واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: «رخشان بنی اعتماد» در این فیلم موفق شده است تنهایی و تلخی سرنوشت چنین انسانهایی را در دل جامعه ای که هر روز بیشتر از گذشته با ارزشهای اخلاقی و انسانی فاصله میگیرد، نشان بدهد... سینمای دفاع مقدس ثبت کننده خاطرات تلخ و شیرین سالهای جنگ است. در این نوشته،9 تصویر خاطره انگیز از سینمای دفاع مقدس مرور شده است. به نقل از مهر، سینمای دفاع مقدس در سالهای دور یکی از مهم ترین عرصههای کشف استعداد نیروهای تازه نفسی بود که بیشتر آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سینما شدند و تجربه مستندسازی و تصویربرداری در جبههها را داشتند، این نسل خاطرهها و تجربههایشان از جبههها را بر پرده سینما حک کردند و برای نسلهای دیگر به جای گذاشتند. مهاجر «مهاجر»، سومین فیلم کارگردان جوانی است که با «هویت» و «دیده بان» نشان داده بود سینما را میشناسد و تنها اسیر محتوا و روایت قصههای سفارشی نیست و رشد تکنیکی او در بخش کارگردانی و حتی روایت را نشان میدهد. «مهاجر» روندی را که حاتمیکیا شروع کرده بود به نقطه ای رساند که خیلیها هنوز معتقد هستند این فیلم ساز در تجربههای بعدی اش نتوانست فراتر از «مهاجر» برود. آشنایی ابراهیم حاتمیکیا با آدمهای قصه و مناسبتها و روابطی که در فضای جنگ حاکم بود، فضایی واقعی و تاثیرگذار را در این فیلم به وجود آورد. امتیاز دیگر فیلم، ترکیب مایههای مذهبی با فضای رئال و جنگی بود، به طور مشخص در نمای پایانی، افکت صدای حرکت اسب و آتشی که در نیزار به پا شده و صحنه شهادت ترکیب خوبی است برای اشاره به باورهای مذهبی و عرفانی در کنار روایت حادثه شهادت یک رزمنده در فیلمیبه طور کامل واقع گرا. فیلم سکانسهای گرم و به یاد ماندنی کم ندارد؛ سکانسهایی که پس از گذشت زمان هم چنان به آن جان میدهد: سکانس شهادت اسد و پلاکهایی که به مهاجر بسته میشود تا پیام آور خاطرههای یک نسل باشد و سکانسهای تلاش اسد برای پیدا کردن دوستانش در دل نیزار از طریق مهاجر، این گونه صحنهها هنوز «مهاجر» را زنده نگه داشته است. اتوبوس شب «اتوبوس شب» به کارگردانی «کیومرث پوراحمد» در مقطعی ساخته شده است که حتی با سابقهترین فیلم سازان دفاع مقدس هم در حوزههای دیگری فیلم میسازند و چراغ پر فروغ سینمای جنگ درخشش روزهای گذشته را ندارد. «اتوبوس شب» مانند «باشو غریبه کوچک» و آثاری از این دست درباره فنا شدن روابط انسانی است. رابطه پسر نوجوان (مهرداد صدیقیان) و راننده (خسرو شکیبایی)، نشان دهنده تفاوت نگاه انسانها به جنگ است. پسر نوجوان مانند قهرمانهای فیلمهای جنگی، رابطه ای از سر قدرت با اسیران دارد و از ترساندن و زجر دادنشان هراس ندارد، اما پیرمرد راننده جنگ را از ورای تجربه زندگی مینگرد و برای همه آنهایی که در دل شب سوار بر اتوبوس به دنبال نقطه امن میگردند، آرزوی سلامتی دارد. «اتوبوس شب» سیاه و سفید تصویربرداری شده که فضایی نوستالژیک و پرحس و حال را به فیلم داده است؛ گویی بیننده از دل تاریخ به ماجرایی مینگرد که آدمهای آن سالهاست از خاطرهها محو شده اند. صحنه انتظار دختر در بیابان برای همسرش تلخی فیلم را مضاعف میکند. تماشاگر میداند که عماد (امیرمحمد زند) دیگر بر نمیگردد و سرنوشت زن، تنهایی همیشگی است. «اتوبوس شب» درباره تراژدی مرگ انسانها در جنگ و تاثیر ویرانگر آن بر روابط انسانهایی است که ریشه و تعلق خاطر مشترک دارند.