واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تفسیر مقام معظم رهبری(2)
خصوصیات متقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون ( بقره /3)برای همین متقین شش خصوصیات بیان شده كه این شش خصوصیات در یك انسان، در حقیقت عناصر تشكیل دهندهی تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این شش خصوصیت در حقیقت در انسان تأمین میشود البته فراموش نشود كه من در جلسهی قبل گفتم : این تقوا در همهی مراحل به انسان كمك میكند، یعنی شما وقتی یك مایهای از تقوا داشته باشید از قرآن یك چیزی میفهمید و هدایت میشوید و این تقوا هرچه بیشتر بشود شما از قرآن بیشتر میفهمید یعنی حتی یك انسانی كه در حد اعلای تقوا هست اگر باز تقوایش بیشتر شود به همان نسبت افزایش روحیه تقوا ممكن است باز چیزهای جدیدتر و ترفهتر و یك ظرافتهایی را از قرآن بفهمد و این فقط مربوط به اول كار نیست كه بگوئیم اگر میخواهید از قرآن چیزی بفهمید باید با تقوا بشوید و بعد كه تقوا یعنی همان هشیاری و دقت را بدست آورید دیگر برو در بطن قرآن، نخیر، درهمهی مراحل هرچه این تقوا بیشتر شد درك انسان بیشتر میشود، حالا این شش خصوصیت مقدماتی است برای اینكه یك سطح قابل قبولی از تقوا در انسان بوجود بیاید، یا بگوییم یك حداقل لازمی از تقوا در انسان بوجود میآید. اولین خصوصیت این است كه : الذین یؤمنون بالغیب. ایمان به غیب ایمان غیب، یعنی آن كسانی كه ایمان به غیب میآورند، كه در ترجمه گفتیم آنها كه به غیب باور میآورند. ایمان به غیب در قرآن جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذكر شده، مثلاً در یك جا، وخشی الرحمان بالغیب و از این قبیل آیات آمده و غیب یعنی آنچه كه پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم میشود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلكه مشهود به حواس، آنچه را كه شما آن را لمس میكنید و در مقابل شماست، كه زیر چاقوی جراحی شما میآید، روی تلسكوپ مثلاً كیهان نگر شما میآید، زیر ذرهبین و میكروسكوپ شما میآید: آنچه كه شما میبینید آنچه كه شما میشنوید، آنچه كه شما حس میكنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد،وجود به آنچه من و شما آدمی میبینید و میتوانید ببینید محدود نیست. بلكه وجود در نواحی و مناطقی كه احساس آدمی قادر به درك آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینیها و بینشهای الهی با بینشهای مادی است. ممكن است شما بگوئید بسیاری از آدمهای مادی هستند كه هدف هم دارند. من عوض میكنم: این هدف را باید در آن جاهایی محاسبه كرد كه احساسات و عادت و نیاز غلبه نكرده باشد، ولذا آن جائی كه احساسات و عادت و نیاز نباشد، آنجا تلاش یك انسان مادی متوقف میشود. بینش مادی میگوید: من آنچه را كه میبینم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبینم او نیست. ( البته ممكن است چیزیرا كه امروز نمیبینیم فردا ببینیم او هم هست ) این بینش مادی تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدودیت است، شما چه دلیلی دارید كه آنچه را نمیبینید بگوئید نیست؟وقتی حكم میكنید به هست یا به نیست باید با بینش خودتان به او رسیده باشید! شما وقتی میگوئید هست باید ثابت بكنید كه هست! و وقتی میگوئید كه نیست چگونه ثابت میكنید كه نیست؟ مادی هیچ دلیلی بر نبود عالم غیب ندارد. او میگوید من عالم غیب را نمیبینم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با این كه میگوید من خبر ندارم. در عین حال بطور قاطع میگوید نیست!! اینجا اولین سؤالی كه باید از او بشود اینست كه : تو وقتی خودت میگویی من از او خبر ندارم پس چگونه میگویی نیست؟ ولذا در قرآن نسبت به مادیون و ملحدین و دهریون: آن كسانی كه ماورای جهان ماده را انكار میكنند این تعبیرات بكار رفته: ان هم الایظنون ( 24- جاثیه ) : با گمان حرف میزنند. وان هم الا یخرصون ( 66- یونس ) با هم سخن میگویند. مرز ادیان الهی و جهان بینیهای الهی همین جاست، كه ماورای آنچه آدمی میبیند و حس میكند چیز دیگری و عالم دیگری هم وجود دارد، حالا چه چیزی آن عالم را برای انسان ثابت میكند؟ برهان عقلی، و این نكته اصلی است. عقل وجود خدا را ثابت میكند، عقل پیام خدا و درس خدا و رهنمود خدا، یعنی وحی را به ما ثابت میكند. عقل وجود قیامت و بسیاری از چیزهایی را كه عالم غیب هست ثابت میكند، كه البته یك مقداری را عقل ثابت میكند و یك مقداری را هم آن چیزهایی كه بوسیلهی برهان عقلی ثابت شده است ثابت میكند. یعنی وقتی شما ثابت كردهاید كه خدا هست توحید را ثابت كردهاید و وقتی مبداء را ثابت كردهاید بعد نبوت را ثابت كردهاید، بعد از آن نبی كه بوسیله برهان عقلی ثابت شده است میآید و به شما از عالم غیب خبر میدهد مثل : فرشتگان و بهشت و دوزخ و آنها را ما و شما قبول میكنیم كه بعضی از اینها : مثل بهشت و دوزخ و معاد را همانطور كه اشاره كردیم برهان عقلی داریم و بسیاری از چیزها هم برهان عقلی ندارد، اما ناطق به حق، یعنی الهام گیرنده از وحی الهی كه پیغمبر باشد میگوید و وقتی او گفت ما به او اعتماد و ایمان داریم و میدانیم كه راست میگوید، چون خود پیغمبر با برهان عقلی ثابت شده، پس اولین شرط تقوا و ایمان به غیب آوردن و غیب را قبول كردن و وجود را از محدودیت راندن، یعنی كائنات را در همین محسوسات انسانی و درك ناقص بشر محدود نكردن است. البته این ایمان به غیب كه عرض كردیم مرز جهانبینیهای الهی و مادی است، كه آثار زیادی را هم در بینش انسان و هم در عمل انسان بوجود میآورد، یعنی آن انسانی كه ایمان به غیب ندارد جوری زندگی میكند و میاندیشد و انسانی كه ایمان به غیب دارد جور دیگری، و این ایمان انسان را رها نمیكند وقتی كه انسان ایمان به غیب میآورد در نوع بینش او و نوع عمل او نوع تلاش و مبارزهی او یك تفاوت محسوسی با آن انسان مادی كه ایمان ندارد بوجود میآید كه من به برخی از این خصوصیات اشاره كردم. ایمان به غیب به انسان هدف میبخشد، ولذا وقتی شما ایمان به غیب نداشته باشید نمیتوانید یك هدف واقعی قبول بكنید انسانهای مادی هدف ندارند ممكن است شما بگوئید بسیاری از آدمهای مادی هستند كه هدف هم دارند. من عوض میكنم: این هدف را باید در آن جاهایی محاسبه كرد كه احساسات و عادت و نیاز غلبه نكرده باشد، ولذا آن جائی كه احساسات و عادت و نیاز نباشد، آنجا تلاش یك انسان مادی متوقف میشود. البته بعضی برطبق نیاز مجبورند تلاش كنند، مادی هم اگر هست باید تلاش كند تا آن نیاز خودش را