واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جمی ؛ نماد پایداری آبادان در دفاع مقدس
حجت الاسلام غلامحسین جمی، امام جمعه شهر آبادان در دوران دفاع مقدس بود که با وجود بمباران شدید شهر توسط نیروهای بعثی هیچگاه تحمل دوری از شهر خود را نداشت و همواره دوشادوش رزمندگان اسلام در این شهر به جنگ علیه نیروهای متجاوز ادامه داد. به گزارش خبرنگار مهر در اهواز، وی در سال 1304 در روستای اهرم مرکز تنگستان از توابع بوشهر در یک خانواده فقیر و مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش با وجود اینکه تحصیلات حوزوی نداشت اکثر سوره های قرآن را حفظ بود و بخش عمده ای از در آمد وی از طریق روزه و نماز استیجاری تامین می شد.در اوایل سلطنت پهلوی اول غلامحسین 6 یا 7 ساله وارد مکتبخانه شد تا سواد خواندن و نوشتن را بیاموزد ولی در همان ابتدا مکتبخانه آنها به مدرسه ای 4 کلاسه به نام انوشیروان تبدیل شد و او در همان مدرسه مدرک ششم ابتدایی خود را دریافت کرد.به خاطر عشق و علاقه ای که پدرش به امور مذهبی و روحانیت داشت با همفکری دو تن از روحانیون شهر نجف به نام های حاج شیخ محمد علی ماحوزی و حاج شیخ علی ماحوزی که از شاگردهای خوب مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم محمد کاظم شیرازی و مرحوم اصطهباناتی به شمار میرفتند که در اهرم سکونت می کردند، علاقه اش به رفتن به حوزه بیشتر شد.در سال 1327 بنا به دلایلی به آبادان مهاجرت کردند که وی در این خصوص می گفت: "سال 1327 بود که وارد آبادان شدم. شنیدم یک روحانی به نام حاج شیخ عبدالرسول قائمی در آبادان خیلی خدمت میکند. ایشان در آبادان به اصطلاح خیلی گل کرده بود. مرحوم آیتالله قائمی مدرسه علمیهای را تاسیس کرده بود و من وارد این مدرسه شدم».وی در مدت هشت سال جنگ هیچگاه برای استراحت و انجام کارهای شخصی از آبادان خارج نشد و معمولا هنگام خروج از شهر مستقیم به بیت امام خمینی(ره) می رفت تا گزارشات مربوط به جنگ و شهر را به ایشان منتقل نماید پس از مدتی در پروشگاهی که آیت الله قائمی برای کودکان بی سرپرست تاسیس کرده بود شروع به درس دادن درس عربی کرد تا اینکه شرایط برای عزیمت وی به نجف اشرف مهیا شد و در نهایت به صورت غیرقانونی به شهر نجف رفت.وی در کتاب زندگی نامه خود در مورد درس خواندن و کنجکاوی های آن زمانش می نوشت: "آن زمانی که درس میخواندم، این سئوال برای من مطرح بود که این درسها را برای چه میخوانیم؟ اینها که کاربرد عملی ندارند. آنچه که ما در فقه میخواندیم، قسمت عمدهاش مربوط به مسائل اجتماعی و اداره امور دنیایی مردم است، حال آنکه چیزی در دست ما نیست. ما کتاب قضا میخوانیم، اما قانون قضای ما از کشورهای دیگر گرفته شده، قانون تجارت ما از قانون بیگانگان اخذ شده است. مملکت ما مملکت اسلامی است، مملکت امام زمان(عج) است، اما آنچه دستگاه حاکمه اجرا میکند، غیر از اسلام است، لذا در ذهن من این بود که باید حکومتی داشته باشیم، نیروی اجرایی داشته باشیم تا آنچه اسلام در مورد قضا، ارث، تجارت، بیع و شرا، و... دارد، عملاً پیاده شود".امام جمعه سابق آبادان در مورد چگونگی گرایش خود به فعالیت های سیاسی نیز می گفت: "یادم هست از همان اوایل جوانی در همان منطقه خودمان خیلی علاقه داشتم روزنامه بخوانم. در آن ایام، تنها روزنامهای که برای ما قابل دسترسی بود، روزنامه اطلاعات بود که آن را هم گاهی از بوشهر یا برازجان تهیه میکردم. این روزنامه خواندن مرا به سیاست علاقمند کرد، بهخصوص وقتی که جنگ دوم جهانی شروع شده بود. اخبار جنگ در روزنامهها مطرح میشد. لازم به ذکر است که من از ابتدا، شم سیاسی داشتم و این روزنامه خواندنها و دنبال وقایع بودن، مرا بیشتر به سمت سیاست میکشاند".
