تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دانايى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835581330




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هوشمندي شهيد بهشتي مانع دستگيري اعضاي گروه شد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: هوشمندي شهيد بهشتي مانع دستگيري اعضاي گروه شد
آنچه پيش رو داريد شمه‌اي از خاطرات و مخاطرات زندان ساواك، از زبان يكي از مبارزان ديرين...
نویسنده : محمدرضا كائيني 


آنچه پيش رو داريد شمه‌اي از خاطرات و مخاطرات زندان ساواك، از زبان يكي از مبارزان ديرين نهضت اسلامي است كه مي‌تواند تكميل‌كننده پازل خاطرات در اين باره باشد. با سپاس از جناب دكتر اسدالله بادامچيان كه پذيراي اين گفت وشنود شدند. چه انگيزه‌اي موجب شد وارد عرصه مبارزات سياسي شويد؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. بنده در خانواده‌اي به دنيا آمده‌ام كه سوابق سياسي طولاني داشتند. پدربزرگم، حاج‌احمد اماني در نهضت مشروطه شركت داشت و پس از اينكه رضاخان بر سر كار آمد، با او به مخالفت پرداخت. دايي‌ام حاج‌هاشم اماني از اعضاي مؤثر «فداييان اسلام» و دايي‌هاي ديگرم شهيد حاج صادق اماني و حاج‌هادي اماني جزو گروه «شيعيان» بودند. مرحوم راسخي، خواهرزاده بزرگم از عناصر مؤثر «نهضت جنگل» و دو سال در خانه پدربزرگم مخفي بود. اغلب مبارزان به خانه مادر و مادربزرگم در پاچنار رفت و آمد داشتند. در محله ما هم سياسيون بزرگي چون آيت‌الله كاشاني زندگي مي‌كردند. بعدها به كوچه آقا‌شيخ عبدالنبي رفتيم كه دكتر غلامحسين صديقي و مرحوم كريم‌‌آبادي از سران نهضت ملي نفت و رئيس اتحاديه قهوه‌‌خانه‌دارها و روزنامه‌نويس‌ها هم در انتهاي كوچه زندگي مي‌كردند. چهارراه سرچشمه در نزديكي منزل ما هم كه دائماً محل تظاهرات و درگيري‌ها بود. به اين ترتيب از كودكي هم در خانواده و هم در محله‌اي سياسي، بزرگ شدم و لذا از همان دوران با اين نوع تشكيلات آشنا بودم. بعد از كودتاي 28 مرداد، در حدي كه سنم ايجاب مي‌كرد، به عنوان يك نوجوان فعال بودم و تا سال 1340، با نهضت آزادي همكاري كردم و سپس با تشكيل هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي، جزو عناصر فعال و مؤثر آن بودم و از آن به بعد مسئوليت‌هاي مهمي به عهده‌ام قرار گرفت. بعد از اجراي حكم الهي براي منصور، در اسفند سال 1343 دستگير و در قزل‌قلعه زنداني شدم. 57 روز در قزل‌قلعه و 60 روز در زندان عشرت‌آباد بودم و بعد مرا به زندان قصر بردند و بعد از 50 روز آزاد شدم. در سال 1353 دستگير و پنج ماه و نيم در سلول انفرادي كميته مشترك زنداني شدم و سپس مرا به زندان قصر فرستادند، بعد بار ديگر مرا به كميته مشترك برگرداندند و سپس به زندان اوين فرستادند. نهايتاً كي آزاد شديد؟ در نيمه دوم سال 1356. مبارزات و فعاليت‌هاي خود را چگونه ادامه داديد؟ در برنامه‌ريزي‌ها و اداره راهپيمايي به عنوان مسئول تبليغات مشغول شدم و هنگام ورود حضرت امام هم عضو شوراي مركزي كميته استقبال بودم. همانطور كه اشاره كرديد، يكي از فرازهاي مهم فعاليت‌هاي مؤتلفه اسلامي، از بين بردن حسنعلي منصور عامل تصويب كاپيتولاسيون بود. از آن روزها و نحوه عملكرد مؤتلفه و پيامدهاي اين حادثه برايمان بگوييد. قبل از اينكه به نحوه عملكرد مؤتلفه دراين باره بپردازم، ذكر اين نكته را ضروري مي‌دانم كه مؤتلفه به دليل برنامه‌ريزي‌هاي دقيق و رعايت دقيق موارد امنيتي، به‌رغم گستردگي بسيار وسيعي كه در سطح كشور داشت، هميشه كمترين زنداني سياسي را در زمان شاه داشت، مضافاً بر اينكه اعضاي آن با وجود تحمل شكنجه‌هاي سنگين، هيچ‌وقت اطلاعاتي را بروز نمي‌دادند... برخلاف چپ‌ها. آنها كه به قول زنداني‌هاي سياسي، «كاميونيست» بودند، يعني كاميوني دستگير مي‌شدند و مي‌آمدند و به همين دليل به‌جاي كمونيست به آنها مي‌گفتند: كاميونيست! خود شما هم شكنجه شديد؟ بله، من با اينكه در مبارزات سابقه طولاني داشتم، وقتي مرا به شهرباني بردند، كلاً منكر شدم! در زندان قزل‌قلعه شديداً شكنجه شدم. بعد از اينكه رئيس سيا، هلمز به ايران آمد، شكنجه‌ها از حالت به قول بچه‌هاي سياسي «خركي» به شكنجه‌هاي «حساب‌شده» تبديل شد! موقعي هم كه مرا براي بازجويي مي‌بردند، دائماً تكرار مي‌كردم: شش كلاس بيشتر سواد ندارم و اگر مي‌خواستم فعاليت سياسي كنم به گروه يا حزبي ملحق مي‌شدم، نه اينكه به هيئت‌هاي مذهبي بروم، من كاره‌اي نيستم و مرا بيخود گرفته‌ايد! يكي از بدترين شكنجه‌ها اين بود كه از 7 صبح تا 9 شب، يكسره از من سؤال مي‌كردند و نگران بودم نكند به خاطر خستگي، يك مرتبه حرفي از دهانم بپرد كه ديگر نتوانم آن را جمع كنم! در اين بازجويي‌ها سرم به‌شدت درد مي‌گرفت و از خستگي زياد، خيلي عصبي مي‌شدم. در اين برهه چند سال داشتيد؟ 22 سال. بعد از ظهر روز دوم، از اينكه به همه سؤالات بازجو جواب سر بالا دادم، كلافه شد و به‌جاي پرسيدن سؤال شروع كرد به نصيحت كه: «تو جواني، عقلت نمي‌رسد، تو را به اسم هيئت مي‌برند و مثل محمد بخارايي مغزت را شست‌وشو و به كشتن مي‌دهند، اينها از سادگي شما جوان‌ها استفاده مي‌كنند! منصور را كه كشتند و حالا هم به دست امثال تو اعلاميه خميني را در تهران و شهرستان‌ها پخش كرده‌اند و آن هم در عرض يك شب!» حرفش كه به اينجا رسيد، گفتم: «جداً؟ در عرض يك شب؟ معلوم مي‌شود تشكيلات عريض و طويلي دارند!» با عجله و نگراني گفت: «نه! آن‌قدرها هم كه فكر مي‌كني تعدادشان زياد نيست!» خبر نداشت مسئول پخش اعلاميه كاپيتولاسيون امام خود من بودم، فكر مي‌كرد من يك پخش‌كننده ساده هستم! در مؤتلفه براي تحمل زندان و شكنجه، آموزش هم مي‌ديديد؟ آموزش رسمي خير، ولي چون مي‌دانستيم راهي كه در آن قدم گذاشته‌ايم ملازم با زندان و احياناً شكنجه خواهد بود، پيشاپيش خود را آماده مي‌كرديم. از نحوه عملكرد مؤتلفه مي‌گفتيد. در تهران تيم‌هاي دو يا سه نفره تشكيل داديم. هر گروه كارش را كه انجام مي‌داد، به سرتيم گزارش مي‌داد و او گزارش نهايي را به من مي‌داد و متوجه مي‌شدم چه كسي لو رفته است و براي جلوگيري از افشاي شبكه مرتبط با او، دست به كار مي‌شدم. شبي كه قرار بود اعلاميه امام در سراسر كشور پخش شود، برق نداشتيم و بيدار نشسته بودم تا برايم خبر بياورند آيا عمليات درست انجام شده است يا نه؟ ساعت دو و نيم نصف شب بود كه كسي آمد و خبر داد كه همه تيم‌ها سالم برگشته‌اند. مؤتلفه شاخه نظامي را چگونه شكل داد و دشواري‌هاي اين كار چه چيزهايي بودند؟ موقعي كه خواستيم اين شاخه را تشكيل بدهيم، به افراد گفتيم هر كسي كه آمادگي دارد تا آخرين لحظه تاب بياورد، بيايد. نوع سؤالات هم به شكل رمز بود. بعضي‌ها اعلام مي‌كردند آماده شهادت هستند، ولي حال و حوصله به زندان رفتن ندارند! با اين پاسخ متوجه مي‌شديم چنين فردي را نبايد وارد مبارزات سياسي كرد، بلكه او اهل مبارزه مسلحانه است. نوع سازماندهي و ارتباطات در اين شاخه هم به اين شكل بود كه هر كس به محض دستگيري، بلافاصله ارتباطش با گروه قطع مي‌شد و هرم سازماني مؤتلفه طوري بود كه رژيم نتوانست شبكه را كشف كند و كسي لو نرفت. ما خيلي آرام حركت مي‌كرديم و در جايي از خودمان سند و مدرك باقي نمي‌گذاشتيم. اساسنامه مؤتلفه را شهيد بهشتي نوشت و طوري بود كه حتي اگر به دست ساواك هم مي‌افتاد، نمي‌توانست چيزي را در باره ما اثبات كند، كما اينكه چند نسخه از آن را در جست‌وجوي منزل مرحوم آقاي شفيق به دست آوردند و از ما پرسيدند: «شما داريد در اين هيئت چه كار مي‌كنيد؟» و همه جواب داديم: «مي‌خواهيم اسلام را بهتر بشناسيم و به جامعه بشناسانيم. از كي تا به حال اين كار جرم محسوب مي‌شود؟» ظاهر فعاليت ما فعاليت‌هاي يك هيئت مذهبي بود. البته تدوين اين اساسنامه، تا حد زيادي مرهون ذكاوت و هوش شهيد بهشتي بود. هيچ‌وقت نفوذي هم داشتيد؟ دو مورد بود كه هر دو را، به موقع متوجه شديم و نتوانستند ضربه مهمي بزنند. يك مورد در حوزه ابتدايي خود من بود كه خيلي زود متوجه شديم و قبل از اينكه مطلب مهمي افشا شود، آن حوزه را تعطيل كرديم. مورد ديگر هم پهلواني مأمور ساواك بازار بود كه در دوره‌اي كه مؤتلفه با مجاهدين خلق همكاري مي‌كرد، به آنها معرفي شد و آنها هم او را كشتند! سازمان مجاهدين باكي از كشتن افراد نداشت. به زندان‌ها و شكنجه‌ها اشاره مختصري كرديد. لطفاً در باره سير تاريخي زندان‌هاي شاه و شكنجه‌ها توضيح بيشتري بدهيد. بعد از كودتاي 28 مرداد، ساواك كاملاً بر اوضاع مسلط شد و براي زندان‌ها برنامه‌ريزي كرد. در آن برهه زندان‌ها پر از انواع و اقسام زنداني‌هاي سياسي از گروه‌هاي مختلف بود. در زندان فردي به نام «استوار صمدي» بود كه بسيار آدم جنايتكار و خشني بود. يك روز يكي از بچه‌هاي مؤتلفه به نام سيد‌حسين اميرحسيني در باره شكنجه‌هايي كه به فداييان اسلام داده بودند، از او سؤال كرد. او گفت: «فداييان اسلام حرف پوشيده‌اي نداشتند و همه فعاليت‌هايشان آشكار بود. اگر هم آنها را شكنجه مي‌دادند، براي اين نبود كه از آنها حرف بكشند، بلكه مي‌خواستند آنها ضعف نشان بدهند، از جمله هر چه خليل طهماسبي را شكنجه مي‌دادند و شلاق مي‌زدند صدايش