واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: قديمها، وقتي عضوي از يك خانواده به سفر ميرفت، دوستان و آشنايان براي اهل آن خانه،« جاخالي» ميبردند؛ گياه يا سبزهاي به نشانه اينكه جاي فرد سفركرده، سبز و خرم باشد تا از سفر بازگردد. جاي خالي كتابهاي درسيتان سبز! شايد بهترين جا خالي براي كتابهاي درسي، خواندن كتابهاي غيردرسي باشد. همانها كه احتياج به امتحان دادن ندارند، نياز نداري تا فردا صبح حتماً تمامشان كني و با خيال راحت مي تواني آنها را مطالعه كني. اما جايش خالي است؛ در دستهاي تو كه اين روزها، خالي از كتاب و دفتر مدرسه است. جايش خالي است؛ در ذهن بسياري از ما، كه هيچ فضايي براي خواندن چند خط كتاب در روز ندارد. جاي اين فرهنگ خالي است، فرهنگ كتابخواني؛ كه شايد تو و نسل تو بتوانيد تكاني به آن بدهيد و كتابخواني را تبديل به يكي از فعاليتهاي فراغت تابستاني كنيد و نتيجه خارقالعاده آن را در بزرگساليتان ببينيد. جاي اين فرهنگ خالي است. پشت بازيهاي تكراري موبايلها، پلياستيشنها، در كنار ميز كامپيوتر، يا حتي موقع چت و چرخيدن در فضاي مجازي اينترنت.در حالي كه حتماً شما هم مي دانيد كتابخوانها در استفاده از اينترنت موفقترند. جاي اين فرهنگ، پشت همه تكرارهاي تابستان خالي است. جاي اين تكرار، خالي است. تكرار كتاب خواندن، تكراري نيست. هر كتاب ويژگي خودش را دارد و داستان خودش را و اطلاعات و معلومات خودش را؛ خواندن هر كتاب تفريح جداگانهاي است، خستگيتان در ميرود، ذهنتان را درگير ميكند، از روزمرگيها جدايتان ميكند، از حرص خوردن براي مسائل پيش پا افتاده رها ميشويد. روح را بزرگ ميكند و... نبود آن را حس ميكنيد؟ جايش خالي است؟ از شما ميپرسم. تابستانها، كتاب هم ميخوانيد؟ ليندا، 15 ساله: الان وقت اين حرفها نيست. تازه از دست كتاب راحت شده ايم. علي، 14 ساله: از قيافه كتاب حالم بد ميشود. مهدي، 16 ساله: كتاب درسي و غيردرسي ندارد. عارفه ،17 ساله: بدم نميآيد. گاهي ميخوانم. البته خيليخيلي كم. ستاره، 13 ساله: حوصله ميخواهد. سحر، 17 ساله: حوصله آدمهاي كتابخوان را هم ندارم. سمانه، 15 ساله: مثل اينكه تابستان شدهها! حميدرضا، 16 ساله: بدم ميآيد. كتاب، كتاب نازنين، پس چرا من اينقدر دوستدارمت؟ چرا تابستانها، خوشحالم از اينكه بالاخره ميتوانم با خيال راحت و بدون دلواپسي درسهايم، كتاب بخوانم و لذت ببرم؟ چرا من فكر ميكنم درسهاي مدرسه، فقط نوعي از كتاب هستند و هيچ وقت با تو ، يار مهربان ، خداحافظي نميكنم ، كتاب، كتاب نازنين؟! عليرضا ابراهيمي، روانشناس و مشاوره تحصيلي ميگويد: «من از يك دختر دبيرستاني شنيدم كه ميگفت: همه طول سال تحصيلي، كتاب ما را رنج داده است. هر وقت ميخواستيم تلويزيون ببينيم، سينما برويم، گردش برويم، هر كاري كه ميخواستيم بكنيم، نميشد؛ بايد درس ميخوانديم. همه رنجها در