لیلی با من است «لیلی با من است» یکی از شیرینترین و دوست داشتنی ترین کمدیهای سینمای ایران است که موضوع اصلی آن تحول یک انسان است. تحولی که در بستر جنگ و معاشرت با آدمهایی به وجود میآید که تجربه جنگ را از سر گذرانده اند. «لیلی با من است» تنها کمدی سالمی است که ارزشهای دفاع مقدس را نادیده نمیگیرد و بدون شوخی کردن با واقعیت عظیمی که مرگ انسانها را در جنگ رقم میزند، تماشاگرش را میخنداند. «لیلی با من است» با وجود اقبال مخاطبان و منتقدان به دلیل محدودیتهای ممیزی نتوانست جریان تازه ای در سینمای دفاع مقدس به وجود بیاورد و در کارنامه سازنده اش که کارگردانی بذله گو و طناز است، به تنها تجربه کمدی درباره جنگ تبدیل شد،کمدی مفرح و خوش ساختی که اگر چه با جنگ و آدمهایش شوخی میکند اما پا را فراتر از اصول اخلاقی نمیگذارد و به هر شکل و شیوه با فاجعه انسانی جنگ شوخی نمیکند. کیمیا «احمدرضا درویش» از نسل سینماگرانی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سینما آمدند و روایت قصههایی از جنگ را تعهد و وظیفه خود میدانستند. «کیمیا» داستان خانواده ای است که در دل جنگ میمیرد و خانواده ای که با جنگ به دنیا میآید. تقابل زندگی و مرگ در بستر خشن و سرد جنگ مایه اصلی این ملودرام شهری است.درویش در نیمه اول فیلم مهارتش را در ساخت سکانسهای اکشن و درگیری نشان میدهد و تصویری دل خراش از جنگ در شهر را پیش روی تماشاگر قرار میدهد، اما نیمه دوم فیلم بیشتر به سوی ملودرام میرود و با تمرکز بر تنهایی رضا (خسرو شکیبایی) و رابطه او با دکتر (بیتا فرهی) تاثیر جنگ بر روابط انسانی را نشان میدهد. قهرمان فیلم ایثار میکند و تنها نقطه اتصالش با زندگی را به زنی دیگر میسپارد تا پس از آن با خاطرههای عشق زندگی کند. «کیمیا» نشان میدهد سینمای جنگ تنها تصویر مستقیم ماجراهایی نیست که زندگی انسانها را تا سالها تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه توجه به ابعاد انسانی این مشکلات، عمق تلخی آن را بیشتر میکند. سجاده آتش در سینمای دفاع مقدس توجه به آثاری که بخشهای ظاهری و درگیریهای جنگ را نشان بدهند به دلیل کمبود امکانات کمتر اتفاق میافتد اما «سجاده آتش» به کارگردانی «احمد مرادپور» یکی از فیلمهایی است که طبق الگوهای سینمای جنگ در جهان حرکت میکند و با وجود ضعفها و کمبودهایی که دارد اثری قابل قبول و پر تعلیق است. «مرادپور» توانسته است در این فیلم هم از آزمون ساخت یک تولید بزرگ جنگی به خوبی برآید و هم رویه دیگری از روابط و مناسبتهای آدمهای جنگ را نشان بدهد. فیلم تلاشی برای کسب تجربههای تازه در سینمای دفاع مقدس و رویکردی نو در این گونه سینمایی است. «سجاده آتش» نشان میدهد بضاعت سینمای ایران با وجود کمبود امکانات آن قدر است که تجربههایی غیر از روایت و توجه به محتوا در این سینما اتفاق بیفتد. هیوا «هیوا» به کارگردانی مرحوم «رسول ملاقلی پور» از معدود فیلمهای سینمای دفاع مقدس است که عشق در آن حضوری پر رنگ دارد، فیلم عاشقانه ای متفاوت که در دل جنگ شکل میگیرد و با آن متولد میشود. «ملاقلی پور» با استفاده از شکل روایت و پیوند زدن گذشته و حال به این درام جنگی حس و حالی خاص داده است.