محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840252504
آذربايجان از نگاه ژوبر سفير فرانسه در دربار فتحعلي شاه قاجار
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ژوبر شرق شناس مشهور فرانسه در سوم ژوئن 1779 در شهر اکس ان پروانس فرانسه متولد شد. ژوبر از خانواده سرشناس پروانس بود. پدرش وکيل دعاوي بود. فراز و نشيب هاي سياسي خانواده ي وي را وارد سياست کرد. ولي علاقه باطنيش به علم وي را وارد جهان دانش کرد. روزگار چنين پيش آورد که روزي او با برادرش در کوچه ريشيلو چشمش به اعلاني افتاد که از گشايش کلاس زبانهاي شرقي (ترکي ، عربي و فارسي ) و آموزشگاه زبانهاي شرقي خبر مي داد. ژوبر که ايتاليايي و انگليسي مي خواند يکباره مصمم شد که در اين آموزشگاه نام نويسي کند و در اين راه بسيار تند پيشرفت کرد به طوري که به مقامات مهم در وزارت جنگ و امور خارجه دست يافت در سال 1804 ناپلوئن وي را نزد سلطان سليم سوم خليفه عثماني فرستاد تا به تخت نشيني خود را به آگاهي وي برساند. دو سال بعد به عنوان فرستاده ناپلوئن نزد فتحعليشاه به ايران آمد و در نزديکي مرز ايران گرفتار کردها شد تا اينکه پس از آزادي به آذربايجان آمد. زندگي علمي وي پر از هيجان مي باشد در سال 1821 سفرنامه خود به دربار عثماني و فتحعليشاه قاجار را انتشار داد. در سال 1823 دستور زبان ترکي را و سال 1825 نسخه خطي به حروف اويغوري را خلاصه کرد. در 1826 شرح سفر از اوربنورگ به بخارا، در 1827 خلاصه فشرده شده روايت ترکي بختيارنامه از روي نسخه خطي به حروف اويغوري متعلق به کتابخانه اکسفورد را انتشار داد. براي انجمن آسيايي نيز مقالات و رساله هايي فرستاد از جمله درباره متن ترکي شرقي « تاريخ نسب نامه تاتارها » تحقيقاتي کرد. وي مرتباً درس ترکي و فارسي تدريس مي کرد. مگر آنکه براي ماموريتي به خارج فرستاده شود و پس از زندگي پر فراز و نشيب فراوان در آغاز سال 1847 هنگامي که يک نسخه خطي منچو را که متعلق به فرهنگستان سن پطرزبورگ بود در دست داشته و بررسي مي کرد در گذشت.
علت مسافرت ژوبر به دربار فتحعليشاه دانستن اين مطلب بود که آيا ارسال پيام دوستي از جانب فتحعليشاه قاجار جعلي است يا نه ؟ و خلاصه اينکه وي دوستي مطمئن در برابر انگليس و روسيه هست يا نه ؟
ژوبر پس از ترک وان در چهارم ماه مه سال 1806 به دروازه هاي خوي که با دقت پاسداري مي شد رسيد ولي با توجه به سر و وضع نامرتب وي و يارانش پذيرايي بسيار سردي از هيئت فرانسوي به عمل آمد که پس از کشف ماهيت حقيقي اين اکيپ وضع پذيرايي عوض شد و حاکم براي هيئت« چندين ساززن آورد و کوشيد که در برابر کوچکترين دلخواه ما خود را آماده خدمت کند[2]. » به نوشته ژوبر « خوي شهر کهني نيست و