تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836027580
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها»
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: محمدعلی باشه آهنگر در حالی به سوالها پاسخ داد که دلگیری از سر و رویش میبارید. این دلگیری البته داستان مفصلی دارد و سرچشمه اش همیشه حاشیههایی است که او را رها نمیکنند. با این حال... گفت وگو با محمدعلی باشه آهنگر طبقه دهم یک ساختمان اداری، محمدعلی باشه آهنگر در حالی به سوالها پاسخ داد که دلگیری از سر و رویش میبارید. این دلگیری البته داستان مفصلی دارد و سرچشمه اش همیشه حاشیههایی است که او را رها نمیکنند. با این حال «بچه آبادان» آنقدر خودش را وامدار جنگ هشت ساله ایران و عراق میبیند که همچنان سینمای دفاع مقدس را رها نکند. قرار بود این گفت وگو بر سر فیلم تازه او «بیداری رویاها» باشد اما ظاهراً حاشیهها پررنگ تر از متن هستند. فیلم چه مراحلی را از سر گذراند؟ قصه فیلم بیداری رویاها مربوط به 10 سال پیش است. 10 سال پیش- دقیقاً حول و حوش اولین فیلمام؛ نیمه گمشده- که آن هم 10 سال طول کشید تا فیلم شد- من و محمدرضا گوهری 10 شخصیت داشتیم که آنها 10 اتفاق را در 10 فیلمنامه رقم میزدند. این اتفاقها در جای خود مستقل بودند و ارتباطی تنگاتنگ در بطن این 10 فیلم با هم داشتند. از صادق شروع میشد، سرگرد پویا دنبال میکرد و... میآمد میرسید به رخشانه، ایوب، گلاویژ... اینها هر کدام آدمهایی بودند که اتفاقی برایشان میافتاد و این اتفاقها همگی واجد یک نگاه تحلیلی به جنگ بودند نه راوی خاطرهیی از آن. من فکر میکنم چیزی که سینمای جنگ ما فاقد آن است این است که هیچ تحلیلی از جنگ ارائه نمیدهد. این را نه در مورد همه فیلمها، بلکه در مورد اکثر فیلمها میگویم. این همان چیزی است که من از اولین فیلمنامه به دنبالش بودم، یعنی جنگ یک فاجعه است. و درست بعد از این فاجعه است که هنر میتواند کارش را شروع کند. تازه آن موقع حرف هنرمندانه پیش میآید که چرا جنگ شد؟ چرا ادامه پیدا کرد؟ چرا این طور تمام شد؟ یا چرا یک آدم در یک برهه از جنگ دچار این نوع واکنش میشود؟ و البته سیاست- که کلاً با جنگ عجین است و نمیشود این دو را از هم جدا کرد. بعد نوبت جنبش اجتماعی است که نمیتوان کتمانش کرد. همه اینها در بطن جنگ وجود دارد. خب در اروپا هم همین اتفاق میافتد. گفتمان هنری بعد از جنگ در اروپا به مذمت جنگ میپردازد و کم کم به مسیری کشیده میشود که آدمها خشونت را کنار بگذارند و یاد بگیرند با هم حرف بزنند؛ چیزی که الان ما نداریم. اینها مفاهیمی است که در فیلمهای من همیشه وجود دارد و همیشه بابت این طرز تفکر لطمه خورده ام. یعنی دوستانی مثل شما تا اسم جنگ میآید از من فاصله میگیرند، و آن دوستان دیگر هم، چون خیلی حرف و خط خود را در کارهای من نمیبینند یک جور دیگر فاصله میگیرند. این وسط به دلیل اینکه هنوز دوران گذار نگذشته، این نوع نگاه نمیتواند جریان ساز باشد. شاید مثلاً 20 سال دیگر، اگر من 10 فیلم دیگر داشته باشم و دوستان دیگری هم وارد این جریان شوند، بشود درباره این نوع نگاه حرف زد. مثل روایت فتح که بعد از گذشت دو دهه میتوان در موردش حرف زد و گفت مثلاً حدیث نفس است یا... به هرحال جلوی آن 10 فیلمنامه گرفته شد. چه کسی جلوی آن را گرفت؟ ماجرای یک شخص نیست. این یک جریان فکری است که میتواند جلوی یک جریان فکری دیگر را بگیرد. شخص خیلی معنا ندارد. جالب است بدانید فیلمنامهها در خیلی از شوراها میرفت و در موردش بحث میشد و بعد در نهایت اجازه ساخت پیدا نمیکرد. دقیقاً در چه دورهیی؟ از سال 77 ، 78. حالا اسم نمیآورم اما در تلویزیون آن موقع همان کسی جلویش را گرفت که بعدها در این سه سال گذشته هم در ارشاد اجازه ساخت نداد. این موضوع در مورد «بیداری رویاها» رسماً وجود دارد. یعنی مشکل اصلی تلویزیون بود؟ بله. از آن 10 تا فقط یکی مورد تصویب قرار گرفت و بعد همان هم مشروط شد به بازنویسی، و بعد هم یک هفته قبل از فیلمبرداری جلویش گرفته شد. نیمه گمشده در دوره خودش فیلم خوبی بود. در آن دوره اصلاح طلبان بر سر کار بودند. صداوسیما و زنده یاد سیف الله داد یک درگیری با هم داشتند. آن اختلاف نظرها سر فیلم من خراب شد. یعنی این فیلم با همه داستانهایی که پشت سر گذاشته بود، ناگهان در جشنواره فیلم فجر دچار مشکل شد، بدون آنکه اصلاً فکر کنند این فیلم چی هست یا خواسته چه بگوید. اما من فارغ از این مسائل به راه خودم ادامه دادم. علت پیگیری این نگاه هم از سوی من فقط یک چیز است؛ اینکه من در جنگ زندگی کرده ام. من قربانیان جنگ را میشناسم. من به عنوان یک رزمنده به جبهه اعزام نشدم که بروم چند ماهی بمانم، فقط یک خشونت را در بطن جنگ ببینم و بعد برگردم. من در جنگ زندگی کردم. چون خانه من در آبادان با خط مقدم فقط 500 متر فاصله داشت. من در همان احوال ازدواج کردم و همسرم هم در شهر بود. حتی پسر اولم هم همان جا به دنیا آمد، دقیقاً در اوج جنگ. آدم در آن فضا کنشها و واکنشها را بدون واسطه میبیند. تصویرها را مستقیم میبیند نه از پشت تلویزیون، نه از طریق شنیدهها که نتواند به آنها اعتماد کند. این دردها را من از نزدیک چشیدم. اولین نگاه اصلاح طلبانه و خشونت ستیزانه در همان جا در ذهنم شکل گرفت. حالا شبیه آن آدمها را، در آن قامت، در خیابانها نمیبینم. بگذارید خاطرهیی برایتان تعریف کنم. یک بار من در یک محاصره کوچک قرار گرفتم با تعداد اندکی نیرو. ما نمیدانستیم در محاصره نیروهای عراقی هستیم که آنها هم در حلقه محاصره بزرگتری از نیروهای ما بودند. در این حیص و بیص من نزدیک یک سنگر عراقی رسیدم و دیدم یک جوان 15ساله ایرانی روی تلی از خاک افتاده است، یک گلوله توی پیشانی اش خورده بود و هنوز از زخم داشت خون میآمد. من وقتی این صحنه را دیدم درد سراپای وجودم را گرفت و تصمیم گرفتم آن آدمی را که این کار را کرده، به سزای عملش برسانم. به خاطر همین وارد آن سنگر شدم و به هر ترفندی آن عراقی را بیرون کشیدم. او اول از همه به من دینار داد، چون فهمیده بود که میخواهم او را بکشم. بعد که قبول نکردم، یک چراغ قوه استیل داد که اتفاقاً خیلی هم به دردم میخورد، اما باز قبول نکردم. بعد به من یک عکس نشان داد؛ عکس خودش و یک زن جوان و دو بچه کوچک در بارگاه امام حسین. وقتی من آن عکس را دیدم، خانواده و زندگی او را دیدم، دیگر نتوانستم او را بکشم، هرچند دشمن ام بود و قاتل هموطنم. فقط بهش گفتم برو. از سنگر که بیرون آمدیم آن جوان را بهش نشان دادم و گفتم چرا این کار را کردی؟ او وقتی جنازه را دید، نشست و شروع کرد به گریه و بعد از راهی که من نشاناش داده بودم، رفت. پشت سر او فرمانده مان رسید و گفت چرا ولش کردی؟ گفتم چون روحش خریده شد. این آدم یا خودش را سر به نیست میکند یا تا آخر عمر آدم دیگری خواهد بود. منظور اینکه هیچ وقت چنین نگاهی در سینمای جنگ ما وجود نداشته است؛ نگاهی برخاسته از واقعیات تلخ جنگ. این فاصلهیی که شما از آن حرف میزنید و میگویید من نوعی یا نسل من تا اسم جنگ میآید از آن فاصله میگیرد، به نظر من برآیند یک نوع سیاست غلط در این زمینه است. اینکه آن برداشت و تلقی رسمی از جنگ هیچ وقت به ما اجازه نداد جنگ را به نقد بکشیم در حالی که من و ما هم حق داشتیم لااقل بپرسیم چرا این جنگ اتفاق افتاده است. به هرحال بهترین بخش زندگی ما با جنگ و هراسهایش گذشت. یعنی حیف شد. سر کلاس درس، وقت بازی توی کوچه یا سر سفره ما همیشه نگران بمبهایی بودیم که هر لحظه ممکن بود روی سرمان آوار شود. اما حاکمیت هیچ وقت اجازه نداد جز آن نگاه رسمی و کلیشهیی خودش از جنگ، روایت دیگری از آن شکل بگیرد. شاید علت این فاصله گرفتن همین بوده است. من هم که همین را میگویم، با این تفاوت که جنگ تنها وقت بازی و سفره ما را از ما نگرفت، شهرم نابود شد. خانه مان ویران شد. خانوادههایمان پاشید و آواره شد. جنگ نه تنها فرصت بازی را از ما گرفت، بلکه همبازیهایمان را هم غرقه خون کرد، کوچهیی را هم که قرار بود تویش بازی کنیم به آتش کشید، شهر را هم تلی از خاکستر کرد، حالا این وسط دو نکته وجود دارد؛ اینکه آن بخش رسمی به خاطر اینکه تلقی خود را در آثار من نمیدید یک جور مرا تحریم میکرد، و از این طرف هم، آنهایی که به قول شما میخواستند جنگ را به نقد بکشند اصل دفاع را فراموش میکردند. بالاخره باید از این سرزمین و شهر و کوچه و خانواده و همبازی دفاع میشد یا نه؟ خوزستان را که به آتش کشیدند. آیا باید بیکار مینشستیم که تهران و اصفهان و شیراز را هم به آتش بکشند؟ ما به عنوان کشوری که حداقل هر صد سال یک بار مورد حمله قرار گرفته ایم، هیچ وقت روی آرامش ندیدهایم که بنشینیم و درباره تبعات و پیامدهای جنگی که به ما تحمیل شده، فکر کنیم. خیلی از هنرمندان و اندیشمندان ما از این سوءبرداشتها لطمه دیدند. فیلم فرزند خاک که در جشنواره فیلم فجر نشان داده شد، خیلی از منتقدان جلو آمدند و از فیلم دفاع کردند. اما در همان جا هم من به چشم خودم دیدم که یک منتقد بعد از دیدن پنج دقیقه فیلم آمد پایین و نشست پشت میکروفن رادیو تا این فیلم را نقد کند. که من همان جا از او پرسیدم شما که فیلم را ندیدید چطور میتوانید آن را نقد کنید. منتقدی که آنقدر شجاع است که اثری را ندیده به نقد مینشیند، جز اینکه از ظن خود و بر اساس پیش فرضهایش قضاوت کند، چه میتواند بکند؟ این است رسالت هنرمند و منتقد؟ این طوری میخواهیم از سیاست زدگی خلاص شویم؟ ما که همه را به سیاست بازی متهم میکنیم، دست کم نباید بگذاریم خودمان و قلم مان بخشی از این گفتمان بشویم. شده حکایت همین همکار محترم شما در روزنامه اعتماد که بدون دیدن فیلم، نشسته نوشته بیداری رویاها نماینده نگاه رسمی جشنواره است. آخر شما که هنوز فیلم را ندیده اید چطور میتوانید چنین قضاوتی بکنید؟ این نوع نگاهی که شما میگویید نسبت به کارهای شما شده و آزارتان داده است، چرا در مورد دیگر کارگردانان فیلمهای دفاع مقدس صدق نمیکند. مثلاً شما خودتان میدانید سینمای جنگ هر چقدر هم بخواهد مستقل باشد باز یک جوری به دولت و حکومت گره میخورد. چون اگر شما همه هزینه فیلم را به صورت شخصی تامین کنید باز هم برای گرفتن مصالح و ادوات جنگی باید سراغ آدمهایی بروید که دنبال دیکته کردن قرائت خود از جنگ هستند. به خاطر همین سینمای جنگ در کشور ما سینمای ضعیفی بود. سینمایی که هیچ قرابتی با واقعیت نداشت و مخاطب گریز بود. اما آدمهایی مثل ابراهیم حاتمیکیا یا رسول ملاقلی پور در همین فضا با همین محدودیتها فیلمهایی ساختند که به نوعی این ساختارها را میشکست. چرا چنین تلقی در مورد آنها وجود ندارد اما در مورد شما و به زعم خود شما هست؟ ببینید من تاکید میکنم که ندیده به دسته بندی آثار نپردازید و خط کشی نکنید. نه در فرزند خاک و نه در بیداری رویاها اثری از توپ و تانک و سایر ادواتی که شما فکر میکنید، نیست. پس آن دیکته و خط و ربط اینجا اساساً موضوعیت ندارد. و در ضمن این دو نفری که شما اسم بردید و کسان دیگری که در حوزه سینمای جنگ آثار ارزشمندی را خلق کردند، به زمانی برخوردند که قرار بود به سینما نگاه بازتری شود. یعنی دوره آقای خاتمی. در واقع در دوران اصلاحات بود که این فضا و بستر برای آنها فراهم شد تا آنها حرفهایشان را بزنند. شما میبینید که حاتمیکیا آژانس شیشهیی و روبان قرمز را در همین دوران ساخت یا ملاقلی پور هیوا و باقی آثار خوبش در زمینه جنگ را در همین دوران ساخت. وقتی هم که بهش فشار آمد رفت کمکم کن را ساخت. در واقع آنها این بخت را پیدا کردند که در آن دوره صحبت کنند و البته آن نبوغ را هم داشتند که از این فضا بتوانند نهایت استفاده را ببرند. تقصیر من نیست که به من اجازه فیلم ساختن نداده اند. در ضمن شما میبینید که این دو بزرگوار هم هزینه دادهاند و در همان دوران هم مثلاً به رنگ ارغوان حاتمیکیا توقیف شد. در چهار سال بعد هم مجوز نگرفت و حالا به این بهانه که ما جشنواره آزادی داریم بالاخره اجازه نمایش بهش داده اند. حتی همان فیلم کمدی که پرفروش هم شد به نوعی از موقعیت استفاده کرد تا ساخته شود. البته توقیف به رنگ ارغوان ربطی به دولت اصلاحات نداشت و مساله اش فراتر از تصمیم گیری وزارت ارشاد وقت یا حتی دولت بود. بله، درست است. حرف من این است که به هرحال تحمل نشد چون کلنجار رفتن با این نوع نگاه رسمی کار خیلی سختی است. آن نگاه رسمی میگوید من هزینه کارت را میدهم، من لوازم مورد نیاز فیلمات را تهیه میکنم، پس