تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندانتان را به سه چيز ادب كنيد: عشق به پيامبرتان، عشق به خاندان او، و قرآن خو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836100572




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آزیتا حاجیان: روزی که مادر شدم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > خانواده  - هفته نامه سلامت نوشت: آزیتا حاجیان مادر مهراوه و ملیکا شریفی نیا است او که خود دختر سرکشی بوده است از دغدغه های مادر بودن می گوید چند سالتان بود که ازدواج کردید؟من بیست و دو سالم تازه تمام شده بود که ازدواج کردم، سال 1358. آن زمان سن ازدواج خیلی پایین بود، بعد از انقلاب معمولا همه در سن‌های پایین‌تر از بیست سال ازدواج می‌کردند چون آن زمان ارزش‌ها عوض شده بود، مردم همه‌چیز را در سطح نمی‌دیدند، چشم و هم‌چشمی‌های گمراه‌کننده مطلقا وجود نداشت. مردم زندگی را سخت نمی‌گرفتند. بحث جهاز آنچنانی، لباس عروس فلان مدلی، جشن عروسی پر از تجملات و... به جرأت می‌توانم بگویم که نبود. یعنی مردم ارزش‌هایی را پیدا کرده بودند که خیلی عمیق‌تر و درست‌تر بود. تفکر مردم بهتر شده و زندگی خیلی راحت شده بود. مردم خیلی عمیق‌تر به اطراف و جامعه نگاه می‌کردند. این نگاه سطحی که الان و شاید روزهای قبل از آن تاریخ وجود داشت، در آن سال‌ها از بین رفته بود. جوان‌ها در سن‌ پایین خیلی راحت ازدواج می‌کردند؛ با هم می‌رفتند محضر و بدون برگزاری عروسی‌های آنچنانی، با دو حلقه ساده، می‌رفتند سر زندگی مشترکشان، من خیلی آن شرایط را دوست داشتم. ازدواج شما هم ساده بود؟بله، من هم خیلی ساده زندگی‌ام را شروع کردم، با میل خودمان عروسی نگرفتیم، مادرم خیلی اصرار داشت حتما جشن عروسی بگیریم اما ما با این قضیه مخالفت کردیم، لباس عروسی نپوشیدم و مهریه‌ام دوازده سکه بود که تازه خود من گفته بودم پنج سکه اما عاقد گفت: «خانم جان پنج سکه خیلی کم است، حداقل بگو دوازده سکه.» آن موقع سکه خیلی ارزان بود. چند سالتان بود که اولین فرزندتان یعنی مهرآوه به دنیا آمد؟بیست و سه سالم بود یعنی یک سال بعد از ازدواجم، من عاشق بچه بودم. به همین انگیزه هم ازدواج کردم و خوشبختانه خیلی زود هم بچه‌دار شدم. البته اولش یک خرده می‌ترسیدم چون مهرآوه خیلی کوچولو بود و فقط دو کیلو و هفتصد و پنجاه گرم وزن داشت. یک فسقلی به تمام معنا! نگهداری از بچه خیلی کار سختی است. مادرم در مراقبت و نگهداری از مهرآوه به من خیلی کمک کرد و او خیلی شیرین بود. وقتی ملیکا به دنیا آمد، بزرگ‌تر شده بودم، تجربه بزرگ کردن مهرآوه را داشتم و شرایط زندگی‌مان هم بهتر شده بود، در نتیجه بزرگ شدن او را بیشتر لمس کردم اما نه به اندازه بعضی از مامان‌ها و الان خیلی دلم می‌خواهد نوه‌دار شوم چون نوه سختی‌های نگهدار‌ی‌اش با مامانش است و شیرینی‌هایش برای مامان بزرگش (با خنده). شما در ازدواج ملیکا چقدر دخالت کردید؟