درنمي‌آمد، براي همين آخر سر او را در بشكه‌اي پر از شيشه خرده انداختند و غلتاندند تا بدنش حسابي زخمي شود و بعد هم كه از بشكه بيرون آوردند، روي زخم‌هايش نمك يا شمع آب شده ريختند، اما خليل به محض اينكه از بشكه بيرون آورده شد، به سجده افتاد و تكبير فرستاد! اين كار به‌قدري صمدي را عصباني كرد كه با لگد به جانش افتاد و خليل از حال رفت و ديگر نتوانست ذكر بگويد». صمدي مي‌گفت: «‌موقعي كه داشت از حال مي‌رفت، جوري نگاهم كرد كه دلم آتش گرفت!» اين از معدود مواردي بود كه دل جلاد به حال زنداني سوخته بود. مرحوم نواب و سيد‌محمد واحدي را هم خيلي اذيت كردند. افسران كمونيست، مخصوصاً سرهنگ سيامك را هم خيلي شكنجه كردند. در بين ملي‌گراها غير از دكتر فاطمي - كه او را بدجوري شكنجه كردند- به بقيه آزار چنداني نرساندند. رژيم شاه بعد از سال 1334 توانست به خاطر ضعف توده‌اي‌ها و كمونيست‌ها و توبه نوشتن‌هاي دائمي آنها، كنترل زندان‌ها را به دست بگيرد. كساني كه مي‌بريدند، در 28 مرداد و 4 آبان - كه روز تولد شاه بود- سخنراني و اظهار بندگي و چاكري مي‌كردند! تعداد زندانيان سياسي كم شده بود و زندانيان مذهبي، به‌شدت زير فشار بودند. بعد از قيام 15 خرداد، دو باره زندان‌ها پر شد. رژيم پس از قضيه فيضيه و پخش اعلاميه‌هاي امام خشونتش را بيشتر و دستگيري‌ها را گسترده‌تر كرد. در اين دوره عمده دستگيرشده‌ها از نيروهاي مذهبي بودند و در مقطعي حدود 90 نفر از روحانيون را يك‌جا دستگير كردند و به زندان شهرباني بردند. مرحوم مطهري با كمك چند تن از روحانيون، در آن زندان يك مدرسه مفيد طلبگي را به راه انداختند. در مورد اعضاي مؤتلفه، بدترين شكنجه‌ها را به مرحوم احمد قديريان دادند. ايشان اعلاميه‌هاي امام را در دبه‌هاي روغن گذاشته بود تا جا به جا كند كه دستگيرش كردند و زير فشار شكنجه‌هاي بدي قرار دادند، طوري كه از گردن تا كمرش، در اثر شلاق سياه شده بود. در آن روزها مرحوم طيب حاج‌رضايي و حاج‌اسماعيل رضايي را شكنجه‌هاي خاصي دادند. با دستگيري تعداد زيادي افراد مذهبي، فضاي زندان عوض شد. آنها عزاداري مي‌كردند، نماز جماعت و زيارت عاشورا مي‌خواندند و مأموران رژيم را تحت تأثير قرار داده بودند. بيشترين خط را هم از مؤتلفه‌اي‌ها مي‌گرفتند. بعدها علم در خاطراتش نوشت: «هر چه از اينها دستگير مي‌كنيم، باز به فعاليتشان ادامه مي‌دهند! معلوم مي‌شود تشكيلات پيچيده‌اي دارند و سيستماتيك كار مي‌كنند». هيئت مؤتلفه در روز هفتم شهداي 15 خرداد، اعلاميه‌اي را پخش كرد و نشان داد قيام 15 خرداد همچنان زنده است. يكي از روش‌هاي پخش اعلاميه اين بود كه آنها را از هواكش‌هاي سقف بازار، به داخل بازار مي‌ريختند. ساواك روي پشت‌بام بازار، مأمور و سگ گذاشته بود كه بچه‌ها را دستگير كند، اما نتوانست. يكي ديگر از كارهاي مهم مؤتلفه چاپ دفترچه تأييد مرجعيت امام و پخش سريع آن در برهه مهاجرت علما به تهران بود. در آن روزها ساواك در تمام چاپخانه‌ها مأمور گذشته بود و اگر اعلاميه يا جزوه‌هاي ضد حكومت در آنجا