تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836197613
نويسنده:علي آقا جاني قنادجريانشناسي سياسي بنيهاشم پس از قيام عاشورا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:علي آقا جاني قنادجريانشناسي سياسي بنيهاشم پس از قيام عاشورا
خبرگزاري فارس: در مقاله حاضر، با بهره گيري از دو مفهوم «پارادايم» و «استراتژي سياسي»، در بعد نظري به كاوش در انديشه و رفتار جريانهاي هاشمي پس از قيام عاشورا پرداخته ايم.
در مقاله حاضر، با بهره گيري از دو مفهوم «پارادايم» و «استراتژي سياسي»، در بعد نظري به كاوش در انديشه و رفتار جريانهاي هاشمي پس از قيام عاشورا پرداخته ايم. هم چنين با نگاهي به تاثيرات عاشورا بر هاشميان، پارادايم اعتقادي ـ سياسي كه متعلق به اماميه است و نيز پارادايم سياسي كه مربوط به ساير رهيافتهاست بررسي شده است.
ذيل دو پارادايم اصلي، رهيافتهاي «علوي ـ فاطمي» با گرايشهاي اماميان، حسنيان و زيديان؛ «علوي ـ غيرفاطمي» (حنفيان)؛ و رهيافت «عباسي» مورد كاوش قرار گرفته است. در ادامه اين سه رهيافت با شاخصهايي، چون: انديشه سياسي؛ مبارزه با رژيم/ مبارزه بر رژيم؛ مبارزه باز/ پوشيده؛ اصلاح / انقلاب؛ و نحوه ارتباط با ساير رهيافتها، سنجيده شدهاند.
واژههاي كليدي: عاشورا، تشيع، اماميه، كيسانيه، زيديه، حسنيان، محمد بن حنفيه، عباسيان.
مقدمه
در تاريخ اسلام، نهضت عاشورا نقطه عطفي است كه از جنبههاي گوناگون، آغازگر تحولات در ساخت، بافت و انديشه جامعه مسلمانان بوده است. برخي از اين تحولات مهم و محسوس را ميبايد در نحوه و چرايي اقبال دگرباره وسيع مردم به خاندان هاشم؛ چگونگي انديشه و نحوه رويارويي آنان با حاكمان اموي؛ و به تبع آن، تحكيم و بسط پايهها و نگرههاي سياسي شيعي و تغيير فضاي جامعه آن زمان دانست. از اينرو «جريانشناسي سياسي بنيهاشم» ميتواند زواياي اين مسئله را روشن كند. بدين منظور، بررسي اين موضوع از سال 61هـ (هم زمان با واقعه عاشورا) آغاز ميگردد و تا سال 146هـ (زمان سركوب قيام حسينيان به دست منصور عباسي) ادامه مييابد كه دورهاي 85 ساله است. در اين پژوهش، منظور از بنيهاشم افرادي از نخبگان هاشمي هستند كه در هدايت حركتهاي سياسي نقش داشتهاند.
در اين نوشتار فرضيه تحقيق بر اين پايه استوار است كه در اثر قيام عاشورا، بنيهاشم در جامعهاي كه بنياميه سلاحهاي سياسي را به صورت متمركز در دست داشتند، جريانهاي كلان و خردي پيدا نمودند. در بعد كلان دو پارادايم اصلي وجود داشت: يكي پارادايم اعتقادي و فرهنگي ـ سياسي كه اماميه آن را نمايندگي ميكرد و ديگري، پارادايم سياسي ساير جريانها بود. عليرغم آن كه مبارزه همه اين جريانها با رژيم است از لحاظ خُرد، برخي از آنان به مبارزه پنهاني، بعضي به مبارزه زيرزميني، عدهاي با روش اصلاحي ـ البته با اهداف انقلابي ـ و گروهي نيز به روش انقلابي روي آوردهاند.
چارچوب نظري
اين تحقيق از دو مفهوم بهره ميگيرد: يكي «پارادايم» در حوزه روششناسي علمي و ديگري، مفهوم «استراتژي سياسي» در حوزه جامعهشناسي سياسي.
1. پارادايم، روشي در چارچوب نظريه به مثابه ساختار است كه «تامس كوهن» به تفصيل بدان پرداخت و نخستين شكل آن را در سال 1962 با انتشار كتاب ساختار انقلابهاي علمي مطرح كرد. كوهن حرفه علمي خود را به عنوان فيزيكدان آغاز كرد و سپس توجهش به تاريخ علم معطوف شد، ولي ضمن اين كار متوجه شد كه پيشپندارهايش درباره ماهيت علم از هم پاشيده و پراكنده گرديده است. ويژگي عمده نظريه وي بر مميزه انقلابي پيشرفتهاي علمي تأكيد ميكند؛ به طوري كه بر طبق آن انقلاب، متضمن طرد و رد يك ساختار نظري و جايگزيني آن با ساختار ناسازگار ديگري است. ويژگي ديگر، نقش پراهميتي است كه ممّيزات جامعهشناختي جوامع علمي در نظريه كوهن ايفا ميكند. بر اين اساس، پارادايم مشتمل است بر مفروضات كلي نظري، قوانين و فنون كاربرد آنها كه اعضاي جامعه علمي خاصي آنها را بر ميگيرند. پارادايمها هم چنين شامل شيوههاي مقبول و مرسوم تطبيق قوانين بنيادي به چند وضعيت گوناگون ميشود.[1]
2. در تحليل دروني تحقيق، از بحث «استراتژيهاي سياسي» كتاب جامعهشناسي سياسي، اثر موريس دوورژه، بهرهگيري شده است. وي در اين خصوص از مفاهيمي، چون جامعه متمركز و غيرمتمركز، سلاحهاي سياسي، مبارزه باز و مبارزه پوشيده، مبارزه پوشيده نهاني و مبارزه پوشيده زيرزميني، مبارزه با رژيم و مبارزه در رژيم و اصلاحطلبي و انقلابيگري، نام برده است[2] و ما براساس اين مفاهيم، رويكردهاي پارادايمها و جريانهاي هاشمي پس از عاشورا را تبيين نموده و با تسامح هر كدام را به استفاده از يكي از اين استراتژيها و پيشزمينهها متصف كردهايم.
تأثيرات حادثه عاشورا بر بني هاشم
تأثيرات گوناگون سياسي نهضت عاشورا بر ذهن، عمل و رفتار نخبگان سياسي هاشمي عبارتند از:
1. فراهم آوردن زمينههاي حضور سياسي هاشميان: نهضت حسيني، مشروعيت ديني و توان سياسي حاكمان اموي را به چالش كشاند و به قيام و شورش بر ضد آنان مشروعيت بخشيد. عظمت اين حادثه و حماسهسازان آن، از جنبه سياسي، زمينهساز حضور جدي و مؤثر هاشميان كه رقيب عمده آل اميه بودند، در صحنههاي مختلف جامعه گرديد. هم چنين از منظر عاطفي، هم شخصيت خاص امام حسين (ع) و هم نحوه شهادت آن حضرت، به گونهاي بود كه تأثير عميقي بر ذهنيت مردم ميگذاشت. ميتوانيم قدر جامع تأثيرات سياسي ـ اجتماعي آن نهضت را تغيير مناسبات سياسي – اجتماعي از «سكون نسبي» به «تحرك در حد اعلا» بدانيم.
