واضح آرشیو وب فارسی:تابناک:
سخنان آقای جعفرزاده ایمن آبادی که از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است،سرشار از عدم آگاهی به واقعیات تصمیمگیریهای جنگ بوده که یکی از علل پایان یافتن جنگ و پذیرش قطعنامه 598 را خستگی محسن رضایی دانسته است.
به گزارش فارس، محمدعلی ناظری کارشناس مسائل سیاسی نوشت:
تعبیر حضرت امام خمینی از پذیرفتن قطعنامه به نوشیدن جام زهر، افکار عمومی جامعه را نسبت به این پرسش کنجکاو کرد که چه کسی مسئول اتفاق مهم پایان جنگ بود؟ در سالهای گذشته و با توجه به رسیدن مناسبت های گوناگونی چون هفته دفاع مقدس، صحبت هایی با این موضوع شروع شده و انگشت اتهام گاهی به سوی مسئولین سیاسی و گاهی به سوی مسئولان نظامی نشانه رفته است.
در آخرین اظهار نظر، نماینده محترم شهر رشت آقای دکتر غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی در مقام تبرئه آیت الله هاشمی بر آمده و طی مصاحبهای در مورد نحوه پایان یافتن جنگ بیان داشته: «فارغ از اینکه مسائلی که درباره آیتالله هاشمی مطرح میشود، صرفاً هجمههای سیاسی است، به نظر میرسد محسن رضایی در سالها و بهویژه روزهای پایانی جنگ دچار خستگی شده بود.»
ایشان اضافه کردهاند: «بههرحال، آقای محسن رضایی در زمان جنگ مسئولیت بسیار مهمی بر عهده داشت و بااینحال، هنوز جوان بود و سن و سال کمی داشت و به همین دلیل، خستگی ناشی از جنگ هشتساله را به دیگران تعمیم میداد.»
این اظهار نظر در حالی صورت میگیرد که بر اساس بر اساس خاطرات آیتالله هاشمی در سال 67 کاملاً واضح است که وی در موضوع سرنوشت جنگ با نظر امام که به ادامه جنگ اعتقاد داشتهاند، مخالف بوده و برای برآورده کردن دیدگاه خود علیرغم دستور امام مبنی بر تشکیل ستاد ویژه بسیج کشوری برای ادامه جنگ، به همراهی دیگر سران قوا اهتمام ورزیده و سرانجام با همراه کردن آنان با خود، حضرت امام را راضی به پذیرفتن قطعنامه 598 کرده است.
اینکه بخواهیم مبنای شواهد خود در اثبات ادعای خود و رد سخنان طرف مقابل سخنان خویش قرار دهیم، لاجرم بر راهی که اتهام زننده رفته است گام گذاشتهایم، لذا در این نوشتار مروری بر خاطرات سال 67 آیتالله هاشمی خواهیم داشت و به بیان دیدگاه هاشمی در مورد سرنوشت جنگ میپردازیم.
نحوه بیان خاطرات جانشین فرماندهی کل قوا بین سالهای 67 الی 68 نشان از برداشت او نسبت به نیروهای خودی است. ایشان در خاطرات خود مورخ 23خرداد 66 در مقایسه توان نیروهای انسانی ایران با عراق بیان میکند: «هوا گرم شده و رزمندگان ما در زیر آن آفتاب داغ، قدرت تحرک کافی ندارند، دشمن هم در زحمت است ولی آنها طاقت بیشتری از بسیجیان ما نشان میدهند.»
از نخستین اشارات آقای هاشمی در مورد راهبرد آتی جنگ در خاطراتشان در تاریخ 26 خرداد66 است که بیان میکند: «درباره راهکارهای ممکن برای آینده جنگ فکر میکردم و سپس با دکتر روحانی در میان گذاشتم: یا بسیج عمومی یا پذیرش صلح. راه دیگری به نظرمان نمیرسد.»