ظاهراً داراي دژهاي منظم است. در آنجا خانه هاي باشکوه و مسجد زياد به چشم نمي خورد ولي بر کوچه هايش درختان سايه افکنده و در آنجا کاروانسرايي زيبا هست که مخصوص بازرگانان است. جمعيتش را مي توان بيست و پنج هزار نفر به شمار آورد »[3] وي سپس به نژاد ترک مردم خوي اشاره کرده و از فتنه هاي جعفر قليخان دونبولي در خوي و سلماس به عنوان عوامل مهاجرت چندين خانواده خوي نام مي برد. ژوبر فرداي ورود به خوي به ديدار حسين خان که پس از فرار جعفر قليخان به گرجستان به حکومت خوي منصوب شده بود رفته [4] و محل ملاقات وي را چنين شرح مي دهد : « اين افسر مرا در يک کلاه فرنگي که در ميان باغ بر پا کرده بود پذيرفت. من در آنجا با حال تعجب درختاني ديدم به طور منظم و مقابل هم و حوضهاي مرمري که داراي فواره ها بودند. اين کلاه فرنگي کمي بلندتر از زمين بود و از جلو باز مي شد و بوسيله پنجره هاي شيشه اي رنگين روشنايي مي گرفت. کساني که جزو ملتزمين حاکم بودند به خط دور او صف کشيده و در باغ ديده مي شدند. حسين خان مرا با ادب پذيرفت و خيلي به من توجه کرد. شايد که بدبختي هاي مرا حس کرده بود. » [5] و سپس به بيان سخنان تعارف آميز پرداخت که به تدريج از ميان فارسها به ميان آذربايجاني ها نفوذ کرده بود. و سپس عازم تبريز شد تا از نزديک با عباس ميرزا گفتگو نمايد. محل بعدي اتراق ژوبر احمد آباد مي باشد. ژوبر مي نويسد : « ما را به تالاري که در ميان باغي ساخته شده بود راهنمايي کردند که از دورادور آن جويباري مي گذشت و بر طبق رسم محل ، آب را از مجراي خود پيچانده و براي آنکه ما را خنک و ترو و تازه کند در آب نما روانش کرده بودند. » [6] ژوبر از پذيرايي اهالي روستاي احمد آباد نيز به گرمي ياد مي کرد. از احمد آباد تا مرند به طول 12 فرسنگ به نوشته ژوبر [7] بياباني است که « خاک آن خشک و بي حاصل بود ولي آنکه کاملاً شنزار باشد. در آنجا خار و خاشاک و چندين چشمه که آب خيلي فراوان ولي شورمزه داشت به چشم ديديم. در اين زمين فراخ گله هاي بزرگ غزال و گوزن نر وجود دارد ، حشرات بسيار نيز ديده مي شود که بعضي از آنها مانند مارمولک و سوسمار هيچگونه خطرناک نيستند ولي کژدم ها ، افعي ها ، مارها گزندگيشان خيلي زهرآلود بود » [8]
ژوبر « مروندا » ي نقل شده در آثار استرابن و بطلميوس را همان مرند امروزين مي داند . به نوشته ژوبر در زمان فتحعليشاه « بيشتر مي توان آن را اجتماع چند دهکده دانست تا آنکه به آن نام شهر داد. خانه هايش را بستانهاي خيلي بزرگ از هم جدا مي سازد. در اين بستانها قرمزدانه و ترياک عالي به دست مي آيد. مرند در جلگه اي واقع است که خوب آبياري مي شود و در نتيجه حاصلخيز است. جمعيت آن شهر خيلي کوچک در حدود ده هزار نفر است.»
