واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: سلام و عرض ادب خدمت همه بینندگان و کاربران محترم فروم پی سی سیتی:53::53::53:
خدمتتان عرض کنم که خدائیش من هم مانند خیلی از دوستان مشکل دارم سر استفاده از واژگان عربی در بیان شیوای پارسی بسیار عزیز خودم و خودم هم جدا ناراحتم بابت این آموزش غلط و عدم توجه مسئولان و اولیا خودم که سرانجامی اینچنین ناخوشنود نصیب من کرده است. :2:
در همین اوضاع این لینک زیر به دستم رسید که حدودا 300 کیلو بایت حجم کل مطلبه و میتونین روی مرورگر اینترنتی تون بازش کنین و حتی توی سیستمتون ذخیره اش کنین فقط احتیاج به اکروبات دارین برای مشاهده اش.
منبع لینک هم اینجاست (http://www.iranian.be/start/Parsi-Begoo.pdf)
امیدوارم این فایل رو مطالعه کنین و لذت ببرین:53:
البته می دونم مطالعه کردن و حتی یادگرفتنش سخته;)
ولی فراموش نکنیم اگر دوست داریم حقیقتا پارسی صحبت کنیم لازم است که کلمات پایه ای را هم بیاموزیم:rolleyes:
تا درودی دگر... بدرود:53::53::53:
فرهنگ بیگانه - فارسی
آ = آلمانی ا = انگلیسی
ت = ترکی ر = روسی
ع = عربی ف = فرانسوی
فا = فارسی ل = لاتین
ی = یونانی
آ - ا
آئرومتر aerometre (ف، اسم)= هوا سنج
آباژورAbat - Jour (ف، اسم) = پرتو افکن، سایبان، آفتابگردان
ابتکار (ع، (اسم)مصدر) = نوآوری
آبسه abces (ف، اسم) = دمل چرکی
آپارات Apparat (ر، اسم) = دستگاه
آپوتئوز Apotheose (ف، اسم)= پرستش انسان
اپیدمی Epidemie (ف، اسم)= مرگامرگ
آتاشه Attache (ف، اسم)= کارمند سفارتخانه
اتصال (ع، (اسم)مصدر) = پیوستگی، به هم پیوستن
آتلیه Atelier (ف، اسم)= کارگاه هنری
اتم Atome (ف، اسم)= پاریز
اتنوگرافی Ethnographie (ف، اسم)= نژادشناسی
آتو Atout (ف، اسم)= برگ برنده، بهانه
اتوبوسAutobus (ف، اسم)= همه بر
آتی (ع، اسم فاعل)= آینده
اتیکت Etiquette (ف، اسم)= برچسب
اثر (ع، اسم)= آفرینه، نشان
احتیاط (ع، (اسم)مصدر)= استوارکاری، دوراندیشی
احساس (ع، (اسم)مصدر)= سُهش، اندریافت، اندریافتن
احشاء (ع، اسم جمع)= اندرونه
احمق (ع، صفت)= کم خرد، کودن
احیا (ع، (اسم)مصدر)= باز زیست، زنده ساختن
اختصار (ع، (اسم)مصدر)= کوته نوشت، کوته سخن، کوتاه کردن
اختلاط (ع، (اسم)مصدر) = آمیزش، آمیختگی، آمیختن، درهم شدن
اختلاف (ع، (اسم)مصدر)= ناسازگاری، ناهمگونی
اختلال (ع، (اسم)مصدر)= نابسامانی، بهم خوردگی
آخرت (ع، اسم)= آن سرای، آن جهان
آخرین (ع فا، صفت نسبی) = بازپسین، واپسین
اخطاریه (ع، اسم ) = یاد برگ
آدامسAdams (ا، اسم) = سقز
آدرسAddress (ا، اسم) = نشانی
ادغام (ع، (اسم)مصدر)= از خودسازی، درهم سازی،همپیوندی
