واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پیوند با فرهنگ های کهن
ژان ماری گوستاو لوکلزیو به سال 1940در نیس فرانسه به دنیا آمد. با انتشار نخستین رمانش با عنوان صورت مجلس در سال 1963آوازه ای بلند یافت.همین رمان مدتی بعد در رقابتی نزدیک جایزه گنکور را از دست داد، اما جایزه معتبر رنودو را دریافت کرد و به این ترتیب شهرت نویسنده تثبیت شد.لوکلزیو از آن پس نزدیک به 30اثر منتشر کرده است : رمان ، مقاله ، داستان کوتاه ، دو ترجمه از اسطوره شناسی هندی ، پیشگفتار بر آثار دیگران و چند اثر مشترک با دیگر نویسندگان.در سال 1980لوکلزیو نخستین نویسنده ای بود که جایزه پل موران را بابت مجموعه آثارش و بخصوص بیابان دریافت کرد و سرانجام در سال 1994به عنوان بزرگترین نویسنده زنده فرانسوی برگزیده شد.پس از صورت مجلس ، مجموعه داستان تب را در سال 1965منتشر کرد که درباره تجربه درد است و سبکی شبیه رمان نو دارد. اما با نگارش سیل (1966) او زبان خاص خود را پیدا کرد، نویسنده در این اثر از سردرگمی ، اضطراب و دلهره های شهری بزرگ در غرب پرده برمی دارد.اثبات نادرستی مشی جامعه غربی در آثار ابتدایی دهه 70میلادی یعنی رمانهای تراآماتا (1967)، کتاب گریزندگان (1969)، جنگ (1970)و غول پیکرها (1973) همچنان بن مایه مسلط در آثار لوکلزیو است ، اما از این پس موضوع اصلی همه نوشته های او می شود.همزمان با رمانها، برخی مقالات اندیشمندانه او نظیر خلسه مادی (1967)، میدریاز (1973)و هایی (1971)منتشر می شود که در این مقاله آخر به تاثیر اندیشه های هندی بر زیبایی شناسی می پردازد.3شهر مقدس (1980)، درباره بن مایه های امریکای لاتین در ابتدای دهه 70می پردازد.لوکلزیو با رمان غول پیکرها بر دوران سیاه نوشته های خود نقطه پایان می گذارد و با استفاده از شگرد کولاژ به تجربه در زبان دست می زند.با انتشار سفر به دیگرسو (1975)سبک نگارش خود را تثبیت می کند و داستان ها را از نظر مفهوم گسترش می بخشد. داستان های کوتاه موندو و قصه های دیگر (1978)نشاندهنده حسرت خواری (نوستالژی) نویسنده برای دوران کودکی خویش و معصومیت جامعه پیشاصنعتی است.بیابان (1980)در 2سطح ، تقدیر مردمان آفریقایی مغرب را روایت می کند و حلقه و وقایع گوناگون دیگر (1982)زندگی نوجوانان و مهاجران مضطرب در یک جامعه شهری را دنبال می کند.در سال 1977او نخستین و تنها ترجمه از اسطوره شناسی بومیان سرخپوست در زبانهای غربی را با عنوان دوران پیامبری شیلام بالام منتشر کرد و بلافاصله پس از آن 2اثر ناشناخته بر روی زمین و به سوی جزیره های یخی سرگردان را در سال 1978روانه بازار نشر کرد.سفرهای متعدد لوکلزیو در نوشته های او بازتابی چشمگیر داشته است. کار بر صورت مجلس در انگلستان انجام شد. خلسه مادی در بانکوک به پایان رسید. طی اقامتی طولانی در مکزیک در 1967مجذوب شیوه زندگی بومیان سرخپوست شد و نیز بین سالهای 1969 تا 1973 چندین بار به پاناما مسافرت کرد، او هنوز هم گهگاه به این کشور سفر می کند.جزایر موریس و رودریگز مقاصد بعدی او بود: حاصل این 2مسافرت خاطره انگیز، 2 اثر بوده است ، یکی جوینده طلا (1985) که به ماجرای زندگی پدربزرگ نویسنده می پردازد و دیگری سفر به رودریگز (1986) که شبیه یک زندگینامه خودنوشت است.لوکلزیو در سالهای اخیر مجموعه داستان بهار و دیگر فصلها (1989) را منتشر کرده است و هم چنین رمان اونیتشا (1991)که روایت زندگی پسر خردسالی است که به آفریقا می رود تا پدر پزشک خود را ملاقات کند.در این رمان هم نویسنده تجربیات شخصی خود را بازگو می کند. سپس ستاره سرگردان (1992) و پاوانا (1992)را نوشت و آنگاه دیگو و فریدا (1993)را منتشر کرد که زندگینامه 2نقاش اهل مکزیک است.ماهی طلایی (1997)سرنوشت غم انگیز دختری جوان را توصیف می کند. مردمان برفی (1997)را با همکاری همسرش نوشته است و شبیه خاطرات یک سفر است. نیز در سال 1999کتابی منتشر شد که حاوی 2رمان کوتاه یا قصه بلند بود: پیشامد و به دنبال آن آنگولی مالا و هنوز بن مایه سفر و ماجراجویی و گذر از کودکی به نوجوانی در آن به چشم می خورد.