ژوبر در طي اقامت در مرند در خانه کلانتر شهرکه سعي داشتند از اوضاع اروپا کسب خبر کنند مهمان بود. [9]
ژوبر سپس مرند را ترک کرده و راهي تبريز مي شود و به نوشته ژوبر از مرند تا تبريز 12 فرسنگ مي باشد که وي تخمين مي زند که اين رقم به 18 فرسنگ هم برسد [10] در جنوب شرق مرند به چندين دهکده ويرانه برخورد کرده و سپس به آجي چاي مي رسد ژوبر درباره پل سنگي اين رودخانه مي نويسد : « يک پل استواري که طاقهايش بر پايه هاي سنگ خاراي سياه زده [11]شده و حجاري هاي کهن آن را زينت بخشيده روي آن رودخانه برپاي است » [12]ژوبر درباره زلزله هاي تبريز نيز مي نويسد : « زلزله هاي هولناکي اطراف تبريز را زيرو زبر کرده و دشوار است که پيش از آنکه آنجا را به چشم ببينم تصور درستي از ميزان ويراني آنجا بکنيم اغلب ساختمانهايي که در زمان اردن سرپاي بوده با چندين مرتبه تکرار اين بلاي عمومي واژگون شده است. در هنگامي که من در راه بودم يک تکان نسبتاً سختي را حس کردم که به بيش از چهل خانه آسيب رسانيد و سبب گريختن مردم بسياري گرديد. » [13]
ژوبر به استناد کتب قديمي شرقي نام آذربايجان را از نام کهن اتروپاتن يعني «سرزمين آذر » [14]مي داند در حاليکه چنين نيست.
و درباره نام قديم تبريز که اکباتان است و يا شهر گازا بحث هايي به پيش
مي کشد که امروزه اين موارد به کلي از تاريخ رد شده است اکباتان شهر همدان است و گازا يا گنزه همان تخت سليمان در تکاب. ژوبر مي افزايد « هرچه مي خواهد باشد تبريز با وسعت و بازرگانيش دومين شهر ايران به شمار مي آيد. شماره جمعيت آنرا تا پنجاه هزار تن مي دانند. پيرامونش تقريباً پنج هزار ذرع قديم است. ديوارهايش بلند و داراي برج و بارو است و دروازه هايش از کاشيهاي رنگارنگ زيور يافته است ، در آنجا بازارهاي زيبا و مسجدهايي مي بينم که مناره هايشان کوتاهتر از مناره هاي مسجدهاي ترکيه است » [15]ژوبر همچنين به نقل از حاجي خليفه مردمان تبريز را « خودپسند ، پرافاده و بدنيت » ذکر کرده [16]مي نويسد « هرگز در ميان آنان يک مرد صميمي نمي يابيد و اگر در اين دنيا به يک دوست دروغين برخورديد بدانيد که او تبريزي است يا لااقل کسي است که به آنها شبيه است » [17]ژوبر سپس به اقدامات عباس ميرزا براي اثبات امنيت در آذربايجان و برگرداندن مهاجران آذربايجاني به داخل آذربايجان اشاره کرده مي نويسد : « خوب مي توان باور کرد که در حمايت يک حکومت معتدل و آرام آذربايجان به ضرر ترکيه آسيا که در صحنه آنقدر آزار و دست اندازي ، شورش ها و جنگهاي داخلي مي باشد و که همه ساله دهکده هايش از جمعيت تهي و کشتزارهاي تازه هاي از کشت محروم مي گردد مي تواند پيشرفت خود را به حال پيشين خود برگرداند و مهاجرين آنجا را در خود جاي دهد » [18]ژوبر سپس به ملاقاتش با فتحعليخان که نايب احمدخان بيگلربيگي آذربايجان بود اشاره کرد و وي را مشخص تر از ساير هم وطنانش مي داند به نوشته ژوبر : فتحعليخان درباره پيشرفت دانشها ، هنرها ، صنايع و تمدن غرب خيلي کنجکاوي از خود نشان مي داد او با من اغلب از طرز به کاربردن قطب نما ، اختراع برق گير ، بالون و تلگراف ، کشورهايي که دريانوردان اروپايي کشف کرده اند ، پديده هاي برقي ، مايه کوبي و آبله کوبي مي پرسيد. شرح فيروزي هاي فرانسه ، تصورات شرقي او را به شور در مي آورد ... » [19]ژوبر سپس تبريز را به قصد اردبيل که عباس ميرزا در آنجا اردو زده بود ترک مي کند. سعيد آباد محلي که راههاي اردبيل و تهران از آنجا جدا مي شود و به سيراب رسيدند ژوبر اين مناطق را چنين توضيح مي دهد « سرزميني که از تبريز تا درياي خزر گسترش يافته چندان خوش منظر نيست. جلگه ها کمي ناهموار است.