2. فعال شدن گروههاي سياسي هاشمي: در اين زمان، مردم كه به رهبري فعال نياز داشتند به هاشميان كه بازماندگان و خونخواهان كربلا بودند، روي آوردند و آنان را به مقابله با امويان دعوت نمودند. از اينرو ميتوان گفت كه شهادت امام حسين (ع) تأثير اساسي در انسجام سياسي، فعال شدن ابتدايي هاشميان و شفاف شدن انقسامات پسيني آنان و به تبع آن تشيع، داشته است.
3. شفاف شدن پارادايمها و جريانهاي سياسي هاشمي: واقعه عاشورا به جز آمادهسازي زمينه حضور هاشميان، نقطه عطفي در شفاف شدن نحلههاي فكري ـ سياسي هاشمي و آشكار شدن اختلافات دروني آنان به شمار ميرود؛ تا زمان حضور امام حسين(ع) صفبنديهاي غيرمتمايزي در ميان هاشميان وجود داشت، اما شكل فعالانه به خود نگرفته بود. با شهادت حسين بن علي(ع) و سرازير شدن سيل درخواستهاي مردمي، اين وضعيت، تفاوتي آشكار پيدا نمود. بدينترتيب، كانونهاي مختلف كه نامزد امامت و رهبري بودند، فعاليت چشمگيري آغاز نمودند؛ به گونهاي كه دو پارادايم «اعتقادي ـ سياسي» و «سياسي»، و سه رهيافت «علوي ـ فاطمي»، «علوي ـ غيرفاطمي» و «عباسي»، تشكيل يافت.
رهيافت علوي ـ فاطمي
1. اماميه:
پس از حادثه عاشورا، از ميان پسران سيدالشهداء(ع)، تنها امام سجاد(ع)، جان سالم به در برد، زيرا شدت بيماري توان كارزار را از او ستانده بود.[3] ايشان براساس متون شيعي، به ويژه نصوص مختلفي كه از پيامبر(ص)، امام علي(ع) و امام حسين(ع) نقل شده است، به جانشيني و امامت پس از پدر رسيد.[4] بايد امام سجاد را بنيانگذار دوران جديد حيات اماميه پس از جريان عاشورا دانست، چرا كه روشي كه آن حضرت بنيان نهاد، با اندك تغييراتي كه مربوط به هر دوره بود، تا آخرين امام شيعه تداوم يافت.
1ـ1 پارادايم: اماميه تنها حامل پارادايم اعتقادي سياسي است. در اين دوران اصليترين اقدام از نظر اماميه، تحكيم پايههاي اعتقادي و پرورش شيعيان است. از اين جنبه اماميه تحت تأثير ماهيت قيام عاشورا بود و آن را حركتي با ابعاد گوناگون اعتقادي، سياسي و اجتماعي ميدانست كه با مشي اصلاحگرايانه و ظاهري انقلابي، در پي زدودن انحرافات از حكومت و جامعه بود و لازم بود كه حركتهاي بعدي نيز با توجه به روح قيام و ماهيت نهضت تداوم يابد. از اينرو اماميه تنها پارادايمي است كه در جريان مبارزه به دنبال تغييرات ماهوي در سطح كلي جامعه و حكومت بود و آن را از طريق روشهاي خاص خود دنبال مينمود.
1ـ2 انديشه سياسي: انديشه سياسي اماميه در اين دوره ـ همانند ديگر دورهها ـ مبتني بر نص جلي است؛ يعني امامت ديني و سياسي، و عهدهداري امور حكومت و خلافت را مخصوص امامي ميداند كه به اسم و رسم از ناحيه خداوند منصوب شده و عصمت و اعلميت از شرايط آن است. اماميه براي پيشوايان خود هم مرجعيت علمي و ديني قائل است و هم بر شأن سياسي و تعلق حكومت بدانها تأكيد دارد. اما در عرصه عمل، سياست امام سجاد(ع) پرهيز از ورود به چالشها و فراخوانهاي سياسي به علت عدم آمادگي جامعه و نبود شرايط كافي بوده است. امام باقر(ع) نيز همان رهيافت فكري كه مبتني بر كنارهگيري هوشمندانه از تلاطمات سياسي بود و در عين حال بر وجوه حقانيت خود تأكيد ميكرد، پي گرفت. امام صادق(ع) نيز مشاركت در بازي قدرت را نميپذيرفت. تاريخ، تحرك سياسي و مبارزاتي علني خاصي از امام صادق(ع) در دوره امويان، ثبت نكرده است و حتي آن گاه كه ابوسلمه در خلال نامهاي به حضرت از ايشان براي احراز مقام خلافت دعوت كرد، امام(ع) بدو جواب رد داد و نامه را سوزاند.[5] اين بدين معنا نيست كه ايشان سياست را از شئون امامت نميدانستهاند، چرا كه سيره امامان و روايات آنان حاكي از آن است كه ايشان حكومت را حق امام بر ميشمارند و عدم قيام به آن را به سبب شرايط زماني و عدم وجود ياران خالص ميدانند.[6] از اين رو بر خلاف كساني كه برآنند تا سنت سياسي امامت شيعي را به نوعي طرفدار تفكيك امامت (دين) از خلافت (سياست) بنمايند،[7] بايد گفت كه پيشوايان اماميه به مقولات راهبردي فرهنگي و اعتقادي توجه ويژهاي داشتند، اما اين رويكرد، خود داراي استراتژي سياسي بود و آنها نيز از حق خويش در خلافت چشم نپوشيدند و به بسترسازي ميپرداختند. براي همين است كه معمولاً از سوي حاكمان تحت نظر بودند و گاه به خشم و زندان آنان دچار ميشدند.
1ـ3 مبارزه با رژيم/ مبارزه در رژيم: اماميه را بايد داراي حقيقيترين رويكرد مبارزه با رژيم دانست، زيرا كه آموزهها و شيوههاي مورد نظر رهبران اين جريان، با آموزهها و روشهاي حكومت ديگر جريانهاي رقيب تقابلي بنيادين دارد. اگر چه اماميه از روشهاي بسيج و مبارزه انقلابي در سطح عموم بهره نميگيرد، به واسطه حركتهاي محتوايي و آيندهنگرانه كه به روشني با ديدگاه رژيم موجود در تقابل است در واقع حركتي ماهيتاً و عميقاً ضد رژيم را سامان ميدهند. دومين نكته آن است كه رژيم اموي، به سلطنت تغيير شكل يافته بود و عباسيان نيز به نحوي در همان مسير گام نهادند؛ اما رژيم مورد نظر اماميه، رژيم خلافتي بر پايه امامت شيعي بود كه ماهيتاً با نوع رژيم موجود متفاوت بود.