باید همان چیزی را بسازی که من میخواهم، همان نوع نگاهی را داشته باشی که من دارم. حالا من باید چقدر کلنجار بروم تا بگویم این پولی که تو میخواهی در اختیار من قرار دهی پول تو نیست، پول مردم است که حالا در اختیار تو قرار گرفته و این وظیفه تو است که پول را جایی خرج کنی که برای مردم باشد. و تکلیف من است که فیلم ام را جوری بسازم که مردم بپذیرند و باورش کنند، نه این نگاه رسمی. من که اهل ساختن کمدیهای سخیف که همه چیز جنگ را به سطح لودگی میکشاند، نیستم. نمیتوانم چنین قرائتهایی از جنگ داشته باشم. مگر نگاه شما به جنگ چه ویژگی دارد که باعث میشود این همه مشکل برایش به وجود بیاید؟ من درصدد تعریف این نگاه نیستم چون قرار نیست خودم را به اثر سنجاق کنم. اما اجازه دهید من یک سوال از شما بپرسم. تلقی شما از دشمن چیست؟ یعنی اگر با کسی روبه رو شوید که به هر دلیلی گفته شود این دشمن شما است، با او چه برخوردی میکنید؟ راستش جواب دادن به این سوال حداقل بعد از گذشت این هفت ماه اصلاً کار آسانی نیست. شاید تا قبل از آن اگر از من چنین سوالی میپرسیدند، میگفتم با او مثل خودش رفتار میکنم اما در این هفت ماه فکر میکنم خیلی از ما به این نتیجه رسیده ایم که صرف نامیدن یک تفکر یا شخص به نام دشمن چیزی را حل نمیکند. باید صبور بود و اجازه داد او هم حرفش را بزند. صرف داشتن عقیده مخالف به معنای دشمن بودن نیست. خب عین این اتفاق در جنگ هم افتاد. در جنگ شما با چیزی روبه رو بودید که به آن دشمن میگفتند. خب با این دشمن شما چطور میتوانستید برخورد کنید؟ از سه حالت خارج نیست؛ یا با او مثل خودش برخورد میکردید، یا از آن بدتر برخورد میکردید، یا حداقل برای لحظهیی هم که شده فکر میکردید چرا باید با او دشمنی کنید. یعنی همان کاری که من در آن سنگر کردم. یعنی صبر میکردید، کمی فکر میکردید. خب من دنبال همین بعد سومیهستم. دنبال روایت همین بخش از جنگ هستم. حتی همین امروز هم آن کسی که ابزار خشونت به دست میگیرد، حالا هرچند بعضی دوستان میگویند خودشان به خودشان شلیک میکنند یا میگویند گلولهها از آسمان میآید اما به هرحال حتی همان کسی که چماق اش را بالا برده تا بزند، اگر یک لحظه قبل از فرود آوردن آن چماق از خودش بپرسد من چرا باید این آدم را بزنم، کافی است. کافی است آن نسیم میان این دو نفر بوزد. این چیزی است که ما نه تنها در سینمای جنگ بلکه در کل بطن جامعه مان کم داریم. شما چرا با تهیه کنندههای دولتی کار میکنید؟ خیر، تهیه کننده بیداری رویاها خصوصی است. تهیه کننده آقای آشتیانی پور هستند با همکاری حوزه هنری. این نامهیی هم که مرکز سینمای مستند تجربی به دفتر جشنواره ارسال کرده که فیلم برای من است، درست نیست. قرار بود این مرکز تهیه کنندگی کار را برعهده بگیرد اما به ما گفتند روزی که کلید زدید ما پول را به شما میدهیم و این یعنی اینکه پول نمیدهیم. حالا هم که فیلم ساخته شده و آنها دیده اند مدعی فیلم شده اند. در حالی که تهیه کننده فیلم خصوصی است و بخشی را هم حوزه هنری تقبل کرده است. وگرنه شما خودتان بگویید من چطور فیلمساز دولتی هستم که تا به حال بنیاد فارابی حتی یک قران هم بابت فیلمهای من پرداخت نکرده است؟ خب اجازه دهید آخرین سوال را هم بپرسم، چرا در این فیلم سراغ ستارههایی مثل امین حیایی یا هنگامه قاضیانی رفتید؟ من لفظ ستارهها را دوست ندارم. ستاره آن بازیگر گمنام تئاتر است که روی صحنه چنان میدرخشد که شما را مبهوت میکند. مثلاً من تئاتر «17 دی کجا بودی» را دیدم و واقعاً بازی بازیگرانش را تحسین برانگیز یافتم. اما این موضوع یکی از ایرادهایی بود که به کار من گرفته میشد. اینکه من بلد نیستم با بازیگران مشهور کار کنم، یا آنها حاضر نیستند در فیلمهای من بازی کنند و خلاصه حرفهایی از این دست. اما این اتفاق افتاد و اتفاقاً در مورد امین حیایی و هنگامه قاضیانی و حمید فرخ نژاد و دیگران هم باید بگویم کار بزرگی کردند. امین نقشی را بازی کرد که تا به حال در هیچ کدام از فیلمهایش بازی نکرده بود و به خاطر این کار خیلی زحمت کشید. من هنگام انتخاب بازیگر به قابلیتهای بازیگر در فیلمهای قبلی اش توجه نمیکنم، بلکه دنبال آن قابلیتهایی هستم که در فیلمنامه برای او تعریف شده است و به خاطر همین از کار کردن با این مجموعه بازیگران بسیار راضیام.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]
صفحات پیشنهادی
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها»
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها». محمدعلی باشه آهنگر در حالی به سوالها پاسخ داد که دلگیری از سر و رویش میبارید. این دلگیری البته داستان مفصلی ...
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها». محمدعلی باشه آهنگر در حالی به سوالها پاسخ داد که دلگیری از سر و رویش میبارید. این دلگیری البته داستان مفصلی ...
عكسهای جالبی كه فقط یک نفر در دنیا میتواند بگیرد!
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها» این یک جریان فکری است که میتواند جلوی یک جریان فکری دیگر را بگیرد. ... علت پیگیری این نگاه هم از سوی من فقط ...
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها» این یک جریان فکری است که میتواند جلوی یک جریان فکری دیگر را بگیرد. ... علت پیگیری این نگاه هم از سوی من فقط ...
10 شهر گمشده جهان کدامند؟
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها» 10 سال پیش- دقیقاً حول و حوش اولین فیلمام؛ نیمه گمشده- که آن هم 10 سال طول کشید تا . ...
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها» 10 سال پیش- دقیقاً حول و حوش اولین فیلمام؛ نیمه گمشده- که آن هم 10 سال طول کشید تا . ...
ما هميشه دربارهی پول جنگ داريم
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها» من فکر میکنم چیزی که سینمای جنگ ما فاقد آن است این است که هیچ تحلیلی از جنگ .... سر کلاس درس، وقت بازی توی ...
گفتگو با کارگردان فیلم پرحاشیه «بیداری رویاها» من فکر میکنم چیزی که سینمای جنگ ما فاقد آن است این است که هیچ تحلیلی از جنگ .... سر کلاس درس، وقت بازی توی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها