تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836450744
شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت (35) جاده اي رو به تاريكي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت (35) جاده اي رو به تاريكي
خبرگزاري فارس:پس از پايان «جنگ رمضان» آمريكا به اين تحليل رسيد كه اگر بحران اعراب و «رژيم صهيونيستي» صرفاً به جبهههاي نظامي منحصر شود، تضميني نخواهد بود كه براي هميشه برتري با «دولت يهود» باشد.بايد مدعيان ماجراي "فلسطين" و ساير دولتهاي عربي، با اميد به يافتن راهحلهاي سياسي، فعاليت نظامي را متوقف كرده و پشت ميزهاي مذاكرات قرار ميگرفتند.
تنها 48 ساعت پس از برقراري آتشبس ميان رژيم صهيونيستي و مصر، در روز 26 اكتبر سال 1973 سادات از سران "ساف" دعوت به ملاقات كرد. "فاروق قدومي" و "ابواياد" دو تن از سران "ساف" در همان روز خود را به قصر سادات رساندند. سادات بيمقدمه از آنان پرسيد :
"آيا حاضريد در كنفرانس صلح در ژنو شركت كنيد؟" اعضاي "ساف" كه كاملاً غافلگير شدهبودند، پاسخ خود را به كسب اطلاعات بيشتر از "كنفرانس ژنو" موكول كردند. "سادات" به آنان اطلاع داد، به رؤساي دولتهاي آمريكا و شوروي، نامه نوشته و از آنان خواسته است در كنفرانس صلحي با حضور مصر، سوريه، اردن، فلسطينيها و البته "رژيم صهيونيستي" شركت كنند. "قدومي" و "ابواياد" كه هر لحظه بر حيرتشان افزوده مي شد، قول طرح موضوع را در جلسهاي با حضور رهبري "ساف" در بيروت ميدهند.
به اين ترتيب، "انور سادات" مسير جديدي را در برابر همة عوامل درگير در ماجراي فلسطين قرار داد كه تا سالها بعد، بخش عمدة توانمنديهاي اعراب و "ساف" را به خود مشغول داشت.
اين حقيقتي انكارناپذير بود كه گرايش مصر به مذاكره با "دولت يهود" و متحدانش، خواه - ناخواه تمامي سياست جهان عرب را در مقابله با "رژيم صهيونيستي" تحتالشعاع قرار خواهد داد و فلسطينيها نيز از اين امر مستثنا نخواهند بود.
*رفت و آمد
روز 27 اكتبر، جلسة "ساف" در بيروت برگزار شد و فلسطينيان نخستين گام خود را در مسير باز شده توسط سادات برداشتند. دو هفته بعد، "ياسر عرفات" عازم مصر شد تا پاسخ "فتح" (و در واقع "ساف") را به سادات بدهد.
رهبران "ساف" متفق شده بودند كه پاسخ رسمي خود را به دريافت دعوتنامهاي رسمي براي شركت در كنفرانس صلح مشروط كنند اما "ياسر عرفات" در اين سفر با برخورد سرد "سادات" مواجه شد و فهميد كه رهبر مصر ديگر كششي به حضور "ساف" در "كنفرانس صلح ژنو" ندارد.
آنچه طي اين دو هفته اتفاق افتاد و در نهايت به حذف "ساف" از اولين مرحلة مذاكرات سازش با "رژيم صهيونيستي" منجر شد، آغاز تحركات ديپلماتيك يك دولتمرد يهودي آمريكايي به نام "هنري كيسينجر" بود كه در آن زمان وزارت امور خارجة "ايالات متحده" را بر عهده داشت.
سفرهاي متعدد "كيسينجر" براي راضي كردن دولتهاي درگير در منازعة اعراب و "رژيم صهيونيستي"، در فرهنگ علوم سياسي به "ديپلماسي رفت و آمد" اشتهار پيدا كرد.
اولين ملاقات "سادات" و "كيسينجر" پس از جنگ سال 1973، در ششم نوامبر همين سال اتفاق افتاد و در 11 نوامبر منتهي به انعقاد اولين معاهده ميان حكومت مصر و "رژيم صهيونيستي" شد.دراين معاهده، در "صحراي سينا" منطقهاي به عرض 20 كيلومتر ، ميان ارتش مصر و ارتش صهيونيستي مشخص شد كه بايد به نيروهاي "سازمان ملل" واگذار مي گرديد. (به دليل انعقاد معاهده مزبور در كيلومتر 101 جادة سوئز، آن را"توافق نامة 101" ناميدند).
درست فرداي امضاي "توافقنامه 101" بود كه عرفات براي پاسخ دادن به درخواست "سادات" وارد مصر شدو از برخورد رييس جمهور مصر يخ كرد.
