واضح آرشیو وب فارسی:مهر: اخلاق و روابط بينالملل (16)همسرشتي امر سياسي و امر اخلاقي در روابط بينالملل
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: رويكرد فمينيستي امكان جدا ساختن اوامر اخلاقي از كنش سياسي را رد ميكند. بر اساس اين رويكرد همه كنشهاي سياسي واجد اهميت اخلاقياند.
فمينيسم معمولا در وهله نخست يك جنبش اجتماعي تلقي ميشود. جنبشهاي اجتماعي "تلاش جمعي براي دگرگون ساختن ساختار اجتماعي" قلمداد ميشوند كه "حداقل گهگاه از روشهاي فرا نهادين استفاده ميكنند". جنبش اجتماعي را اساسا ميتوان به عنوان "رويهاي شناختي" (cognitive practice) تعريف كرد و از اين منظر تاثيري را كه در شناخت و معرفت بشري دارد، مدنظر قرار داد.
اهميت رويههاي گفتماني تا به حدي است كه جنبشهاي اجتماعي دقيقا در خلق، بيان، صورت بندي انديشه و انگارههاي جديد – معرفت جديد- است كه خود را در جامعه تعريف ميكنند. در همين چارچوب است كه جنبشهاي اجتماعي به توليدكنندگان معرفت، اعم از شناختهاي عمومي و (شايد مهمتر يا حداقل چشمگيرتر از آن) شناخت علمي و آكادميك، تبديل شدهاند.
هواداران جنبش زنان در غرب نيز به ويژه در دو دهه اخير به اين بارو رسيدهاند كه مسأله شناخت، مسألهاي "سياسي" است زيرا با قدرت در ارتباط است.[1]
بر همين مبناست كه در برخي از آثار از سياست نظريه(politics of theory) سخن ميرود. چاندرا موهانتي(Chandra Mohanty) بر آن است كه فمينيسم صرف توليد شناخت در مورد سوژههايي خاص نيست. يك رويه مستقيما سياسي و گفتماني است يعني هدفمند و ايدئولوژيك است. آن را ميتوان به بهترين نحو به عنوان نوعي شيوه مداخله در گفتمانهاي هژمونيك ( مانند انسان شناختي، جامعه شناسي، نقد ادبي و ...) دانست. فمينيسم عملي سياسي است كه در مقابل فشار تماميت بخش مجموعه شناختي قديمي "مشروع" و "علمي" ميايستد و مقاومت ميكند.[2]
از آنجا كه رويكرد رئاليستي به عنوان يك پارادايم مسلط و مهم در نظريه پردازيهاي روابط بينالملل تجلي پيدا كردهاست، بنابراين بسياري از چالشهايي كه در چند دهه اخير در مطالعات ابعاد گوناگون صورت گرفتهاند، عمدتا واكنشي بودهاند نسبت به اين رويكرد. رويكرد فمينيستي كه واكنشي به اين رويكرد است معتقد است مفروضات اصلي رئاليسم(بويژه موضوع نبود اقتدار و مسأله حاكميت) از جمله مواردي هستند كه بيشتر نشان دهنده ديدگاه مردان به جهان است.[3]
فمينيستها غالبا در بررسيهاي خود بسياري از مفاهيم سنتي جنسي را، از جمله اينكه مثلا فقط مردان در نبرد شركت و دولتها را اداره كنند، در حالي كه زنان فاقد اين قابليتها و توانائيها هستند، به چالش ميكشند.
آنان معتقدند كه اين نوع طرز تفكر بر مبناي اين استدلال است كه عرصههاي عمومي و سياسي با ساختارهاي ذهني و فيزيكي مردان بيشتر سازگاري دارد، در حالي كه همين خصوصيات باعث تحديد و محصور كردن زنان در عرصههاي خصوصي و داخلي ميشود.
فمينيستها جنبههاي عيني زندگي را كه بر اساس ويژگيهاي فرهنگي مردانه تعريف ميشوند، قبول ندارند و معتقدند كه قوانين عيني استخراج شده از ماهيت انسان بر پايه ديدگاه مردانه از طبيعت انساني است. اين در حالي است كه طبيعت انساني داراي خصوصيات مردانه و نيز زنانه است.
برخي از فمينيستها بر اين اعتقادند كه نميتوان بسادگي جنبههاي اخلاقي را از ساير رفتار سياسي جدا كرد؛ زيرا كليه رفتارهاي سياسي از اهميت اخلاقي برخوردارند. بدين ترتيب نميتوان چارچوب اخلاقي مورد نظر يك دولت بخصوص را به صورت يك اصل كلي اخلاقي جهاني و همگاني و همگاني تلقي كرد.
بدين ترتيب بسياري از فمينيستها درصدد كشف عناصر مشترك اخلاقي ميان ملل گوناگون هستند كه اين كوشش ميتواند ضمن كاهش تنشهاي بينالمللي و تقويت تشكيل اجتماع بينالمللي، از لحاظ تئوريك نيز به بسط و گسترش و توسعه نظريه هنجاري در روابط بينالملل كمك شاياني كند.
تأكيد رئاليسم بر بهرهگيري از نيروي نظامي به عنوان اهرم اصلي در روابط بينالملل، شديدا مورد انتقاد فمينيستها قرار ميگيرد؛ زيرا از نظر آنها رفتار نظامي جنبه مردانه دارد كه اين هم از خصوصيات خشونت طلبانه مردان ناشي ميشود. در حالي كه زنان اصولا صلح طلبند. از ديد فمينيستها، جنگ يك پديده اجتناب پذير است و نبايد آنرا جزء خصوصيات دائمي دولتها تلقي كرد.
يادداشتها
1- حميرا مشيرزاده، تحول در نظريههاي روابط بينالملل، تهران: انتشارات سمت، 1385، ص 288.
2- مشيرزاده، پيشين، ص 289.
3- Iain Mclean, The Concise Oxford Dictionary of Politics, Oxford University Press,1996.
يکشنبه|ا|18|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 400]