واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب ايران - رو ميكنم به آينه....
ادب ايران - رو ميكنم به آينه....
رسول ترابي:پيشدرآمد و درد دل: چند دقيقهاي ميشود كه با خودم كلنجار ميروم تا يادداشتي بنويسم كه متهم به جانبداري از كسي يا گروهي نشوم. هر چند اين موسيقي و مخصوصا موسيقي مردمي و پاپيولارمان اينقدر بيدر و پيكر است كه اگر متهم هم شوي هيچ اتفاق خوب يا بد و خاصي برايت نميافتد. در اين چند دقيقه به يك نكته مهم رسيدهام. نكتهاي واقعا مهم همان نكتهاي كه شايد (گفتم شايد و نه حتما) دليل اصلي در جا زدن و يا حتي پسرفت موسيقي مردمي و پاپيولارمان باشد. نوعي از موسيقي مردمي كه فقط و فقط در ايران به اين شكل اتفاق ميافتد و موسيقي و كلامي كه خود به خود توسط عوامل تهيهكنندهاش «خود سانسوري» شده باز هم از فيلترهاي مختلف و سختي ميگذرد تا مجوزش صادر شود و تهيهكننده يا خواننده بدشانس كه فقط از بد روزگار كار و گذرش به سمت موسيقي افتاده، اجازه انتشار آلبومي را داشته باشد كه حداقل يك يا دو سال قبل آمادهاش كرده و امروز قرار است منتشرش كند.
يعني در بازار رقابتي كه موسيقي پاپ امروز از يك طرف درگير موسيقيهاي به روز و هر چند گاه هميشه بيمحتوا و ارزش زيرزميني است و از طرف ديگر خودش را مطيع سر به زير چارچوبهاي سياستي و اخذ مجوز وزارت ارشاد ميبيند، بايد كاري را منتشر كند و طبعا انتظار فروش و استقبال مردمي را داشته باشد كه براي دو سال قبل است و از فيلترهاي خاص كارشناسي و نظارتي هم رد شده است. دوستان اين همان نكتهاي است كه در ابتداي نوشتهام با آن به كلنجار رفتن به خودم رسيدم در فضايي كه از هر طرف و هر لحظه موسيقيهاي به روز و ريتمدار و Cover شده زيرزميني به سادگي يك آب خوردن به دستتان ميرسد و در همه جا از ضبط ماشينها و خانهها و مهمانيها و مراكز خريد و... اين كارهاي بيمجوز!! را ميتوان شنيد و بهطور مختصر و مفيد بهطوري كه به كسي هم برنخورد كار مجاز منتشر شده امروز براي يكي دو سال قبل است و سنگيني نگاه كارشناسي خاص و نظارتي را روي خودش حس ميكند، از اين موسيقي مردمي، و پاپيولار مجاز انتظار فروش، پيشرفت، شنيده شدن و حتي رقابت و در حالتي رويايي و ايدهآل، جهاني شدن را اصلا و ابدا نداشته باشيد. به چيزهاي بهتري فكر كنيد. دغدغه امروز ما كه موسيقي نيست. تا دلمان هم بخواهد كه موسيقي داريم. كلام مردمي را سراغ داريد كه براي يك سبك خاص از موسيقي از سه طرف متفاوت تغذيه شوند، سه طرفي كه اصلا شايد همديگر را قبول ندارند. موسيقي پاپيولار مجاز، زيرزميني واقعي و آنطرف آبي.
كمي با من مدارا كن
با همين «نكته» اي كه كشف! كردم كلنجار ميرفتم و گفتوگو با گروه «آريان» را ميخواندم كه همان حس «جانبداري نكردن»، باز هم به سراغم آمد. خود من، مخاطب موسيقي «گروه آريان» نيستم. بر حسب همان كار و شغلي كه گفتم از بد روزگار كار و گذرمان به سمتش افتاده بايد همه كارهايي را كه تا حدامكان ميشود، گوش كنم. بهرغم اينكه خود من مخاطب موسيقي گروه آريان نيستم، اما بيانصافي است اگر واقعيتها را ببينم و نخواهم بگويم اين را بهتر از هر كسي ميدانم كه گوش موسيقي مردم خراب شده اما من و بسياري از همكاران و دوستاني كه در رسانههاي عمومي تيپ روشنفكري و سطح بالا به نسبت ساير رسانههاي روتين و معمولي و اكثرا زرد قلم ميزنيم. با دشمني كامل و با چشماني كاملا بسته با آريان و موسيقياش برخورد كردهايم.
دوستاني را ديدهام كه با هر موسيقي موفق و امروزي با همان «چشمان كاملا بسته» به مخالفت برخاستهاند و در جلوي جمع و محافل خودماني به كمتر از پاوارتي و بوچلي رضايت ندادهاند. اما خلوت و لحظات شاد و غمگين و اختصاصيشان را با همين موسيقيهايي كه فقط و فقط به خاطر حفظ كلاسشان؟! اسمشان را هم با نوعي اكراه و حتي چندش بيان ميكنند، پر كردهاند. اصلا و ابدا با نقدهاي كارشناسي، دوستان كاري ندارم كه تا به امروز هيچكدام از نقدها نتيجه بخش نبودهاند و فقط و فقط محلي بودهاند براي اثبات بزرگي منتقدان و مخالفتشان آن هم بيهيچ نتيجه خاص و تاثيرگذار و تعيينكنندهاي. باز هم ميگويم اصلا و ابدعا جانبدارانه نمينويسم، مخاطب موسيقي گروه آريان نيستم، تحت تاثير و به قول باز هم دوستان، جوگير حضور كريس ديبرگ در آلبوم آخر اين گروه هم نبودهام و هنوز هم نيستم ولي معتقدم با «آريان» اصلا خوب نبودهايم. به همان دلايلي كه گفتم. اما زماني كه كار و سابقه آريان را كنار همان «نكته»اي كه كشف كردم ميگذارم به يك «نكته» ديگر ميرسم.