تحليل "ساف" از تغيير موضع اين بود كه "كيسينجر" طي يك معاهدة سياسي، در ازاي اتمام محاصرة "سپاه سوم مصر" توسط "ارتش صهيونيستي"، سادات را وادار به حذف فلسطينيان از مذاكرات صلح كرده است. اولين فايدة چنين توافقي براي آمريكا اين بود كه در غياب نمايندههايي با هويت مستقل فلسطيني در مذاكرات صلح، طبيعتاً دولت يا دولتهاي عربي (مشخصاً اردن يا مصر) نمايندگي فلسطينيان را برعهده خواهند گرفت و در نتيجه، دولتهاي عربي طبق معمول، به راحتي "فلسطين" را فداي منافع و مصالح خود خواهند كرد.
دو هفتة بعد، در واكنش به وضعيت جديد، سران عرب از 26 تا 28 نوامبر، اجلاسيهاي در "الجزاير" برپا كردند و در قطعنامة نهايي خود، "ساف" را به عنوان تنها نمايندة قانوني و مشروع ملت فلسطين به رسميت شناختند، اما به دليل مخالفت صريح "حسين اردني"(پادشاه اردن) با قطعنامه مزبور ،اين تصميم به صورت علني اعلام نشد. "ساف" و ساير رهبران دولتهاي عربي، به خوبي تشخيص ميدادند كه "ملك حسين" هنوز سوداي انضمام "كرانة باختري رود اردن" به كشور اردن را در سر داشته و قصد دارد در "كنفرانس صلح ژنو" خود را به عنوان نمايندة فلسطينيان معرفي كند تا پروژه "پادشاهي متحد عرب" متشكل از "اردن" و "كرانة باختري رود اردن" رابه سرانجامي مطلوب برساند. با اين حال جهان عرب ترجيح داد سكوت كند. در اين مرحله "ساف" احساس كرد كه در تنهايي خطرناكي گرفتار شده است.
سرانجام در روز 21 دسامبر سال 1973، "كنفرانس صلح ژنو" با حضور نمايندگان مصر، اردن و "رژيم صهيونيستي" و بدون حضور نمايندهاي از جانب مردم فلسطين، با رياست مشترك آمريكا و شوروي افتتاح و قضايا به همان شكلي مطرح شد كه سران "ساف" پيش بيني ميكردند.
*آتشبار در مه
سال 1973 در حالي به پايان رسيد كه برخلاف آن چه تصور ميشد، "جنگ رمضان" نتوانسته بود تغييري در اوضاع نابسامان فلسطينيان - اعم از آوارگان و فدائيان - ايجاد كند. هرچنداين جنگ موازنة قوا را در منطقه به نفع كشورهاي عربي بهبود بخشيد اما فلسطينيان كشوري نداشتند تا از اين شرايط سودي ببرند. "جنگ رمضان" همانند "جنگ شش روزه" و "جنگ سوئز"، نبرد "دولتها" بود نه "نبرد ملتها" و فلسطينيها دولتي نداشتند. براي آنان چيزي عوض نشده بود. "ملت فلسطين" كماكان همان آوارگان نه چندان محبوب در كشورهاي مختلف عربي بودند.
در نوامبر سال 1973 اعضاي سازماني موسوم به "جوانان مليگراي عرب" يك هواپيماي خطوط هوايي هلند را در مسير آمستردام به نيويورك به همراه 271 مسافر و خدمه ربودند. ربايندگان از دولت هلند خواستند كه در مواضع خود نسبت به "رژيم صهيونيستي" تغيير ايجاد كرده و به يهوديان روسي جهت مهاجرت به فلسطين اشغالي مساعدت نكند. طي دو روز اين هواپيما در پنج فرودگاه مختلف به زمين نشست و سه فرودگاه متعلق به كشورهاي خاورميانه نيز به آن اجازة فرود ندادند.
به هنگام توقف در فرودگاه "نيكوزيا" (واقع در قبرس) هواپيماربايان براي رئيسجمهور اين كشور يادداشتي فرستادند و خواهان آزادي سه تن از رفقاي زنداني خود شدند، ولي قبل از آن كه در اين مورد اقدامي شود هواپيما پرواز خود را از سر گرفت. سرانجام در روز دوم، در فرودگاه كشور "مالت" مدير اين خطوط هوايي و كاردار سفارت مصر، به جاي مسافرين ، خود را به گروگان هواپيماربايان درآوردند. سپس هواپيما به "دوبي" (واقع در "امارات متحده عربي") پرواز كرد و در فرودگاه اين شهر، ربايندگان با دريافت اماننامه، خود و گروگانهايشان را تسليم كردند. اين عمليات بينتيجه و پرزحمت را هيچكدام از سازمانهاي شناخته شدة فلسطيني حمايت نكرد.