برآورد. بعضیها یك احساساتی دارند، مثلاً: احساسات ناسیونالیستی. این احساسات ناسیونالیستی او را وادار به یك حركت وتلاش فراوان میكند تا آنجا كه جان خودش را هم از دست میدهد، لكن این احساسات است، منطق و عقلانی نیست. اولین شرط تقوا و ایمان به غیب آوردن و غیب را قبول كردن و وجود را از محدودیت راندن، یعنی كائنات را در همین محسوسات انسانی و درك ناقص بشر محدود نكردن است. اگر از یك آدم مادی كه در راه وطن، خودش را دارد فدا میكند، آن وقتی كه در بحبوحه و تنور احساسات میگدازد یك نفر او را بكشد كنار و بگوید: آقا شما چرا خودت را از دست میدهی تو بمیری كه چه شود؟! میخواهی تو بمیری كه وطن زنده باشد! وقتی تو نیستی این وطن باشد یا نباشد چه فایدهای دارد؟ چرا و به چه جهت تو بمیری تا دیگری زندگی كند؟ البته این را مادیگرا اقرار نمیكند، بلكه اگر به مادیگرا بگوئید: در جواب هدفهای عالی، وجدان و از این قبیل چیزها را میگوید لیكن این اعتراف را در گوشه و كنار سخنان هوشمندانشان میشود مشاهده كرد. من یك كتابی را از " روژه مارتین دوگار " نویسنده فرانسوی كه رمانی نوشته بنام " خانوادهی تیوو " خواندهام. به فارسی هم ترجمه شده و من چون با این نوشتههای هنری از قدیم آشنا بودهام، گاهی اوقات این چیزها را میبینم و نكات مهمی در اینها پیدا میكنم. این ظاهراً از اومانیست قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. این انسانیتگراها كه معتقد بوند عشق به انسان و انسانیت و علاقه و وجدان انسانی میتواند پركنندهی خلاء اندیشهی مذهبی و ایمان مذهبی و جاذبهی مذهبی باشد، اینها قبل از رواج ماركسیسم خیلی كتاب مینوشتند و این رژهمارتین هم جزو آنهاست كه خیلی خوب در كتابش قضیه را تشریح میكند. البته نه اینكه بخواهد این را بگوید، بلكه از زبان قهرمان داستانش كه در هنگام یك بیماری لاعلاج با خودش فكر میكند فایده تلاش من چه بود و یادداشتهایش را مینویسد حقایقی را كه تفكر اومانیستی به انسان میدهد و آن احساس ناگزیر این تفكر اومانیستی را كاملاً مشخص میكند و آنجا كاملاً میشود این را فهمید. او میگوید فایدهی زندگی كردن همین است كه تو لذت ببری! واقعاً طبق تفكر جهانبینی مادی جز این هم چیز دیگری است. براساس جهانبینی مادی، شما یك فاصلهای را دارید از یك نقطه به نقطهای دیگر: تولد و مرگ، یا بگویم: كودكی و مرگ، چون دوران كودكی چیزی نیست، اما از پایان كودكی تا مرگ یك فاصلهای است و این فاصله مثل برق هم میگذرد، پس هرچه در این فاصله بیشتر خوش بگذرانید لذت میبرید و محصول انسان از زندگی جز این نیست! آیا این بینش میتواند برای بنای جهان و برای ساختن زندگی انسان و برای هدفهای والا برنامهریزی كند و آنها را هدف بگیرد و به سمت آنها با مبارزه حركت كند و در این راه دشوار سختی را تحمل كند و چنین چزیز ممكن است؟! نه. اینكه بنده با عجله و با سرعت خودم را برسانم به آن طرف دیوار كه بنبست است پیشانیام میخورد به دیوار، اینجا چرا باعجله بروم؟ چرا تلاش كنم؟ این فرق میكند با بینش آن كسی كه معتقد است كه ورای این مرز: " كه گردونها و گیتیهاست ملك آن جهانی را " این خیلی تفاوت میكند. ادامه دارد... منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 428]