تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835488718




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بانوی انتظار/ خاطرات خواندنی معصومه کریمی همسر آزاده سید رحیم حسینی(۱) - پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران


واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: این مجموعه را تقدیم می کنیم به: قهرمانان گمنام 8 سال دفاع مقدس : همسران آزادگان اکنون که اسارتم رو به پایان است ، جا دارد که من یک سوم پاداش اسارتم را، اگر پاداشی داشته باشد، به همسری تقدیم کنم که سال ها رنج فراق و در به دری را با صمیم دل تحمل نمود. و در غیاب این حقیر ، زندگی را به خوبی اداره کرده و فرزندان را به شایستگی پرورش داد. سید آزادگان مرحوم سید علی اکبر ابو ترابیپایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آشنایی مدرسه می رفتم و همه فکر و ذکرم درس خواندن بود. اما پشت کتاب و دفتر،متوجه پچ پچ و حرف های نزدیکان بودم. از حرف های مادر و آقا جان می شد فهمید که در فکر شوهر دادنم هستند. موافق نبودم! کلی نقشه برای آینده داشتم، تا این که حرف های پنهانی ، آشکار شد. سید رحیم به همراه پدر و مادرش به خواستگاری من آمدند. آشنایی دوری داشتیم. پسرخاله ی، شوهر عمه ام بود. جز تعریف ایمان و اخلاق خوب ، کسی از او صحبت دیگری نمی کرد. مادر و آقا جان هم شیفته ی اخلاق او شده بودند. از چشمان همه معلوم بود که منتظر «بله گفتن» من هستند. بالاخره تعریف بقیه و ظاهر موجه سید رحیم کار دستم داد. درس و کتاب رو بوسیدم و گذاشتم کنار، تصمیم گرفتم زن آقا رحیم بشوم. نیمه شعبان سال ۵۸ بله را گفتم و به عقدش در آمدم. بدرقه فکر نمی کردم به این زودی وابسته بشوم. زندگیمان ساده بود، دیگر هیچ چیزی در دنیا برایم معنا نداشت. ۲۰ روز از مراسم عقد می گذشت لحظه های شیرینی در زندگیم شروع شده بود. یک روز سید رحیم برای دیدنم آمده بود، از شلوغی کردستان گفت.خیلی در فکر بود. از لابه لای حرف هایش فهمیدم او هم عازم آن جاست. با این که هنوز زیر یک سقف نرفته بودیم، اما دلم راضی نمی شد زیاد از او دور باشم. اما حرف های سید آرامم کرد. یاد ۲۰ روز پیش و قول های سرسفره عقد افتادم. قرار بود خودخواه نباشم.قرار بود، آرمان های سید رحیم، آرزوهای من هم باشد. پس به جای گله و شکایت، با قرآن و اسپند بدرقه اش کردم. پشت این بدرقه، چشمان منتظر و دل آشوب زده ام بود. تنها یک چیز آرامم می کرد! امید داشتم تا کم تر از یک ماه دیگر بر می گردد و زندگی مشترک مان را شروع می کنیم… اسیر ضد انقلاب از روزی که سید به مأموریت رفت، ۳ ماه می گذشت. خبر و نشانی از او نبود. حتی یک زنگ هم نزد. روز و شبم را گم کرده بودم، دیگر غذا هم از گلویم پایین نمی رفت. فکرهای آشفته بد جوری امانم را بریده بود و دلواپسی کم کم دیوانه ام می کرد. به هر دری که ممکن بود، می زدیم. اما هیچ خبری از سید رحیم نبود. در همین آشفتگی ، یک روز همسایه ی دیوار به دیوارمان به در خانه آمد؛از نگاه و هیجانش اینطورمشخص بود که خبر مهمی برایمان دارد. باورم نمی شد، از سید رحیم خبر آورده بود. گویا او وقتی آشفتگی هایمان را دیده بود . از برادرش که کارمند صلیب سرخ بود، پرس و جو کرده بود. برادرش هم از اطلاعات پشت کارت رحیم، فهمیده بود که هم محله ای خواهرش هستیم. اول از حرف های همسایه خوش حال شدم. اما پس از چند دقیقه تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده. از چیزی که می ترسیدم به سرم آمده بود. سید رحیم اسیر ضد انقلاب شده بود. در همان حین چشمانم سیاهی رفت. جیغی کشیدم و غش کردم. وقتی به هوش آمدم ، بغض آقاجان و چشمان اشک بار مادررا دیدم، متوجه شدم چه غم بزرگی را باید به دوش بکشم. اما نمی دانستم تا کی! فقط می دانستیم اسیر شده، اما دیگر اطلاعات دقیقی نداشتیم، ، نه نامه ، نه نشان و نه پیغامی. خوش باورانه فکر می کردیم شاید نهایتش تا دو سه ماه دیگر برگردد؛ اما روزها به کندی می گذشت و خبری از سید رحیم نیامد؛ روزها کارم شده بود فقط فکر کردن به چیزهایی که ممکن بود به سرش بیاید، مثل چیزهایی که داخل فیلم ها دیده بودیم، شکنجه، زخم، درد! نمی دانستم الان چه حالی دارد! اصلأ سالم برمی گردد یا نه؟ تنها دلخوش به خاطرات قبل از اسارت بودم، خاطراتی که دلم می خواست همین طور نگه شان دارم تا بیاید. برگرفته از کتاب/ بانوی انتظار نویسنده: مهدیه شادمانی


یکشنبه ، ۵دی۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[مشاهده در: www.badriyoon.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن