واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: بارها و بارها این جمله را در محافل و انجمنهای ادبی شنیده ام که ، می گویند : شاعر باید فرزند زمان خودش باشد. جمله ای گیرا و فریبا که ذهن هر شاعر نوپا و جستجوگری را مدتها درگیر خود میکند.
اما کدامیک از ما غیر از محدودکردن این گفته به ضروریات روساختی زبان و تا اندکی مضامین شعر، به ابعاد دیگر این جمله نیز توجه میکنیم؟ به راستی این زمانه ای که باید فرزند آن باشیم چه مختصاتی دارد و اصولا مهمترین خصیصه روزگار ما چیست؟ آیا این گفته هنوز اعتبار سابق را دارد یا نه؟ اگر این والد را همین امروز به دادگاه خانواده ببرند و به دور از جانبداری، شایستگی اش را برای ایفای این نقش بررسی کنند، آیا صلاحیتش احراز خواهد شد؟ شعر همواره به عنوان بخشی از حیات اجتماعی به شمار رفته و از این لحاظ هم بر آن تاثیر میگذارد و هم از آن تاثیر میپذیرد. اما به نظر میرسد در زمانه حاضر، بیش از هر زمان دیگری کفه این موضوع به سمت تاثیرپذیری شعر از روزگار سنگینی میکند و شعر بیش از هر دوره دیگری دستخوش التهابات و تحولات دیگر عرصه های اجتماعی شده است. بارزترین واقعیت زمانه ما در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی، «ظهور انسان توده ای» است و به تبع آن میتوان گفت در روزگار معاصر با «عصر شاعران توده ای» مواجه هستیم. در یک جامعه توده ای هرکس که مثل دیگران نیست و مانند همگان فکر نمیکند در خطر حذف شدن قرار میگیرد. جامعه توده ای جایگاه و احترامی برای متفاوت اندیشیدن قایل نیست و هرچیزی که فردی و متفاوت باشد را در زیر پای خود خرد و ویران میکند. شکل بیرونی و تجلی ظاهری جامعه توده ای را میتوان در خیابانهای شلوغ، ایستگاههای مترو، اتوبوسهای خط واحد کیپ تا کیپ مسافر، کافه های پر از مشتری، گامهای تند، شانه های افراد که در ازدحام پیادهروها به هم میخورند، و در این اواخر گروههای به وجود آمده در شبکه های مجازی مشاهده کرد. این «ازدحام و تجمع انبوه» خصیصه ی عصر ماست و این همهمه ی سرسام آور توده ها در همه جا (حتی در سکوت و در زمان خواب هم) شنیده میشود.
انسان توده ای احساس تفاوت خاصی با بقیه جامعه ندارد و بدین لحاظ امیال، زاویه دید و شیوه های زندگی در جامعه توده ای همسان و یکدست است. در نقطه مقابل اقلیتها قرار دارند در عین داشتن وجوه اشتراک، انتظاراتی خاص از خود دارند. اما موضوع اصلی این است که این توده ها رفته رفته دارند عرصه ها و حوزه هایی را تسخیر میکنند که پیش از ظهور جامعه ی توده ای، جایگاه اقلیتهای خاص جامعه(نه به معنای طبقاتی آن) بود و در نتیجه برخی روشنفکرنما با ابزارهای توده ساز مدرن همچون شبکه های مجازی، در حیات فکری و فلسفی و ادبی عموم مردم نفوذ کرده اند و تعاریف پیشین از فکر و هنر و ادبیات را (نه به معنای تجدد و دگراندیشی) درنوردیده و درهم شکسته اند. به عبارتی توده ها بیآنکه حتی خصلت توده ای خود را از دست بدهند در حال تسخیر و به عبارت بهتر اشغال کردن جایگاههایی هستند که باید در تصرف کسانی باشد که احساس میکنند با توده ها تفاوت دارند. در سایه استیلا و چیرگی «همسانی» ، رفته رفته جامعه به سمت یکدستی پیش میرود و نسل تفاوتها و متفاوتها رو به انقراض میگذارد. در چنین شرایطی شاعرانی که میخواهند متفاوت بمانند صحنه را در اختیار توده هایی میبینند که توان گزینش مسیر برای حرکت به سمت آینده را ندارند. به عبارتی دیگر شاعران توده ای شاعرانی هستند که در شعر به دنبال هدف خاصی نیستند بلکه «صرفاً جریان دارند» و بدتر آنکه سرعت رفت و آمد و تخلیه این توده ها در سرزمین شعر به حدی رسیده است که نمیتوان آنها را در دامن صبور مادر شعر پرورش داد. شاعر توده ای مثل بچه ای نازپرورده است که همه چیز دارد اما قدر هیچ چیز را نمیداند و این داشته ها را نه حاصل تلاش و نبوغ پیشینیان بلکه محصول و دستاورد طبیعی شعر میداند. شاعر توده ای حریص و نترس و بی قید است. هیچ کس را سرور و استاد و بهتر از خود نمیداند، خودش را مرکز جهان شعر میداند، بی آنکه به گذشته نگاهی عمیق بیندازد. شاعر توده ای پر اشتها و مصرف گراست. از خودراضی و خرسند است و به همین دلیل از خودش توقعی ندارد. اما شاعری که نخواهد در این چرخه و ورطه بیفتد و از خودش توقع دارد، به قوانین و اقتدار تاریخی شعر گردن مینهد و از آن تبعیت میکند. به عبارت دیگر برخلاف آنچه ما از نمای کلمات برداشت میکنیم متفاوت اندیشیدن لزوما به معنای نادیده گرفتن قراردادهای شعری نیست. شاعر میتواند پروای نظم و قانون داشته باشد، اما متفاوت بیندیشد تا در توده های شعری حل نشود. اصغر عظیمی مهر شاعر و پژوهشگر
یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 14:49
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]