آدمیرالAdmiral (ا، اسم)= دریا سالار
ادویه (ع، اسم جمع ) = بوی افزار
اراده (ع، اسم) = خواست، آهنگ، خویشکاری
ارادی (ع، صفت)= بخواست
ارتباط (ع، (اسم)مصدر)= پیوستگی، بستگی
ارتداد (ع، (اسم)مصدر) = گم راهی، ازدین برگشتن
ارتوپدی Orthopedie (ف، اسم ) = شکسته بندی
ارتو گرافیOrthographie (ف، اسم)= درست نویسی
ارشد (فرزند) (ع، صفت تفضیلی) = (نخست زاده)، بزرگ تر، برتر
آرشیوArchives (ف، اسم)= بایگانی
ارگانیزهorganise (ف، صفت)= سازمانیافته
ارگانیسمOrganisme (ف، اسم)= سازواره، اندامه
ارگانیکorganique (ف، صفت)= اندامی، انداموار، پیکری
آرمArme (ف، اسم)= نشانه ی ویژه
آرکتیکArctic (ا، اسم)= شمالگان
آژانAgent (ف، اسم)= کارگزار، پاسبان
آژانسAgence (ف، اسم)= کارگزاری، نمایندگی
آسAs (ف، اسم) = تکخال
اساس (ع، اسم) = پایه، بنیاد، پی، شالوده
آسانسور Ascenseur (ف، اسم) = بالا بر، بالا رو
اسپایرالspiral (ا، اسم، صفت)= پیچه، مارپیچ مانند، مارپیچی
استاتیکstatique (ف، صفت)= ایستادی، ایستاده
استادیومStadium (ا، اسم)= ورزشگاه؛ دوره
استانداردStandard (ف، اسم)= هنجار، نمونه ی پذیرفته شده
استبداد (ع، (اسم)مصدر)= خودکامگی، خودسری
استحقاق (ع، (اسم)مصدر) = شایستگی، سزاواری
استحکام (ع، (اسم)مصدر) = استواری
استخدام (ع، (اسم)مصدر) = بکار گماشتن، بکارگیری
استخراج (ع، (اسم)مصدر) = بیرون آوردن
استراتژیکstrategique (ف، صفت)= راهبردی
استراحت (ع، (اسم)مصدر) = آسایش، آسودگی
استراق سمع (ع، (اسم)مصدر)= دزدیده گوش کردن
استرداد (ع، (اسم)مصدر)= بازپس خواستن، پس گرفتن
آستروئیدAsteroide (ی، اسم)= خرده سیاره
آسترونومیAstronomie (ا، اسم)= ستاره شناسی
استقامت (ع، (اسم)مصدر)= ایستادگی، پایداری
استقبال (ع، (اسم)مصدر)= پذیره شدن، به پیشواز رفتن
استقرار (ع، (اسم)مصدر)= جا گرفتن، استوار شدن، آرام گرفتن
استقلال (ع، (اسم)مصدر)= خودبودگی، ناوابستگی
استکبار (ع، (اسم)مصدر)= خود بزرگ پنداری، خودنمایی، گردنکشی
استیلStyle (ف، اسم)= سبک
استیناف (ع، (اسم)مصدر)= از سر گرفتن، دوباره آغاز کردن، وارسی
اسرار آمیز (ع، فا، صفت) = رازناک
اسراف (ع، (اسم)مصدر)= زیاده روی، فراخ روی، گشاد بازی
اسلوب (ع، اسم) = شیوه، روش
اسهال (ع، (اسم)مصدر)= شکم روش، بیرون روه
اسیر (ع، صفت)= در بند، گرفتار
اشاره (ع، (اسم)مصدر) = نُمار، نماردن
اشانتیونEchantillon (ف، اسم)= نمونه (ی کالا)
اشتباه (ع، (اسم)مصدر)= نادرست، بیراه
اشتهار (ع، (اسم)مصدر)= ناموری، بلندآوازی
اشتیاق (ع، (اسم)مصدر)= آرزومندی
اشکال (ع، (اسم)مصدر)= دشواری، سختی، پیچیدگی
اصطکاک (ع، (اسم)مصدر)= سایش
