واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: «حكايت سال هاي باراني» تجديد چاپ شد
اين كتاب كه اولين بار در سال هزار و سيصد و هفتاد و شش به چاپ رسيد، در همان سال به عنوان كتاب سال دفاع مقدس برگزيده شد و خيلي زود تمام شمارگان آن به پايان رسيد.
عصرايران - كتاب «حكايت سال هاي باراني» نوشتۀ محمد خسروي راد، پس از پانزده سال، دوباره به پيشخوان كتابفروشي ها راه يافت.
حكايت سال هاي باراني، خاطرات مهدي مرندي از فرماندهان پيشكسوت دفاع مقدس را از دوران كودكي و مبارزات قبل از انقلاب آغاز مي كند و به دوران دانشجويي در دانشگاه هنرهاي دراماتيك تهران و درگيري با چند استادِ آن زمان ادامه مي يابد و با روايت جزء به جزء ايام هشت سالۀ دفاع مقدس و مرور عمليات مرصاد به پايان مي رسد.
اين كتاب كه اولين بار در سال هزار و سيصد و هفتاد و شش به چاپ رسيد، در همان سال به عنوان كتاب سال دفاع مقدس برگزيده شد و خيلي زود تمام شمارگان آن به پايان رسيد.
اما با اين حال پانزده سال از دسترس علاقه مندان به دفاع مقدس دور بود.
از ويژگي هاي اين كتاب كه نظر كارشناسان را به خود جلب كرده، رواني نثز و سادگي روايت است كه با بهره گيريِ هوشمندانۀ نويسندۀ آن از ابزار و عناصر داستان نويسي به نگارش در آمده است. دومين ويژگي اين كتاب، در بر داشتن اغلب وقايع هشت ساله دفاع مقدس است. كه اغلب آثار مربوط به دفاع مقدس، دو امتياز بالا را به همراه هم ندارند.
از خسروي راد تاكنون كتاب هاي "آب و آتش" انتشارات سوره مهر 1372،"عكس رنگي مشترك" سوره مهر1373، "روي پدهاي مجنون" انتشارات كوثر1373، "سحرخوان" انتشارات ستاد اقامه نماز1374، "چشمه بيدارحماسه" خاطرات سردار شهيد باقري، انتشارات كنگره سرداران استان تهران 1375 ، "حكايت سالهاي باراني" انتشارات بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس1376، "شكارچي تانك" نشر شاهد1384 و جايزۀ ديگر نشر ملك اعظم منتشر شده است.
در مقدمۀ اين كتاب به قلم محمد خسروي راد آمده است:
محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببُرد
قصۀ ماست كه در هر سر بازار بماند
نمي توان و نبايد تلاش اهاليِ تازه واردِ ميدان ادبيات دفاع مقدس را ناديده انگاشت يا كم ارزش دانست. اين عزيزانِ از راه رسيده، چه با نيت نشر و ترويج فرهنگ دفاع مقدس پاي در اين ميدان گذاشته باشند، چه دغدغۀ نام و نان، آنها را به اين وادي كشانده باشد، به هر حال آمده اند. در اين زمانه كه هر كاري كه براي جلوگيري از مهجوريِ بر و بچه هاي سال هاي –به واقع- باراني و پربركت دفاع مقدس بكنيم، كم است، حضورِ آن ها نيز غنيمت است. بله، بايد قديمي ترها با ارادت كلاه از سر بردارند و به اين عزيزان خوش آمد بگويند. انتقال تجربيات هم در اين ميانه، وظيفۀ آنهاست. چرا كه سال هاي سال، در اين وادي، مايه گذاشته اند و جان كاسته اند و تجربيات قيمتي و ارزشمند به دست آورده اند. تازه از راه رسيده ها نيز، بايد با استفاده از اين تجربيات، سراغ كارهايِ در خورِ شأنِ سال هاي سبزِ پايداري بروند و فضاي موجود را از «ساده انگاشتن مخاطب» تا «بازاري نوشتن» و «به ضرب و زور تبليغات رسانه اي، كتاب را جاانداختن» به سوي انجام كارهاي دقيق و بهره مند از نكات زيبايي شناسانه و ماندگار و صدالبته با پشتوانۀ فكر و انديشه سوق دهند.
اگر چنين شود، اهالي قديمي ترِ اين عرصه، با خيال راحت به صندليِ راحتي شان تكيه خواهندزد و تلاش ستودنيِ امروزي ها را به تماشا مي نشينند و هر از گاه هم، خود، دستي بر آتش نزديك مي كنند.
اما يك نكته را نبايد فراموش كرد. اين كه اين عرصۀ جذابِ امروزي، زماني كم مشتري بود و آن قدر مسؤولان و دست اندركاران، كارهاي ديگري داشتند كه كم تر به اين وادي سر مي زدند و به همين واسطه، تنها نويسندگان و ناشراني به اين وادي پاي مي گذاشتند كه دغدغه اي فراتر از نان و نام داشتند و در اين راه، تن به سختي ها و جان به مرارت هاي بسيار سپردند تا اين چراغِ روشن، به امروزي ها تحويل شود.
بازنشرِ «حكايت سال هاي باراني» پس از پانزده سال، ذهن و ياد اينجانب را به سال هاي پيش برد.
سال هزار و سيصد و شصت و هفت، دغدغۀ ثبت و ضبط و در نهايت توليد آثار ارزشمند در زمينۀ ادبيات دفاع مقدس، پاي من و هم سن و سال هايم را به جلسات داستان نويسي كشاند و اولين آثارِ ما، حواليِ سال هاي هزار و سيصد و هفتاد، راهيِ بازار نشر شد. آن روزها، هر از گاه به خاطر ورود به چنين عرصه اي، توسط دوستان دور و نزديك، مورد لطف قرار مي گرفتيم! لطفِ اين دوستان به كنار، كه مسؤولان فرهنگي هم با آن كه براي ترويج چنين انديشه هايي، به پُست و مقام رسيده و منصوب(!) شده بودند، با فراموشيِ اصلِ وظيفه شان، و با تكيه دادن به صندلي رياست، به نوشتنِ گزارش هاي پشت ميزي براي مسؤولان بالادستي خود اكتفا مي كردند و با اين كار، مانع حمايت درست و راهبردي از آثار مربوط به ادبيات دفاع مقدس مي شدند.
خوش حالي ام را از اين كه اين وادي، در زمانۀ اكنون خواهان دارد، نمي توانم پنهان كنم و خدا را هم شكر مي كنم كه خيلي از عزيزان تازه واردِ به اين عرصه، از اين فرصتِ مغتنم استفاده كرده اند. اما خشنوديِ واقعي ام روزي است كه دغدغۀ اصليِ فعاليت در اين عرصه، خدايي و معنوي باشد نه چيز ديگر.
چهارشنبه|ا|23|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]