام برخاست، گفت: «تو را از مولايت خريدم.» ايستاد، گفت: «سمعاً و طاعهً يا ابن رسول الله!» فرمود: «خريدمت، اما آزادت كردم؛ اين باغ را هم خريدم، به تو بخشيدم.» اين هم كرمش است.
آن علمش، آن حلمش، اين كرمش! آن وقت مصيبت اين است: پسر هند جگرخوار كه صفحات اعمال ننگين او به قدري است كه قابل حد و حصر نيست، بر مسند بنشيند و چنين كسي پاي منبر او بنشيند.
اين زندگي تمام شد؛ منتها كرَم تنها اين نبود: وقتي پارههاي خون دل ميان تشت ريخت، برادرش سيدالشهدا آمد، كنارش نشست؛ پرسيد: «برادرم، چه كسي با تو اين كار را كرده؟» به برادرش حسين بن علي گفت:
ـ از من مپرس! كسي كه با من اين كار را كرده، ميشناسم؛ اما هرگز ابراز نخواهم كرد!
اي مظهر ستارالعيوب، يا حسن بن علي! كسي كه اين جور پردة عيب قاتلش را بپوشد، اين جود و كرم با دوستانش چه خواهد كرد؟
شنبه 23 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]