واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تو را من چشم در راهم!
وداع با ماه كریمگویا که خواب می دیدم. چقدر زیبا شده بودم. آنجا کجا بود که این چنین هوای سبکی داشت. آنجا کجا بود که خوابش هم صفای نماز داشت(1)نه من خواب نبودم. هنوز پوستم از طراوت آنجا در این سرزمین حرمان آهن و آه، در این شهر شلوغ، در این جنگ داغ، خیس است.کاهش آن آخرین خواب را نمیرفتم که وقتی بیدار شدم تو دیگر نبودی. توای که بال پروازم بودی. توای که... .تازه فهمیدم؛ من همیشه در خواب بودم، طلوع تو بود که دلم را بیدار کرد. کاش در آن عصر سه شنبه در آن ساعات آخر، چشمهایم را به ضرب تیرهای مژگانم بیدار نگهمیداشتم تا تو را در لحظهی رفتن چنان سخت در آغوش گیرم، که تا آمدن دوبارهات، تنم بوی تو را دهد.خدایا؛ ای آنکه این ماه را بر آسمان شب سینهها مهمان کردی، دوباره ما را به او رسان، هموکه همدم نیکوی ما بود، هموکه با رفتنش داغ عزیزترین کسان را بر دل ما نهاد. همو که ما را در نعرهی آهن و سنگ و دود، در شهر، رها کرد و رفت. کاش با او رفته بودم. کجایی ای دوست، ای بهترین هم صحبت من.درود خدا بر تو که هم نام خدایی، سلام بر تو، ای بهترین لحظههای من، السلامُ عَلیکَ مِن شهرٍ قرِبتْ فیهِ الآمَالُ (2)، سلام بر تو که مرا به آرزوهایم نزدیک کردی.آیا هیچ میدانی که وقتی پا از خانهی دلم برون نهادی باغ شادمانی ما به تاراج فراغ، خزان شد. ای بهار!(3)سلام بر تو، آن لحظه که زنگار گناه را از دلم ربودی، السلامُ علیکَ مَا کانَ اَمحاکَ لِلذُنوبِ.
سلام من و شهر و آسمان را بپذیر، السلامُ علیکَ مِن شهرٍ هُو مِن کُل اَمرٍ سَلام.چه خوب بودی تو، که به گاه فراغ، خویش را از تو بیزار ندیدم، یادگارت روزه را، هیچگاه از خود دور نخواهم کرد. السلامُ علیکُ غَیرَ مُودّع بَرَماً ولا مَتروکٌ صِیامُه سَأماً. یادت هست قبل از آنکه بیایی چقدر مشتاقت بودم؟ یادت هست که به پیشوازت آمده بودم. السلامُ عَلیکَ مِن مَطلوبٍ قَبلَ وَقتِهِ وَ مَحزونٍ عَلیهِ قَبلَ فَوتِهِ، هنوز وقت رفتنت نبود، اما من به یاد فراغت غمین بودم وچه شبها که به شوق تو ستاره می چیدم، السلامُ علیکُ مَا کانَ اَحرَصَنا بِالاَمسِ عَلیک.خدایا تو بودی که او را مهمان خانهی من کردی. اما من آنچنان که شایسته، از مهمان خود پذیرایی نکردم. و اکنون، من و دلی پر ز ندامت بر جا ماندهایم، و سرایی خاموش از شور مهمان.خدایا، اعتراف می کنم که گناه از من بود که بالهایم را به بار معصیت گران کردم و جا ماندم. پلکهای من به سنگینی غفلت بود که بر دیده¬گانم فرود آمد، و من در لحظه رفتن خواب ماندم.خدایا، تو را از رهنمونیم به این سعادت از دل و جان سپاس میگویم، الحمدُ للهِ علی مَا هَدانا.خدایا، این همه از من درگذر، و یوسفم را به کنعان دلم باز گردان و یعقوب چشمهایم را به آن ماه كریم دوباره روشن ساز.تو را در این خواهشم، به دردانههایت، محمد و خاندانش، سوگند میدهم. همانها که سلام و درود تو کران کران و بی کران بر آنان باد. . دعایم را بپذیر.تبیان حسین عسگریشوال 14291- خواب روزهدار هم عبادت است.2- جملات عربی از دعای وداع امام سجاد علیه السلام است.3- رمضان، بهار قرآن و دلهاست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 524]