واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: «والئي» كوچك در ميان ابرقهرمانهاي بزرگ
انيميشن تازه «پيكسار ـ والت ديسني» حكايت تلفيقي آخرزماني و تخيلي جالبي براي نشان دادن آينده بشريت و كره زمين را تصوير كرده است. «والئي» حكايت رباط عاشق پيشهاي كه در روي كره زمين، چيزي در حدود هفتصد سال بعد از تاريخ (2110 در فيلم، آخرين سال زندگي بشر بر روي كره زمين است) به كار خود مشغول است.
او به رغم خالي از سكنه شدن كره زمين همچنان به وظيفه خود رسيدگي ميكند و شب و روز مشغول به بستهبندي و چيدن زبالهها بر روي كره زمين است، اما با ديدن يك رباط مؤنث به نام «ايوا» (كه ترجمه فارسي اسم اشاره به «حوا» دارد) همه چيز را براي والئي تغيير ميدهد و روال زندگي ماشيني او را برهم ميزند.
ايوا در ابتدا يك رباط مؤنث، خشن، كاوشگر و قدرتمند به حساب ميآيد كه از سفينه رابط (آكسون) براي كاوش و پيدا كردن نشانههايي از حيات بر روي زمين آمده است تا دليلي براي بازگشت بشر بر روي كره زمين به دست آورد. او توسط والئي اين نشانهها را مييابد و حيات رباطياش، متوقف ميشود و والئي هر چه ميكوشد توان راهاندازي مجدد ايوا را ندارد. سفينه رابط، او را به محل مجازي زندگي انسانها در سفينه اصلي ميبرد. در آنجا ما با نوع كوچ كرده انسانهايي از كره زمين آشنا ميشويم كه با صندلي متحرك (HOVERCHAIR) حركت ميكنند و از اين لحاظ در پاهايشان يك جهش به وجود آمده و به ميزان قابل توجهي از اندازه آنها كاسته شده است؛ چرا كه فضائي آنچناني براي استفاده از اندام حركتي خود ندارند.
در آنجا كاپيتان سفينه متوجه وجود حيات و ثبت آن در حافظه ايوا ميشود ولي اسكاينت اصلي (سيستم كنترلكننده رايانهاي سفينه) از بازگشت كاپيتن جلوگيري ميكند و همين باعث ميشود تا جدلي ميان ابركامپيوتر (اسكاينت) با والئي، ايوا و كاپيتان رخ دهد كه در اين جدال خير با شر، نيروي اهريمني شكست ميخورد و انسانها بار ديگر بر روي كره خاكي پا ميگذارند.
به واقع يكي از چندين پيام نهفته در فيلم، رجوع به سنتها و ارزشهاي اوليه انساني است كه در غالب دور شدن از كره خاكي و زندگي در فضاي مجازي يك سفينه گنجانده شده است.
سرگرميهاي مجازي آخرين تبليغ از وجود دنياي سهبعدي، آخرين يادگارهاي بشر از حيات خود بر زمين است. والئي آخرين شكل رباطي از نوعي زندگي است كه با بهرهگيري از انرژي خورشيدي به وظيفه خود در نبود آدميان ادامه ميدهد و تحت تأثير طبيعت حيات، از غالب ماشيني خارج شده و يك زندگي شبيه انسانها را پيشه كرده است. او براي ساعات بعد از كارش منزلي برگزيده است و هنگام خسته شدن تايرهايش به خواب فرو ميرود و طبيعتاً با اين شكل فيلمنامهاي كه به غالب والئي بخشيده است، در انديشه عشق و پيدا كردن همدمي براي خود است.
به واقع اين طبع انساني كه در غالب يك ماشين كپي شده است، هماني است كه زندگي بر روي كره زمين به او و بشريت اعطا كرده است و در اين كره به مرور زمان حتي غيرجانداران شايد كمي خوي انساني بگيرند. تمام اين ماجراها زماني رخ ميدهد كه زمين خالي از هرگونه موجود زنده است و هديه كره زمين به ساكنان غيرجاندارش زندگي است.
اين رباط بسان آدميان استراحت ميكند و مسكني كه براي خود برگزيده، تمامي اجزاي داخلياش طبقهبندي شده و بسيار با زندگي يك رباط متفاوت است. به واقع، همين رفتارها باعث شده كه والئي در نگاه اول يك كودك بيش فعال به نطر آيد تا اين كه او را يك رباط بشناسيم.
