واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس هايي درباره داستان نويسي(8)درس اول ، درس دوم ، درس سوم ، درس چهارم ، درس پنجم ، درس ششم ، درس هفتم ؛
31-عادت نويسندگيفقط تعداد کمي از نويسندگان حرفهاي يا مبتدي اشتياقي دائمي به نوشتن دارند. چون بسياري از چيزها حواس را پرت ميکند و نويسنده را از حالت خلاقيت بيرون ميآورد: خاواده، شغل، افسردگيها، تفريحات، احساس پوچي ... مسابقات بولينگ،...، گردش دستهجمعي، تلويزيون و غيره.تنها راه مبارزه با اين چيزها که مخل کار نويسندگي هستند، تقويت قواي خود با سنگر گرفتن در استحکامات نفوذ ناپذير «عادت به نوشتن» است.اگر هر روز با عزمي جزم ننويسيد هيچگاه نويسنده حرفهاي و مادامالعمر نخواهيد شد. نويسنده خودش کارفرماي خودش است و شخصيت خودش هر روز او را به نوشتن وا ميدارد. سرمايهگذاري او نيز مثل شرکتهاي واقعي که متعهد به پيشرفت کار و سوددهي هستند، نهايتاً سود ميدهد.بايد هر روز- به جز در مواقع پيشآمدهاي اضطراري- نوشت. نويسندهها مرخصي استحقاقي ندارند.در صورت امکان بايد هر روز در زماني مشخص و جايي ثابت نوشت. جاي نوشتن نويسنده بايد محرابش باشد و در آن از دنيا فارغ شود. وقت نوشتن بايد آنقدر براي زندگي نويسنده حياتي و طبيعي باشد که به بقيه چيزهاي مخل نوشتن همچون تهديدي جدي عليه آسايشش بنگرد. ممکن است اين گفته به نظر تعصبآميز، سهلانگارانه و بيرحمانه بيايد، ولي اينطور نيست. چرا که اگر کسي سعي کند وکيلي، پزشکي، لولهکشي، کشيشي يا نوازندهاي را از کار باز دارد، او را با بيرحمي تمام ادب ميکنند. نويسنده بايد عادت ثابت و منظم نوشتن را در خود به وجود بياورد تا اين عادت او را مجبور به نوشتن کند. بايد ننوشتن براي او سختتر از نوشتن باشد. 32- رمان معما، جنايي ، شک و انتظار و جاسوسيپايهگذار داستان معما، جنايي، شک و انتظار يا جاسوسي ادگار آلنپو نبوده است. سرچشمه اين نوع داستان به اساطير يوناني باز ميگردد. اوديسه و انجيل نيز آن را کامل کردند و امروزه نيز اين نوع داستان همچنان به حيات خود ادامه ميدهد. تيسوس نميگذارد مينوتور با آن اشتهاي حيوانياش آريادني را بخورد. داود که شيفته بتشبع است، يوريا را به کام مرگ (جنگ) مي فرستد. بسياري از قصههاي چاسر و نمايشنامههاي شکسپير (هملت، اُتللو و مکبث) نيز جزو همين نوع ادبي هستند. نويسندگان آنها نيز شيوههايي را به کار ميبستند که هنوز داستاننويسان از آن استفاده ميکنند.اين نوع داستان به لحاظ شکلي ساده است اگر چه ممکن است شيوهها و شگردهاي طرحبندي آنکه در چارچوب همين شکل صورت ميگيرد، پيچيده باشد. براي نوشتن آن بايد برخي از راهنماييهاي اساسي را به کار بست، سپس با مهارتهاي شخصي خود آن را اصلاح کرد و بعد بنا به ضرورت و فيالبداهه خلاقيتهايي در آن انجام داد. اما راهنماييها، قانون نيست، بلکه صرفاً سنتهايي ماندگار است که در طي قرون کارآيي خود را نشان داده است. الف) هر اتفاقي چه کوچک و چه بزرگ، که در داستان روي ميدهد بايد با طرح داستان ارتباط داشته باشد. پس زمينههاي زائد و بيربط را حتي اگر هم جذاب باشد، بايد از داستان حذف کرد. همه مطالب بايد طرح و داستان را تقويت کند.ب) قهرمان يا قهرمان زن (کارآگاه، مآمور تحقيق يا ناظر بيگناه) بايد ارتباط يا پيوندي با صحنه داستان داشته باشد تا داستان باور کردني شود: کارآگاه: سابقه پليس بودن. پزشک: بيمارستان. وکيل: دادگاه. مامور تحقيق بيمه: شرکتي بزرگ، مشتري ثروتمند و غيره. و اين باعث ميشود تا شخصيت اصلي و خواننده در به در دنبال شناسايي آنها نباشد.ج) جنايات پيش پا افتاده ديگر کسي را مسحور و متوحش نميکند. اکنون، روزنامهها اخبار جناياتي را درج ميکنند که خشتنتر و خونينتر از داستانهاي جنايي نويسندگان است. به همين دليل هم امروزه، رمانهاي جنايي نبايد به جنايات پيشپا افتاده بسنده کنند، بلکه داستان را بايد براساس قتلها و اتفاقهاي بسيار خاص و مهم بنا نهاد.[اينک در جامعه امريکا] ديگر همجنسبازي، خيانت در زناشويي و حتي زناي با محارم تخلفاتي معمولي به حساب ميآيند. بايد در داستان قتلهاي زيادي رخ دهد. تجديد فعاليت گروهي فاشيستي يا تروريستي که دولتي محافظه کار را تهديد ميکند، خيانت به منافع ملي و نابودي جهان با بمبهاي اتمي حرارتي، داستانهاي قابل قبولي هستند. هرچه جنايت تکان دهندهتر و فاجعهآميزتر باشد، احتمال چاپ شدن آن نيز بيشتر است.