واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گلچین اشعار
ایّام غمگو به بلبل بكشد ناله كه ایام غم است گلشن فاطمه را فصل خزان از ستم است نوبت ماتم سلطان شهیدان برسید چشمه اشك ز هر چشم روان دمبهدم است زین عزا گَرد مصیبت برسیده است به عرش لوح خونین و چونى شور و نوا در قلم است این مه آورده خبر باز زكنعان بلا یوسف آل نبى كشته تیغ ستم است خبر دیگرش این است كه در جنب فرات آتش اندر اِرَم و بانگ عطش در حرم است حجّت عصر در این ماتم عظمى، شب و روز عوض اشك روان از مژه سیلاب دَم است آن دَم كه فتاد دست پیغمبرِ آب یك قطره عطش نبود در باور آب گلهاى خدا زتشنگى پژمردند اى خاك تمام كربلا بر سر آب * * *اى خون خدا، خدا بُوَد یاور تو توحید چه خوش نشسته در باور تو خود چاره تشنه كامى اصغر كن افتاد زتن دو دست آب آور تواسد اللّه خدّامىاى آب فُرات تشنه احسانت دین زنده شد از حماسـه دستانت دست تو بُرید خصم و گردید زبون از سطوت عزم و صولتِ دنـدانت حسن احمدزاده عطائى (عطا)* * *ذكر دل و جان عاشقان مردى توست ورد لب مردان جهان مردى توست تاریخ عطشناك دل شیعه هنوز سیراب شریعه جوانمردى توست محمّدرضا محمدىنیكوحضرت زینبكربلا اى عاشقان چشم انتظار زینب است راههاى شام و غربت شرمسار زینب است تا قیامت آسمانیها عزادار حسین رودها تفسیر اشك بىشمار زینب است نهضت سرخ حسینى گرچه در یك روز بود همت ابلاغ بر تاریخ كار زینب است اى علمها سر فرود آرید بهر احترام رایت عباس اینك بىقرار زینب است این محرّمها كه پىدرپى شكوفا مىشود حكمتش تا صبح محشر یادگار زینب است نهضت سرخ حسینى گرچه در یك روز بود همت ابلاغ بر تاریخ كار زینب است اسداللّه خدّامى قحط آبدر كربلا كه موج زند آب روى آب از قحط آب گشته بپا،هاى و هوى آب در ساحل فرات كه خود نهر فاطمه است دارند كودكان حسین آرزوى آب یا رب چه تشنگى است ز اهل حَرم كه نیست حرفى در آن میانه بجز گفتگوى آب اصغر زهوش رفته كه چندى است این رضیع نشنیده بوى شیر و ندیده است روى آب دیگر فرات نیز نیارد، به لب خروش كز غم خروش عقده شده در گلوى آب مؤید خراسانى حضرت على اصغر علیهالسلام اصغر كه به سوز تشنگى تاب نداشت یك لحظه زكثرت عطش خواب نداشت مظلوم نبود كس چو عباس حسین سقا شده بود، جرعهاى آب نداشت برگشت زجبهه كودك عاشورا زیبا گوهر مشبك عاشورا فریاد بلند نفرت از دشمن داشت قنداق شهید كوچك عاشورا اسداللّه خدّامى حسین را صدا بزناگر كه دل شكستهاى حسین را صدا بزن اگر ملول و خستهاى حسین را صدا بزن در این بهار معرفت پرستوى بهارىام اگر چه پر شكستهاى حسین را صدا بزن سحَر شد و سپیده زد چرا تو همچو مرغ شب لب از ترانه بستهاى حسین را صدا بزن تو سر به زانوى غمى زشَرم كردههاى خود چرا غمین نشستهاى حسین را صدا بزن اگر به باغ آرزو به عشق كربلاى او دل از همه گسستهاى حسین را صدا بزن حضرت على اكبر علیهالسلام یا رب زحالم آگهى كز تن روانم مىرود مانند گل از گلستان اكبر جوانم مىرود یا رب گواهى كاین زمان شد جانب میدان روان شبه رُخ ختم رُسُل سرو روانم مىرود اى شبه خیر المرسلین مهلاً كه از داغت یقین تا آسمان هفتمین آه و فغانم مىرود رفتى تو اى بابا ولى، بنگر كه از داغت چه سان صبر و قرار و طاقت و تاب و توانم مىرود یا رب تو مىباشى گواه كاكنون به سوى این سپاه با سینه پر سوز و آه، آرام جانم مىرود رضایىحضرت مسلم علیهالسلام اى خدا شب شده و من چه كنم؟ یك تن و این همه دشمن چه كنم؟ اهل كوفه همه پیمان شكنند خود نمك خوار و نمك دان شكنند صبح با من همگى پیوستند شب در خانه به رویم بستند صبح، من شمع و همه پروانه شب، بیگانهتر از بیگانه صبح، بر دامن من چنگ زدند شام از بام مرا سنگ زدند طوعه امشب تو مرا خانه بده مرغ پر بستهام و لانه بده على انسانى ذو الجناحكاش بودم من فداى ذوالجناح یا غبار زیر پاى ذوالجناح نزد حق دارد مقامى بس عظیم راكب دیر آشناى ذو الجناح مانده كلّ آدمیت در شگفت از شعور و از وفاى ذو الجناح قرب اشك مركب خون خدا كس نداند جز خداى ذوالجناح اشك عاشورائیان مخلوط شد با غم حزن و بكاى ذو الجناح خدامى همدانى بوسه بر لبهاى برادر هرگز كسى چون من تن بى سر نبوسید بوسیدم آن جائى كه پیغمبر نبوسید حیدر نبوسید، زهرا نبوسید حتّى نسیم صحرا نبوسید وقتى كه در دریاى خون زینب شنا كرد لب را به رگهاى برادر آشنا كرد گفت اى برادر، كو رأس پاكت بینم چه سان من، غلطان به خاكت این سر كه ریزد از لبش شَهد حلاوت فردا به نوك نى كند قرآن تلاوت با این كه این سر، مشكوة نور است مهمان سرایش، كُنج تنور است محمدجواد شفقمنبع:مجله مبلغان، شماره 63
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]