واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین:
چنین پخت... (کتاب آشپزی نیچه)
طنز - یکی از نکاتی که تمامی اهل فرهنگ و هنر و ادب در آن اتفاقنظر دارند این است که کشف اثری ناشناخته از متفکری شناختهشده یکی از بزرگترین لذات ذهنی و روحی است.
خوشبختانه بهعنوان یکی از اعضای برجسته انجمن اهل فرهنگ و هنر و ادب این سعادت را پیدا کردم که در سفری که برای بهدست آوردن برخی جای زخمهای دوئلهای قرن نوزدهم به هایدلبرگ داشتم، موفق به کشف اثری ناشناخته از فیلسوف بزرگ فریدریش نیچه در حوزه آشپزی و علوم پخت از منظر فلسفی شدم.
اکثر کارشناسانی که این کتاب سترگ را مطالعه کردهاند در این نکته با من متفقالقول هستند که پیش از نیچه و پس از او هیچکس نتوانسته به چنین زیبایی نظرات افلاطون را با پرکتلین (یکی از آشپزان بزرگ و مشهور قرن هفدهمی) و مبانی نیهیلیسم را با کف ماهیتابه پیوند زند. فرازهایی از این کتاب وزین به شرح زیر است:
چاقی یا چربی دارای جوهری فرامادی است که در بعد مادی خود اغلب در سطوحی چون ماهیتابه میماسد. مصریان قدیم معتقد بودند که بیتفاوتی چربی روح است و مانع غرق شدن روح در ناخودآگاه میشود. از سوی دیگر سومریان اعتقاد داشتند که چربی به خودی خود ایرادی ندارد و تنها زمانی مشکلساز میشود که در لنبرها و پهلوی انسان انباشته میشود.
در میان فلاسفه پیش از ارسطو، زنو نخستین کسی بود که اذعان کرد وزن تنها یک توهم است و ایده لیپوساکشن را بهعنوان شیوهای برای پالایش روحانی قسمت جسمانی وجود معرفی نمود. کشف و شهود یک بدن ایدهال به عنوان مابهازایی برای روحی کامل از جمله وسوسههای ذهنی اندیشمندان آتنی بود.
در نمایشنامه گمشدهای از آخیلوس (که امروزه تنها طرح روی جلدش به جای مانده است) کلیمنسترا سوگند خود را مبنی بر اینکه هیچوقت بین دو وعده غذا هله هوله نخورد میشکند و در یک چرخش تراژیک وقتی متوجه میشود که دیگر لباس شنایش اندازهاش نیست، آنقدر اشک میریزد تا یکی از خدایان او را تبدیل به چیزبرگر دوبل میکند.
گفته میشود که تماشای اجرای صحنهای این نمایشنامه باعث شد که ارشمیدس فرمول معروف خود را ابداع کند مبنی بر اینکه محیط هر انسان مساوی اندازه دور کمر او ضربدر عدد پی است. همچنین سقراط تحتتأثیر تعریفهایی که از این نمایشنامه شنیده بود قصد نوشتن کتاب جدیدی را داشت که متأسفانه به علت نوشیدن جام شوکران فرصت لازم را بهدست نیاورد...
در قرون وسطی، تامس آکویناس با ترجمه چند منوی مصری و بابلی به زبان لاتینی در شرایطی که صرف شام از سوی کلیسا همچنان گناه نسبتاً کبیرهای تلقی میشود، نقطه عطف دیگری را در تاریخ فلسفه آشپزی رقم زد. البته آکویناس از ترس بوتههای آتش کلیسا جرأت نکرد سراغ ترجمه طرز درست کردن ساندویچهای خوشمزه تمدن فنیقی برود، چون تا همین اواخر قرن هجدهم کلیسای کاتولیک رم، ساندویچ را نشانهای کثیف از اوج هرزگی و شهوترانی و بیبندوباری میدانست و حتی برای خوردن ساندویچ هات داگ - به عنوان نمادی شنیع از آیینهای فالیک - در ملأ عام مجازاتهای سنگینی را وضع نموده بود.
سختگیری غذایی کلیسای کاتولیک به وضوح در نقاشیهای مذهبی قرن چهاردهمی کلیسای دورافتاده در مرز آلبانی و یک کشور دیگر آشکار است. در تصویری هولناک و هراسانگیز در سقف این کلیسا، گروهی از دوزخیان شکمپاره را میبینیم که به جرم خوردن ساندویچ - احتمالاً هاتداگ - محکوم به خوردن نان و ماست تا ابدالاباد در سرای اهریمن هستند...