ما هنوز از بسیاری نوشته های لوکلزیو چیزی نگفتیم ، اما همین مقدار نیز کفایت می کند تا او را بزرگترین نویسنده زنده فرانسه بدانیم.لوکلزیو در خانواده ای 2زبانه رشد کرد. پدرش انگلیسی و مادرش فرانسوی بود و وقتی شروع به نوشتن کرد در انگلستان می زیست و قصدش این بود که نوشته های خود را به انگلیسی منتشر کند.اما در مخالفت با سیاست های استعماری انگلستان در جزیره موریس که زادگاه اجداد او بود، نوشتن به زبان فرانسه را آغاز کرد. او خود زبان فرانسه را زبانی «مدورگه» توصیف می کند که حس پیوستن به فرهنگ های کهن را در وجود او زنده می کند. او هویتی مدیترانه ای دارد اما طی مصاحبه ای اذعان کرده است که زبان فرانسه تنها سرزمین من است.لوکلزیو نوشتن را از سن 7سالگی آغاز کرد. از نظر او نوشتن مساله اصلی زندگی است و نیازی درونی بر آن دامن می زند. « 2اتفاق ممکن است رخ دهد: یا ادبیات ما را ببلعد یا خودمان خودمان را ببلعیم. اگر خودمان خودمان را ببلعیم دیوانه خواهیم شد، اما اگر ادبیات ما را ببلعد نویسنده می شویم.»در ابتدا لذت روایت کردن او را به سمت نوشتن سوق داد. «می خواستم کتابی شبیه ماجراهای ژول ورن بنویسم. می خواستم سفر کنم و سپس شرح این سفر را به بهترین شیوه بنویسم.»خیلی زود نوشتن برای او به یک سیستم دفاعی در مواجهه با دیگران تغییر شکل داد و به پناهگاهی برای گریز از جامعه غربی که در آن هر کس «مرگ... اسارت اشیا و ستیزه جویی زندگی» را مشاهده می کند. در همین زمان لوکلزیو جستجو در درون خویشتن را شروع می کند و از خلال شناخت دیگران می کوشد در باب هستی تامل کند.اقامت در میان بومیان ، لوکلزیو را شاعر کرد و او به عنوان عضو تازه جامعه سرخپوستی هویتی تازه می یابد. اکنون نوشتن برای او یعنی یافتن پایه های زندگی در جامعه غربی که «یتیم اسطوره های خود» است.از آن زمان لوکلزیو تغییر چندانی نکرده است.او در 1986اعتراف می کند که «که در رمان ، هیچ چیز جز قصه گفتن و شخصیت ها» مورد توجه او نبوده است.لوکلزیو تاملات مشترک میان نویسندگان دهه 60در باب ربط زبان حقیقت و واقعیت را می پذیرد. اما با آغاز دهه 70، لوکلزیو، اسطوره شناسی سرخپوستی را وارد آثار خود می کند که وجود او را سرشار از شوری وصف ناپذیر می کند.از نظر لوکلزیو ما از طریق زبان به واقعیت دست می یابیم ، زبان همه چیز را در بر می گیرد و تنها واقعیت موجود است. کل جهان ، یک متن است که انسان می کوشد آن را بخواند. محتوای اندیشه بشر تنها شامل آن بخشی می شود که به صورت کلام درمی آید. واژه ها شفافند و کمک می کنند که اشیائ را درک کنیم.زبان در کارکرد اولیه خود، جهان را از ورای مفاهیم در دسترس ما قرار می دهد. زبان و فلسفه غربی مانع از آن می شوند که انسان در جهان واقع حضور داشته باشد. لوکلزیو می گوید: «بدترین پرسشها آنهاست که تنها به زبان مربوط می شوند، چون آنها جهان گفتار را اقناع می کنند؛ اما با جهان خیر و شر نمی توانند چنین کنند».از ابتدا، ارتباط میان کلیت اندیشه انسانی (که به زعم لوکلزیو قبلا نوشته شده است) و متن در خدمت آرمانهای ناکجاآبادی و خیالی قرار می گیرد. به نظر او، کار نویسنده درج دقیق تجربیات درونی و بیرونی و تحلیل رفتار انسان است.نوشتار بر گفتار سلطه دارد، چون نوشتار می تواند طرحی کلی داشته باشد.لوکلزیو در پاسخ به سوالی که از همه نویسندگان پرسیده می شود یعنی چرا می نویسید، می گوید: «در حقیقت من نخستین باری که شروع به نوشتن کردم ، قصدم تنها لذت بردن از روایت یک قصه بود.اما هنگام نوشتن یکی از رمانهایم دریافتم که نوشتن دلیل دیگری دارد: من اکنون می نویسم تا بدانم که هستم».مترجم: احمد پرهیزی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 841]