واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: «درد هاى عشق» ، نام ديگرعكاسى جنگ
[فريد قدمى]
پس از پايان هشت سال دفاع مقدس عكس هاى بسيارى از وقايع آن برجا ماند كه تعمق در آنها راهگشاى انديشه خواهد بود. «عكس» جنگ، مقوله اى در ـ ميان ـ بوده است. ميان زيبايى و استناد، مشاهده گرى و مشاهده پذيرى، حيات و مرگ. آيا مى توان به يكى از عكس هاى برجا مانده از عكس تحميلى به عنوان اثرى در حوزه «امر زيبا» نگريست پاسخ منفى است. چرا كه عكاس جنگ، اگرچه به تعبير آگاهان وسيله اى بدون هدف است، يكسره بيرون از قلمرو «زيبايى ـ زشتى» قرار دارد و كمتر ديده مى شود كه در آن به مثابه ابژه اى زيبايى شناسانه نگريسته شود. آيا مى توان از ديدن تصاويرى كه روايت نابودى حيات صرف انسانى اند حظى بصرى برد صدام را در نظر بياوريد كه در حال تماشاى عكس از ويرانى خرمشهر است. كيفى (ژوئى سانس) را كه او را دربر خواهد گرفت، در نظر بياوريد. او نمى تواند از تماشاى اين عكس لذت ببرد، بلكه او صرفاً از اصل لذت تخطى كرده و وارد حيطه ژوئى سانس (كيف) مى شود.
او كيف مى كند. و هزينه كيف او را ابژه هاى انسانى (ابژه هاى معروف خشونت او) مى پردازند. سؤال اين است كه آنچه بساط ژوئى سانس او را فراهم مى آورد آيا نمى تواند آمارى دقيق از كشتگان و ويرانى هاى زاييده خشونت او باشد پاسخ منفى است. چرا كه عكاس جنگ نه در حوزه «زيبايى» و نه در قلمرو «استناد» قرار مى گيرد. عكس جنگ اگرچه در حوزه نمادين جاى مى گيرد اما سمبلى خارج از امر زيباست و اگرچه با حوزه «واقعيت» سر و كار دارد اما در قلمرو «استناد» نمى گنجد. اگر انسان در پى لذت بصرى است نمى تواند از تماشاى «عكس جنگ» لذت ببرد و اگر او در پى كنكاش در «واقعيت» است بهتر است كه به آمارها و شواهد جنگ رجوع كند. عكاسى را تصور كنيد كه در جبهه هاى جنگ جنوب در حال عكاسى از رويدادى در نزديك خود است. اتفاق در «نزديكى» او روى مى دهد و او عكس مى گيرد. و وقتى ما به آن عكس نگاه مى كنيم، در زمان و مكان، «دور» از آن رويداديم. عكس «ابژه»اى است زاييده نگاه. اگر «نگاه» آن را دربر نگيرد، دربرگرفته هايش را لو نمى دهد. «عكس» اگر ديده نشود كار نمى كند. «عكس» ميان نگاه نزديك عكاس و نگاه دور مخاطب (بيننده عكس) است و آنچه بيننده را خطاب مى كند نه عكس نه رويداد نه عكاس بلكه نگاه اوست كه خود «امر ديدن» را دربرمى گيرد. آنچه را كه «نيلزبور» از نظريه پردازان فيزيك كوانتوم پيرامون «الكترون ها» گفته است، مى توان درباره «واقعيت» عكاسى نيز گفت.