د) بهتر است داستان را با قتلي هولناک يا تهديدي وحشتناک عليه جهان آغاز کنيم. در ضمن هميشه بايد براي حل جنايت و رفع تهديد از جهان محدوديتي زماني مشخص کرد. چرا که در غير اينصورت شخصيت اصلي ميتواند با احتياط و بدون عجله نقش خود را ايفا کند حال آنکه بايد به ستوه بيايد و با دستپاچگي و ديوانهوار عمل کند.ه) لزومي ندارد شخصيت (يا اشخاص) اصلي بلافاصله همدلي خواننده را برانگيزد يا گيرا باشد. اينک دوران ضد قهرمان (زن يا مرد) نيز هست. شايد در ابتدا شخصيت اصلي پذيرفتنيتر از شخصيت (يا اشخاص) پليد باشد. شخصيت اصلي بايد کمي بعد و فقط موقعي که تاثير عميق جنايت و علت تعقيب کردن او آشکار شد همدلي خواننده را برانگيزد.يکي از شگردهاي پرکشش خط طرح، در خطر بودن زندگي قهرمان (زن يا مرد) است. حتي شايد قهرمان را شديداً مجروح کنند اما هميشه بالاخره بهبود مييابد.و) نقشه جنايت هولناک را بايد از پيش بريزند. داستان زني که هنگام مشاجره و در حالت مستي شوهرش را ميکشد و رانندهاي که کسي را زير گرفته و فرار کرده است و حالا دربهدر دنبالش ميگردند، پيچيده نيست. جنايت از پيش طراحي شده عمدي است و پيچيدگيهاي لازم را براي گسترش و تبديل به خط طرحهاي داستاني جذاب دارد.ز) بين شک و انتظار و غافلگيري بايد تعادل باشد. شايد هويت قاتل يا نابودگران در ضمن تعقيب و جستجو معلوم شود، اما سوال بايد اين باشد که «قاتل بعد از اين چه کسي را خواهد کشت؟» يا «آيا او بالاخره جهان را نابود خواهد کرد؟» وقتي خواننده جواب را پيدا کرد، بايد قرباني و علت قتل را تغيير داد يا از آن طرف، تدبير ديگري براي نجات جهان مطرح کرد. شک و انتظار در داستان براساس اتفاقي قابل پيشبيني شکل ميگيرد، اگر چه خواننده نميداند که آن اتفاق چگونه رخ خواهد داد. بنابراين اگر قرار است قهرمان (زن يا مرد) بميرد بايد گذاشت تا سرانجام بميرد.ميزان موفقيت داستان معما، جنايي، شک و انتظار يا جاسوسي بسته به آن است که نويسنده تا چه حد بتواند به ما بقبولاند که در خانه مجاورمان قاتلي زندگي ميکند يا اگر جلوي اين اشخاص پليد را نگيرند، ديگر فردايي نخواهد بود. 33- احساسات عامبايد شخصيتهاي رمان تاريخي يا معاصر را احساسات عامي که همدلي خواننده را برميانگيزد به هيجان آورد. احساسات عام همان عواطف تغيير ناپذير انساني است و ربطي به قرني که مردم در آن زندگي ميکنند ندارد. اين احساسات خواننده را با گذشته پيوند ميدهد و هم حس ميکند.اگر رمان بر شباهتهاي عام تکيه نکند ضمن اينکه اعمال و درگيريهاي شخصيتهاي آن باور کردني نخواهد بود، ماهرانه نيز نوشته نشده است.افکار شخصيتها را هميشه زمان شکل ميدهد که آن هم بستگي به فلسفه غالب و نظام اخلاقي فرهنگي خاص دارد. اما احساسات عام انساني مافوق زمان است و در هيچ قرني تغيير نميکند: حس شور و سودا، شهوت، تنفر، عشق، جاهطلبي، حسادت، ترس و پرستش پروييها و روميهاي باستان به لحاظ کيفيت و شدت، فرقي با احساسات امروزي ما ندارد. تنها تفاوت آنها در چيزي است که اين احساسات عام را در هر شخصي برميانگيزد.اگر نويسنده عواطف شخصيتهايش را براساس اين احساسات عام بنا نهد، خواننده امروزي را با همه دورانها پيوند ميدهد.مثال: جوليوس سزار را سياستمداران جاهطلب و تشنه قدرت ترور کردند. ايبراهام لينکلن را نيز سياستمداران جاهطلب و تشنه قدرت کشتند. اينديرا گاندي را هم سياستمداران تشنه قدرت و جاه طلب ترور کردند.بين اين ترورها قرنها فاصله بوده است، اما عاملان همه آنها جاه و قدرت طلبان سياسي بودند. ممکن است علت فلسفه، اخلاق و جاهطلبي سياسي، اوضاع و احوال فرهنگي خاص باشد، اما اشتياق شورانگيز افراد عيناً يکي است. و باز احتمال دارد لباسها و آداب غذاخوري مردم قرني ديگر در نظر خواننده عجيب باشد اما او هميشه ميتواند با عواطف شخصيتها احساس همدلي کند، چون خواننده اين قرن نيز همان احساسات عام را دارد.ادامه دارد...لئونارد بيشاپ/محسن سليمانيتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 842]