خدا را شکر داماد خوبی نصیبم شده، او پسر با مسوولیتی است و نسبت به هم‌سن و سال‌هایش با مطالعه و باسواد. هنگام ازدواج آنها من تا آنجا که می‌توانستم همراهی‌شان کردم ولی در یک مورد خیلی دخالت کردم که به خاطر این کار مهرآوه و ملیکا من را متهم می‌کنند که من هم می‌پذیرم و می‌گویم باشه، قبول و هنوز هم به کاری که کردم، اعتقاد دارم.شما به استقلال مالی زن اعتقاد دارید؟صددرصد. یادم است قبل از ازدواجم، هر وقت در جمع‌های دخترانه صحبت از ازدواج می‌شد، همیشه می‌گفتم فکر اینکه یک مردی با اسب سفید بیاید و شما را ببرد و شما بنشینید در خانه و او برود کار کند، از ذهنتان بیرون کنید. در این زمانه زن همان توانایی‌هایی را دارد که مرد دارد، منظورم توانایی‌های جسمی ‌نیست، قابلیت‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... را می‌گویم که در بعضی موارد زن‌ها حتی از مردها پیشی گرفته‌اند. اینکه یک زن فکر کند که مرد بیاید خرجش را بدهد و او برای خودش در خانه بنشیند و غذا درست کند و... در جامعه کنونی اصلا معنا ندارد. زن و مرد باید شانه‌به‌شانه هم کار کنند و پول دربیاورند و مراقب زندگی‌شان باشند. گذشت آن روزهایی که مرد به تنهایی یک خانواده را اداره می‌کرد. الان خیلی از زن‌ها درآمدشان بهتر از مردهاست.در دوره شما خانم‌ها کمتر شاغل بودند، اما شما کار کردید، آن هم در سینما، اطرافیانتان با این موضوع مشکلی نداشتند؟البته زن خانه بودن بیشتر مال دوران مادر من بود، دوره من این موضوع کمی ‌تعدیل شده بود. اوایل که رفتم دانشکده و تئاتر خواندم، اصلا به بازیگری سینما فکر نمی‌کردم فقط در کارهای دانشجویی دوستانه کار می‌کردم. من تئاتر را خیلی دوست داشتم چون خیلی با اصالت است و اصلا به این قضیه که یک روزی بازیگر شوم اهمیت نمی‌دادم. بعدها به طور خیلی اتفاقی یکی از دوستان ما که کارگردان بود، فیلمنامه‌ای داد که بخوانم و نقش مادر آن فیلم را به من پیشنهاد کرد. من آن را خواندم و دیدم نقش عجوزه خیلی جذاب‌تر است. گفتم که این نقش را بیشتر دوست دارم اما این دوست کارگردان گفت این نقش را خانم مهین‌ترابی قرار است بازی کند. بعدا پوست خانم مهین‌ترابی به لاتکس حساسیت نشان داد و قرار شد هر دو نقش را من بازی کنم. (فیلم دزد عروسک‌ها). مهرآوه هم خیلی تصادفی برای بازی در آن فیلم انتخاب و اولین کار حرفه‌ای من در کنار مهرآوه شروع شد. رابطه شما با مادرتان چطور بود؟من فوق‌العاده دختر مستقل و سرکشی بودم و مادرم خیلی دوست داشت مرا مثل خودش بار بیاورد اما من می‌خواستم خودم باشم. نمی‌خواستم مثل مادرم باشم. به خاطر همین ما همیشه در این مورد کشمکش داشتیم. او می‌خواست من خیلی شیک و خانمانه رفتار کنم و من بیشتر شبیه پسرها رفتار می‌کردم چون یک برادر هم داشتم که دو سال از من بزرگ‌تر بود ورفتار‌هایش در من خیلی تاثیر می‌گذاشت. حوصله نداشتم مثل مادرم شیک و خانمانه رفتار کنم. همیشه به او می‌گفتم مادرجان من خودم هستم لطفا شما هم خودت باش و کاری به کار من نداشته باش. 47/301  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 819]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن