واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
همه با نظر من و شما موافق نيستند هما گويا -بسيار مايلم بتوانيم در گفت وگويي که به بهانه مجموعه بزنگاه داريم به گونه يي مساله طنز و از جهتي کارهاي مناسبتي را هم تحليل کنيم، اما با اين مقدمه شروع مي کنم؛ وقتي شما از ملودي اسفنديار منفردزاده براي ساخت موسيقي اين مجموعه وام مي گيريد و ما را به ياد صداي «فرهاد مهراد» به خاطر فيلم «گوزن ها» مي بريد مي توان حدس زد که هدف شما از اين مجموعه نه پرداختن به يک طنز ساده و نه نشان دادن ناهنجاري ها و معضل اعتياد به گونه يي دستمالي شده بلکه نوعي ديگر ديدن است . مثلاً شخصيت اصلي گوزن ها يک معتاد به آخر خط رسيده بود و قهرمان هم شد، همه هم با او حس همذات پنداري داشتند اما هيچ کس اعتياد را تا به حال به اين تلخي به تصوير نکشيده بود. منظور من اين است که لزومي ندارد براي نشان دادن بدي هاي اعتياد، معتاد را يک هيولا جلوه بدهيم. ما در اين فيلم از اعتياد بيزار شديم اما توانستيم يک معتاد را از زباله ذهن مان بيرون بکشيم. من فکر مي کنم وقت اين رسيده که براي آگاه سازي مخاطب نوع ديگر داستان را نيز تجربه کنيم حتي در يک کار طنز مثل بزنگاه. البته اينکه شما مي گوييد مي تواند درست باشد اما بحث تلويزيون و سينما و مخاطبان آن کاملاً متفاوت است، حتي مقايسه سينماي آن زمان با سينماي امروز. -اما فکر مي کنم يک کارهايي کلاسيک و ماندگار است و نه به زمان خاصي تعلق دارد، نه به مکان خاصي و هميشه مي تواند الگو باشد و اگر غير از اين بود شما به ياد ملودي اين کار نمي افتاديد. مسلم اين است که انتخاب اين ملودي با فکر بوده و مي خواستيم يک حس نوستالژيک را القا کنيم اما هدف اصلي ما اين بود که اين هشدار را بدهيم که از روي ظاهر آدم ها نمي توان در مورد معتاد بودن يا معتاد نبودن آنها قضاوت کرد. خواستگار فريده که هم تحصيلکرده بود و هم ظاهر سالمي داشت معتاد بود. -برخوردي که با قسمت هاي اول بزنگاه شد، نشان مي داد مخاطب به نوع کارهاي قبلي شما عادت کرده بود و به اين نوع طنز که در حقيقت نگاهي آينه يي به زندگي ماست واکنش نشان داد، آيا اين موضوع نگران تان نمي کرد. براي من خيلي مهم بود که حرف تازه يي بزنيم و نوع جديدي از طنز را نشان دهيم حتي اگر به اين واسطه بخشي از مخاطبان را از دست بدهم. -اينکه مي خواهم بگويم نه براي دفاع از بزنگاه يا دال بر اين است که مجموعه هيچ ايرادي ندارد اما موقعيت سريال سازي الان به گونه يي شده که يک کتاب ابتدايي را دست يک نوجوان مي دهيم و وقتي مطالب آن را خوب مي فهمد و مي خواند تشويقش مي کنيم در حالي که زماني اين نوجوان قابل تشويق است که بتواند مطالب هم سطح خودش را درک کند، پايين آوردن درک مخاطب قيمت گزافي براي بالا بردن کميت او يا به بيان ساده تر پرمخاطب کردن يک مجموعه است. من هم قصدم اين بود تا از شرايط خوبي که به واسطه کارهاي قبلي برايم فراهم شده بود استفاده کنم تا بتوانم يک نقد اجتماعي واقعي داشته باشم. چيزي که به شرايط واقعي اجتماع نزديک تر باشد. حتي من خيلي اصرار داشتم، مسائل ديگري هم در رابطه با اعتياد مطرح شود مثل همه گير بودن آن که هنوز نتوانستم خيلي به آن بپردازم. البته بخش مربوط به خواستگار هم تلنگري به همين مورد بود که بسط داده نشد. اما مساله مهم اين است که همه با نظر من و شما موافق نيستند و عموميت جامعه با آن کنار نمي آيند و عقيده دارند يک معتاد يعني يک آدم بد. -اما من بازي شما را در نقش نادر بسيار دوست دارم و فکر مي کنم يکي از بهترين کارها و بازي هاي شما در تلويزيون است. بعضي از وجوه شخصيتي نادر را هم نزديک به شخصيت خود شما مي بينم، اينکه عاطفي و درون گرا است و خيلي هم اصرار ندارد که ديگران در موردش چگونه فکر کنند. من اصلاً نادر را يک آدم بد نمي بينم و درست هم همين است و اطمينان دارم اگر فرصت بود تا در قصه به گذشته او گريزي زده شود و دلايل اعتياد او آناليز شود(که خيلي مناسب يک کار طنز مناسبتي نيست) نکات مثبت شخصيتي او آشکار مي شد. من تا به حال در هيچ کدام از نقش هايي که بازي کرده ام شخصيت مثبت کامل يا منفي کامل نداشتم که در اين کار بيشتر به چشم مي آيد. -واکنش ها موجب نشده تا بخواهيد کار را محافظه کارانه دنبال کنيد. خير، به هيچ وجه از اين نظر تاثيري روي من نداشته اما به هر حال شرايط برنامه سازي در تلويزيون چهارچوب هاي خاص خودش را دارد، اما واقعيتي هم که هست اينکه سليقه خود مخاطب به گونه يي است که دوست دارد يک معتاد متحول شود، ترک کند و ازدواج کند.