1ـ4 مبارزه باز/ مبارزه پوشيده: در آن زمان مبارزه باز با توجه به انحصار اكثر سلاحهاي سياسي در دست حكومت، ممكن نبود. از اين رو مبارزه اماميه به طور حتم مبارزهاي پوشيده و از نوع پنهاني، بوده است. بدين ترتيب، اماميه در دوران امام سجاد(ع)، اغلب به بهرهجويي از نهادهاي غيرسياسي و روشهايي غير از مبارزات علني گرايش داشته است؛ يعني به مبارزه پنهاني در قالب ادبيات دعا كه نماد حركت امام سجاد(ع) بوده و نيز به تلاشهاي علمي و فرهنگي و ساماندهي وضعيت عمومي و اجتماعي شيعيان پرداخته است. از همين رو ميتوانيم بسياري از انديشههاي سياسي و دستورات اجتماعي زينالعابدين(ع) را در دعاهاي صحيفه سجاديه بيابيم. هم چنين گريستنهاي علني آن حضرت در مواضع گوناگون، نمونهاي از اين شيوه مبارزه است. حركت امام باقر(ع) و مبارزه پنهاني آن حضرت نيز از طريق فعاليتهاي علمي، فرهنگي، نقل روايات و تشكيل حوزههاي نظريهپردازي صورت گرفت كه از دو جنبه، سلاحي سياسي در برابر رژيم محسوب ميشد؛ اولاً، در راستاي سياست كلي تربيت نيروهاي مخلص، توانمند و همهجانبه نگر بود و ثانياً، آن حضرت، نماينده نوعي مبارزه بيصدا با اركان و انديشههاي حاكم بر رژيم به شمار ميرفت؛ به عنوان نمونه، ميتوان به تلاشهاي آن حضرت در رد نظرات مرجئه كه اغلب زمينهساز تداوم استبداد اموي بودند، اشاره نمود. امام باقر(ع) در اين دوران با رهبري عالمانه و دور انديشانه خويش، حركت تشيع را به مثابه حركتي كه جامع خصلتهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي بود، وارد مرحله جديدي ساخت و به توليد انديشه و پايهگذاري مكتبهاي گوناگون و مستقل اماميه در حوزههايي، چون فقه، ادبيات، كلام، علوم طبيعي، قرآن، حديث و... پرداخت. امام صادق(ع) نيز در همين قالب، مبارزه پنهاني را ادامه داد و به تكميل، تدوين و انسجام انديشه اماميه در ابعاد مختلف همت گماشت و حوزه نفوذ پيروان خود را گسترش داد؛ به گونهاي كه بايد اين دوره را «عصر بلوغ سازمان تشيع امامي» ناميد.
1ـ5 اصلاح/ انقلاب: اماميه تحت تأثير لايههاي زيرين عاشورا، رويكرد خود را در قبال سياست روز مشخص ساخت. اين رويكرد را بايد مبتني بر اهداف انقلابي و روشهاي اصلاحي به شمار آورد. البته روش اصلاحي اماميه، براي رژيم مشروعيتي قائل نيست و هيچگاه بدان نزديك نميشود و در صورت نزديك شدن، اين امر در كمترين مرتبه و مبتني بر تقيه است. اصلاحگرايي اماميه براساس توجه به بدنه اجتماعي؛ اصلاح نيروها، افكار و انديشههاي اجتماعي؛ و تربيت نيروهاي زبده معتقد براساس ايستارها و باورهاي اين مكتب ميباشد تا از آن طريق زمينه لازم براي تأسيس حكومت مشروع و دلخواه فراهم شود. از اين رو، اين گروه حركت تدريجي خود را با استفاده از دو روش مكمل (مقاومت منفي و تقيه) پي گرفت؛ چرا كه هدف اساسي اماميه تصرف قدرت سياسي نبود، بلكه اصلاح بافت اجتماعي قدرت و سپس ساختار سياسي بود. استراتژي اماميه، نفي رژيم موجود با تمام پايههاي اعتقادياش بود، اما در تاكتيك، عدم برخورد قهرآميز دنبال ميشد. به همين دليل است كه دوران امام سجاد(ع) و امامان بعدي، شاهد شكلگيري جريانهاي جهادي از سوي رهبران اماميه نيستيم و حتي قيامهايي كه به نام آنها بوده باشد نيز نميبينيم. البته شايد بتوان جنبش توابين را جنبشي به نام اهل بيت و امام سجاد(ع) دانست كه بنابر نظر برخي پژوهشگران ـ عليرغم ترديدهاي جدي ديگر صاحبنظران ـ دلايل كافي بر اعتقاد آنها به امامت امام عادل زمان، علي بن الحسين(ع)، وجود دارد.[8] اما فرض مذكور نيز دلالتي بر ارتباط امام سجاد(ع) با آنان ندارد، زيرا اين امر با منش كلي آن حضرت منافات داشت؛ نمونه آن عدم ورود آن حضرت در قيام مردم مدينه، قيام مختار و نيز سكوت در خصوص حكومت عبدالله بن زبير است كه ايشان عدم جانبداري خود را حفظ نمود.[9]
1ـ6 ارتباط با ساير رهيافتها: اماميه با حسنيان ائتلاف عقيدتي و رقابت سياسي داشته و در خصوص حنفيان نوعي رقابت عقيدتي و بيطرفي سياسي را در دستور كار خود قرار داده است. رابطه اين گروه با عباسيان نيز بر پايه رقابت عقيدتي و بيطرفي سياسي در ابتدا و نوعي رقابت سياسي در ادامه مبتني بوده است.
2. زيديه:
2ـ1 پارادايم: پارادايم زيديه را بايد سياسي دانست؛ اين گروه به مباحث عقيدتي و كلامي توجه دارد، اما اين امر، اغلب معطوف به رويكرد سياسي و در راستاي آن است.
2ـ2 انديشه سياسي: زيد و پيروانش در اين دوره، امامت و زمامداري را موقوف به نص خفي ميدانستند، بر خلاف اماميه كه معتقد به نص جلي بودند. بر اين اساس، پيامبر(ص)، علي(ع) را به طور پنهاني به بعضي اصحاب و خواص معرفي كرده است. بنابراين، زيديه معتقد به ارجحيت علي(ع) و اولاد او به خلافت و امامت هستند. با اين حال، اين گروه امامت و خلافت مفضول (غير علي) بر افضل (علي عليه السلام) را بنابر مصالح پذيرفتند و بر مشروعيت خلفاي پيش از علي(ع)، صحه گذاشتند. سه شرط امامت و خلافت از ديدگاه زيديه عبارت است از: فاطمي بودن (حسني يا حسيني)؛ دانش و سجاياي اخلاقي (زهد، شجاعت و سخاوت)؛ و قيام به سيف و خروج بر حاكم ظالم، ولي آنان برخلاف اماميه، به عصمت امام قايل نبودند. از اين رو ميتوان نهضت زيد را از لحاظ انديشه سياسي، محافظه كار و تا حدودي تركيبي دانست كه با نظرات عامه در آن زمان نسبتاً هماهنگ بود؛ در واقع به سبب آن كه زيد هدفش غالباً معطوف به تغيير ساخت قدرت و حاكميت بود و از اين راه ميخواست حمايت مردم را جلب كند، به تركيب و تلقين عقايد شيعي با عقايد عامه دست زد و در انديشه ايجاد سازوارگي ميان آنان بود. از اين رو، زيد با وجود اعتقاد به برتري علي(ع) بر خلفاي پيشين، امامت و خلافت آنان را پذيرفت. او در مسائل شرعي نيز به فقه عامه تمايل زيادي نشان داد؛ چنانكه نوبختي، زيديه را نزديكترين فرقه به اهل سنت دانسته است.[10] البته اين منش سياسي او چندان مؤثر واقع نشد و حتي همين سياست محافظهكارانه موجب شد تا جمعي از شيعيان از گرد او پراكنده شوند و به امام صادق(ع) بپيوندند.[11] در همين خصوص، از گرايش و تمايل زيد به معتزله سخن گفته شده است. طبق نقل شهرستاني، زيد، اعتزال را از واصل بن عطا برگرفته است و اصحاب او «معتزلي» ميباشند.[12] همچنين گزارشهايي موجود است مبني بر مناظره و گفتوگوي انتقادي امام صادق(ع) با واصل بن عطا، در هنگامي كه گروهي از علويان گرد او جمع بودند. در اين گفتوگو، امام صادق(ع) درباره ايجاد تفرقه در ميان اهل بيت به واصل اعتراض ميكند كه با واكنش واصل و زيد بن علي مواجه ميشود.[13] بر همين اساس، معتزله، زيد را امام آغازگر قيام برضد حاكم ستمكار و نامشروع ميشمارند.[14]
2ـ3 مبارزه باز/ مبارزه پوشيده: به دليل استبدادي بودن ساخت سياست و جامعه، طبيعتاًً شكلگيري مبارزه باز ممكن نبوده است؛ بر اين اساس مبارزه زيد بن علي در ابتدا حركتي نيمه زيرزميني با استفاده از روشهاي مبارزه پوشيده بود كه در ادامه به سرعت درصدد بروز و ظهور برآمد و به شكل انقلابي تداوم يافت.
