واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بياييد چند دقيقه«زنده» زندگي كنيم
بسيار خرسنديم كه خبر «رابطه جنسي دختران و پسران به سن... رسيده است» هنوز از ارزش خبري «ندرت» و «شگفتي» برخوردار است و به جاي آن اين خبر نوشته نميشود كه «آمار دختران بدون رابطه جنسي به بالاتر از
20 درصد رسيد» و آنرا شگفت آور و نادر بدانيم.
اما ناخرسنديم از اينكه استفاده از تانگو و ويچت در جيب بغل ماست و ميزبان يك مهماني پس از پذيرايي ويچت خود را به مهمانان عرضه ميكند. گوشيها از «ارتباط» ماشينها بهجاي انسانها حرف ميزنند. اين خبر در سال 73 و در كلاس ارتباطات انساني از ارزش خبري «شگفتي» برخوردار بود. در حالي كه امروز و دو دهه بعد از آن نه فقط شگفت آور نيست؛ بلكه آنقدر فراگير است كه اگر كساني از اين پديده دور باشند استثنا به حساب ميآيند.
حالا نه فقط پديدهاي بهنام «صله رحم» به سالي يكبار تقليل پيدا كرده كه حالتي ماشيني يافته و براي مثال دختر خاله و دايي را در صفحات و شبكههاي اجتماعي بايد ديد. و البته ماشينهايي كه به عنوان ابزار دست ما فراوانتر از مداد و كاغذ و يا آچار و كارد ميوه خوري هستند آنقدرها هم بيهوش نيستند. درست است كه همه ما از اين ابزار به وفور استفاده ميكنيم؛ ولي برنامه «ابزار بهجاي انسان» از پيش از سالهاي دهه 70 طراحي شده است.
خبري كه علاوه بر سن پايين رابطه جنسي توجه و تأمل را برميانگيزد، خبر استفاده جوانان زير... سال از مواد مخدر و نيز خبر بالابودن آمار خودكشي بخصوص در مردان است. اين اخبار از چه سخن ميگويند؟ خانوادهاي با جواني سرگردان يا معتاد، پدري در آستانه خودكشي و مادري نگران يا بيخبر و بيتفاوت.
ماشينهايي جاي انسانها را گرفتهاند كه در كنار ما و در جيب ماهستند. از همه چيز نزديكتر و آمادهتر و اتفاقا ارتباط اين ماشينها اصلا مكانيكي نيست خيلي هم انساني است منتها از نوع ارتباط خاص انساني. در شهرها فاصله 4 كيلومتري و در حاشيهها فاصله تا 10 كيلومتري را براي ما با شكلي بدون نظم و ساختار نشان ميدهند. در خانه همه جمع هستند ولي كسي با اعضاي داخل خانه كاري ندارد. چيزهايي در دست همه در حال گفتن و شنيدن است كه قرار نبوده باشد.
بسيار خرسنديم كه هنوز مرداني هستند كه از كامنتهاي خصوصي مردان براي همسرانشان ناراحت ميشوند. هنوز زناني هستند كه اجازه هرگونه ارتباط را هر چند از طريق رايانه به حريم خانواده خود نميدهند؛ اما ناخرسنديم كه ما نميدانيم و گرفتار «همرنگي با جماعتي» شدهايم كه بر خلاف دهههاي گذشته از سادگي و بيدانشي سرچشمه نگرفته؛ بلكه از دانش و برنامهاي دقيق براي فرو افتادن پرده «خانواده» شروع شده است. ما در بندش گرفتاريم بيآنكه بفهميم اين بند سالهاي بعد تا زير گلوي ما پيچيده ميشود. پسران و دختران ما و خود ما، همه از ابزار دوستيابي به گونهاي برخوردارند كه پيش از استفاده دربارهاش نقشهاي ندارند. اگر زماني بودن دو جوان از جنس مخالف بودن آتش و پنبه تلقي ميشد و اگر سن ازدواج مادربزرگهاي ما 13 و 14 و 16 بوده است؛ امروز آتش و پنبه مشتعل و غير قابل كنترل در كنار هم هستند در حالي كه سن ازدواج به بالاي 30 سال رسيده است. ما هم براي همدمي و دوستي با فرزندان جوانمان سر در همان ابزار فروبردهايم. غافل از آنكه فرزندان جوان ما ابزار را براي ارتباط با پدر و مادرشان تهيه نكردهاند.
بسيار ناخرسنديم از اينكه عكسهاي دختراني روي شبكههاي اجتماعي بيحريم ديده ميشود كه نام انسانهاي بزرگي را دارند مثل «سميه»، «نفيسه»، «اسماء» و...و اين نشان دهنده علاقه خانوادههاي آنان به اين شخصيتهاست. اين تصاوير در گوشيهاي پسراني رد و بدل ميشود كه آتشند، اما امكان ازدواج ندارند.
حال كه بدون پيشبيني زندگي كردهايم و در اين بند «ماشيني ـ انساني» گيرافتادهايم، چه بايد بكنيم؟ بستن و از كارانداختن و زدن و سخت گرفتن كارمندان خوبي براي اداره «اخلاق» و «بزرگ منشي» نيستند؛ اما هوشمندي و «بزرگ پروري» ميتوانند مهمانان كوچك زندگي را به انسانهايي بزرگ تبديل كنند كه قدرت «تشخيص» داشته باشند.
ما در خيابانهايي راه ميرويم كه كافههايش به راحتي قليان تعارف ميكنند.دانشجويان ما در فضاهايي هستند كه 10-15 نفري زير آلاچيق مينشينند و مسأله علمي حل نميكنند.كنار دريا و فضاي كوه و جنگل و... همه دودي و قلياني هستند. بچهها به راحتي دسته دسته ناهار را با هم در يك كافه يا فست فود ميخورند. آنها همه اينها را لازمه جواني و نشاط ميدانند. اتفاقات و دور هميهاي خانوادگي برنامه جالبي ندارند. زنان مانند هميشه در تدارك پذيرايي يا گفت و شنودهاي آشپزي و آرايش و غيرهاند و مردان در حال بحث سياسي.
اما زنان و مرداني در گوشه ديگري از دنيا در حال طراحي فضاهايي با جاذبه بالا براي ارتباط جوانها با هم هستند. دقيق، فعال و سخت كوش. نتيجه طراحي آنان هم كنار ما نشسته است. ما فقط زماني با او همراه ميشويم كه «حرفي براي نگفتن دارد» نه زماني كه او بايد ميداندار باشد، اظهار عقيده كند و اجازه نقد داشته باشد.
ما با دست خود فرزندان آسمانيمان را نابود ميكنيم. در 4ـ5 سالگي. نقشهاي جز تكرار تجربههاي خود براي آنان نداريم.آنان را انسانهايي نو فرض نميكنيم. روزهاي آنان را روزهايي با روزيهاي نو نميدانيم. درون آنها را با عزت و عشق سيراب نميكنيم. ما تنها نقش انتظامات داخل خانه را داريم. براي اجراي احكام خودمان. دانش خود را به روز نميكنيم. و از همه مهمتر كتاب خدا را فقط ميخوانيم بيآنكه براي زندگيمان از آيههايش مهارت استخراج كنيم.
بنابراين مردگاني ميشويم با گورهاي خودساخته و از فرزندان زندهمان انتظار داريم در اين گورها زندگي كنند.در حالي كه ديگران براي آنها گورهايي زيباتر از گور ما ساختهاند. كجا ميرود «حيات»؟ كجا ميرود نشاط؟ كجا ميرود حق خدا، حق انسان، حق زبان، حق فكر و حقوق انساني ما؟ ما چون بت پرستان كه در برابر تازگي هر پيامي به عقايد اجدادي خود پناه ميبردند شدهايم كه خود را معيار خوبي به بچههايمان معرفي ميكنيم.خوبي فرضي ما پر از كهنگي، سرزنش، بدخلقي و قانونهاي قابل نقض است. در حاليكه خدا ما را پر از نيروهاي شادي بخش و رحيمانه، اميد، انتظار و استعدادهاي تازه و «روح خود» به اين دنيا تحويل داده است. و خود، حائل ميان انسان و قلب اوست. پس اين خدا كجاي وجدان و تشخيص ماست؟ اين نيروي بي پايان كجاست وقتي ما به خواستنيهاي نافرجام بسنده ميكنيم؟ كجاست وقتي از اتفاقات سطحي و بيهوده حرف ميزنيم؟ كجاي قلب ماست وقتي در هيچ لحظهاي از شب و روز با او آشتي نيستيم؟ كجاست وقتي حرفي با او نداريم؟ در حقيقت او نيست كه نميدانيم كجاست. «اين ما هستيم» كه نميدانيم كجاييم. جاذبهها به راحتي مثل بال پشهاي ما را به پرواز در ميآورند در حالي كه كليد جاذبه در خود ماست. تا كجا و كي پيدا كنيم. كجا سيبي از درخت قلب ما بيفتد تا به جاذبه روح سنگينمان پي ببريم. حال كه هنوز دير نشده بياييد در جمعهاي خانوادگيمان به جاذبه و زيبايي خدايي درونمان توجه كنيم و آنرا به زبان روز و فراتر از روز درآوريم. بياييد ما نرم افزار فكرهاي نو و زيبا شويم.
بياييد زنده شويم به «حي» و «يحييكم» خدا.بياييد عزت و كرامت را در نگاه و سخن و حتي سكوتمان جاري سازيم.بياييد فيس بوك ما ديدار جانهاي زنده و صاحب سخن نو باشد.بياييد از بيهودگي چند دقيقهاي فاصله بگيريم.
چهارشنبه 20 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]