واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: نگاهي به سرودههاي اسماعيل اللهدادي غرق در آتشبازي جام جم آنلاين: «اين شبها كه آفتابي نميشوي» عنوان مجموعه شعري است از اسماعيل اللهدادي كه امسال از سوي انتشارات روزگار به بازار كتاب آمده است. اين مجموعه 26 عنوان شعر را درون خود جاي داده است. مجموعه شعري از يك شاعر جوان كه مانند همعصران ديگرش دغدغههاي شعري و انديشهورزانه خود را دارد. برجستهترين ويژگي اشعار اين مجموعه سادگيشان در زبان است. شاعر دست به هنجارگريزي در رويه بيروني زبان نميزند و در نهايت كلمات و نحوي را به مخاطب ارائه ميكند كه در نرم معمول شعر فارسي قرار دارد. وقتي شكستهاي نحوي و حتي شكست در اندام واژگان در اثري وجود نداشته باشد، از بازيهاي زباني و پيچيدهگويي زباني دور خواهد بود. (نه/ هيچ اتفاقي نيفتاده است/ هنوز گاهي پنجه در پنجه لغات/ از ارتفاع نوشته بالا ميروم... ص23 ) البته بايد اشاره كرد گاهي بازي در نحو زبان و به قول شاعر پنجه در پنجه لغات انداختن نهتنها ضربهاي به شعر نميزند، بلكه دريچههاي تازه زباني ايجاد ميكند كه پس از آن به رويكردهايي نو در تاويل منجر ميشود و اين راه رفتن بر لبه تيز شمشير است. اسماعيل اللهدادي خود را پاكيزه از حركتهاي زباني نگه ميدارد و باعث ميشود مخاطب از هر نوع و سطحي كه باشد در اولين عنصر اتصال اثر و مخاطب يعني زبان دچار سرخوردگي و دافعه نشود و بالعكس دعوت به خواندن ميكند. (خسته از تكرار تنهايي/ گيج از هذيان مداوم دود و آهن/ دلتنگيهايت را به خانه ميبري... ص30) اين شبها كه آفتابي نميشوي نيز در تجربه سادهنويسي نگاشته شده است. البته سادهنويسي را ميتوان به 2 نوع تقسيم كرد: الف - سادهنويسي هنري. ب - سادهنويسي غيرهنري. سادهنويسي هنري را نبايد به منزله نزديك كردن شعر به كف اجتماع و زبان روزمره مردم تعبير كرد. سادهنويسي يك شاعر پس از ممارستهاي زياد و دست و پنجه نرم كردن با زبان رخ ميدهد. شعر شبيه جنگلي ميشود كه اگرچه كليتي ساده و يكپارچه دارد، اما وقتي به آن وارد ميشويم تنوعي را ميبينيم كه از جنس تنوع جنگل است. جذابيت، تفاوت و فراواني تفكر اموري قابل مشاهده در آن خواهد بود. در سادهنويسي هنري، انديشه در حد بالايي حضور دارد، اما نه به شكل غيرحرفهاي و بيانيهوار كه مخاطب احساس كند مورد هجوم مفاهيم قرار گرفته است. اينجاست كه منتقد حضور مييابد و آنچه ناديدني است، ميبيند و به درك بيشتر مخاطب از شعر ميپردازد. اين شبها كه آفتابي نميشوي جز در چند كار كوتاه به سادهنويسي هنري نرسيده است چه بسا از ميان هزاران شاعر چند تن بتوانند به اين مهم دست پيدا كنند. آثار كوتاه كارهاي كوتاه مجموعه به نظر ميرسد نسبت به كارهاي بلند موفقتر عمل كردهاند. آثار كوتاه شاعر محملي است براي آشناييزدايي و ديگرگونه ديدن هستي كه عنصر شگفتي اصليترين ويژگي آن است پا اگر ميداد/ اين جاده/ دستم را اگر ميگرفت/ اين چمدان/ برميگشتم. يك بار از كنار دريا / عبور كردي/ يك عمر امواج/ براي بوسيدن جاي پايت/ ميآيند و ميروند. كوچهها/ به خيابان ميرسند/ رودها/ به دريا.../ و انسان...؟ درختها يادم ندادند/ پرنده باشم/ تبر شدم... آثار كوتاه اين مجموعه محملي است براي آشناييزدايي و ديگرگونه ديدن هستي. عنصر شگفتي اصليترين ويژگي اين آثار است. مخاطب معمولا در اين آثار احساس لذت ميكند و گاه نقشي فعال و سازنده مييابد، همچنين آثار كوتاه به دليل ايجاز زمان كمتري از مخاطب ميگيرند. از سوي ديگر اتميك بودن شعر كوتاه باعث كم شدن حجمش ميشود، اما نبايد فراموش كرد كه قدرت تخريبش نبايد كمتر باشد. بايد ضربهزننده و ناب باشد. اساسا كارهاي كوتاهي كه در حيطه شعر سروده ميشوند مانند داستانكهايي هستند كه گاهي در طرح نو و تازهشان و گاهي در پايانبندي حرفي براي گفتن دارند. صلحدوستي به مثابه انساندوستي جنگ، يكي از موضوعاتي است كه انسان در طول زمان با آن مواجه بوده است. معمولا هنرمندان و از جمله شاعران به نقد يا تحليل يا تهييج اين مقوله پرداخته و سعي در به تصوير كشيدن دلاوريها، ازخودگذشتگيها به همراه فجايع يا روشنگري انسان هر عصر داشتهاند. اسماعيل اللهدادي مانند بسياري از شاعران همعصرش دوستدار صلح است و پايان يافتن جنگ را آرماني شاعرانه و انساني ميداند. جنگ تمام ميشود: /گلولهها در گلوي تفنگها گير ميكنند/ بمبها آلزايمر ميگيرند/ هواپيماها به زمين ميچسبند/ و كارخانههاي اسلحهسازي عروسك درست ميكنند! در جهان امروز كه معادلات قدرت و نفي تكامل انساني ونفي اخلاق حاكم است جنگ حضور پررنگتري پيدا كرده و شاعران چه به عنوان قرباني جنگها در سرزمينهاي گوناگون و چه به عنوان مشاهدهگري حساس و ظريف با قلم و سطور شعر در برابر جنگ ايستادهاند ؛ چرا كه شعر زندگي شاعر است و زندگي مملو از سفيديها و سياهيهاست. شاعر خود را تسخيركننده جهان ميداند و شعر در همه جاي هستي پراكنده ميشود. شور و احساس دوست داشتن با لطافت شاعرانه بر جهان حكمفرما ميشود. چشمانت را ببند/ جنگ تمام خواهد شد/ و شاعران، جهان را تسخير خواهند كرد... در شعر «لالايي» شاعر مشاهدهگري است كه جنگ در خاورميانه و عراق را ديده و متاثر از اين فضا به سرودن پرداخته است. از اجلاس سران حافظ صلح / بوي نفت ميآيد/ از شب شعر شاعران عرب/ بوي خرما. بخواب كودكم/ فردا براي بازديد از بينالنهرين/ به لوور خواهيم رفت. جنگ در ادامه براي شاعر آنقدر حضوري پررنگ دارد كه پايانپذير ديده نميشود و پايان يافتن آن آرزويي دستنيافتني است. شاعر به طور بنيادي خود و آرزوهايش را زير سوال ميبرد و ميپندارد كه اگرچه شعر سواي ويژگي هنرياش راهي براي فراموشي است. (به گفته افلاطون شاعران دروغ ميپردازند.) دروغ همچون خنياگري كمي از خشونت واقعيت ميكاهد، اما با نااميدي به سمت واقعيت خيز بر ميدارد. ديگر نه منور به خواب پروانهها ميآيد/ نه سينهاي ميزبان تركشهاي سرزده ميشود.../ اما دروغ چرا؟/ حالا كه اين را مينويسم/ جنگ تمام نشده است/ حالا كه اين را مينويسم/ جهان به دهكدهاي كوچك تبديل شده است/ غرق در جشن آتشبازي. ميثم متاجي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]