2ـ4 انقلابي/ اصلاحي: رويكرد زيد اغلب بر اساس الگوگيري از ابعاد جهادگرايانه، مبارزهجويانه و ظواهر انقلابي نهضت عاشورا بود. بر اين اساس ميبايست صالحان، مصلحان، شايستگان و عامه مردم، بر ضد حكومت جور به مبارزه و جهاد كه برترين فضليت به شمار ميرفت، بر ميخواستند. جنبش زيديه، برخلاف اماميه، اعتقادي به تقيه نداشت و همين مسئله روش آنها را به شكل انقلابي و تندرو نشان ميداد؛ در واقع آنان به باز توليد شكلي عاشورا پرداختند. بنابراين نهضت زيد يك حركت انقلابي بر ضد رژيم اموي بود كه پيش از آن كه مراحل زيرزميني را به طور كامل طي كند، بروز يافت. اين جنبش، از نظر طبقه حاميان نيز غالباً متكي بر شيعيان كوفه بود؛[15] اگر چه حمايت برخي از فقهاي كوفه، هم چون ابوحنفيه و سفيان ثوري را نيز جلب كرد. در جنبش زيد، شخصيت كاريزماتيك و خصوصيات برجسته وي بيش از هر چيز ديگر بايد مورد توجه قرار گيرد. اهميت نهضت زيد از آن روست كه در ميان شيعيان امامي، نخستين رهيافتي بوده كه برخلاف جريان اصلي اماميه، به حركت براندازانه انقلابي و مسلحانه اعتقاد داشته و توانسته است جمع كثيري از شيعيان را براي مدتي به دور خود گرد آورد. زيد، قيام خويش را در ماه صفرسال 121 هـ علني كرد، اما به علت سستي كوفيان و اقدام سريع (يوسف بن عمر ثقفي، حاكم اموي) فرجام شهادت براي او رقم خورد.[16] پس از زيد، پسرش يحيي، اقداماتي در نواحي مختلف ايران صورت داد كه با شهادتش در مكاني به نام ارغوي،[17] نزديك جوزجان،[18] به سال 125 هـ[19] پايان يافت.
2ـ5 ارتباط با ساير رهيافتها: رابطه زيديه با اماميه بر رقابت عقيدتي و بيطرفي سياسي مبتني بوده است. برخي معتقدند كه شخص زيد، امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را پذيرفته است و براي آن مستنداتي نيز ذكر ميكنند، ولي به طور قطع روش زيد با روش امامان همگن نبوده است. روابط زيد با حسنيان بر هم بستگي و اتحاد سياسي و ائتلاف عقيدتي مبتني بود. مناسبات آنها با حنفيان ـ پيش از آن كه در عباسيان ادغام شوند ـ بر اساس ائتلاف سياسي و رقابت عقيدتي بود؛ زيرا زيديان به امامت امامان فاطمي معتقد بودند. موضع زيديه در قبال عباسيان، رقابت در ابعاد اعتقادي و سياسي بود.
3. حسنيان:
1ـ3 پارادايم: حسنيان داراي پارادايم سياسي بودند؛ چرا كه آنها درصدد كسب قدرت سياسي و حكومت بودند. از سوي ديگر فاقد جنبههاي روشن نظري و اعتقادي خاص خود به شمار ميآيند.
2ـ3 انديشه سياسي: پس از واقعه عاشورا دو تن از فرزندان امام مجتبي(ع)، يعني زيد بن حسن و حسن بن حسن (حسن مثني)، بيش از ديگران مشهور شدند. زيد بنابر اكثر اقوال در كربلا حضور نداشته است؛ اگر چه ابوالفرج اصفهاني او را در زمره اسرا محسوب كرده است.[20] در منابع تاريخي ادعاي امامت از وي ثبت نگرديده است. او پس از عاشورا با عبدالله بن زبير بيعت كرد و ظاهراً پس از آن با مروانيان نيز بيعت نمود. اما حسن مثني، نيرويي فعال و پر تحرك در ميان حسنيان و بنيهاشم به شمار ميرفت.[21] وي پس از حضور در حماسه عاشورا[22] اسير شد، اما نجات يافت. او پس از قيام عاشوار مورد توجه مردم بود؛ به طوري كه او را به قيام و رهبري دعوت ميكردند. بلاذري در گفتاري موقعيت برجسته او را چنين نقل ميكند: حسن زماني نزد عبدالملك بود. عبدالملك از علت پيري زودرس و سپيدي موي او پرسيد. يحيي بن حكم كه آن جا بود گفت: آرزوهاي مردم عراق كه هر ساله او را براي خلافت دعوت ميكنند وي را به چنين روزي انداخته است.[23] از حسن مثني چيزي كه دلالت بر ادعاي امامت كند، ذكر نشده است.[24] روابط وي با امويان در مجموع حسنه بوده است، اما برخي از فِرَق نويسان به گروهي به نام حسنيه اشاره نمودهاند كه بر اين باور بودند كه بنابر وصيت حضرت مجتبي(ع) امامت پس از ايشان به حسن مثني رسيده است و وي را ضامن آل محمد ميناميدهاند.[25] پس از وي، بزرگترين پسرش، عبدالله محض، درصدد بهرهگيري از اين زمينهها برآمد و كوشيد تا به واسطه آن و با ارائه تطبيقهاي تاريخي، چون حديث پيامبر(ص) درباره مهدي و تطبيق آن با پسرش نفس زكيه، خلافت را فراچنگ آورد. از اينرو نفسزكيه را همان مهدي موعود از آل فاطمه معرفي ميكرد. نشانهاي كه بر اعتقاد حسنيان به نص جلي و خفي دلالت كند وجود ندارد، بلكه آنها اغلب به اقدام علي(ع) درباره خلافت، به سبب قرابت او با پيامبر(ص) و فضيلتهايش، اصرار داشتند و همين را منشأ مشروعيت ميدانستند.[26]
3ـ3 مبارزه با رژيم/ مبارزه در رژيم: حسنيان نيز هم چون زيديان مبارزه با رژيم را پي گرفتند. آنان بر (الغاي خلافت اموي) عدم مشروعيت ذاتي، فساد گسترده و جباريت و ستمگري آنان تأكيد داشتند و خواهان قرار گرفتن خود در رأس خلافت و نيز تصرف مناصب سياسي، با توجه به شايستگيهاي شخصيتي، چون محمد نفس زكيه بودند.
