واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: هر بهاری، زمستانی دارد. از دل زمستان است که چیزی به نام بهار، سر و کله اش پیدا می شود. اگر زمستانی نباشد، بهاری هم نیست. تا حالا به این جمله ها و اتفاق ها فکر کرده اید؟ همه ما بهار را دوست داریم و برای همدیگر و برای خودمان، آرزوی بهاری بودن داریم. اما هیچ وقت، یا دست کم بیشتر وقت ها، به بعد و قبل از بهار فکر نمی کنیم. پیش از بهار، زمستانی و پاییزی بوده است. بعد از بهار نیز، تابستانی خواهد آمد. بهار، فصل آغاز و تولد است، فصل شروع، فصل بیدار شدن و بهاری بودن، یعنی شروع، یعنی تولد، یعنی بیداری. هر جایی که اتفاقی بیفتد و این اتفاق ریز و درشت، باعث بیداری و شروع شود، بهار است. می بینید؟ بهار طبیعت را، نمی شود همیشه تکرار کرد، اما بهار انسان را، همیشه و همه جا می شود تکرار کرد. بهار انسان، درست مثل بهار طبیعت، از آگاهی است که شروع می شود. شما بلند می شوید، تکانی به خودتان می دهید، مثل یک خرس قطبی از خواب و رکوردی چند ماهه برمی خیزید و بعد، شروع می کنید به ادامه دادن این می شود بهار شما. بهار یعنی طراوت، سرزندگی، شور، شوق ادامه دادن و انسان هایی که بهارهایی مداوم در خودشان ایجاد می کنند، انسان هایی هستند که همیشه طراوت دارند، همیشه شور و شوق ادامه دادن دارند. انسان، با طبیعت شروع می کند، از طبیعت درس می گیرد، اما به چیزی فراتر از طبیعت می رسد؛ چرا که می تواند همیشه بهار را خلق کند و همیشه، بهاری باشد و بماند. انسان های بهاری، انسان هایی هستند که مدام در حال آفرینش بهار و شبیه سازی آن در خودشان هستند. دوست دارید از انسان های بهاری، بیشتر بدانید؟ چرا دنباله مقاله را نمی خوانید؟ اولین ویژگی انسان های بهاری، دوست داشتنی بودن آنهاست. چه کسی است که بهار را و طراوت را و شکوفه ها را دوست نداشته باشد؟ بهار، فصل شکوفه هاست. انسان های بهاری انسان هایی هستندکه همیشه به بهار توجه می کنند، به بیداری، به رشد، خوش بین هستند انسان های بهاری، درگیر رشد هستند و به پاییز و زمستان نیز، با چشم یک فرصت نگاه می کنند همه آدم ها، تازگی را دوست دارند. تازه بودن؟ یعنی همیشه در حال رشد بودن و لحظه ای از این رشد کردن، نایستادن، پس زمستان چه می شود؟ پس پاییز را چگونه باید تفسیر کرد؟ پاییز و زمستان نیز، بخشی از رشد بهار هستند. البته می شود بر عکس هم فکر کرد: بهار و تابستان و پاییز، بخشی از رکود زمستان هستند! بستگی دارد به کانون توجه شما و این که دوست داشته باشید به چه چیزی توجه کنید و به چه چیزی توجه نکنید. ما داریم درباره انسان های بهاری حرف می زینم. انسان هایی که همیشه به بهار توجه می کنند، به بیداری، به رشد، خوش بین هستند انسان های بهاری، درگیر رشد هستند و به پاییز و زمستان نیز، با چشم یک فرصت نگاه می کنند. آنها می دانند که اگر از این دو فصل نگذرند، امکان تماشای هیچ بهاری را نخواهند داشت، به خاطر همین با آنها کنار می آیند. در نگاه انسان های بهاری، هر فصلی و هر فرصتی و حتی هر شکستی، پله ای است که آنها را یک قدم به جلوتر می برد، یک پله. با چنین طرز فکری، آنها حتی در سخت ترین شرایط هم به طرف جلو حرکت می کنند. به طرف جلو؟ بله، کسی که رشد می کند، همیشه به سمت جلو می رود، حتی اگر حرکتش زیاد به چشم نباید انسان هایی که این جوری هستند، هر لحظه در حال تازه شدن اند و هر لحظه، در حال جوانه و شکوفه زدن. و چه کسی است که این انسان های همیشه شکوفا و تازه را دوست نداشته باشد؟ شجاعت و نترسیدن از شکست ها و رکوردها، دومین ویژگی انسان های بهاری است. ترس، بزرگترین مانع انسان است. برای حرکت به سوی پیروزی و بهروزی خیلی از آدم هایی که دور و برمان هستند. قدرت های عجیب و غریبی دارند و می توانند کارهای بزرگی انجام بدهند، حتی امکان انجام این کارهای بزرگ را هم دارند، اما به خاطر ترس، یک قدم جلو نمی گذارند. ترس، فکر انسان را فلج می کند و انسان فلج، به سختی می تواند قدم از قدم بردارد. ترس، باعث می شود که من، که تو، که ما، به گوشه دنجی که طی سال ها برای خودمان فراهم کرده ایم، قناعت کنیم و به فکر جلوتر رفتن نباشیم. ترس، باعث می شود که به بدبختی ها و سختی های روزمره مان عادت کنیم، بدون اینکه هیچ ضرورتی در بودن آنها حس کنیم. وقتی که ما تمام و کمال کار نمی کنیم، وقتی که برنامه نمی ریزیم، وقتی که حرکت نمی کنیم، معلوم است که از خدا هم برکتی نمی رسد. درک این نکته، واقعا سخت است؟ و آیا درک نکته بعدی که این، عدم کفایت ماست که ما را به خوشبخت نبودن کشاند، نه دست تقدیر و زمانه سخت تر است؟ از بزرگترین دلایل ترسیدن، شکست است. کسی دوست ندارد شکست بخورد و لابد در نظر خیلی از ما، بهترین راه فرار از شکست حرکت نکردن است؟ چه راه حل فوق العاده ای!!! کسانی که هیچ گاه بلند نمی شوند و حرکت نمی کنند، لابد شکست هم نخواهند خورد. کسانی که مشقی نمی نویسند، لابد غلطی هم نخواهند داشت. اما انسان های بهاری، جور دیگری به شکست و رکود نگاه می کنند. آنها تابستان و پاییز، فصل هایی که به خواب و ریزش معروف اند، را بخشی از پله های رشدشان می دانند باید روی این پله ها قدم بگذارند تا به بعدی ها برسند. آنها آرام و مطمئن، به سمت پاییز و زمستان می روند؛ هر چقدر هم که سخت و سرد و بارانی و برفی باشند. برف و بوران و باران بیشتر؟ مهم نیست چون می دانند که هر چقدر که بیشتر باشند، بهار پربارتری خواهند داشت و بهار سر سبزتری. شگفت انگیز است، نه؟ انسان های غیربهاری، با ترس و لرز به سمت پاییز و زمستان حرکت می کنند و حتی اگر فرصتی داشته باشند، از آنها فرار می کنند. دوست ندارند که با آنها رو به رو شوند، چرا که هیچ طرز فکر مثبتی درباره شان ندارند. بهاری ها، با آگاهی و شجاعت تمام، به دل این فصل ها می زنند و بعد معجزه اتفاق می افتد: بهار! ایجاد حرکت و انگیزه در دیگران، ویژگی بعدی بهاری هاست. حرکت در دیگران؟ بله، آنها بدون این که قصد چنین کاری را داشته باشند، چنین کاری را می کنند. سخنرانی می کنند؟ پند و نصیحت می دهند؟ نه، خبری از این چیزها نیست. آنها، بدون این که یک کلمه در باره این چیزها حرف بزنند، آنها را آموزش می دهند. چه طوری؟ به راحتی هر چه تمام تر: خودشان، درسشان هستند و درسشان، خودشان. سخت شد؟ سخت نیست. اتفاقا خیلی آسان است: یک وقتی هست که من، در مقابل شما قرا ر می گیرم و شروع می کنم به حرف زدن و سخنرانی کردن درباره خلاقیت، یک وقت دیگر هست که من خودم، چکیده و نتیجه خلاقیت خودم هست و اصلا شما خلاقیت مجسم را در من می بینید؛ اصلا من می شوم مجسمه عملی خلاقیت. در این صورت است که بدون هیچ حرفی، آموزش می دهم و شما را می توانم وادار به حرکت و انگیزه داشتن بکنم. آموزش دادن و تاثیر گذاشتن بدون حرف زدن، ویژگی مهم و بزرگ طبیعت است. بهار، هیچ حرفی نمی زند. می آید و همه جا را سرسبز می کند و می رود، بدون هیچ حرف و کلامی. دیگران هم، می آموزند که به این عمل گرایی بزرگ، احترام بگذارند و یا آن، کنار بیایند. انسان های بهاری نیز این چنین هستند. آنها، بدون این که حرف بزنند، می آیند و رشد می کنند و زمین را چند روزی ملاقات می کنند و بعد، راهشان را می کشند و می روند به جایی که باید بروند. آن چه را که می خواهند آموزش بدهند، در خودشان دارند. بهاری ها، پیام بهار هستند و بهار، پیام آنهاست و به خاطر همین، در دیگران حرکت و انگیزش ایجاد می کنند؛ چرا که سمبل رشد و شکوفایی و شکوفه زدن می شوند. بهار، لطیف است و به خاطر همین لطیف بودنش، می تواند از هر چیزی عبور کند. بهاری ها هم، این خصلت بزرگ را از بهار یاد گرفته اند. آنها، وقتی که بیدار می شوند، دیگر برای پیشرفتشان سد و مانعی نمی توان تصور کرد. عبور از همه مانع ها، خصلت دیگری است که بهاری ها را از غیر بهاری ها جدا می کند. بهار که می آید، از دل زمستان می آید. این را که گفتیم. اما بهار که می آید، دیگر کاری ندارد که جلویش دیوار است، آپارتمان است سیمان است بتن است یا هر چیز دیگری. همه جا را بهاری می کند و سرسبز. حتی گوشه خیابان ها و از لابه لای آسفالت ها هم، بهار را می بینید که خودش را از دل یک جوانه، یک درختچه یا سبزه ای کوچک، بیرون می کشد و نشان می دهد. هیچ کس و هیچ چیز، نمی تواند مانع بهار شود. بهاری ها هم، این خصلت بزرگ را از بهار یاد گرفته اند و به آن عمل می کنند. آنها، وقتی که بیدار می شوند، دیگر برای پیشرفتشان سد و مانعی نمی توان تصور کرد. چه کسی قادر است و چه چیزی قادر است در مقابل آنها سد ایجاد کند؟ بهار، حتی از سد هم عبور می کند و اطراف را، تر و تازه می کند. بهار، لطیف است و به خاطر همین لطیف بودنش، می تواند از هر چیزی عبور کند. فکرش را بکنید اگر قرار بود که بهار، مثل یک جسم سخت باشد، یا مثل برف و بوران سخت و تهاجمی باشد، چه فاجعه ای پیش می آمد! هر مانعی که در برابر بهار و بهاری ها ایجاد شود، در واقع خودش را ریشخند کرده و نمی تواند زحمتی برای آنها ایجاد کند. ( www.tebyan.net )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 575]