اين انيميشن تا رسيدن به انسان ساكن در سفينه اصلي، ديالوگ زيادي را متحمل نميشود و اين سرد و سكوني بدون كلام بودن از گرمايش داستانياش نميكاهد و اتفاقاً بيننده بزرگسال را گاهي به دوران صامت سينما رهنمون ميسازد كه در واثع در آن زمان القاي بعضي از معاني به وسيله تصوير و موسيقي، بيشتر آسان مينمود و سبكنگاري تصويري داستان بدون صدا و معرفي فضايش بسيار دقيق و برآمده از يك نگاه دگرانديشي در دنياي انيميشن است.
واليئي با اين تولد نابهنگام در فضاي تابستاني ابرقهرمانهاي هاليوودي با تمام غيرمتعارف بودن و ـ سادهتر بگوييم ـ بيدست و پا بودن، حداقل توانسته است خود را بر فرهنگ عامه (پاپ كالچر) آمريكائي بيفزايد. اندرو استنتون، كارگردان انيميشنهايي مثل «يافتن نمو» و «زندگي يك حشره» كه هر كدام در دنياي انيميشن رايانهاي پيشتاز و بدعتگذار بوده، به خاطر جنبههاي انساني داستانها همه گروههاي سني را در آثارش به خود جلب كند.
اين كارگردان مدتها بود ساختن چنين اثري را در سر ميپروراند. او اين داستان فيلسوف مآبانه ذهنياش را با جهتگيري ساده و نگاهي به دنياي كودكان، در غالب والئي كه خيلي پيشتر در فكر ساختش بود، جمعآوري كرده است. اما نميدانست كه يك رباط به جا مانده از گذشته را با چه پارامترهايي ميتواند در كدام سطح و يا چه تصوير و غالبي ارائه دهد و در كنار داستان اصلي، چه شاخههاي فرعي را پيدا كند كه داستان بدنه را رو به جلو ببرد.
و عشق تنها محوري است كه توانسته هم بر جذابيتهاي كاراكتر والئي بيفزايد كه از اين حيث با شرك مقايسه ميشود و هم بيننده را به واسطه جذابيتهاي بصري به واسطه رباط بودن تحت تأثير قرار دهد.
والئي، هم براي بيننده خاص بزرگسال سؤالات بزرگ ذهني و معرفتي را در لابهلاي تصاوير انيميشن به وجود آورده است و هم كودكان را به تلاش رباط براي به دست آوردن چيزي كه در پي آن است جذاب مينمايد؛ چرا كه ميتوان در كودكان اين خصوصيت اخلاقي كه تاييد بعد روانشناسي را هم با خود دارد، كاملاً ديد كه هر چيزي را كه ميخواهد با تلاش و اصرار به والدين خود ميقبولانند و آن را تصاحب ميكنند.
بعد ديگري كه ميتواند بيننده خردسال والئي را تحت تأثير قرار دهد، بعد عشق ورزيدن اين رباط است؛ چرا كه كودك در دوران بعد از تولد تا سنيني كه به درك والئي منتهي ميشود، اين عمل را از پدر و مادر كه روزانه نسبت به او انجام ميدهند، درك ميكند و بعد عشق آموزي را در همان دوران در پي داشتن اسباببازيهاي عروسك شكل به آنها منتقل ميكند و از اين حيث والئي و شيطنتها، اصرارورزيدنها و لجبازيهايش با گذري از دنياي كودك همسو ميشود و يك ارتباط كودكانه جذاب دوطرفه ايجاد ميكند.
در دو دهه گذشته، ساخت انيميشنهاي گرافيكي، جهش بلندي داشته است و كمتر فيلم نقاشي متحركي را ميتوان يافت كه اينقدر اصيل و با بلندپروازيهاي خاصش بينندگانش را تحت تأثير قرار دهد و طرحي نو با قصه قوياش را آرام مطرح كند.
اصولاً تلفيق ژانر، موضوعي كاملاً جديد به نظر نميآيد و كارگردان پيام محيط زيستي فيلمش را تحت تأثير يك قصه نامتعارف عاطفي به پيش ميبرد و در اين مسير، موسيقي و تصوير غيرمعمول او را ياري ميدهد.
درواقع، فيلم مسير داستاني خود را طوري برگزيده كه انسانيت بخت دوبارهاي پيدا كند. آنهم نه به خاطر اين رباط كوچك در فيلم، بلكه زماني كه همه عواطف خود را از دست دادهاند، اين ماشين كوچك تنها چيزي كه در حافظه خود ثبت كرده و در پي آن است، چيزي جز عطوفت و انسانيت نيست و همين امر باعث ميشود كه ايوا (حوا) با ترميم دوباره والئي، آغازگر روند حياتي بشريت باشد.