3ـ4 مبارزه باز/ مبارزه پوشيده: حركت حسنيان تا اواخر كار، يك حركت پوشيده زيرزميني با مختصات مربوط به آن زمان بوده است. تجمع مخفيانه ابواء و تلاش براي بيعت گرفتن براي نفس زكيه[27] و نيز ارتباطات مخفي و فرستادن برخي از دعوتگران به نقاط مختلف، از نشانههاي اين ادعاست. حسنيان در آغاز، به تقيه عمل ميكردند و در دربار امويان نيز حاضر ميشدند، اما به تدريج بر دامنه فعاليتهاي مخفيانه و بيعتطلبانه خود افزودند و براي كسب خلافت تلاش كردند، اما نتوانستند بدان نايل شوند.
دلايل اين ناكامي عبارتنداز:
1. ساده انگاري و ضعف در برآورد سازماندهي نزديكان، اطرافيان و هواداران؛ به طوري كه آمار صحيحي از نيروهاي طرفدار خود كه از گروههاي مختلف و با انگيزههاي متفاوت تشكيل يافته بودند، در دست نداشتند و نتوانستند نيروهاي ذينفوذي متمايل به خود، هم چون ابوسلمه خلال را به درستي جذب و هدايت كنند.
2. ضعف در تحليل روحيات مردم و عدم تماس كامل با افكار عمومي كل جهان اسلام؛ آنها گمان ميكردند كه حقانيت آنها در نزد مردم واضح است، از اين رو، به گونهاي ناپذيرفتني، از توجه و تمركز به نواحي ايران، چون خراسان، غفلت نمودند و ميدان را به عباسيان واگذاردند؛ در حالي كه در توصيههاي ابراهيم، امام عباسي، توجه به روحيات عرب و عجم و حتي نيروهاي عمل كننده، ديده ميشود.[28]
3. عدم توجه همه جانبه به نيروهاي رقيب؛ به طوري كه عباسيان را در اردوگاه خود پذيرفتند و به بيعت آنان دلخوش كردند، اما تحركاتشان را زير نظر نگرفتند.
4. ضعف در تدارك روشهاي هدفمند و تشكيلات منسجم و مناسب تبليغي و سياسي؛ در حالي كه عباسيان تشكيلات تبليغي جدي تدارك ديده بودند[29] و براي زمانهاي مختلف توصيههاي گوناگوني داشتند.[30]
5. عدم سرعت عمل و رفتار بهنگام كه نتيجه موارد پيش گفته است. بديهي است كه در اين صورت، عمل از روي انفعال خواهد بود. از اين رو، عباسيان ضربه نخست را وارد كردند و خلافت را ربودند.
3ـ5 اصلاح/ انقلاب: حركت حسنيان در مجموع حركتي انقلابي به شمار ميآيد. البته آنان تا هنگام روي كار آمدن عباسيان، به صورت زيرزميني و مخفي فعاليت ميكردند و تظاهرات انقلابي چنداني نداشتند؛ زيرا عباسيان به سرعت توانستند اوضاع را به نفع خود تغيير دهند. حسنيان، محمد نفس زكيه را جانشين مناسبي براي حكومت امويان ميدانستند و با معرفي كردن وي به عنوان مهدي موعود،[31] براي خلافت وي تلاش ميكردند؛ تلاشي كه تا حد زيادي با موفقيت همراه بود و زمينه مساعدي فراهم كرد؛ تا جايي كه حتي عباسياني، چون ابراهيم امام، سفاح و منصور نيز خود را ناچار به همراهي با آن ميديدند. جنبش حسنيان در آن زمان توانسته بود گستره وسيعي را در بر گيرد؛ به گونهاي كه زيديان، غُلات و افراطيها، موالي، مردمان تحت ستم و حتي فقهاي كوفه نيز از آنان حمايت ميكردند. اما پس از چيرگي عباسيان بر اوضاع، محمد و ابراهيم، فرزندان عبدالله محض، اختفا گزيدند و مردم را به خويش و بر ضد بني العباس فرا خواندند و در عهد منصور ظهور كردند. محمد در رمضان 145هـ در مدينه و ابراهيم، در سال 146هـ در بصره قيام كرد.[32] اما اين جنبش شيعي حسني كه شكلي ائتلافي و مختلط داشت و شامل دستههاي مختلفي از مردم با عقايد متفاوت ميشد، به شدت سركوب گرديد و ديگر حسنيان، تحت تعقيب و شكنجه قرار گرفتند.
3ـ6 ارتباط با ديگر رهيافتها: حسنيان با اماميه رقابت سياسي و ائتلاف عقيدتي داشت. در جريان گردهمآيي هاشميان در ابواء كه به ابتكار عبدالله محض و براي بيعت با نفس زكيه شكل گرفته بود، بنا به نقل تاريخ نگاران، عبدالله از دعوت امام صادق(ع) اكراه داشته است و آنگاه كه برخورد واقعگرايانه آن حضرت را ميبيند، امام(ع) را به حسادت متهم ميكند.[33] روابط حسنيان با زيديان بر اساس اتحاد سياسي و ائتلاف عقيدتي بوده است. آنها با حنفيان، پيش از آنكه با عباسيان همراهي كنند، در ائتلاف سياسي و رقابت عقيدتي به سر ميبردند. همچنين حسنيان با عباسيان در هر دو بعد عقيدتي و سياسي، روابط رقابتآميز داشتند.
رهيافت علوي ـ غيرفاطمي
محمدبن حنفيه:
1ـ پارادايم: پارادايم حنفيان، سياسي و داراي مايههاي قوي موعودگرايي است. ابن حنفيه در كربلا حضور نيافت و حسين(ع) را نيز به رفتن به شهري چون يمن فراخواند و به دعوتگران توصيه ميكرد كه عازم نقاط مختلف شوند؛ همان كاري كه خود بعدها به انجام آن اقدام نمود.
پرهيز امام سجاد(ع) از ورود به منازعات سياسي؛ عدم وزانت و برابري موقعيت مدعيان ديگر، هم چون عباسيان و حسنيان، در مقايسه با آن حضرت؛ ارشديت ايشان در ميان پسران امام علي(ع) در آن هنگام؛ و شايعه جهاد و شجاعت، محمد حنفيه را در مركز ثقل حركتهاي سياسي ـ اجتماعي در ميان هاشميان قرار داد.