كتاب جمع ميشود، الان ديگر ميخواهيم برويم گردش... » البته پس از مدتي براي اين نوجوانان، گردش هم عادي ميشود. اما اين فشارهاي درسي باعث شده بعضي از آنها از كتاب متنفر باشند. در حالي كه بايد درس و مدرسه، شبيه تفريح باشد، نه يك كار بزرگسالانه و وظيفه سخت. اما با توجه به همه اين فشارها، اگر نوجوانان لذتِ خواندن درباره مسائل مورد علاقهشان را درست تجربه كنند، حتي اين فشارهاي درسي هم باعث بيزاري آنها از كتاب نميشود، و حتي اگر خواندن كتاب را به عنوان يك فعاليت غيردرسي ، تفريحي و لذتبخش بپذيرند، ممكن است خواندن كتاب درسي هم برايشان دلپذيرتر شود.» عكس: محمود اعتمادي از شما پرسيدم: تابستانها چهقدر كتاب ميخوانيد؟ فاطمه، 17 ساله: از نمايشگاه كتاب، چندتايي خريدهام، اما هنوز نخوانده ام. منتظر بودم امتحان هايم تمام شود. بعد هم رفتيم مسافرت. هنوز شروع نكرده ام. زهره ،16 ساله: فقط اولش سخت است. وقتي كه ميخواهم كتابي را شروع كنم هي امروز و فردا ميكنم. فريد، 15 ساله: من عضو كتابخانهام. هرهفته آنجا سر ميزنم و معمولاً ماهي يكبار كتاب امانت ميگيرم. تابستانها دو هفته يك بار كتاب ميگيرم. محمدرضا، 16 ساله: فقط كتابهاي مربوط به كامپيوتر. همين. سعيده، 15 ساله: من دلم ميخواهد كتاب بخوانم اما نميدانم چه كتابي بخوانم بهتر است. مريم، 17 ساله: باورتان نميشود، اما مادرم خيلي دوست ندارد من كتاب بخوانم. روانشناسان معتقدند، احترام به كتاب و كتابخواني در خانواده و آموزش آن به بچهها در دوران كودكي و نوجواني، مهمترين مسئله در كتابخوان شدن جامعه است. اعظم قريشي، مشاوره و مربي پرورشي مدرسه راهنمايي ميگويد: «درست است كه فرهنگ مطالعه در بين نوجوانان پايين است اما در همين مدرسهها، ما دانشآموزاني داريم كه عضو فعال كتابخانهاند و به كتاب خواندن علاقه دارند. پس بخشي از كار، به خانوادهها برميگردد. اين مسئله كه ما فقط كتابهاي درسي را كتاب قابل خواندن ندانيم و به كتابهاي ديگر هم اهميت بدهيم، كار خانوادههاست. در عين حال معتقديم كه خود دانشآموزان، ميتوانند فرهنگ كتابخواني را به خانوادهها ببرند؛ ميتوانند براساس علاقههاي افراد خانوادهشان، كتابهايي انتخاب كنند و يا از كتابخانه مدرسه، امانت بگيرند و براي خانواده ببرند.آنها خودشان هم بايد اين علاقه را تقويت كنند.» اگر دوست داريد باز هم بگوييد حالا وقتش نيست. بيموقع حرفش را زديد. اگر دوست داريد، همين صفحه را پاره كنيد تا دلتان خنك شود. اگر دوست داريد اصلاً نگاهش هم نكنيد. اما لطفاً از جامعه هم ايراد نگيريد. جامعه از همه كندتر است. خودش هم نميداند چه بايد بكند. در كتابخواني بزرگترهايش مانده است. بهتر است خودتان فكري به حال خودتان بكنيد. لااقل آن بخشي را كه به خودتان مربوط است درست انجام بدهيد. باور كنيد جذاب است. از ما گفتن خداحافظ يار مهربان! اوقات فراغت- نفيسه مجيديزاده: قديمها، وقتي عضوي از يك خانواده به سفر ميرفت، دوستان و آشنايان براي اهل آن خانه،« جاخالي» ميبردند؛ گياه يا سبزهاي به نشانه اينكه جاي فرد سفركرده، سبز و خرم باشد تا از سفر بازگردد. جاي خالي كتابهاي درسيتان سبز! شايد بهترين جا خالي براي كتابهاي درسي، خواندن كتابهاي غيردرسي باشد. همانها كه احتياج به امتحان دادن ندارند، نياز نداري تا فردا صبح حتماً تمامشان كني و با خيال راحت مي تواني آنها را مطالعه كني. اما جايش خالي است؛ در دستهاي تو كه اين روزها، خالي از كتاب و دفتر مدرسه است. جايش خالي است؛ در ذهن بسياري از ما، كه هيچ فضايي براي خواندن چند خط كتاب در روز ندارد. جاي اين فرهنگ خالي است، فرهنگ كتابخواني؛ كه شايد تو و نسل تو بتوانيد تكاني به آن بدهيد و كتابخواني را تبديل به يكي از فعاليتهاي فراغت تابستاني كنيد و نتيجه خارقالعاده آن را در بزرگساليتان ببينيد. جاي اين فرهنگ خالي است. پشت بازيهاي تكراري موبايلها، پلياستيشنها، در كنار ميز كامپيوتر، يا حتي موقع چت و چرخيدن در فضاي مجازي اينترنت.در حالي كه حتماً شما هم مي دانيد كتابخوانها در استفاده از اينترنت موفقترند. جاي اين فرهنگ، پشت همه تكرارهاي تابستان خالي است. جاي اين تكرار، خالي است. تكرار كتاب خواندن، تكراري نيست. هر كتاب ويژگي خودش را دارد و داستان خودش را و اطلاعات و معلومات خودش را؛ خواندن هر كتاب تفريح جداگانهاي است، خستگيتان در ميرود، ذهنتان را درگير ميكند، از روزمرگيها جدايتان ميكند، از حرص خوردن براي مسائل پيش پا افتاده رها ميشويد. روح را بزرگ ميكند و... نبود آن را حس ميكنيد؟ جايش خالي است؟ از شما ميپرسم. تابستانها، كتاب هم ميخوانيد؟ ليندا، 15 ساله: الان وقت اين حرفها نيست. تازه از دست كتاب راحت شده ايم. علي، 14 ساله: از قيافه كتاب حالم بد ميشود. مهدي، 16 ساله: كتاب درسي و غيردرسي ندارد. عارفه ،17 ساله: بدم نميآيد. گاهي ميخوانم. البته خيليخيلي كم. ستاره، 13 ساله: حوصله ميخواهد. سحر، 17 ساله: حوصله آدمهاي كتابخوان را هم ندارم. سمانه، 15 ساله: مثل اينكه تابستان شدهها! حميدرضا، 16 ساله: بدم ميآيد. كتاب، كتاب نازنين، پس چرا من اينقدر دوستدارمت؟ چرا تابستانها، خوشحالم از اينكه بالاخره ميتوانم با خيال راحت و بدون دلواپسي درسهايم، كتاب بخوانم و لذت ببرم؟ چرا من فكر ميكنم درسهاي مدرسه، فقط نوعي از كتاب هستند و هيچ وقت با تو ، يار مهربان ، خداحافظي نميكنم ، كتاب، كتاب نازنين؟! عليرضا ابراهيمي، روانشناس و مشاوره تحصيلي ميگويد: «من از يك دختر دبيرستاني شنيدم كه ميگفت: همه طول سال تحصيلي، كتاب ما را رنج داده است. هر وقت ميخواستيم تلويزيون ببينيم، سينما برويم، گردش برويم، هر كاري كه ميخواستيم بكنيم، نميشد؛ بايد درس ميخوانديم. همه رنجها در كتاب جمع ميشود، الان ديگر ميخواهيم