مرغزارها پراکنده و کم ، چندين دهکده با ديوارهاي بلند و برجهاي کوچک ، سياه چادرهاي پشمي که در کنار جويبارها افراشته اند ، کاروانسراهاي ويرانه ، پلهايي که طاقهايشان نيمه شکسته شده و در دورتر چندين کوه که قله آنها سر به آسمان لاجوردي کشيده اينها چيزهايي است که به چشم مسافر در اين ناحيه برمي خورد » [20]
ژوبر خانه هاي اين قسمت از آذربايجان را چنين توصيف مي کند « خانه هاي مردم در اين بخش آذربايجان طاقدار است و از طراز زمين گودتر ساخته شده است. هنگامي که اينها را مي آزماييم به اين عقيده مي رسيم که پيش از اين رسم عمومي مردم اين سرزمين بر اين بوده که در زيرزمين زندگي کنند » وي سپس اين نوع خانه سازي در آذربايجان را مشابه خانه هاي مردم در گرجستان و ارمنستان مي داند و سپس مي افزايد : « محل سکني رئيس خانواده بيش از يک اطاق نيست که در اطرافش نيمکتهاي پهن سنگي نهاده که آنها را با قالي يا حصير پوشانده اند و به جاي تختخواب و ميز به کار مي رود. زنان و کودکان در جاي ديگر زيست مي کنند » ژوبر از آبادي دشتها ، با روي زمين و فراواني آب اردبيل به گرمي ياد مي کند و به مقدس بودن شهر اردبيل در ميان آذربايجانيان اشاراتي مي کند و علت آن وجود آرامگاه شيخ صفي ، شيخ حيدر و شاه اسماعيل صفوي مي داند 0
ژوبر اردبيل را يک انبار کالاي بزرگ بازرگاني مي داند که محل تقاطع کاروان هايي است که از تفليس ، دربند و باکو به تهران و اصفهان مي روند . « بازارهاي اين شهر به خوبي نگهداري مي شود ولي درباره استحکانات آن بايد گفت که از متوسط کمتر هستند ، اردبيل ساختمانهاي شايان که بتوانند مانند درگاهي باشد خيلي کم دارد چنانکه عباس ميرزا براي جاي دادن دربارش ناگريز شد که در زير چادر ، تمام زمستان سال 1805 م را بگذراند ». ولي محل سکونت ژوبر در اردبيل را يک عمارت در کاخ وزير « ميرزا بزرگ » انتخاب کردند . به نظر ژوبر اين عمل کاملاً معني دار و نشاندهنده اهميت وي براي عباس ميرزا بود. ژوبر در اردبيل به ملاقات عباس ميرزا رفته و مجذوب دلاوريها ، بي باکي ها و سن کم وي ( 19 سال ) قرار مي گيرد که در رأس سپاه عظيم آذربايجان قرار گرفتهاست. توصيف ژوبر از عباس ميرزا يکي از دقيق ترين توصيفات وي در تاريخ مي باشد.
ژوبر پس از يک هفته اقامت در اردبيل عازم خلخال شد تا از آنجا رهسپار زنجان و سلطانيه و تهران گردد.