2ـ انديشه سياسي: ظاهراً، محمد بن حنفيه، خود داعيهدار امامت نبوده، ولي مقبوليت عامه[34] و منتسب بودن برخي گروهها به وي قطعي است.[35] با اين حال نميتوان منكر نظر مثبت و حضور فعال او در راهبري جريان اجتماع سياسي منتسب به وي شد. حتي برخي روايات اماميه، حاكي از چشمداشت اوليه او به امامت، پس از شهادت امام حسين(ع) ميباشد.[36] ارتباط مختار با ابن حنفيه را نبايد انكار كرد؛ زيرا مختار در مقر زبيريان در مكه؛ با بياعتنايي ابن زبير مواجه گرديد؛ از اين رو با توجه به روح بلند پروازانه او، تماس وي با علي بن الحسين(ع) و محمد بن حنفيه كه در مكه بودند،[37] بعيد نمينمايد. البته علي بن الحسين(ع) به گفتار او توجهي ننمود، اما ابن حنفيه به نوعي از او استقبال ميكرد. همچنين هنگامي كه تبليغات مختار در كوفه به نام ابن حنفيه آغاز شد،[38] شيعيان درباره آن ترديد داشتند؛ لذا گروهي را به مدينه فرستادند تا از محمد بن حنفيه استفسار نمايند. او نيز با جملاتي مبهم و كلي، اما تأييدآميز، آنها را روانه كوفه كرد.[39] ضمن آنكه پس از مرگ محمد، پسرش «ابوهاشم»، حركت حنفيان را ادامه داد، جنبش مختار به سرعت به كيش كيسانيه متمايل گرديد كه در وجه تسميه آن اختلاف است؛ مذهبي كه انگارههاي اعتقادي، فرهنگي و سياسي خاص خود را داشت و هسته اصلي آن اعتقاد به مهدويت محمد بن حنفيه بود. البته محمد حنفيه هيچ گاه چنين ادعايي نكرد، اگر چه به طور رسمي نيز از آن بيزاري نجست.[40] ابن حنفيه در سال 81 هـ بدرود حيات گفت و كيسانيه پس از او به سه گروه متمايز تقسيم شدند. البته فرقنويسان دوازده فرقه از كيسانيه را شمارش كردهاند[41] و مؤلف المقالات و الفرق بيشتر از آن نيز گفته است.[42]
به هر حال گروهي معتقد شدند كه او در كوه رضوي در نزديك مدينه، در غيبت به سر ميبرد و از آن جا ظهور خواهد كرد. گروه ديگر مرگش را پذيرفتند، اما معتقد به بازگشت دوباره او شدند و گروه سوم با پذيرش مرگ وي پسرش، ابوهاشم، را با اعتقاد به نص ابن حنفيه بر امامت وي، به امامت برگزيدند.
3ـ مبارزه با رژيم/ مبارزه در رژيم: حنفيان هم چون ساير رهيافتها، مبارزه با رژيم را برگزيدند و در اين خصوص، با رژيمهاي امويان و زبيريان مبارزه كردند.
4ـ مبارزه باز/ مبارزه پوشيده: مبارزه حنفيان در ابتداي كار به شكل پوشيده و مخفي انجام ميگرفت، اگر چه در مقايسه با ديگر رهيافتها، اين دوران بسيار كوتاه بود. به فاصله كوتاهي پس از ظهور مختار، حركت زيرزميني، به يك جنبش انقلابي آشكار تبديل گرديد.
پس از سركوب قيام مختار، حنفيان و كيسانيان به مرحله حركت مخفي و پوشيده بازگشتند و به ساماندهي تشكيلات زيرزميني پرداختند. اقدامات ابوهاشم در دوران رهبري خود، عبارتند از: تلاش براي ساماندهي پيروان؛ توسعه منطقه نفوذ جغرافيايي به اطراف بلاد اسلامي، به ويژه خراسان؛ و بسط نفوذ معنوي خود در ميان نيروهاي جديد، يعني موالي.
5ـ انقلاب/ اصلاح: مبارزه حنفيان مبارزهاي با شيوههاي انقلابي بوده است. ابن حنفيه هم زمان در دو جبهه مبارزه قرار داشت؛ از سويي با بنياميه و از سوي ديگر با عبدالله بن زبير در ستيز بود. در هنگام استيلاي عبدالله زبير بر حجاز وي به همراه هاشميان، از بيعت با عبدالله سر باز زد. ابن زبير نيز كه در كينهورزي درباره علويان سابقهاي ديرين داشت، هنگامي كه با رقيبي سرسخت، چون مختار در كوفه مواجه شد كه به نام ابن حنفيه تبليغ ميكرد، آتش خشم وي بر افروخت و درصدد بر آمد كه آنان را به آتش بسوزاند.[43] يك بار نيز او را به طائف تبعيد نمود. حنفيان و كيسانيان تا زمان مختار با حركت مسلحانه در مقابل امويان و زبيريان ميجنگيدند. پس از آن نيز با حركتهايي گاه و بيگاه و دعوت مخفي به فعاليت خود ادامه دادند. آنان پس از فوت ابوهاشم، با عباسيان پيوند برقرار كردند.
6ـ ارتباط با ساير رهيافتها: رابطه حنفيان با اماميه بر اساس رقابت عقيدتي و بيطرفي سياسي بود. مناسبات آنها با زيديان بر پايه ائتلاف سياسي و بيطرفي عقيدتي استوار بود و رابطه آنان با حسنيان در بعد سياسي، بيطرفانه و از لحاظ عقيدتي بر رقابت مبتني بود. روابط حنفيان با عباسيان داراي سه مرحله است: 1ـ تا پيش از ابوهاشم، مستقل از عباسيان اما به آنها نزديك بودند؛ پس از زعامت ابوهاشم، شاهد دوره همبستگي حنفيان و عباسيان هستيم، ابوهاشم هنگام بازگشت از دربار سليمان اموي (99ـ96 هـ)، در روستاي حميمه (اقامتگاه عباسيان) به زهر عاملان خليفه درگذشت.[44] البته برخي بر اين باورند كه اين كار توسط عباسيان صورت گرفته است؛[45] دوره سوم نيز با فوت ابوهاشم آغاز گرديد و عباسيان موفق به كسب عنوان امامت پس از وي شدند و رهبري حنفيان را بر عهده گرفتند و در واقع حنفيان و عباسيان به نوعي ادغام گرديدند. پس از مرگ ابوهاشم نيز پيروان او به شعبههاي گوناگوني در آمدند، اما اغلب آنان انتقال امامت از وي به محمد بن علي عباسي را پذيرفتند.
رهيافت عباسيان
1. پارادايم: در ميان رهيافتها، عباسيان، داراي سياسيترين پارادايم بودند. ائتلافها، اتحادها و قبض و بسطهاي اين گروه كاملاً بر پايه مقتضيات و اهداف سياسي مبتني است كه در پي كسب قدرت و حفظ آن از هر طريق ممكن ميباشند.