حجت الاسلام جمی درباره سکونت و زندگی خود در دوران هشت سال دفاع مقدس در آبادان را اینگونه بیان تشریح می کرد: "در دوران جنگ که آبادان تخلیه شد و مردم به خاطر ناامنی و پرتاب خمپارهها، راکتها، موشکها و حمله هواپیماهای عراقی مجبور شدند شهر را ترک کنند، من هم خانواده خود را به جای دیگری فرستادم و به تنهایی در آبادان ماندم، تا اینکه منزل ما بر اثر اصابت گلوله توپ صدمه دید و ناامن شد، از این رو مجبور شدم منزل را به جای دیگری منتقل کنم و از آنجا هم به جای دیگر و از مکان سوم نیز به مکان دیگر و...در طول جنگ 4-5 بار منزل ما تغییر کرد. در آبادان و بعد هم در اهواز همین گونه بود". وی در مدت هشت سال جنگ هیچگاه برای استراحت و انجام کارهای شخصی از آبادان خارج نشد و معمولا هنگام خروج از شهر مستقیم به بیت امام خمینی(ره) می رفت تا گزارشات مربوط به جنگ و شهر را به ایشان منتقل نماید و در حین همین گزارشات بود که امام با اتکا به گزارشات آقای جمی دستور شکسته شدن حصر آبادان را صادر کرد.به گزارش مهر ، در طول جنگ نیز وی اصرار عجیبی به برپایی نمازجمعه شهرستان آبادان داشت و حتی با وجود حضور تنها دو نفر وی اقدام به برگزاری نماز جمعه می کرد به همین دلیل اخبار نمازجمعه شهر آبادان از نماز جمعه تهران هم مهمتر بود و مردم با دقت آنرا پیگیری می کردند. یادم هست از همان اوایل جوانی در همان منطقه خودمان خیلی علاقه داشتم روزنامه بخوانم، این روزنامه خواندن مرا به سیاست علاقمند کردآقای جمی در مورد نحوه برگزاری نمازجمعه شهر آبادان در ایام جنگ می گفت: "تاریخ اولین نمازجمعه را دقیق نمی دانم که چه روزی بوده است، در آبادان آرامش بود و از جنگ خبری نبود، اما وقتی جنگ شروع شد، نمازجمعه هم قهرا تعطیل شد. نماز جمعه دو ماه یا سه ماه تعطیل بود، تاریخ دقیقش را نمی دانم. شهر کم کم خلوت شد، همه رفتند، زن و بچه و آنهایی که کاری با جنگ نداشتند، رفتند. اما رزمندگان و عده ای از کسبه و بازاریان در آبادان مانده بودند. در حالی که جنگ شروع شده بود، بعضی بچه ها دوباره آمدند و گفتند نماز جمعه را در آبادان دایر کنیم؛ باید نماز جمعه داشته باشیم. تعداد مردم هم کم بود. گفتم: حالا کجا نماز جمعه را برگزار کنیم؟ در همه جای شهر گلوله و خمپاره می آید و جایی در امان نیست. یک زیرزمینی در احمد آباد وجود داشت که امن بود و بعدها محل کمیته ارزاق آبادان شد. اولین نماز جمعه جنگ را در همان زیرزمین برگزار کردیم و در واقع اوایل جنگ بود. تعداد مردم هم برای نماز جمعه به اندازه ای بود که مشروع باشد. تقریباً در حدود ده تا دوازده نفر بودند. هفته های اول خواهران شرکت نمی کردند، ولی بعد خواهران هم شرکت کردند. هر هفته تعداد شرکت کنندگان در نماز جمعه زیادتر می شد، به طوری که زیرزمین پر می شد و کمبود جا وجود داشت. یادم هست که در یکی از این نمازجمعه ها که ما آنجا دایر کردیم، مرحوم رجایی رحمه الله علیه هم آمده بود، ولی من متوجه نشدم".پس از جنگ بازهم حجت الاسلام جمی به عنوان امام جمعه آبادان ایفای نقش کرد ولی به علت بروز چند نارسایی قلبی مشکلات جسمی وی از حد طبیعی گذشت و مجبور به استعفا از سمت خود شد و در نهایت در آذر ماه سال 1382 پس از 25 سال امامت جمعه آبادان جای خود به حجت الاسلام سید علی دهدشتی سپرد.وی در این مدت مجبور بود در روزهای گرم سال به علت ممانعت پزشکان از سکونت در آبادان به شهرهای خوش آب و هوا عزیمت کند ولی باز هم بیشتر وقت خود را در آبادان و در کنار مردم این شهر می گذراند. روحش شاد و یادش پر رهرو باد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 381]