چاپ مي‌شد، كلاً دستگاه‌هايش را مي‌بردند. بديهي است در چنين شرايطي چاپ اين جزوه مي‌توانست چقدر مهم باشد. رفتار سران مؤتلفه در زندان هم خاص بود، از جمله شهيد عراقي. به اين موضوع هم اشاره‌اي كنيد. وقتي در سال 1343 سران هيئت مؤتلفه، شهيد عراقي و مرحوم عسگراولادي را دستگير كردند، براي اينكه آنها را زجر بدهند، به زندان شماره يك قصر فرستادند و بين دزدها و جاني‌ها انداختند! ايام محرم هم بود. شهيد عراقي پيشنهاد مي‌دهد عزاداري به راه بيندازند. مرحوم عسگراولادي مي‌پرسد: چگونه مي‌خواهي اين كار را بكني؟ شهيد عراقي آدم عجيبي بود و فقط كافي بود تصميم بگيرد كاري را بكند، حتماً انجام مي‌داد. مي‌رود و با رئيس زندان صحبت مي‌كند كه مي‌خواهيم براي محرم همه جا را سياه‌پوش كنيم و مجلس عزاداري راه بيندازيم. رئيس زندان مي‌گويد: اينها يك مشت قاتل و دزد هستند و ممكن است مشكل بزرگي به وجود بياورند. شهيد عراقي مي‌گويد: مسئوليتش با من! خلاصه در بندها را باز و همه جا را سياه‌پوش می‌كنند. غذاي نذري امام حسين(ع) را هم مي‌پزد و مراسم عجيبي را به راه می‌اندازد. اين كار شهيد عراقي باعث مي‌شود آن جنايتكاران مريدش شوند. بعد هم نظارت بر آشپزخانه را به عهده مي‌گيرد كه غذاي خوب به زنداني‌ها داده شود، چون غذاي زندان بسيار بد بود. با مديريت حيرت‌انگيز شهيد عراقي، فرهنگ خدمت و كمك‌رساني به زنداني‌ها، در زندان باب شد. مرحوم آيت‌الله شيخ‌جواد فومني از روحانيون مبارز تهران، در مسجد نور خيابان خراسان امام جماعت بود. ايشان را هم مدتي با اين نوع زنداني‌ها هم‌بند كرده بودند. موقعي كه آزاد شد و برگشت، در مسجد به همه گفت: يادتان باشد وقتي اينها مي‌آيند حسابي تحويلشان بگيريد. بدنشان خالكوبي است و لاتي حرف مي‌زنند، اما وقتي يك تار موي سبيلشان را گرو مي‌گذارند و يك «يا علي» مي‌گويند تا ته خط همراه آدم مي‌‌آيند، در حالي كه بقيه صد تا اما و اگر مي‌آورند!...خيلي از اينها داش مشدي بودند كه به خاطر شرايط ناجور، مرتكب خلاف شده بودند و وقتي شرايط برايشان مساعد شد، برگشتند. بعدها فرزندان بسياري از اينها به جبهه رفتند و شهيد شدند. يكي ديگر از كارهاي اعضاي مؤتلفه كه در زندان بودند، صحبت كردن با زندانيان عادي بود. به اسامي مؤتلفه‌اي‌هاي زنداني هم اشاره‌اي كنيد. شهيد‌عراقي، مرحوم آقاي عسگراولادي، مرحوم حاج‌حيدري، شهيد لاجوردي، شهيد كچويي، شهيد صادق اسلامي، عزت‌‌الله مطهري(شاهي) و هاشم اماني. اينها كه صاحب ملكات اخلاقي بسيار بالايي بودند، ولي حتي بريده‌هاي مؤتلفه هم رفتارهاي سخيف نداشتند. يكي از كارهاي خوب مؤتلفه ايجاد صندوق مشترك بود كه هر كس هر قدر پول داشت، در آن مي‌ريخت تا زندانياني كه وضع مالي خوبي نداشتند، بتوانند از اين صندوق برداشت و به خانواده خود كمك كنند. كساني مثل حاج‌ابوالفضل توكلي‌بينا يا آقاي ميرفندرسكي كه وضعيت مالي خوبي داشتند، هر وقت مي‌ديدند صندوق كم آورده است، خودشان پنهاني در آن پول مي‌ريختند. مذهبي‌ها براي تقسيم پول يا ميوه و خوراكي مشكلي نداشتند و همه را به تساوي تقسيم مي‌كردند، اما چپ‌ها خودشان را تافته جدا بافته مي‌دانستند و مي‌گفتند بايد بين بورژوا و فقير فرق گذاشت! اينها همان كساني بودند كه دائماً دم از خلق مي‌زدند! البته ما مي‌گفتيم طبق موازين اسلامي حق نداريم اين كار را بكنيم و زير بار نمي‌رفتيم. نگاه كلي شما به مبارزان غير‌مذهبي چه بود؟ به نظرم انصاف نيست حق ديگران را ناديده بگيريم. در آن گروه‌ها هم افرادي بودند كه بسيار مخلصانه عمل مي‌كردند و ما با اينكه از نظر اعتقادي با آنها اختلاف نظر داشتيم، سعي مي‌كرديم از تقابل و مشاجره پرهيز كنيم. متأسفانه در سال‌هاي پس از انقلاب بعضي‌ها حقايق را تحريف كردند، از جمله تصاوير سخيفي از زنان زندانيان سياسي در بعضي از فيلم‌ها و داستان‌ها ترسيم مي‌كردند، در حالي كه زنان زندانيان سياسي، در بين مردم بسيار حرمت داشتند. زنان قهرمان زندانيان سياسي در بيرون از زندان، پيام زندانيان را به ديگران مي‌رساندند. اينها حتي نزد مراجع مي‌رفتند و از آنها مي‌خواستند نسبت به زنداني شدن زندانيان سياسي واكنش نشان بدهند. برنامه روزانه شما در زندان چه بود؟ ما كارهاي زندان، از جمله نظافت را به عهده گرفته بوديم. شهيد عراقي رئيس زندان را مجاب كرد كه اگر زنداني‌ها خودشان كارهايشان را انجام بدهند، اولاً: سرشان گرم مي‌شود و كمتر دردسر درست مي‌كنند، ثانياً: زندان هميشه تميز مي‌ماند. هزينه نظافتكار هم نمي‌دهيد! البته هدف ما از اين كار، ايجاد وحدت و همدلي در بين زنداني‌ها بود كه نهايتاً به ضرر مسئولان زندان تمام مي‌شد. كارها را تقسيم كرده بوديم و مثلاً من و آقاي انواري با هم ظرف مي‌شستيم. شهيد كچويي و مرحوم آيت‌الله طالقاني هم‌گروه بودند و سبزي پاك مي‌كردند! از اين طريق، همدلي و محبت عجيبي بين زنداني‌ها به وجود آمده بود. كار مهم ديگر اين بود كه زندان را تبديل به كلاس درس و آموزشگاه كرده بوديم. خودم عربي به روش ساده درس مي‌دادم. من و شهيد رجايي با هم جلد اول رئاليسم را خوانديم و بعد ايشان را به بند ديگري منتقل كردند و دنباله كار را با آقاي رفيق‌دوست گرفت. انگليسي و مكالمه در سطح بالا را هم در كنار دو جلد روش رئاليسم شهيد مطهري، اقتصاد ماي شهيد صدر، تاريخ اسلام و انقلاب، آشنايي با مكاتب و تاريخ كشورهاي دنيا را هم مطالعه كرديم. به اين ترتيب كسي كه از زندان بيرون مي‌رفت، در بسياري از زمينه‌ها، براي خودش عالمي شده بود! يكي ديگر از كارهايي كه كرديم اين بود كه قبل از ما، هر كس كه زنداني مي‌شد، همه قوانين زندان را مو به مو اجرا مي‌كرد. ما كه زنداني شديم تصميم گرفتيم به رژيم بفهمانيم زير بار حرف زور نمي‌رويم و مقاوم هستيم، براي همين برخلاف قوانين زندان، نماز را به جماعت مي‌خوانديم و حسابي هم كتك مي‌خورديم، ولي دست برنمي‌داشتيم. يكي ديگر از كارهايمان، تقويت رابطه خوب در بين زنداني‌ها براي حفظ وحدت بود. صبحانه، ناهار و شام را با هم مي‌خورديم، مي‌گفتيم و مي‌خنديديم. باغچه حياط زندان را بيل مي‌زديم و سبزي مي‌كاشتيم. ورزش و بازي