برويم گردش... » البته پس از مدتي براي اين نوجوانان، گردش هم عادي ميشود. اما اين فشارهاي درسي باعث شده بعضي از آنها از كتاب متنفر باشند. در حالي كه بايد درس و مدرسه، شبيه تفريح باشد، نه يك كار بزرگسالانه و وظيفه سخت. اما با توجه به همه اين فشارها، اگر نوجوانان لذتِ خواندن درباره مسائل مورد علاقهشان را درست تجربه كنند، حتي اين فشارهاي درسي هم باعث بيزاري آنها از كتاب نميشود، و حتي اگر خواندن كتاب را به عنوان يك فعاليت غيردرسي ، تفريحي و لذتبخش بپذيرند، ممكن است خواندن كتاب درسي هم برايشان دلپذيرتر شود.» عكس: محمود اعتمادي از شما پرسيدم: تابستانها چهقدر كتاب ميخوانيد؟ فاطمه، 17 ساله: از نمايشگاه كتاب، چندتايي خريدهام، اما هنوز نخوانده ام. منتظر بودم امتحان هايم تمام شود. بعد هم رفتيم مسافرت. هنوز شروع نكرده ام. زهره ،16 ساله: فقط اولش سخت است. وقتي كه ميخواهم كتابي را شروع كنم هي امروز و فردا ميكنم. فريد، 15 ساله: من عضو كتابخانهام. هرهفته آنجا سر ميزنم و معمولاً ماهي يكبار كتاب امانت ميگيرم. تابستانها دو هفته يك بار كتاب ميگيرم. محمدرضا، 16 ساله: فقط كتابهاي مربوط به كامپيوتر. همين. سعيده، 15 ساله: من دلم ميخواهد كتاب بخوانم اما نميدانم چه كتابي بخوانم بهتر است. مريم، 17 ساله: باورتان نميشود، اما مادرم خيلي دوست ندارد من كتاب بخوانم. روانشناسان معتقدند، احترام به كتاب و كتابخواني در خانواده و آموزش آن به بچهها در دوران كودكي و نوجواني، مهمترين مسئله در كتابخوان شدن جامعه است. اعظم قريشي، مشاوره و مربي پرورشي مدرسه راهنمايي ميگويد: «درست است كه فرهنگ مطالعه در بين نوجوانان پايين است اما در همين مدرسهها، ما دانشآموزاني داريم كه عضو فعال كتابخانهاند و به كتاب خواندن علاقه دارند. پس بخشي از كار، به خانوادهها برميگردد. اين مسئله كه ما فقط كتابهاي درسي را كتاب قابل خواندن ندانيم و به كتابهاي ديگر هم اهميت بدهيم، كار خانوادههاست. در عين حال معتقديم كه خود دانشآموزان، ميتوانند فرهنگ كتابخواني را به خانوادهها ببرند؛ ميتوانند براساس علاقههاي افراد خانوادهشان، كتابهايي انتخاب كنند و يا از كتابخانه مدرسه، امانت بگيرند و براي خانواده ببرند.آنها خودشان هم بايد اين علاقه را تقويت كنند.» اگر دوست داريد باز هم بگوييد حالا وقتش نيست. بيموقع حرفش را زديد. اگر دوست داريد، همين صفحه را پاره كنيد تا دلتان خنك شود. اگر دوست داريد اصلاً نگاهش هم نكنيد. اما لطفاً از جامعه هم ايراد نگيريد. جامعه از همه كندتر است. خودش هم نميداند چه بايد بكند. در كتابخواني بزرگترهايش مانده است. بهتر است خودتان فكري به حال خودتان بكنيد. لااقل آن بخشي را كه به خودتان مربوط است درست انجام بدهيد. باور كنيد جذاب است. از ما گفتن همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]