واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: آيت الله جعفر سبحانى دانشمندان محقق از اهل تسنن كه شروحى بر نهج البلاغه نوشتهاند، بيانات امام عليه السلام را در باره شايستگى خويش به خلافت، يكى پس از ديگرى مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها چنين نتيجه گرفتهاند كه هدف امام از اين بيانات اثبات شايستگى خود به خلافت استبدون اينكه از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نصى بر خلافت او در ميان باشد. به بيان ديگر، چون حضرت على عليه السلام، از نظر قرابت وخويشاوندى، پيوند نزديكترى با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داشت واز نظر علم و دانش از همه بالاتر بود و در رعايت عدالت واطلاع از سياست وكشور دارى سرآمد همه ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به شمار مىرفت، ازا ين جهتشايسته بود كه امت او را براى خلافتبرگزينند، ولى چون سران امت غير او را برگزيدند امام زبان به تظلم وشكايت گشوده است كه:من برخلافت وولايت از ديگران شايسته ترم! حقى كه امام عليه السلام در بيانات خود از آن ياد مىكند ومىگويد از روزى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درگذشت او را از آن محروم كردهاند حق شرعى نيست كه از جانب صاحب شريعتبه او داده شده باشد ومقدم داشتن ديگران بر او يك نوع مخالفتبا دستور شرع به حساب آيد، بلكه مقصود يك حق طبيعى است كه برهركس لازم است كه با وجود فرد برتر ديگرى را انتخاب نكند وزمام كار را به فرد داناتر وتواناتر و بصيرتر بسپارد، ولى هرگاه گروهى بنا به مصلحتى از اين اصل پيروى نكنند و كار را به فردى كه از نظر علم و قدرت و شرايط روحى وجسمى در مرتبه نازلتر قرار دارد واگذارند، سزاوار است كه شخص برتر زبان به شكوا وگله بگشايد و بگويد: «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على منذ قبض الله نبيه صلى الله عليه و آله و سلم حتى يوم الناس هذا».[sup] (1) [/sup] به خدا سوگند، از روزى كه خداوند جان پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم را قبض كرد تا به امروز من از حق خويش محروم بوده ام. امام عليه السلام اين سخن را هنگامى گفت كه طلحه وزبير پرچم مخالفتبا او را برافراشته، بصره را پايگاه خود قرار داده بودند. پاسخ: اين مطلب كه به عنوان تحقيق از آن ياد مىشود پندارى بيش نيست.هيچ گاه نمىتوان مجموع سخنان امام عليه السلام را بر شايستگى ذاتى حمل كرد ويك چنين شايستگى نمىتواند مجوز حملات تند آن حضرت بر خلفا باشد، زيرا: اولا، امام عليه السلام در بعضى از سخنان خود بر وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تكيه كرده است. از جمله آنجا كه خاندان نبوت را معرفى مىكند چنين مىفرمايد: «هم موضع سره ولجا امره و عيبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه وجبال دينه... لا يقاس بآل محمد صلى الله عليه و آله و سلم من هذه الامة احد... هم اساس الدين وعماد اليقين. اليهم يفىء الغالى وبهم يلحق التالي.ولهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية والوراثة».[sup] (2) [/sup] خاندان نبوت رازداران پيامبر وپناهگاه فرمان او ومخزن دانشها وحكمتها وحافظان كتاب واستوانههاى آيين او هستند.هيچ كس از افراد امت را نمىتوان با آنان قياس كرد. آنان پايههاى دين وستونهاى ايمان ويقيناند. دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع مىكنندو واماندگان به ايشان مىپيوندند.خصائص امامت (علوم ومعارف و ديگر ملاك هاى امامت) نزد آنان است ووصيت پيامبر در حق ايشان است وآنان وارثان پيامبرند. مقصود امام عليه السلام از اينكه وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در باره آنان است چيست؟ با در نظر گرفتن لفظ «ولايت» در جمله«ولهم خصائص الولاية» روشن مىشود كه مقصود از وصيت همان وصيتبه خلافت وسفارش به ولايت آنان است كه در روز غدير وغير آن به وضوح بيان شده است. ثانيا، لياقت وشايستگى هرگز ايجاد حق نمىكند مادام كه شرايط ديگر، مانند انتخاب مردم، به آن ضميمه نشود. در صورتى كه امام عليه السلام در سخنان خود بر حقمحرز خود تكيه مىكند واظهار مىداردكه حق او پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پايمال شد.