مي‌كرديم و سعي داشتيم روحيه خود را بالا نگه داريم. برخلاف ما چپي‌ها بودند كه سوت و كور دور هم مي‌نشستند و به ما طعنه مي‌زدند كه: انگار خيلي به شما خوش مي‌گذرد! ما هم جواب مي‌داديم: «به خاطر اين است كه به معاد معتقديم و مي‌دانيم در عالم باقي پاداش خواهيم گرفت!» واقعاً هم اعتقاد به معاد، باعث مي‌شد ما با اميد و قدرت زياد به مقاومت ادامه بدهيم، ولي آنها چون چنين اميدي نداشتند، خيلي زود تسليم مي‌شدند. مهم‌ترين نكته در بين اعضاي مؤتلفه، رعايت اخلاق به تمام معني بود. به همين دليل در سال‌هاي طولاني مبارزه توانستند تأثيرات شگفتي بر اطرافيان و حول و حوش خود بگذارند. مقاومت‌هاي دليرانه شهيد رجايي، عزت‌شاهي و شهيد لاجوردي زير شكنجه‌هاي سخت، بسيار تأثيرگذار بود. از اعضاي ساير گروه‌ها مرحوم گلسرخي، بديع‌زادگان، دكتر لبافي‌نژاد و صمديه لباف خيلي شكنجه شدند. در زندان، قدرت معنوي به دست مسلمان‌ها بود. توده‌اي‌ها منفور بودند و چريك‌هاي فدايي خلق فقط وقتي در سايه مجاهدين خلق قرار ‌گرفتند، موقعيت مناسبي پيدا كردند. در بين ملي‌گراها هم مهندس بازرگان، دكتر سحابي و مهندس سحابي چهره‌هاي مبارز و محترمي بودند كه بسيار اذيت شدند. اشاره‌اي هم به ماجراي بيرون آمدن مرحوم آقاي عسگراولادي و ديگران از زندان كنيد، چون در اين باره شبهات زيادي را مطرح مي‌كنند. آقايان علما ازجمله آيات: طالقاني، منتظري، مهدوي كني و هاشمي رفسنجاني، در دوره‌اي به اين نتيجه رسيدند كه مبارزه در بيرون از زندان بدون مديريت مانده است، مخصوصاً كه تغيير ايدئولوژيك سازمان مجاهدين در سال 1354، يأس عجيبي را بر فضاي مبارزاتي نيروهاي مذهبي حاكم كرده و اوضاع آنها به‌كلي به هم ريخته بود. در آن شرايط تنها تشكيلاتي كه مي‌توانست اداره امور را در دست بگيرد، مؤتلفه بود. به همين دليل پيشنهاد شد حتي اگر رژيم خواست تقاضاي عفو بدهيم اين كار را بكنيم. البته شهيد عراقي به‌شدت از اين قضيه ناراحت بود، ولي وقتي با او صحبت كرديم و گفتيم تكليف است قانع شد. روز ششم بهمن، رژيم تصميم گرفت آبروي ما را در بين نيروهاي مذهبي ببرد و همه را در سالن جمع كرد و سخنران، در باره تشكر از اعليحضرت حرف زد! تلويزيون هم همان شب اين جلسه را نشان داد و اين‌گونه وانمود كرد كه اعضاي مؤتلفه درخواست عفو كرده‌اند! واقعاً تحمل آن وضعيت، از زندان و شكنجه سخت‌تر بود. منافقين هم شايع كردند ما سازشكار هستيم! تنها نكته‌اي كه ما را متقاعد كرد سكوت كنيم، اين بود كه وقتي بيرون رفتيم به فعاليت‌هايمان ادامه داديم، همه متوجه خواهند شد اين حركت ما در واقع فريب دادن رژيم بوده است كه خوشبختانه همين‌طور هم شد. وقتي بيرون آمديم، حضرت امام پيغام دادند ريشه‌هاي اين جرثومه فساد از خاك بيرون زده است، همت كنيد و آن را از ريشه بيرون بكشيد! ما هم تحت لواي رهبري امام مبارزه را ادامه داديم تا انقلاب اسلامي پيروز شد و مؤتلفه از اين امتحان تاريخي سربلند بيرون آمد. با تشكر از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن