واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: شوخی و شوخ.طبعی
شوخی یک کار جدّی است
نادیده گرفتن شوخی و شوخ.طبعی کار اشتباهی است. شوخی همواره مورد تحریک و توقیف حکومت.های دیکتاتوری بوده و به طنزپردازان به صورت یک تهدید نگریسته شده است. می.دانید علتش چیست؟ زیرا شوخی می.تواند حقایق را روشن سازد، در تفکرات محدود شکاف اندازد و جلال و جبروت فردی را بشکند. شوخی نشان می.دهد که ما نمی.ترسیم. دیکتاتورها از این که دیگران بهشان بخندند نفرت دارند و مطمئناً خودشان هم به خودشان نمی.خندند. امّا واقعیت شگفت.انگیز این است که همه ما زیر نفوذ دیکتاتوری قرار داریم.
انسان.ها برای خودشان دیکتاتوری روان.شناختی شخصی می.سازند و بعد باید تحت آن زندگی کنند. این «زندان.های» شخصی بر پایه.های محکم قوانین خشک و فرضیات درست و نادرست بنا می.شود، با دیوارهای بلند «باید» و «نباید»، میله.های محکم «کمال.گرایی»، قفل.های غیرقابل گشودن «defeatism» ونگهبان.های «خودبینی» و «تکبّر» با وظیفه ثابت «حق با من است». و این خودبینی تا آنجا می.تواند گسترش یابد که شخص، خود را کاملاً برتر از دیگران پندارد.
یک شوخی مناسب که در زمان مناسب و توسط فردی مناسب انجام گیرد می.تواند به مثابه راه فراری از درک محدود و یک بعدی باشد. و خنده بر طول عمر می.افزاید.
خنده: راهی به سوی سلامتی
روز به روز برآگاهی ما نسبت به اثرات خنده و خندیدن مرتب در سلامت جسمی و روانی افزوده می.شود. مطالعات بسیاری نشان داده.اند که خنده شکمی یک ورزش مفرّح عالی است و خنده باعث کاهش هورمون.های استرس، رفع درد، آرمش (ریلکس شدن) و تولید اندورفین (هورمون سرخوشی) می.گردد. خندیدن مرتب می.تواند باعث رفع افسردگی شود و به خواب بهتر و لذت بردن از زندگی کمک کند.
من می.خواهم در این مقاله بر این که چگونه شوخی و شوخ.طبعی می.تواند تفکر محدود ما را آزاد سازد و چگونه می.تواند زنجیرها و غل و بندهای ذهنی ما را بگسلد- و گاهی اوقات کاملاً از بین برد- تمرکز نمایم. و همچنین می.خواهم این مطلب را که چرا تمام آموزگاران، روان.درمانگران و رهبران خوب و موفق به طور غریزی می.دانند که چه موقع از شوخی استفاده کنند (و البته، چه موقع استفاده نکنند!)، در نظر بگیرم.
یک مثال
یکی از دوستان من داشت در جلوی جمعی حدود 100 نفر سخنرانی می.کرد. خانمی در بین حضّار ناگهان برخاست و به انتقاد شدید از بی.کفایتی مردان پرداخت و این که زنان در تمام زمینه.ها بر مردان برتری دارند و این که چگونه زنان باید کارهای احمقانه مردان را تحمل کنند. او سپس در حالی که به چشمان دوست من خیره شده بود و منتظر جواب بود کلام آخرش را گفت: «من واقعاً تلاش می.کنم هرگز سر و کارم به مردان نیفتد» و دست به سینه سرجایش نشست.
دوست من چند ثانیه به او نگاه کرد و گفت: «خانم محترم، من مطمئنم که همه ما این تلاش شما را ارج می.نهیم!» برای لحظه.ای سکوت مطلق همه جا را فرا گرفت و سپس سالن از خنده حاضران منفجر شد. ابهت آن خانم هم فرو ریخت و او هم شروع به خندیدن کرد. دوست من چگونه توانست وضعیت پیش آمده را کنترل کند؟
یک سخنران کم تجربه.تر ممکن بود سعی کند آن خانم را تسکین دهد و با خود همراه سازد، یا از جنسیت خود در مقابل این «حمله» دفاع کند. ممکن بود با عصبانیت بگوید که لحن او توهین.آمیز بوده و امثال آن. اما دوست من تنها با چند کلمه و اظهار نظر در مورد «نگرش» آن خانم و نه «محتوای» حرف.هایش، انتظارات همه حاضران در جلسه را برآورده کرد. شاید دوست من بیش از هر چیز دیگر به آن خانم فرصت داد تا خود را به طور عینی «از خارج» نگاه کند. آن خانم بعداً به طور خصوصی از دوست من پوزش خواست و پذیرفت که «تند روی» کرده بود. من همان طور که فکر نمی.کنم به همه مواد غذایی باید شیرین.کننده.های مصنوعی افزود، همان طور نیز موافق نیستم که آموزش همواره باید همراه با «شوخی» باشد. امّا شوخی و شوخ.طبعی، وضعیت ذهنی درستی را برای دریافت دیدگاهی تازه و یک خاطره مفید برای یادآوری مطالب فراهم می.سازد.
شوخی به عنوان یک ابزار آموزشی
شوخی، انتظارات را نقش برآب می.کند و شوک خفیفی به وجود می.آورد که مردم را به فکر کردن و بررسی فرضیات و تفکرات محدود خود وا می.دارد. یک روان.درمانگر خوب می.داند که چگونه، کِی و به چه میزان از شوخی استفاده کند جدّی.بودن بیش از حدً، میکروسکوپی است که تمرکز را باریک.تر و محدودتر و جزئیات را بزرگ.تر و گسترده می.کند و معمولاً فرصت به دست آوردن یک تصویر بزرگ.تر و کلّی.تر را از بین می.برد. البته یک شوخی واقعی هرگز نژاد یا مذهب تا حتی خود افراد را مورد سرزنش قرار نمی.دهد، بلکه خودپسندی نهفته و دیدگاه.های محدود را روشن و آشکار می.سازد. شوخی واقعی، عمومیت دارد و حدّ و مرزی نمی.شناسد. من به شخصه عاشق شوخی.های فی.البداهه و نوآورانه هستم و به همین خاطر است که زیاد از جوک.های از قبل بسته.بندی شده و فکر شده توسط دیگران خوشم نمی.آید.
هنر شوخ نبودن
بعضی افراد سعی می.کنند از طریق جوک.گویی خود را شوخ جلوه دهند. امّا این روش کاهلانه.ای است زیرا جوک.ها قرضی هستند. چنین جوک.هایی غالباً با وضعیت یا بافتی که جوک گوینده در آن زمان در آن قرار دارد مغایرت دارد و ممکن است باعث ناراحت کردن بعضی از حاضران گردند. امّا شوخی واقعی، کلیّت دارد و «به طور طبیعی» برآمده از وضعیت است.
یک آدم شوخ طبع خوب، با به میان انداختن شوخی در یک وضعیت یا مکالمه که شامل «همه» بشود، حسن تفاهم با دیگران را تقویت می.کند. نه این که با بیان کردن مصنوعی «یک جوک» سر رشته سخن را به دست بگیرد و خود را به نوعی برتر از دیگران بنماید.
اگر می.خواهید شما نیز این چنین باشید مطمئن باشید که شوخی شما مرتبط با جریان مباحثاتی که دیگران نیز در آن قرار دارند باشد و بدین ترتیب حس دخالت داشتن آن.ها را تقویت کنید. این کار باعث تقویت ارتباط شما با دیگران می.شود. خنده و شانس
علت این که به چیزی می.خندید این است که غیر منتظره است و همین غیرمنتظره بودن می.تواند کاملاً برداشت شما از یک چیز را از آن پس تغییر دهد. به همین دلیل است که شوخی می.تواند اثرات درمانگری داشته باشد. بیان یک شوخی در زمان مناسب و به شیوه درست می.تواند باعث شود که بخشی از واقعیت به شیوه تازه.ای در مقابل چشمان ما قرار گیرد.
یک مرد «افسرده» در سنین شصت سالگی به ملاقات من آمد. پای راست او در یک تصادف قطع شده بود و او به سختی می.توانست با این واقعیت کنار بیاید. او مدتی طولانی درباره زندگیش و به ویژه همسر سابقش و این که چقدر زندگی با او برایش دشوار بوده است صحبت کرد. او در میان حرف.هایش به این نکته اشاره کرد که همسرش پیش از او با دو نفر دیگر هم ازدواج کرده بوده و هر دوی آن.ها در طول زندگی با او مرده بودند. .
من حسن تفاهم خوبی با آن مرد برقرار کردم و او خود نیز متوجه شده بود. نکته جالبی که برای من وجود داشت این بود که او با وجودی که آدم شوخ.طبعی بود امّا در طول بیش از 12 ساعت «روان درمانی» که با من داشت. حتی یکبار هم خنده به لبانش راه نیافت. وقتی حرف.های او پایان یافت من با احتیاط گفتم: «خوب ... پس همسران قبلی او جانشان را از دست دادند و شما یک پایتان را!»
او مدتی به من خیره نگاه کرد. سپس متوجه شدم که آهی از ته دل کشید (هیچ شوخی بدون ریسک است!) و آرامی شروع به خندیدن کرد. آنقدر خندید که اشک از گوشه چشمانش سرازیر شد. او گفت: «بله، من خوش شانس بودم! موفق به فرار شدم!» سخن آخر
یک روز شخصی از آبراهام لینکلن پرسید: «پای انسان چقدر باید دراز باشد؟» و این پاسخ معروف را داد: «آنقدر که به زمین برسد!» این نوع شوخی در واقع نوعی «شوک یادگیری» است و محترمانه به شخص می.گوید: «این چه سوالی است که می.پرسی؟»
به نظر من بدترین شوخی آن است که کسی به شما بگوید: «صبر کن تا این را برایت بگویم. از خنده روده.بر خواهی شد.» شوخی فرصتی است برای یادگیری زیرا «غیرمنتظره» است. چه کسی دلش می.خواهد تحت فشار قرار داشته باشد که از قبل یک چیز را خنده.دار تشخیص دهد؟ بهتر است آدم از پیش نداند که یک چیز خنده.دار است و ناگهان متوجه شود.
بهترین شوخی آن است که شنونده را همپای خندیدن به فکرکردن وادارد. وقتی شما از شوخ.طبعی خود استفاده می.کنید نشان می.دهید که به اندازه کافی آرامش دارید که فکر کنید و نشان می.دهید که دارای عقیده.ای از خود هستید و ذهنتان فعال است.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روان.یار
منبع
* "How to be Seriously Funny", Mark Tyrrell,
www.uncommon-Knowledge.co.uk/psychology_articles/funny.html
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]