مانند دیگر فیلمهای این کارگردان، سکانسهای جنگی و درگیری بسیار قابل قبول و موثر از کار درآمده است و بخش انسانی فیلم با وجود مشکلاتی که بیشتر از هر چیز به انتخاب بازیگرها بر میگردد، فضای خشن و سرد فیلم را تحت تاثیر قرار میدهد. «هیوا» با وجود بیمهریهایی که به آن شد به عنوان تجربه ای عاشقانه در تاریخ سینمای دفاع مقدس میماند. فرزند خاک «فرزند خاک» بخشی از حقایق جنگ را روایت میکند که سینماگران دفاع مقدس کمتر به آن پرداختهاند؛ تجسس و یافتن پیکر شهدای دفاع مقدس میتواند بهانه ای برای روایت قصههایی باشد که هنوز در سینه آدمهای جنگ وجود دارد، فیلم ساز به بهانه همسفر شدن با دو زن به دنیایی غریب سفر میکند و تصویری تازه پیش روی مخاطب قرار میدهد. پیکر شهید در گوشه ای دور افتاده از خانه و سرزمینش، منشاء خیر و برکت میشود و این تاثیر معنوی زندگی انسانها را تغییر میدهد. «فرزند خاک» درباره معجزه است؛ مفهومی بزرگ و معنوی که باوراندن آن به تماشاگر در قالب یک فیلم کار ساده ای نیست، اما «محمد علی باشه آهنگر» این کار را به خوبی و به شکلی تاثیرگذار انجام داده است.گیلانه بخشی از آثاری که در حوزه سینمای دفاع مقدس ساخته شده به تبعات جنگ پرداخته است و «گیلانه» یکی از این آثار است که به مقطعی از زندگی یک جانباز میپردازد. بیشتر سکانسهای فیلم بر رابطه اسماعیل (بهرام رادان) و مادرش گیلانه (فاطمه معتمدآریا) تمرکز کرده است و دشواریهای زندگی آنها را نشان میدهد. «رخشان بنی اعتماد» در این فیلم موفق شده است تنهایی و تلخی سرنوشت چنین انسانهایی را در دل جامعه ای که هر روز بیشتر از گذشته با ارزشهای اخلاقی و انسانی فاصله میگیرد، نشان بدهد. تمرکز فیلم ساز بر سختیهای زندگی اسماعیل و گیلانه، تصویری تکان دهنده از واقعیتی است که در اطراف ما جاری است فرجام اندوه ناک برخی از بازماندگان سالهای دفاع مقدس در دورانی که جنگ به خاطره ای دور تبدیل شده است. زیبایی بصری بهشتی که در اطراف گیلانه و اسماعیل وجود دارد، تراژدی سرنوشت این مادر و فرزند را محو نمیکند. سکانس پایانی، تلخی مضاعف دارد؛ آن جا که گیلانه در تنهایی و در فضایی مه آلود انتظار مسافری را میکشد که نور امید را به روزهای پایانی عمر اسماعیل برگرداند. باشو غریبه کوچک این فیلم «بهرام بیضایی» بدون این که تصویری مستقیم از جبهه و جنگ ارائه دهد، یکی از بهترین فیلمهایی است که درباره تاثیر جنگ بر روابط انسانی ساخته شده است. «بیضایی» در این درام انسانی تاثیرگذار، تلخیها و فاصلههایی را که جنگ به وجود میآورد و قربانیانی که بر جای میگذارد نشان میدهد. باشو نوجوان سیه چرده جنوبی که خانواده اش را در جنگ از دست داده است به شمال ایران میآید و در تقابل با محیط قرار میگیرد؛ گویی آتش جنگ به این بهشت زیبا هم رسیده و بین آدمهایی که از یک ریشه هستند فاصله انداخته است. نایی (سوسن تسلیمی) زن اسطوره ای آثار «بیضایی» که این بار هم رابطه ای غریب با طبیعت و جهان اطرافش دارد به یاری عدنان میشتابد و تلاش میکند فاصله بین او و دیگران را بردارد. «باشو غریبه کوچک» بیشتر از آن که درباره ظواهر جنگ باشد درباره تاثیر این رویداد سیاسی اجتماعی بر روابط انسانی است و فیلمی ماندگار که تاریخ مصرف ندارد و محدود به آن چه 8 سال بر مردم ایران رفت نیست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7338]