2. انديشه سياسي: وقايع سياسي در دورههاي مختلف، انديشه عباسيان را دچار قبض و بسط نمود؛ از اينرو، انديشه آنان را ميتوان به چند دوره تقسيم نمود. دوره نخست مربوط به زمان حيات عباس و عبدالله بن عباس است. عباس بن عبدالمطلب در پيمان عقبه همراه پيامبر(ص) بود، در جنگ بدر به اسارت در آمد و سپس با فديه آزاد گشت[46] و هنگام فتح مكه پيش از ديگران اسلام آورد. وي پس از رحلت پيامبر در كنار علي(ع) بود. تاريخ ادعايي از وي براي خلافت ثبت نكرده است. عبدالله بن عباس نيز كه به دانش و فضيلت مشهور است، دعوي سياسي نداشت و از حقوق علي (ع) دفاع مينمود. وي مشاور معتمد آن حضرت در امور سياسي بود.[47] عبدالله بن عباس از كساني بود كه به حسين بن علي(ع) توصيه كرد كه به سمت كوفه حركت نكند. وي در زمان زمامداري ابن زبير، درگيري سختي با او داشت.[48] از آنجا كه عباس و فرزندانش ديرهنگام اسلام آورده بودند، در اين دوره زمينه خلافت برايشان وجود نداشت؛ حال آن كه علي(ع) فضايل بيشمار و سابقه بيهمتايي در اسلام داشت. بنابراين بهترين گزينه براي او، قرار گرفتن در جبهه علي(ع) بود. اما به تدريج و به ويژه پس از شهادت علي(ع)، دوري اين خاندان از يكديگر بيشتر شد و عباسيان كوشيدند بر قدرت خود بيفزايند؛ چنان كه در كربلا نيز حضوري ندارند؛ اما پس از عاشورا از آن بهره ميگرفتند. از اين رو علي بن عبدالله درصدد تكميل حلقه قدرت و مشروعيت بر آمد. وي از بيفرزندي ابوهاشم بهره برد تا او را به انتقال امامت خود به عباسيان ترغيب نمايد.[49] بدين ترتيب، هنگامي كه ابوهاشم در حميمه، مقر عباسيان، از دنيا رفت، محمد بن علي را وصي خود كرده بود.[50] بر اين اساس، عباسيان مشروعيت خود را در اين مرحله به حنفيان منتسب ساختند. اما در مرحله بعد و هنگامي كه حكومت را به چنگ آوردند، ديگر نه تنها به وصيت نامه ابوهاشم براي توجيه مشروعيت خود نياز نداشتند، بلكه محو خاطره ميراث او را لازم ديدند. از اين پس عباسيان، با كنار گذاشتن آموزهها و عقايد شيعه، براي تحكيم قدرت خود، يك سره به حوزه اهل حديث نزديك شدند.[51] آنان تلاش نمودند براي مشروعيتبخشي كامل به حكومت، خود را از طريق عباس به پيامبر متصل سازند. اين گروه بر اساس فقه اهل سنت و فرهنگ جاهليت، عباس را به عنوان عموي پيامبر، وارث و جانشين رسول خدا(ص) قلمداد كردند.
منصور در پاسخ نفس زكيه كه علي(ع) را اولي به خلافت و خود را از نسل فاطمه(س) دانسته بود، به صراحت عباس عموي پيامبر را شايسته خلافت دانسته و هر گونه احقاق حقي را از طريق فاطمه رد نموده است.[52]
3. مبارزه با رژيم/ مبارزه در رژيم: عباسيان نيز هم چون ديگران در زمره مبارزان با رژيم قرار ميگيرند، زيرا هدف و روش آنها اسقاط رژيم اموي بود و سرانجام نيز سردمداران جنبشي بزرگ بر ضد امويان گرديدند.
4. مبارزه باز/ پوشيده: عباسيان سياسيترين شيوهها را از ميان رهيافتهاي مختلف پيگيري كردند. آنان در هر زمان، موضع و روش خاصي برگزيدند. آنان در مرحله اول و دوم حركت خود، از شيوه مبارزه پوشيده زيرزميني و اصول پنهان كاري بهره بردند و در مرحله آخر به حركت براندازانه نظامي متوسل شدند. از سال 100 هـ ، يعني پس از مرگ ابوهاشمحنفي، دعوت فعالانه عباسيان با سازمان هستههاي كوچك زيرزميني تقويت و با مديريت منطقهاي و كلان، تشكيلاتي قويتر پيريزي ميشود. در اين دوره قرارگاه عباسيان، در ابتدا كوفه و سپس حميمه بود، اما به دليل گرايشهاي علوي مردمان كوفه و گرايش مردم حجاز به اهل حديث، به توصيه ابوهاشم بيشترين سرمايهگذاري تبليغاتي در خراسان و نواحي ايران؛ يعني منطقهاي بكر كه مردم آن تمايز چنداني ميان بنيهاشم تشخيص نميدادند، صورت گرفت.[53] دعوتگران عباسي بر اساس اصل پنهان كاري اهداف و به توصيه پيشوايان خود، شعار «الرضا من آل محمد» را سر ميدادند.[54] اين شعار احتياطآميز و دقيق پنهانكارانه كه براي جلب نظر اكثريت شيعيان و مردم، از شخص نامعيني از خاندان پيامبر(ص) سخن ميگفت، براي پيشبرد اهداف عباسيان فضاي حياتي فراهم ميآورد و هدف اصلي آنان را پنهان ميساخت. پس از محمد بن علي، فرزندش ابراهيم امام، جانشين او شد.[55] وي دعوت را وارد فاز نظامي ساخت،[56] بدون آن كه مبارزه پوشيده و پنهان كاري را متوقف سازد. در اين زمان دو چهره برجسته دعوت عباسيان، ابوسلمه خلال در كوفه و ابومسلم در خراسان هستند[57] كه بعدها اولي به دست دومي و دومي به دست منصور به قتل رسيدند.[58] ابراهيم امام نيز در زندان حران به قتل رسيد.[59] بنا به دستور او، برادرانش به همراه چهارده نفر از عباسيان، حميمه را به قصد كوفه ترك گفتند و در كوفه به ابوسلمه خلال پيوستند.[60] در اين هنگام ابوسلمه كوشيد تا محل آنها را از نظر رهبران خراسان كه شيعيان آل عباس بودند، پنهان داردتا امامت علويان را در آن ديار مستقر سازد. بدين منظور پيكي به مدينه فرستاد تا ابتدا با امام صادق(ع) و سپس به ترتيب با عبدالله محض و عمر بن الحسين تماس حاصل كند.[61] اما به زودي حضور عباسيان در كوفه فاش شد و خراسانيان به يك باره با ابوالعباس سفاح به عنوان امام و خليفه بيعت كردند. ابوالعباس نيز بلافاصله خود را به مسجد رساند و در نطق خود، عباسيان را اهلبيت نام
يد و شايستگيهاي علويان را منكر شد.[62] بدين ترتيب، عباسيان به سبب در دست گرفتن ابتكار عمل، تكيه بر احساسات قومي و نژادي سپاهيان ايراني تبار، سازماندهي قوي، استفاده از فنون پنهان كاري و برنامهريزي دراز مدت، قدرت رسيدند.
5. اصلاح / انقلاب: از آن جا كه هدف عباسيان تغيير رژيم سياسي موجود بود، آنان در زمره انقلابيها قرار ميگيرند. از اين منظر حركت عباسيان را ميتوان در سه مقطع مطالعه كرد: مقطع نخست، كه ميتوان آن را دوره فرصتسازي و سازماندهي تشكيلات خواند، از آغاز تا مرگ محمدبن علي ادامه داشت؛ مقطع دوم، مرحله گسترش اعزام دعات و دستههاي زير زميني است كه با امامت ابراهيم امام پيگيري ميشود؛ و مقطع سوم، ورود به فاز نظامي و عملياتي است كه در دوره دوم رهبري ابراهيم امام انجام شد.[63] استراتژي نظامي عباسيان به سركردگي ابومسلم صورت گرفت و با كشتار كم سابقه او،[64] تا حدود بسيار زيادي رنگ و بوي قومي و ستيز مليگرايانه به خود گرفت. اين استراتژي با پيروزي سريعي همراه شد.