چند هفته بعد عملياتي ديگر، وضعيتي بسيار بدتر به وجود آورد. در 17 دسامبر سال 1973، پنج جوان فلسطيني به فرودگاه "فوميني كو" در شهر "رم" حمله كردند. آنان پس از به اسارت گرفتن هفت پليس ايتاليايي، به طرف يك هواپيماي شركت "پان آمريكن" كه آماده پرواز به طرف "بيروت" بود رفتند و با پرتاب بمب آتشزا به درون هواپيما، آتشسوزي مهيبي را در آن ايجاد كردند كه موجب مرگ 30 مسافر، از جمله چند آمريكايي و چهارتن از مقامات كشور مراكش شد. مهاجمان، سپس با اسلحه راه خود را به سوي يك هواپيماي خطوط هوايي "هلند" باز كردند.
زماني كه يكي از افراد پليس سعي داشت مانع از هدايت اين هواپيما توسط آنان شود به قتل رسيد و اين هواپيما با 12 گروگان (شامل پليس و خدمه پرواز) به سمت بيروت پرواز كرد. فرودگاه بيروت به هواپيما اجازة فرود نداد. مسير بعدي يونان بود. هواپيماربايان پس از فرود در "آتن"، به مدت 14 ساعت با مقامات يوناني مذاكره كردند.آنان علاوه برآزادي دو فدايي فلسطيني كه در حمله به فرودگاه آتن (درآگوست سال 1973) دستگير شده بودند ، خواستار معاوضة گروگانهاي خود با چند ديپلمات عرب هم بودند.
در پايان ربايندگان بدون رسيدن به نتيجه اي با گروگانهاي خود، هواپيماي را به فرودگاه دمشق بردند. تلاش مقامات سوري نيز براي آزاد كردن گروگانها به نتيجه نرسيد و هواپيما پس از سوختگيري به طرف كويت حركت كرد. كويتيها سعي كردند جلوي فرود هواپيما را بگيرند اما موفق نشدند. پنج هواپيما ربا، در همين فرودگاه گروگانها را آزاد و خود را تسليم مقامات كويتي كردند. به اين ترتيب پروندة يك افتضاح بزرگ فلسطينيان با 31 كشته و بدون كمترين دستاوردي بسته شد.
بعدها مشخص شد كه اين عمليات، و چند عمليات پيش از آن (مانند حمله به فرودگاه آتن و هواپيماربايي بينتيجه در نوامبر سال 1973) مربوط به گروههاي خودسر "فتح" و "جبهة خلق" بوده است.
*ظهور "ايليچ سانچز"
سال 1974 با امضاي اولين "معاهدة جداسازي نيروها" ميان مصر و "رژيم صهيونيستي" آغاز شد. اين معاهده را "قرارداد سيناي 1" نام گذاشتند. امضاي اين معاهده در 18 ژانويه از پيشرفت محسوس مذاكرات صلح حكايت مي كرد اما هنوز هيچكس دربارة آيندة اين فعاليتها تصوير روشني نداشت.
در همين ماه، "جبهة خلق" دست به دو عمليات ناموفق زد. در 13 ژانويه، فرودگاه "اورلي" واقع در فرانسه شاهد انهدام يك هواپيماي پارك شده متعلق به خطوط هوايي يوگسلاوي بود. شاهدان عيني ديده بودند كه يك پژوي سفيدرنگ در كنار باند پرواز توقف كرده و يكي از سرنشينان آن با يك قبضه "موشكانداز دوش پرتاب" دو موشك شليك كرد كه يكي از آنها به هواپيماي يوگسلاوي اصابت كرد. عصر آن روز شخصي با خبرگزاري "رويترز" تماس تلفني گرفت و اعلام كرد:
"هدف اين حمله، هواپيماي مسافربري "ال عال" بوده است."
اين هواپيما در زمان حمله با 135 مسافر - غالباً آمريكايي - عازم نيويورك بود. تلفن كننده ناشناس در پايان گفت:
"دفعة بعد هدف را خواهيم زد."