اما ساخت فيلم در دورهاي انجام ميشود كه بيپروايي خاصي در ادبيات سياسي و اجتماعي آمريكا موج ميزند و با صراحت سخن گفتن در قالب اين فيلم بسط بيشتري يافته است. امروز اكثريت مردم و مخاطبان، نگراني خود را راجع به مسائل زيست محيطي بيشتر بروز ميدهند كه اين پيشروي به صورت جلوههاي سينمائي نمود پيدا كرده است. به واقع پيامهاي زيست محيطي و چپاول طبيعت در فيلم، شكل جدي در زندگي امروز دارد و گفتههاي سناتور الگور در مورد گرمايش زمين و پيامهاي زيستي او و تكرار آن توسط بوش نگرانكنندهتر از حملات تروريستي به نظر ميرسد. با اين حال، از همه اينها مهمتر، خاطرهاي است كه ما از فيلم به يادگار ميبريم. تصوير والئي تنها و ساكت و دلشكسته كه براي رسيدن به هدفش، لحظهاي باز نميايستد و همه را تحت تأثير خود قرار ميدهد.
در حقيقت، اين موج تنها شدن در فيلمهاي آخرالزماني سبب همزاد پنداري با اين رباط كوچك ميشود و كمديالوگگويي او باعث كشش بيشتر بيننده شده و يك نزديكي خاص با كاراكترش را به دنبال دارد. هر چند كه در ايده گرفتن اين كار، مجموعههايي مثل بيگانه، بليدرانر و برخورد نزديك از نوع سوم و از همه مهمتر ئيتي (كه تصوير نزديكتري به والئي دارد) منبع الهام فيلم بودهاند، اما آنچه باعث ميشود كه والئي در سايه هم خانوادههاي خود قرار نگيرد، عرضه پيام صادقانهاش به بيننده است. طوري فراگير اين پيام را القا ميكند كه تحت تأثير فيلمهاي علمي تخيلي بودن و رجوع به كتابهاي آسماني و داستان آدم و حوا در موردش صدق ميكند و در عين حال خللي بر آن وارد نميشود، بلكه بر جذابيتش نيز ميافزايد.
اما اين مقايسهها با فيلمهاي قبلي هم نميتواند حق مطلب را ادا كند. چون فيلم به طرز چشمگيري باشكوه و ساده است و خطوط داستانياش طوري طراحي شده كه بين خود و بيننده فاصله نمياندازد. هرچند اين اصول در طراحي قيافه والئي هم بيتأثير نبوده است. اينجا از رباط شيك و پيشرفته خبري نيست و به لحاظ طراحي با ديگر رباطهاي تصوير شده در اين گونه فيلمها بسيار فاصله دارد. او در عوض با كارهاي كه انجام ميدهد سعي ميكند نظر بيننده را جلب كند. در ديگر فيلمهاي هم خانواده رباط، فيلم با سلاحهاي مختلف سعي در نجات كرهزمين دارد، اما والئي با سادگيهايش مسبب بازگشت انسان بر روي كره زمين ميشود.
يكي از تأثيرگذارترين كارهاي كارگردان، همين تعيين ژانر نكردن براي فيلم است. چرا كه اين مسئله شايد براي بعضي از فيلمها ضعف به حساب بيايد ولي براي بعضي ديگر نقطه عطف به شمار ميرود. اين كار در اين انيميشن سبب شده كه داستان در همه سطوح شناور شود و چند پيام و نكته را دنبال كند، اما براي علاقهمندان جدي سينما اين شايد جديدترين نمونه از تصوير ئيتي هزاره سوم به شمار آيد.
با جلو رفتن قصه، شخصيتپردازي ديجيتال والئي عميقتر و انسانيتر مينمايد و يك بدعتگذاري جديدتر در اين ژانر به شمار ميآيدكه از آن يك روايت سرگرميساز درست ميكند. روايتي كه با نگاه پست مدرن خود به عاقبت كره زمين ميانديشد و به واقع در غالب يك تئوري، پلي از گذشته به آينده به شمار ميآيد تا بشريت را كه تهديدات گوناگوني متوجه اوست بيدار سازد. بارها در مطالب گوناگون به اين نكته اشاره كردهام كه قشر روشنفكر و فرهيخته فيلمساز در هر جامعهاي نميتواند تحت تأثير مذهب نباشد و اين نگاه روشن كارگردان براي اشاره به اسم ايوا (حوا) يك نگاه فمينيستي مذهبي براي جستجوي ريشهها در اديان آسماني به شمار ميرود.
پنجشنبه 31 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]