من خيلي سعي کردم که يک معتاد «تيپيکال» از شخصيت نادر نسازم. -آيا در اين زمينه محدوديت هايي هم داشته ايد، براي مثال اگر قرار باشد با اعداد صفر تا 9 يک عدد بسازيم تا بي نهايت بستر مانور داريم اما وقتي اين اعداد به يک تا 4 محدود مي شود اين بستر تنگ و تنگ تر مي شود. خب اين امر طبيعي است و مختص من هم نمي شود و بقيه را نيز در بر مي گيرد و از طرفي فکر مي کنم به جا و مکان خاصي هم بستگي ندارد و در تمام جوامع يکسري قوانين هست که فيلمساز موظف است آن را رعايت کند که اين قوانين به دليل شرايط مذهبي و فرهنگي ما بيشتر است. من اسم اين را محدوديت نمي گذارم. -(با خنده) من در حين اين گفت وگو دارم دست و پا مي زنم که صحبت هاي بازتري داشته باشيم، از قبل نيز با هم قرار يک مصاحبه متفاوت را گذاشته بوديم اما از هر دري وارد مي شوم بسته است. مي توانم اين را به دليل خستگي شما بگذارم؟ واقعاً خسته ام و احساس مي کنم در اين مدت خيلي پير شده ام مخصوصاً حالا که مي بينم نمي شود خيلي باز بود. (چقدر اين جمله برايم آشناست، عطاران سومين کارگردان طنزي است که مي گويد حس مي کنم پير شدم) -آيا اين خستگي آنقدر هست که تصميم بگيريد عطاي کارگرداني را به لقايش ببخشيد و در آينده صرفاً يک بازيگر شويد؟ (مي خندد) آره، همان بازيگري خوب است. -يک سوال باز، از يک کارگردان که مي خواهد باز باشد. آيا عوامل کار بخصوص بازيگران به شما تحميل مي شود يا اينکه خودتان براي انتخاب کساني که با آنها کار مي کنيد مختاريد. خير، براي من هرگز اين اتفاق نيفتاده اما هميشه از پيشنهادهايي که به سود کار بوده استقبال کرده ام. مثلاً در همين بزنگاه آقاي مهام، آقاي نيکخواه را به من پيشنهاد کردند که در آن لحظه در ذهن من نبود و من از اين پيشنهاد استقبال کردم و از اين انتخاب بسيار راضي هستم. -و در مورد خانم گلچين. من کارهايي که از ايشان ديده بودم، مي دانستم که نوع بازي ايشان بستگي کامل به نوع بازي دارد که از او گرفته مي شود و فيزيک چهره و طرز بيانشان هم به گونه يي است که به من اطمينان مي داد در اين نقش موفق خواهند بود. -بازي همه بازيگران بزنگاه خوب است و کسي هم در اين مورد که شما خيلي خوب مي توانيد از بازيگران، بازي بگيريد حرفي ندارد، اما به رغم اينکه حميد لولايي و علي صادقي بهترين و پرطرفدارترين بازيگران طنز ما هستند آيا وقت آن نرسيده به آنها فرصت داده شود تا تکرار نشوند. مگر يک بازيگر از چند وجه مي تواند از استعداد خود وام بگيرد. من بازي اين آدم ها را دوست دارم و مطمئن هستم آنقدر توانايي دارند که بتوان باز هم از جنبه هاي ديگر بازي آنها استفاده کرد. حتي گاهي خود من به نويسنده پيشنهاد مي دهم فلان شخصيت را طوري طراحي کند که براي بازي اين دو مناسب باشد. منظور من شخصيتي است که در داستان وجود داشته باشد، نه اينکه صرفاً براي حضور آنها شخصيت خاصي را به داستان تحميل کنم. -شما بارها ثابت کرده ايد که مي توانيد از بازيگرهاي جديد و يا بازيگراني که در زمينه طنز فعاليت نداشته اند يا فعاليتشان پررنگ نبوده استفاده کنيد و موفق هم باشيد. آيا فکر نمي کنيد که بايد اين دايره را گسترده کنيم و به ديگران هم فرصت دهيم تا محک بخورند. مثلاً خانم هاي بازيگر بزنگاه که عموماً چهره هاي جديد هستند يا طنز را به تازگي تجربه مي کنند از خانم گلچين گرفته تا نيکي نصيريان کم سن ترين بازيگران سريال و همگي هم موفق هستند و بازي شان مورد استقبال قرار گرفته، اين تجربه نبايد در مورد جوان ها هم فرصت ساز باشد. بله، ما استعدادهاي خوبي داريم و بايد بتوانيم از آنها، اما در جاي مناسب بهره بگيريم. -خود شما چقدر به بزنگاه نسبت به کارهاي ديگرتان علاقه داريد؟ من تفاوت و رک گويي اش را خيلي دوست دارم. -و اگر بخواهيد آن را نقد کنيد. براي رسيدن به هدف گاهي بايد از يکسري چيزها گذشت. مثل همين هدفي که من در بزنگاه مدنظر داشتم و بايد تحمل اين را داشته باشم که ممکن است يکسري مخاطب را از دست بدهم؛ مخاطبي که دوست دارد بخندد. من از بزنگاه خيلي راضي هستم هرچند که نسبت به کارهاي قبلي من مخاطب کمتري داشته باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 768]