اين گروه و كارهايي كه كرده و در حال انجامش است قابل احترام است. آنها «آريان» به اولين بودن علاقه عجيبي دارند. علاقهاي كه با نگاهي به پرونده كاري آنها هيچگاه به رويابافي ختم نشده و هميشه به نتيجه رسيده است. آنها هنوز به فروش حدود دو ميليون و 600 هزار نسخه از آلبوم آريان دو، ركورددار پرفروشترين آلبوم موسيقي پاپ تاريخ ايران هستند. اولين گروه داخلياند كه نامشان در «اتحاديه نوازندگان چيره دست آمريكا» ثبت شده است، تنها گروه و فرد موسيقي پاپ ايران هستند كه تا نيمهنهايي مسابقات جايزه جهاني موسيقي سال 2005، پيش رفتهاند. تنها گروه و اسم موسيقي پاپ داخل هستند كه نامشان به همراه بيوگرافي و ساز تخصصيشان در كتاب مرجع و هزاره قصد صفحهاي «برگزيدگان موسيقي پاپ جهان» در سال 2006 و 2007 آمده است، ضمن اينكه آنها فعلا ركورددار بيشترين كنسرتهاي داخلي و خارجي و بيشترين مصاحبه و گزارشها از روزنامهها مجلات و خبرگزاريهاي مختلف و مطرح جهان هستند. ضمن اينكه اين بار هم يك اولين بودن ديگر را تجربه كردهاند و با كريسديبرگ و يك خواننده مطرح و هر چند قديمي موسيقي غرب قطعهاي را خواندهاند و كليپي را بازي كردهاند. آريانيها جدا از پتانسيل خوب خودشان و فارغ از تمام نقدهاي كارشناسي و تيپها و نظرات روشنفكرانه داخلي كه با آنها هيچگاه از در دوستي وارد نشده و همواره تجربههاي متفاوت درون و برونمرزي و رسيدن به هدف خاص همان «اولين» بودن را مدنظر قرار دادهاند و به اكثرشان هم رسيدهاند. اما در موفقيتهاي آريان يك چيز را نبايد فراموش كرد. آنها قطعا بخش بزرگي از موفقيت و جايگاه امروزشان را مديون مديربرنامه و به قول خودشان ديگر عضو گروه آريان يعني «محسن رجبپور» هستند. مديريت او در حفظ گروه آريان به عنوان قديميترين گروه موسيقي داخلي كه اكثريت اعضايش ثابت ماندهاند و مثل ساير گروههاي مختلف موسيقي منحل و... نشده و هركدام دنبال كار خودشان نرفتهاند، شايد مهمترين كاري باشد كه او در طي اين سالها در سابقه كاري خودش و موسيقي پاپ داخلي ايفا كرده است. با اين همه موفقيت داخلي و خارجي، در آشفتهحالي موسيقي پاپ، چرا نبايد به آريان و موسيقياش و سوابق و جايگاهش با احترام نگاه كرد؟ يك نكته مهم ديگر را هم نبايد فراموش كرد، آريانيها براي ادامه موفقيتهايشان راه سختي در پيش دارند، راهي كه با تكرار موسيقيهاي فعليشان در آلبومهاي بعدي شايد نوعي خودكشي باشد. آنهم يك خودكشي از نوع دستهجمعي گروهياش.
آدم بده، حالم بده
صحبت از نقدهاي كارشناسي شد و تيپ و رفتارهاي روشنفكري كه اكثرا از اتفاقات موفقيتهاي مردمي، استقبال چنداني نميكنند و هميشه نگاهي منتقد به اين موفقيتها دارند. ياد يك تجربه شخصي بنيامين افتادم. دوست دارم نوشتهام را با اين تجربه شخصي تمام كنم. نتيجهگيري با خودتان. «دوستي صميمي دارم كه ادعاي روشنفكري دارد. روزي با هم براي انجام كار مشتركي با ماشينش ميرفتيم. پدرم را درآورد كه اين چه موسيقي و آهنگهايي است كه ميخواني، آبروي خودت و ما را بردهاي، خجالت بكش، با اين همه كتابهايي كه خواندهاي، تهش آمدهاي گفتهاي «آدم بده، حالم بده.» خلاصه هرچي از دهنش درآمد به من گفت. من هم خيلي ناراحت شدم. يك جايي كه ايستاد و رفت خريد كند، دنبال يك سيدي گشتم تا وقتي كه از خريد برميگردد، آهنگ گوش كنم. هيچ سيدي نداشت، ضبط را كه نگاه كردم، ديدم سيدي من داخلش است. وقتي كه برگشت، اين من بودم كه هرچي ميتوانستم بهش گفتم. اين تيپ آدمها هيچوقت هم كم نميآورند. نهايت حرفي كه به من توانست بگويد اين بود كه سيدي را خريده بودم تا آهنگهايت را نقد كنم.»
شنبه 29 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]