وبه عبارت ديگر، چنانچه بنابر اين باشد كه مشكل رهبرى در اسلام از طريق مشاوره ومذاكره يا رجوع به افكار عمومى گشوده شود، در اين صورت، مادام كه شخص - گرچه از هرجهت فضيلت وبرترى بر ديگران داشته باشد - براى چنين مقامى انتخاب نشود نمىتواند خود را صاحب حق بشمارد تا عدول مردم از آن را يك نوع ظلم وستم اعلام دارد وبه افرادى كه به جاى او انتخاب شدهاند اعتراض كند. در صورتى كه لحن امام عليه السلام در خطبههاى خود بر خلاف اين است. او خود را صاحب مسلم حق خلافت مىداند وعدول از آن را يك نوع ظلم وستم بر خويش اعلام مىنمايد وقريش را متعديان ومتجاوزان به حقوق خود معرفى مىكند; چنانكه مىفرمايد: بارالها، مرا در برابر قريش وكسانى كه ايشان را كمك كردند يارى فرما. زيرا آنان قطع رحم من كردند ومقام بزرگ مرا كوچك شمردند واتفاق كردند كه با من در باره خلافت، كه حقمسلم من است، نزاع كنند.[sup] (3) [/sup] آيا چنين حملات تندى را مىتوان از طريق شايستگى ذاتى توجيه كرد؟ اگر بايد مسئله خلافت از طريق مراجعه به افكار عمومى با بزرگان صحابه حل وفسخ شود چگونه امام مىفرمايد:«آنان با من در حق مسلم من به نزاع برخاستند»؟ هنگامى كه آتش جنگ ميان حضرت على عليه السلام ومعاويه در سرزمين صفين روشن بود مردى نزد حضرت امير -عليه السلام آمد وگفت:چگونه قريش شما را از مقام خلافت، كه به آن از ديگران شايسته تر بوديد، بازداشت؟ امام عليه السلام از پرسش بى موقع او ناراحتشد،ولى به طور ملايم - كه اوضاع بيش از آن را ايجاب نمىكرد - به او پاسخ داد وفرمود: گروهى بر آن بخل ورزيدند وگروهى از آن چشم پوشيدند وميان ما وآنها خدا داور است وبازگشت همه به سوى اوست.[sup] (4) [/sup] پس از ماجراى سقيفه،يك روز ابوعبيدة بن جراح به امام گفت: اى فرزند ابوطالب، چقدر به خلافت علاقه دارى وبه آن حريصى! امامعليه السلام در پاسخ او گفت: به خدا سوگند، شما از من به خلافتحريصتريد; در حالى كه از نظر شرايط وموقعيتبسيار از آن دوريد ومن به آن نزديكترم.من حق خويش را مىطلبم وشما ميان من وحقم مانع مىشويد ومرا از آن باز مىداريد.[sup] (5) [/sup] هرگز صحيح نيست كه اين نوع انتقاد از خلافتخلفا را از طريق لياقت وشايستگى ذاتى توجيه كرد. همه اين سخنان وتعبيرها حاكى از آن است كه امام عليه السلام خلافت را حق مسلم خويش مىدانست وهرنوع انحراف از خود را انحراف از حق مىشمرد.چنين حقى جز از طريق تنصيص وتعيين الهى براى كسى ثابت نمىشود. همچنين هرگز نمىتوان اين گونه تعبيرها را از طريق اصلحيت واولويت تفسير كرد.گروهى كه سخنان امام عليه السلام را از اين راه تفسير مىكنند عقايد نادرستخود را به عنوان پيشداورى اتخاذ كردهاند. البته امام عليه السلام در برخى موارد بر لياقت وشايستگى خويش تكيه كرده، مساله نص را ناديده گرفته است. از جمله، مىفرمايد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم قبض روح شد، در حالى كه سر او بر سينه من بود. من او را غسل دادم، در حالى كه فرشتگان مرا يارى مىكردند.اطراف خانه به ناله در آمد.فرشتگان دسته دسته فرود مىآمدند ونماز مىگزاردند وبالا مىرفتند ومن صداهاى آنها را مىشنيدم.پس چه كسى از من در حال حيات ومرگ پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم به جانشينى او شايسته تر است؟[sup] (6) [/sup] در خطبه شقشقيه، كه از خطبههاى معروف امام عليه السلام است، حضرت لياقت وشايستگى خويش را به رخ مردم كشيده، مىگويد: «اما و الله لقد تقمصها ابن ابى قحافة و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير...».[sup] (7) [/sup] به خدا سوگند، فرزند ابى قحافه خلافت را به سان پيراهن برتن خود پوشيد، در حالى كه مىدانست كه آسياى خلافتبر محور وجود من مىگردد. از كوهسار وجود من سيل علوم سرازير مىشود وانديشه هيچ كس بر قله انديشه من نمىرسد. در برخى از موارد نيزبر قرابت وخويشاوندى تكيه مىكند ومىگويد:«ونحن الاعلون نسبا والاشدون برسول الله نوطا».[sup] (8) [/sup]يعنى نسب ما بالاتر است وبا رسول خدا پيوند نزديكتر داريم. البته تكيه امام عليه السلام بر پيوند خود با پيامبر گراميصلى الله عليه و آله و سلم براى مقابله با منطق اهل سقيفه است كه علتبرگزيدگى خود را خويشاوندى با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اعلام مىكردند. ازاين جهت، وقتى امام عليه السلام از منطق آنان آگاه شد در انتقاد از منطق آنان فرمود:«احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة».[sup] (9) [/sup] پى نوشتها 1- نهج البلاغه عبده، خطبه 5. 2- همان، خطبه 2. 3- نهج البلاغه عبده، خطبه167«اللهم انى استعينك على قريش...». 4- نهج البلاغه عبده، خطبه 175. 5- همان، خطبه167. 6- نهج البلاغه عبده، خطبه 192. 7- همان، خطبه3. 8- همان، خطبه157. 9- همان، خطبه 64. منبع : فروغ ولايت ص173
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]