«واقعيت» در عكس مقوله اى بسته به «نگاه» است. زمانى وجود دارد كه ديده شود. اما چه كسى آن را نگاه مى كند عكاس يا بيننده عكس
«عكس جنگ» همواره امرى در ميان بوده است. در «خيلى كوتاه درباره مرگ» كيسلوفسكى، پسرك مى پرسد: «آيا مى توان از ديدن يك عكس فهميد كه آيا صاحب عكس مرده است يا نه » پاسخ من مثبت است. «عكاس» از «رويداد»ى «عكس» مى گيرد. او از فاصله اى نزديك با «واقعيت» (Realitz) در تماس است و به آن چنگ مى زند. «عكس» در حوزه نمادين است و تماشاى عكس در وهله اول مى تواند در حوزه نمادين اتفاق بيفتد. در اين وهله مى توان «اصل لذت» را پيگيرى كرد و در حوزه «امر نمادين» پيش رفت و «واقعيت» امر خيالى [تصويرى] را به چنگ «سمبل» درآورد. در اين وهله آدمى همواره با تصوير ـ نماد سر و كار دارد و نمى تواند به قول پسرك در فيلم «فيلمى كوتاه درباره مرگ» پى به مرگ يا حيات كسى (امر واقع: Real) ببرد. در مقابل نيلزبور، «اينشتين» از وجودى مستقل از «تماشاگر» حرف مى زند. «عكس» در اين وهله مستقل از «نگاه» است و «راهى» است به سوى امر واقع. مى توان با سؤال پسرك پاسخ مثبت داد. «عكس» در اين وهله يكسره با امر واقع سر و كار دارد. نمى توان از آن به ماهيتى آمارى (واقعيت) يا لذتى زيبايى شناختى (سمبل) رسيد و انسان در ماوراى اين دو وارد حيطه ژوئى سانس امر واقعى مى شود و اهميت كنكاش در عكاسى جنگ در همين است. چنين تجربه اى را «رولان بارت» در ديدن عكس هاى مادرش با كلماتى ديگر بيان مى كند. او مى نويسد: «به يقين اين همان نوميدى غمبارى است كه در تماشاى عكس هاى هر روزه مادرم تجربه مى كنم، در حالى كه تنها عكسى كه توانسته شكوه حقيقتش را نشانم دهد، به دقت يك عكس خاموش از كف رفته است، همانى كه هيچ به او شبيه نيست، عكس يك كودك كه من هيچ نمى شناختمش(۱)» بارت در اين عبارت، به زبانى ديگر، تمايز ميان «واقعيت» و «امر واقعى» را پيش مى كشد. تنها عكسى كه توانسته است «شكوه حقيقت» (امر واقعى) مادر بارت را برايش نشان بدهد، عكسى بوده كه به هيچ رو به او «شبيه نيست» (واقعيت)/ و بسيارى از عكس هاى به جا مانده از جنگ هشت ساله تحميلى اين چنين اند. نمى توان در آنها چهره اى را باز شناخت و يا مكانى را شناسايى كرد. شايد نتوان به «واقعيت» دست يافت اما مى توان به «برهوت امر واقعى» قدم گذاشت.
«موريس بلانشو» نيز با كلمات و شيوه بيان غريب خودش به در ميان بودگى عكس ميان حضور و غياب اشاره مى كند. بلانشو مى نويسد: «گوهر تصوير كاملاً ظاهرى است، بى هيچ صميميت و آشنايى و با اين حال دست نايافتنى تر و رمزآلوده تر از انديشه پوشيده ترين موجود ؛ بى هيچ دلالت معنايى، درحالى كه قدرت متمركز كردن ژرفناى هر معناى ممكن را در خود دارد؛ ناپيداى آشكار، همان غيبت در حكم حضورى كه اساس تمامى زيبايى ها و دلبرى هاى پريان دريايى است»(۲) سربازى كه در سنگر است و ما حالا پس از سال ها به عكس او نگاه مى كنيم. حالا ديگر در آنجا نيست. «عكس» هم نشان از حضور و هم از غياب او دارد. همان «پرى دريايى» بلانشو است.
رولان بارت مى نويسد: «به تعريف پديدارشناسى، تصوير، ابژه اى در حكم هيچ است. و اما در عكس، آنچه را در عكس اصل مسلم فرض مى كنم نه فقط غياب ابژه؛ بل همچنين در آن واحد اين حقيقت است كه اين ابژه حقيقتاً هم وجود داشته و هم همان جايى بوده كه من الآن مى بينم. اين جا همان جايى است كه جنون هست. آخر تا به امروز هيچ بازنمايى جز به وساطت واسطه ها قادر نبوده مرا از گذشته چيزى بر يقين كند، با عكس اما يقين من بى واسطه است: هيچ كس در جهان قادر نيست مرا از اين اشتباه خلاص كند.
عكس سپس به رسانه اى غريب بدل مى شود، به شكل تازه اى از توهم: ناراست در سطح ادراك، راست در سطح زمان، توهمى جسمانى، شايد بشود گفت توهمى عادى و قسمت شده (در يك سو: آن جا نيست و در سوى ديگر اما در حقيقت بوده است) تصويرى مجنون، زخمى واقعيت ///
فهميدم كه نوعى ارتباط (يا پيوند) ميان عكاس، جنون و چيزى كه نامش را نمى دانستم، وجود دارد نامش را گذاشتم: دردهاى عشق (۳) آنچه بارت نام «جنون» را بر آن مى نهد، ما پيش از اين «امر واقع» گذاشتيم. آنچه «عكس جنگ» يكسره با آن درگير است و همين لزوم كنكاش در آن را بيشتر به رخ مى كشد.
پانوشت ها:
۱ـ اتاق روشن ـ رولان بارت ـ ترجمه: نيلوفر معترف ـ نشر چشمه ـ چاپ دوم: 1384 ـ صفحه ۱۲۵
۲ـ همان ـ صفحه: 130
۳ـ همان ـ صفحه: 141و۱۴۰
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]