اين حملة موشكي نامي را در رسانههاي اروپايي مطرح كرد كه چند سال بعد در سراسر جهان زبانزد گروههاي مسلّح و سازمانهاي آزاديبخش شد و كمتر شخص معمولي، اما اندكي آشنا به سياست بود كه آن را نشنيده باشد:
"كارلوس"
"كارلوس" نام مستعار جواني از اهالي "ونزوئلا" با نام حقيقي "ايليچ راميرز سانچز" بود كه پس از كشته شدن "محمد بوديه"، عملاً فرماندهي هستههاي اروپايي "جبهة خلق" را به عهده گرفته بود و با دكتر "وديع حداد" (كه گفته ميشد با "جرج حبش" اختلاف پيدا كرده است) در عمليات خارجي همكاري ميكرد.
روز 19 ژانويه، يك بار ديگر سه فدايي فلسطيني، فرودگاه "اورلي" را دچار آشوب كردند. آنان كه سعي داشتند بار ديگر با "موشكانداز دوش پرتاب" دست به عمليات بزنند اما پس از مواجهه با حمله پليس فرانسه، به سالن انتظار فرودگاه رفتند و در يكي از شلوغترين فرودگاهها دنيا، درگيري مسلّحانه را با اعضاي پليس آغاز كردند و گروهي از مردم را به گروگان گرفتند.
سرانجام پس از هفده ساعت، با وساطت سفير مصر در فرانسه، فلسطينيان گروگانها را به روي باند پرواز بردند و پس از سوار شدن به هواپيمايي كه به مقصد بغداد پرواز ميكرد، آنان را آزاد كردند. طراحي و هدايت اين عمليات نيز به "كارلوس" نسبت داده شد. (البته گفتني است كه در آن ايام، نسبت دادن هر عمليات تررويستي در اروپا به "كارلوس" در ميان رسانههاي غربي رواج داشت).
*آغاز يك سقوط
"عمليات خارجي" بي هدف و بي نتيجه از قبيل آن چه ذكر شد حكايت از آن داشت كه شرايط در جهان عرب، خصوصاً پس از "جنگ چهارم اعراب و رژيم صهيونيستي" براي تداوم "عمليات خارجي" مناسب نيست. باز شدن دروازة مذاكرة صلح و تمايل مصر، اردن و متحدان غربي "رژيم صهيونيستي" به دنبال كردن اين مسير (آن هم بدون تأثير و حضور فلسطينيها) همچنين خستگي كشورهاي غربي و دولتهاي عربي از بحرانهاي ناشي از "عمليات خارجي"، رهبران سازمانهاي فلسطيني را براي ادامة راه و روش پيشين دچار ترديد كرده بود و همين ترديد باعث جدايي برخي گروههاي افراطي و عمليات خودسرانة آنان مي شد. برخي اخبار حكايت از آن داشت كه دكتر "وديع حداد" از فرمان توقف "عمليات خارجي" توسط "جرج حبش" تمرد ميكند و برخي رهبران "فتح" مانند "احمد عبدالغفور" (ملقب به "ابومحمود") نيز راه خود را از "فتح" جدا كرده و با گردآوردن گروهي از فعالان سابق "سازمان سپتامبر سياه"، دار و دستهاي با نام "جوانان مليگراي عرب" به راه انداخته است كه رأساً اقدام به "عمليات خارجي" ميكند.
تداوم اين وضعيت ميتوانست نتايج بسيار ناگواري را براي "نهضت مقاومت فلسطين" - كه اينك اكثريت "ساف" را تشكيل ميداد - به همراه داشته باشد.
در چنين شرايطي "ساف" براي اتخّاذ تدبيري جديد جهت خروج از بن بست ايجاد شده در مسير مبارزات ، مذاكراتي پرحجم را آغاز كرد. تحليل رهبران "ساف" (كه اكثريت آنان عضو سازمان "فتح" بودند) اين بود كه انعطاف ناپذيري سازمان در اهداف اعلام شدة نهايياش، ميدان را براي ايفاي نقش دولتهايي باز كرده است كه بارها نشان دادهاند، براي حفظ موجوديت سياسي خود، حاضرند هر انعطاف و نرمشي را به خرج بدهند. نظريهپردازان "ساف" اين نظريه را مطرح ميكردند كه پافشاري رهبران پيشين فلسطين از زمان "قيموميت انگليس" تا به حال بر موضوع "يكپارچگي فلسطين" و "برپايي دولتي مستقل در تمامي اين سرزمين از بحر تا نهر" (كنايه از درياي مديترانه و رود اردن) لافزني و بيتدبيري بوده است زيرا ملزومات تحقق اين هدف براي آنان مهيا نبوده، و اين انعطاف ناپذيري تنها راه را براي تضييع حقوق مردم فلسطين توسط دولتهاي عربي و اشغالگران صهيونيست هموار كرده است.
*محمدعلي صمدي
انتهاي پيام/
شنبه 8 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]
-
گوناگون
پربازدیدترینها