واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به یاد آزادگان شهید در اسارت / پرواز در غربت با دست هایی بسته ایلام - ایرنا - نفس هایت را یک به یک می شناسم سرشار از ذکر دمادم یا رب یا رب، زخم های تنت، شکستگی دندان هایت، خون خشکیده و سیاه شده بر پیشانیت، دست ها و پاهای بسته ات همه را در ذهنم بارها مرور کرده ام، با من بگو از راز پروازت با دست های بسته!
به گزارش ایرنا، بچه جنگ باشی و سال های آغازین عمرت را در زیر گلوله و توپ و صدای و همناک جنگنده های دشمن و مارش نظامی و صدای مداوم آمبولانس و دیدن خانه های آوار شده و دیدن جسد غرق در خون عزیزان و دوستانت در هجوم وحشیانه جت های جنگی و خمپاره های دشمن ببینی، بیشتر از دیگران مشتاق و پیگیر واژه هایی همچون شهید، رزمنده، ایثارگر، جانباز، اسیر خواهی بود.آخر این واژه ها و قهرمانان آن داستان هشت سال پایمردی و مقاومت یک به یک با همه روزهای بچگی ات عجین هستند.می بینی کاروان ها و گردان های راهی جبهه را هر روز، می بینی صدای دهشتناک هجوم جنگندهای دشمن و شاهدی موشک ها چگونه شهر را ویران می کنند و دشمن زبون چگونه با جان و مال مردم این گونه بر سر هیچ معرکه گرفته است.از آن سال ها خیلی می گذرد و روزگارهای کودکی اکنون با ایام پایان جوانی خود خاطرات غریب و بس زیبایی را در هر مناسبت از جنگ و دفاع مقدس و شهادت و پرواز کبوترهای خونین بال، بازگشت مفقودین و شهدای تفحص شده و سالروزهای مختلف همچون سالروز آزادی اسرا به یادت می آورد.انگار همین دیروز بود، همه شهر پر شده بود از نوای ساز و دهل و خوشی و شادی، بوی اسپند و شیرینی شربت و نقل کام همه را شیرین شیرین کرده بود، انگار همه مردم تعطیل بودند و در یک آیین بسیار بزرگ جشن و سرور حضور داشتند.همه آمده بودند، زن و مرد، کوچک و بزرگ، با بسته های شیرینی تا خود را در شادی و شعف خانواده های اسرایی که در 26 مرداد آزاد شدند و به آغوش میهن بازگشتند، شریک کنند.به همراه مادرم، دست خواهر کوچکترم را گرفته بودم و در این آیین معنوی همپای شادی مردم شده بودم، شاد و سرمست از شادی خانواده اسرا، انگار همه آنهایی که در اتوبوس ها با رنگ و رویی زرد و زار و تنی نحیف نشسته بودند و در میان سلام و صلوات مردم وارد شهر می شدند را خیلی خوب می شناختم!برای شان دست تکان می دادیم و شاد از آمدن شان همپای دیگر مردم ابراز خوشحالی می کردیم.در همسایگی ما اسیری بود که پس از شش سال اسارت آزاد شده بود و خانواده اش چهل شبانه روز برایش جشن و پایکوبی بر پا کردند.روزهای خوش آمدن برادران رزمنده ام از سال ها رنج اسارت و غربت از وطن و رهایی از شکنجه دشمن را همه به خوبی به یاد دارند که برای این بازگشت غرور آفرین چه لحظات شیرینی در اذهان ثبت شد.اما در بین این اسرا در میان آن روزهای سخت و جانکاه غربت از وطن، در دل سیاه چال های زندان عراق بسیاری از اسرا بودند که برای همیشه آرزوی بازگشت به وطن را با خود به ملکوت بردند.اسرای زخمی از شکنجه و درد، اسرای کهن سال مریض احوال که تاب مقاومت در برابر شکنجه وحشیانه دشمن را نیاوردند، اسرایی که به واسطه راپرت خائنان وطن فروش شهادت را در غربت از دیار به جان خریدند.مردانی با غیرت، شجاع و نترس، مدافع انقلاب و امام که تن به ذلت و خواری دشمن ندادند و در برابر همه شکنجه ها روح خویش را به اسارت در نیاوردند و آزاد مرد ندای حق را لبیک گفتند.آری همان رزمندگان اسیر شجاعی که تن بی جانشان با دست هایی بسته و لبانی خشکیده از خون تا اوج ملکوت پرواز کردند و زمین را به زیر بال های خود به اسارت گرفتند.سالهای قبل که از اسیر و اسارت در جنگ و خاطره آزادگان می نوشتم و شکنجه های مداوم و جانکاه آنان را از زبان این آزاده های سرافراز روایت می کردم، برای لحظات دردناکشان اشک می ریختم و در لحظه آزادیشان شادمان و سر مست از پرواز با بال هایی خونین می شدم اما امسال عجیب غربت اسرایی که در زندان های عراق به پرواز ملکوت درآمدند، تمام ذهنم را پر کرده بود.آخر این شهدا دیگر خیلی غریب اند، نه غسل و کفن شدند و نه مقبره و مزاری که عزیزان شان بر آن گل نثار کند و فاتحه بخواند!این شهدای اسارت آنقدر غریب اند که یاد و خاطره غربت آنان قلب ها را در قفس تن به سختی می فشارد، همچون لحظه سخت و درناک جان دادنشان در راه آرمانهای انقلاب، تنها و بی کس.یاد این آزادمردان شجاع و دلاور، این پیل تنان و سرافرازان غیرتمند، این از جان گذشتگان و رستگاران ابدی همیشه جاودان و راه شان روشن باشد.26 مرداد سالروز بازگشت غرور آفرین آزادگان دوران دفاع مقدس به میهن اسلامی است.7177/9002
26/05/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]