اصل (ع، اسم) = ریشه، بیخ، بن، بنیاد
اصلا (ع، قید)= از هیچ باره، هرگز، از بن، از بیخ
اصیل (ع، صفت) = ریشه دار
اضافه کردن (ع فا، مصدر) = افزودن
اضطراب (ع، (اسم)مصدر)= شوریدگی، بی تابی، آشفتگی، پریشان حالی
اطاعت کردن (ع فا، مصدر)= سرخم کردن، فرمان بردن
اعتراض (ع، (اسم)مصدر)= واخواهی، واخواست، خرده گیری
اعتراف (ع، (اسم)مصدر)= بروز دادن، خستو شدن
اعتقاد (ع، (اسم)مصدر)= باور، باور کردن
اعمال کردن (ع فا، مصدر) =-بکار بستن
اعزام کردن (ع فا، مصدر)= گسیل داشتن
اغراق (ع، (اسم)مصدر)= گزافگویی
افراط (ع، (اسم)مصدر)= زیاده روی، پی فراخی، تندروی، پر بود
افراطی (ع، صفت)= پی فراخ، گزاف گرا، گزاف اندیش، تند رو، پربودمنش، زیاده رو
افشاگری (ع-فا، اسم )= برون افکنی
افول (ع، (اسم)مصدر) = فرونشست
اقبال (ع، اسم) = بخت
اقلیت (ع، مصدر جعلی)= کمینه
اقیانوس (ی، اسم)= پهناب
اکتوئلactuel (ف، صفت) = به روز
اکثریت (ع، مصدر جعلی)= بیشینه
اکسورسیسمExorcisme (ف، اسم)= جن زدایی، جن گیری
اکسیداسیونOxydation (ف، اسم مصدر)= اکسایش
اکولو.ژیEcology (ف، اسم)= بوم شناسی
اکولوژیکecologique (ف، صفت)= بوم شناختی
اکونومیسیمEconomisme (ف، اسم)= اقتصاد باوری
الاستیکelastic (ا، صفت)= کشایند، کشدار،کشسان
الکترومغناطیس (ع، اسم)= رخشاهنجشی
الکترونElectron (ف، اسم)= رخشیزه
آلوتروپیAllotropy ( ا، اسم)= دگروارگی
آلیاژ Alliage (ف، اسم)= همبسته، همجوش
آماتورAmateur (ف، اسم)= هوسکار
امان (ع، (اسم)مصدر)= بی ترسی، زنهاری
امکان (ع، (اسم)مصدر) = شایش
املاء (ع، (اسم)مصدر)= درست نویسی
امنیت (ع، مصدر جعلی)= آبیمی، آسودگی، زنهار، ایمنی
امین (ع، صفت) = استوان
سخن ما بر سر این است که برای نمونه یک ایرانی اگر بخواهد بگوید «ارجحیت»، از پنج بار چهار بار واژهی ارجحیت را بهکار میبرد و یکبار میگوید «برتری». پیشنهاد انجمن پارسیگویان این است که ارجحیت را یک بار بهکار ببرید و چهار بار دیگر را بگویید: برتری.
یا در برابر واژهای مانند «زحمت» ما واژههای: دردسر، رنجه، سختی، آزار، گرفتاری، دشواری و گیرودار را داریم. ما تمام این واژها را در برابر واژهی زحمت میتوانیم بهکار ببریم.
یا به جای «شجاع»، میتوانیم بگوییم: دلیر، نترس، پردل، بیپروا، یل، گیل، گرد و دلاور.
ببینید با به کار بردن یک واژهی شجاع، چند واژهی سره و زیبا را به گورستان فراموشی میسپاریم.
بنابراین اگر تلاش کنیم واژههای فارسیای را که میشناسیم و پدر و مادرها در دبستان، دبیرستان و دانشگاه خواندهاند و با آنها آشنا هستند، بیشتر به زبان بیاوریم تا واژههای بیگانه را، زبان فارسی بسیار بسیار از واژههای بیگانه آسوده خواهد شد.