ژوبر شهر خلخال را چنين تعريف مي کند : « شهر خلخال ميان صخره ساخته شده و ليکن يک چشمه آب روان بسيار زيبا به آن دره خنکي مي دهد و به سرزمين هاي پيرامونش خرمي مي بخشد .. » [21]
زنجان به نوشته ژوبر داراي حدود دو هزار خانه مي باشد « اين شهر داراي بازاري زيباست که در آن افشارها تيره ي چادر نشين که در خمسه فرمانروايي مي کنند قاليها ، نمدها ، بافته هاي پشمي خود را مي فروشند و ماهوت ، اسلحه ، باروت و ساچمه مي خرند. کاخ خان فراخ است و بناي آن زيباست ... دو راهي که از تبريز و اردبيل به سوي تهران مي روند در زنجان به هم مي پيوندند. در آنجا اين دره که از طوروس باستان و رشته اي که کرانه هاي درياي خزر را مانند کمربند در ميان گرفته است تشکيل شده وسيع مي شود کوهها به طور نامحسوسي از رود قزل اوزن که آذربايجان را از عراق عجم جدا مي کند کوتاهتر مي شوند. هوا کشش خود را از دست مي دهد و زمين بي حاصلتر مي شود. در اين سرزمين اگر رودي مانند نيل روان بود ، اين دره مانند مصر خود را مي نماياند حال که چنين نيست بي شباهت به بحر بلاماء نمي باشد.
سلطانيه ديگر شهري است که ويرانه هاي آن ژوبر را به شگفت مي آورد « چرا چنين شهري که اين اندازه آباد و پرجمعيت بوده تقريباً تمامش نابود شده و شهر ديگري از بقاياي آن ساخته شده است. چرا علف هرزه سکوي قصرها ، حياط مسجدها ، محوطه بازارها را گرفته است؟
مردمانش به من گفتند همه ويرانيها به سبب اهمال کاري دولت و ثمره نفاق داخلي است » [22]
ژوبر اطراف سلطانيه را چنين توضيح مي دهد : « اطراف سلطانيه را چمنزارهاي طبيعي فراگرفته و به کلي از درخت محروم است و اين مرغزارها با آب جويبارها آبياري مي شود. يک کاخ به دستو شاه در آنجا ساخته اند که بر تمام جلگه شرف است فتحعليشاه هر ساله سپاه خود را در آنجا مي بيند » و در موقع خشکسالي به جاي ديگر رهسپار مي شود .
ژوبر ابهر را به خوبي توصيف مي کند :« در جهان جائي خنک تر و شادي بخش تر از باغهاي اين دهکده آفريده نشده است اگر بتوانيم اين مجموعه خانه هاي تميز و راحت را که با معماري زيبايي ساخته شده اند چنين بناميم تنها کار مردم ابهر و پيرامونش اين است که توجه به بستانکاري خود بکنند و از کشاورزي جز ملايمت و شيريني چيز ديگري نمي بينند آنها هرگز ناگزير نشده اند که در زمين بي حاصلي روزي خود را به زور بيرون بکشند و نه در برابر سرماي زمستان يا در برابر دم سوزان و ورزش بادهاي زهرآلود جان خود را به خطر بياندازد . چقدر خوشبخت مي بودند اگر مي توانستند از آزار بيدادگران که اغلب بايد تحملشان را بکنند در پناه بودند. » ژوبر سپس به تهران رفته و در دربار فتحعليشاه قاجارمورد استقبال قرار مي گيرد و پس از مذاکرات و اقامت نسبتاً طولاني در تهران همراه با فتحعليشاه جهت سان قوشون عازم سلطانيه مي شود و سلطانيه ديگر بار ميعادگاه قوشون قاجار مي گردد. به نوشته ژوبر « لشگرگاه تقريباً به شکل دايره بود. سراپرده شاهي در مرکز جا داشت و درش رو به قبله باز مي شد. خرگاه اصلي که به کار ديوانخانه يا بارگاه مي خورد با نه تا ديرک که 25 تا 30 پا بلنديش مي شد برافراشته گرديده بود و بر سر ديرکها گلوله هاي مسي مطلا نهاده بودند و فاصله آنها از هم تقريباً ده پا مي شد. پارچه هاي ابريشمي قلابدوزي شده زربفت ديوارهاي آن خرگاه به شمار مي رفت و قاليهاي گرانبها روي زمين را پوشانده بود. شاه بر روي سکويي که در کنج خرگاه در طرف راست حاضران گذاشته بودند مي نشست.