مسئله چالشبرانگیز ارتباط بین گناهکاری و چاقی چنان انباشته از پارادوکس و تضاد بود که تا زمان دکارت هیچ فیلسوفی جرأت پرداختن به آن را پیدا نکرد. دکارت با هوشمندی خاصی ذهن و جسم را به دو بخش کاملاً مجزا تقسیم کرد؛ در حالیکه جسم یا بدن یا بخش شکمی وجود میتواند تا خرخره بخورد، ذهن میتواند فارغ از آن به این مسئله فکر کند که ای بابا حالا کی اهمیت میده که چقدر بخوری؟ اینکه من نیستم. آیا بین یک رژیم مناسب غذایی و نبوغ و قدرت خلاقیت ارتباط مستقیم یا منحنی وجود دارد؟
این دلمشغولی و دغدغه ذهنی که به وضوح تحتتأثیر فلسفه خاص دکارت است در آثار موسیقیایی ریچارد واگنر آهنگساز آشکار و عیان است. در صحنهای گمشده از اپرای معروف زیگفرید واگنر، شخصیت اصلی ماجرا تصمیم میگیرد با زیگفرید ناهار صرف کند و بنابراین به شیوههای اسطورهای یک گاو درسته، یک دو جین مرغ و ماکیان (نوعی مرغ که نامش ماکیان است) چند حلقه پیتزا و پانزده بشکه آبجو را مصرف میکند، سپس صورتحساب را میگیرد و میبیند که پول به اندازه کافی ندارد و در نتیجه ناچار به کشتن اژدهایی میشود که بعداً آنهمه دردسر برایش درست میکند.
نکته ظریف ماجرا اینجاست که زیگفرید میتوانست فقط سالاد بخورد و پول کم نیاورد و اینقدر بلا سرش نیاید. واگنر ضمن اینکه در این داستان با زیرکی و ظرافت به مسئله جبر و اختیار اشاره میکند مسئله دردناکی را نیز در اینجا مطرح میکند که نه تنها مدت زمانی که ما روی کره خاکی بهعنوان عمرمان سپری میکنیم بسیار محدود و غیرقابل تمدید است بلکه اکثر غذاخوریها و رستورانهای ارزانقیمت هم قبل از ساعت ده شب تعطیل میکنند.
از دیدگاه شوپنهاور، فاجعه هستی نه جبر خوردن سه وعده غذایی مرتب و چند وعده مابین غذایی در روز، ملچ ملوچ کردن و خوردن با صدای بلند و ناهنجار بود. شوپنهاور یکی از مخالفان سرسخت جویدن بیهدف چیپس و بادامزمینی حین انجام فعالیتهای دیگر مثل تلویزیون نگاه کردن یا فیلم دیدن در سینما بود و تا زمانیکه او زنده بود هیچکس از ترس انتقادهای آتشین او جرأت نکرد حین تماشای تلویزیون یا حضور در سالن سینما پاپکورن و چیپس بخورد، ضمن اینکه عدهای معتقدند که علت اصلیاش این بود که تا زمان مرگ او تلویزیون و سینما هیچکدام اختراع نشده بودند...
از نیمه کتاب به بعد مشاهدات و تأویلاتی فلسفی خود نیچه درباره منطق غذا و ایدههای فلسفی وعدههای غذایی روزانه آمده است که قسمتهایی از آن به شرح زیر است:
تصمیم دارم تفکرات فلسفی خود را از صبحانهام که شامل آب پرتقال، نان خامهای و صدف پخته است آغاز کنم. نکتار پرتقال ذات و جوهر وجودی مانیفست درونی این عضو برجسته نژاد مرکبات است. در حقیقت با لفظ آبپرتقال ما به ذات وجودی آن اشاره میکنیم. این حقیقت غیرقابل انکار است که آنچه به پرتقال خاصیت پرتقالی بودن میدهد آب پرتقال است نه تفالهها یا پوست آن و در حقیقت آب پرتقال باعث میشود که پرتقال مزه پرتقال بدهد نه مزه ماهی آزاد یا سنگریزه. در مورد نان خامهای و صدف پخته تنها میتوانم بگویم که خوردن آنها براساس میل و اراده شخصی صورت میگیرد نه هیچ عامل بیرونی یا درونی دیگر... آنهم اراده شخصی معطوف به قدرت.
26 دسامبر 1863 ساعت یک و نیم بعدازظهر. املت نیهیلیسم امروز پا به عرصه خوراکیهای فلسفی دنیا گذاشت. چطور؟ خیلی ساده، سه عدد تخممرغ را با پوستش داخل قابلمه آب جوش شکستم، دوست داشتم املتی خلق کنم که پوچی حیات و بیمعنی بودن مفهوم زندگی را زیر دندان آدم بیاورد اما متأسفانه تنها مزه تخممرغی را میداد که آنرا با پوست داخل آبجوش شکستهاند.
گوته که مهمانم بود پیش از خوردن املت معتقد بود که شکل سنتی املت (تخممرغ و گوجهفرنگی و روغن) نماد چندشآوری از زندگی صرفاً مادی است و پختوپز سنتی در وهله اول از فقدان کامل قوه تخیل و تحلیل ناشی میشود اما بعد از اینکه کمی از املت را خورد رکیکترین دشنامهایی را که بلد است نثار نیهیلیسم و جد و آبادش میکند. بله! اصلاحات حداقل در عرصه درست کردن املت هیچ دردی را دوا نمیکند. جهان شما وقتی تغییر شکل مییابد که چیزی در آن بمیرد و چیز دیگری زاده شود. به هر حال در نهایت اندیشه من چنین است که قابلمه بودن بهتر از در قابلمه بودن است.
برگرفته از کتاب هرج و مرج محض/نوشته وودی آلن - گردآوری و ترجمه: حسین یعقوبی/نشر مروارید
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]