«به جای ابتدا: نخست
به جای احتیاج: نیاز
به جای مؤنث: ماده
به جای ماساژ: مشت و مال
به جای مرتجع: واپسگرا»
بهجای عمامه: دستار
به جای لحاف: روانداز
به جای والده: مادر
به جای وحدت: همبستگی
به جای وطن: میهن
به جای کثیرالانتشار: پرشمارهگان
به جای مشاور: رایزن
بجاي ارتعاش بگو لرزش
بجاي ارتفاع بگو بلندي
بجاي ارسال کردن بگو فرستادن
بجاي ارکستر بگو همنوازي
بجاي از اين نظر بگو از اين روي
بجاي از آن روز به بعد بگو پس از آن روز
بجاي ازدواج بگو زناشوئي
بجاي از قديم بگو از دير باز
واژههاي فارسي رايج در زبان مجاري
قبل از ورود يأسها، كلمات فارسي وارد زبان مجاري شده بود؛ آن زمان كه مجارها زندگي شباني داشتند و در همسايگي با گروههاي ايراني و تركها زندگي ميكردند (حدود 1500 قبل). واژههاي فارسي رايج در زبان مجاري كه بعضاً بسيار تطور صوري و معنايي يافته از لغات شمال شرقي ايران و گاه از لغات غربي و حتي فارسي باستان است. از جمله:
كرت (kert) باغ، حياط
كارد (kard) شمشير
وَشَر (vásár) بازار
وام (vám) وام، گرك
هانگ (hang) صدا
كينج (kincs) گنج
آراني (arany) طلا
پاپوچ (papucs) دمپايي
هوش (hús) گوشت
نَمَز (nemez) نمد
ژِب (zséb) جيب
كيچيك (kicsik) كوچك
او (ö) او (ضمير سوم شخص)
اِگ (egg) يك
اِزَر (ézer) هزار
نم (nem) نه
سَز (száz) صد
كي (ki) چه كسي، كي
نَني (neni) ننه
ماما (mama) مادر بزرگ
آپا (apa) بابا، پدر
حينجَر (hindzser) خنجر
سيندن (szindán) سندان
باخشيش (bakhsis) بخشش
از اواخر قرن نوزدهم، مجارها به آثار فارسي توجه نمودند. اولين ترجمه از متون ادب فارسي، داستان رستم و سهراب است كه كرولي فيوك حدود صد و ده سال قبل (1888.م) انجام داد...
{پپوله}
معنی واژه های دختر و پسر و خواهر و برادر و مرد و پسر برگرفته از ايران باستان
مرد از مُردن است . زيرا زايندگي ندارد . مرگ نيز با مرد هم ريشه است
زَن از زادن است و زِندگي نيز از زن است
دُختر از ريشه « دوغ » است که در ميان مردمان آريايي به معني «شير» بوده و ريشه واژهي دختر « دوغ دَر » بوده به معني « شير دوش » زيرا در جامعه کهن ايران باستان کار اصلي او شير دوشيدن بود
به daughter در انگليسي توجه کنيد. واژه daughter نيز همين دختر است gh در انگليس کهن تلفظي مانند تلفظ آلماني آن داشته و « خ » گفته مي شده. در اوستا اين واژه به صورت دوغْــذَر doogh thar و در پهلوي دوخت آمده است
دوغ در در اثر فرسايش کلمه به دختر تبديل شد
اما پسر ، « پوسْتْ دَر » بوده . کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنين ناميده شدند
پوست در، به پسر تبديل شده است . در پارسي باستان پوثرَ و در پهلوي پوسَـر و پوهر و در هند باستان پسورَ است
در بسياري از گويشهاي کردي از جمله کردي فهلوي ( فَيلي ) هنوز پسوند « دَر » به کار مي رود . مانند « نان دَر » که به معني کسي است که وظيفهي غذا دادن به خانواده و اطرافيانش را بر عهده دارد
حرف « پـِ » در « پدر » از پاييدن است . پدر يعني پاينده کسي که ميپايد . کسي که مراقب خانوادهاش است و آنان را ميپايد . پدر در اصل پايدر يا پادر بوده است. جالب است که تلفظ « فادر » در انگليسي بيشتر به « پادَر » شبيه است تا تلفظ «پدر» ! ة
خواهر ( خواهَر ) از ريشه «خواه » است يعني آنکه خواهان خانواده و آسايش آن است. خواه + ــَر يا ــار . در اوستا خواهر به صورت خْـوَنگْهَر آمده است
بَرادر نيز در اصل بَرا + در است . يعني کسي که براي ما کار انجام ميدهد. يعني کار انجامدهنده براي ما و براي آسايش ما
« مادر » يعني « پديد آورندهي ما »
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 300]