6. ارتباط با ساير رهيافتها: روابط عباسيان با حسنيان، زيديان و اماميه بر پايه رقابت عقيدتي و سياسي استوار بود. البته تضاد آنها با حسنيان كه همواره رقيب اول محسوب ميشدند، بيشتر بود. ارتباط عباسيان با حنفيان پس از مرگ ابوهاشم نيز مبتني بر اتحاد سياسي و عقيدتي بود كه البته اين امر تا هنگامي كه عباسيان مشروعيت خود را مستقيماً از طريق عباس به پيامبر متصل نساخته بودند، ادامه داشت.
نتيجهگيري
با شهادت حسين بن علي(ع) در كربلا، صحنه سياسي اجتماعي جامعه به نحو مشخصي دستخوش تغيير و تحول گشت. تغيير و تحولاتي كه زمينههاي بسيار مساعدي براي كل هاشميان مخصوصاً جنبشهاي ستيزهجوي هاشمي فراهم ميساخت و اقبال عمومي را متوجه آنان ميكرد. همين اقبال و فضاي مساعد عمومي انشعاباتي نيز در ميان هاشميان پديد آورد.اين انشعابات را ميتوان در دو پارادايم و نحوه نگرش فكري تبيين نمود. پارادايم نخست، اعتقادي ـ سياسي است كه اغلب به زيرساختهاي فرهنگي و اجتماعي جامعه مينگرد؛ عاشورا را نهضت پيروزمندانه ميداند كه هدفش در وهله نخست، تغيير مناسبات اجتماعي جامعه بوده است؛ به كار فرهنگي و اعتقادي بهاي اصلي را ميدهد؛ و مبارزاتش بر رژيم است، اما اصلاحطلبانه، تدريجي و پوشيده پنهاني است. اين پارادايم، مربوط به اماميه از شاخه حسينيان در رهيافت و گرايش علوي ـ فاطمي است. پارادايم دوم پارادايمي است كه وجه غالب آن سياست ميباشد نه فرهنگ و مسايل اجتماعي. هدف از آن نيز دستيابي به حكومت و خلافت بوده است. پيروان اين پارادايم متفاوت و داراي انگيزههاي گوناگوني هستند. در اين پارادايم، شاخه زيديه و حسنيان از گرايش علوي ـ فاطمي، نيز گرايش و رهيافت علوي ـ غيرفاطمي (حنفيان) و گرايشهاي عباسيان، حضور دارند. همه اين گرايشها بر ضد رژيم مبارزه ميكنند و كم و بيش روش انقلابي دارند. زيديه كمتر زيرزميني بوده است اما دو گرايش ديگر، به خصوص عباسيان، از مبارزه زيرزميني استفاده نمودهاند.
نام رهيافت نام رهيافت انديشه سياسي مبارزه در رژيم/ با رژيم مبارزه باز/ پوشيده انقلاب/ اصلاح
اماميه اعتقادي فرهنگي سياسي امامت به نص جلي، مرجعيت علمي ـ سياسي امامان مبارزه با رژيم پوشيده/ پنهان كاري پوشيده/ پنهان كاري
زيديه سياسي امامت به نص خفي، پذيرش امامت مفضول با رژيم پوشيده/ زيرزميني اقدام علني انقلاب
حسنيان سياسي تقدم علي(ع) و اولاد فاطمه به خلافت با رژيم پوشيده/ زيرزميني انقلاب
حنفيان سياسي امامت اولاد علي/ حنفيه با رژيم پوشيده/ زيرزميني انقلاب
عباسيان سياسي در ابتدا امامت از طريق حنفيان
در ادامه: امامت از طريق عباس و اتصال به پيامبر با رژيم پوشيده/ زيرزميني اقدام علني انقلاب
نحوه تعامل گفتمانها و رويكردهاي مختلف هاشمي نيز بدين قرار است كه رابطه گفتمان اعتقادي ـ سياسي اماميه با گفتمان سياسي ديگر گروهها، رابطهاي عادي و بدون برخورد خاص بود و در دو حوزه جداگانه قرار ميگرفت. البته در برابر ادعاهاي عقيدتي و افراطي، موضع مشخص داشت. اماميه با حسنيان، زيديان (در درون رهيافت علوي ـ فاطمي) و حنفيان (علوي ـ غيرفاطمي)، به ترتيب احساس نزديكي بيشتري مينمود و در خصوص عباسيان، پيش از حكومت رابطه كمتري داشت و پس از حكومت، داراي موضع مخالف و اعتراض آرام بود. روابط حنفيان و كيسانيان با اماميه، زيديان و حسنيان، از موضع برخورد نبود، اما پس از استحاله در عباسيان هماهنگ عمل مينمود. روابط زيديه با اماميه رقابتآميز بود. زيديان با حسنيان داراي نوعي هم بستگي بودند. آنها با حنفيان و عباسيان، در موضوع امامت اختلاف نظر داشتند، چرا كه زيديان معتقد به امامت امامان علوي ـ فاطمي بودند. حسنيان با زيديان و حنفيان از موضع جذب برخورد ميكردند، با اماميه، رفتار رقابتآميز داشتند و رابطه آنها با عباسيان، ابتدا سادهنگرانه و سپس مبارزهجويانه بود. اما عباسيان پيش از كسب قدرت، سعي كردند خود را همراه همه گروههاي هاشمي نشان دهند، اما پس از رسيدن به مسند قدرت، به حذف و تخطئه فكري گروههاي مؤتلف پرداختند.
رهيافتها اماميه زيديه حسنيان حنفيان عباسيان
اماميه ..... ائتلاف عقيدتي بيطرفي سياسي ائتلاف عقيدتي بيطرفي سياسي رقابت عقيدتي بيطرفي سياسي رقابت عقيدتي بيطرفي سياسي
زيديان ائتلاف عقيدتي رقابت سياسي ..... اتحاد سياسي ائتلاف عقيدتي رقابت عقيدتي ائتلاف عقيدتي رقابت عقيدتي رقابت سياسي
حسنيان ائتلاف عقيدتي رقابت سياسي ائتلاف عقيدتي اتحاد سياسي ..... ائتلاف عقيدتي (در آغاز) رقابت سياسي رقابت عقيدتي رقابت سياسي
حنفيان ائتلاف عقيدتي بيطرفي سياسي ائتلاف عقيدتي ائتلاف سياسي بيطرفي عقيدتي رقابت سياسي ..... اتحاد عقيدتي اتحاد سياسي
عباسيان رقابت عقيدتي رقابت سياسي رقابت عقيدتي رقابت سياسي رقابت عقيدتي رقابت سياسي اتحاد عقيدتي اتحاد سياسي .....
پينوشتها
* دانشآموخته حوزه علميه قم و كارشناس ارشد علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم A .
1 . آلن اف، چالرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيباكلام، چاپ اول، (ته�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 516]
-
گوناگون
پربازدیدترینها