ديوانخانه مانند اغلب سراپرده هاي شاهي سه حصار دارد. نخستين ديواره اش که قسمت بيروني آنست از جنس پارچه خشني است که به کمک طناب و ميخ چوبي سرپايش کرده اند. دومين ديواره که جنبش از تافته است از پارچه اي ريزبافت درست شده که مي توان مانند پرده آنرا بالا زد. سومين ديواره از يک [23]شبکه نوارهاي باريک تيطان ابريشمي که تصويرهاي مختلفي از آنها درآورده اند. قسمتي از اين پرده سراي را از جايي بالا مي زنند تا باد بوزد. هيچکس بي اجازه شاه نمي تواند که در اين جايگاه مقدس داخل شود.سربازان در جلوي در آن ايستاده و در انتظار فرمان هستند. نگهبانان فراوان شاه پيوسته همه خيابانهاي اطرافش را مي پايند. ساعت سلام شاه را شيپورچي ها و طبال ها اعلام مي کنند. و همه بزرگان دربار خود را به شتاب مي رسانند و کساني که در انجام اين تکليف کوتاهي کرده باشند تنبيه خيلي سخت مي شدند يا بزور يک عذر موجه بخشيده مي شدند. چادرهاي حرم با ديوانخانه کمي فاصله دارند. اينطور مي گويند که داخل آنها خيلي باشکوهتر از چادرهاي ديگر است » [24]ژوبر چهارده ژويه از سلطانيه به طرف مرکز آذربايجان حرکت کرد و پس از عبور از زنجان ، آق کند به ميانه مي رسد. به نوشته ژوبر « اين شهر قابل توجه نيست و در يک جلگه ي بارور که در آن برنج مي کارند قرار دارد و از آب کوچکي که بعداً به قزل اوزن مي ريزد سيراب مي شود بر روي اين رود پل باريکي زده اند که داراي بيست و سه طاق است. وضع آن نسبتاً خوب مانده است. به راهي منتهي مي شود که سنگفرش شده و ساخت آن تقريباً شبيه به جاده هاي روميان است. که اغلب در ايتاليا و جاهاي ديگر به آنها برمي خوريم. مي گويند که آن کار شاه عباس است ولي من در آن شک دارم و بايد کهن تر باشد.راهها چه مي خواهد باشد گودال هايي که آنرا قطع مي کند سبب شده که هيچگونه بهره اي از آن برده نشود » ژوبر سپس پس از عبور از تورکمن چاي و سعيدآباد به تبريز مي رسد. در تبريز به ملاقات احمد خان فرمانرواي کل آذربايجان که در باغهاي بيرون شهر اردو زده بودند و وي را چنين در مي يابد « او مردي بود در حدود شصت و پنج سال ، ظاهرش اينجور حکم مي کرد که مردي با فهم و شعور است و خيلي طرف توجه و احترام مي باشد. در اين عقيده بود که مي توان با کاميابي ارتش ايران را به پاي فنون نظام اروپايي رساند او کار تغييرات ارتش را با اين آغاز کرده بود که سپاهيان خود را از مقدار زياد باروبنه اي که همواره باد با خود بکشند و اين مرسوم ارتش شرقيهاست خلاص کند. احمد خان با سالخوردگي يک استاد اسب سواري بود. بسيار علاقه مند به يک اسلحه خوب بود و بدين جهت بسياري از آنها را داشت. »[25]. ژوبر پس از گشت و گذاري در بازار تبريز و دريافت چند شال هديه از احمد خان روز بيست و هفتم تبريز را به مقصد خوي ترک و روز سي و يکم به خوي رسيده و پس از سه روز عازم عثماني و اروپا مي شود و بدين ترتيب شرح وي از آذربايجان به اتمام مي رسد.
[1] [email protected]
کد: www.tohidmelikzade.blogfa.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 791]
-
گوناگون
پربازدیدترینها