وی این دیدگاه خود را با سران قوی دیگر نیز در میان میگذارد. در ادامه خاطرات همان روز مینویسد: «ساعت شش آقایان خامنهای و نخستوزیر و احمد آقا به منزل آمدند. وضع جبههها را گفتم و پیشنهاد کردم یا امکانات کشور را برای یکسره کردن جنگ بسیج کنیم یا جنگ را تمام کنیم. قرار شد من و آقای رئیسجمهور این مطلب را خدمت امام مطرح کنیم. با توضیح اینکه دادن امکانات مورد نیاز جنگ کشور را در ریاضتی شدید قرار میدهد که عواقب بدی خواهد داشت. »
بر اساس خاطرات هاشمی، او روز جمعه 27 خرداد66 مطرح ساختن نظرات خود با امام (ره) را اینطور نقل میکند: «عصر آقای خامنهای آمدند و همراه ایشان و احمد آقا برای مذاکره در امر آینده جنگ خدمت امام رفتم. وضع جبههها، نیروها، امکانات کشور و وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات برای جنگ، یا پذیرش ختم جنگ را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند.»
طبق روایت آقای هاشمی، امام(ره) ادامه جنگ با بسیج عمومی را انتخاب کرده است. اما ظاهراً این پاسخ مطلوب آقای هاشمی نبوده که وی مجدداً برای تحت تأثیر قرار دادن ایشان و احتمال تغییر نظرشان روز شنبه 4 تیر66 مجدد به ایشان مراجعه میکند: «برای اخذ آخرین نظریه به زیارت امام رفتم؛ گفتند مقاومت تا آخرین حد. »
این بار نیز آقای هاشمی موفق به تغییر حضرت امام (ره) نشدهاند ولی مجدد در تلاش برای رسیدن به هدف خود که پایان دادن به جنگ است با سران قوا جلسه میگذارد. او در ادامه خاطرات خود در همان روز مینویسد: «دوباره سران قوا در دفتر آقای موسوی اردبیلی جلسه داشت. قرار شد برای تکمیل حجت بار دیگر با امام مذاکره شود.»
جانشین فرمانده کل قوا، مذاکره خود با معاون وقت خود یعنی دکتر حسن روحانی در 5 تیر 66 را اینگونه بیان میکند: «با دکتر روحانی درباره شرایط جاری و حاکم و راهکارها، در طول روز مذاکراتی کردیم، آقای روحانی به ادامه جنگ اعتقادی ندارد و تأکید بر ختم آن دارد. »
آنچه از خاطرات هاشمی مشخص است علیرغم دستور امام برای ادامه جنگ و تشکیل ستاد برای بسیج عمومی، همچنان جلسات مکرر و مختلف برای تصمیمگیری در مورد آینده جنگ برقرار است و نهایتاً در23 تیر66 میتواند سایر افراد را با نظر خود هم سو کند: «ساعت 5 بعدازظهر، سران قوا و احمد آقا آمدند. وضع جبههها و رویدادهای اخیر را گفتم. بعد از کمی بحث، سیاست ختم جنگ مورد اتفاقنظر قرار گرفت و دستهجمعی برای پیشنهاد ختم جنگ خدمت امام رفتیم. [….] شرح مبسوطی از مشکلات جنگ و ضعف روحیه و امکانات و عده خودی و قدرت و امکانات دشمن را توضیح دادیم. و مشکل پدافند از خوزستان را که سپاه برای آن 450 گردان نیروی پیاده و 60 گردان زرهی و 120 گردان توپخانه خواسته است و با تخصیص دو سوم این مقدار ، بقیه خطوط بهشدت آسیبپذیر خواهد شد و هماکنون هم شده با اینکه چنین نیرویی را به خوزستان نبردهایم، جزییات شکستها را توضیح دادم.
ایشان فرمودند راهحل چیست؟ همگی گفتیم ختم جنگ با پذیرش قطعنامه 598 یا شکل دیگر. امام نگران عدم وفای دشمن بودند و ناراحتی مردم حزبالله، که احتمال اول را ضعیف و احتمال دوم را هم در مقابل خوشحالی بخش عظیمی از مردم با آثار مثبت صلح قابلتحمل دانستیم و علاوه بر این پیشبینی اجبار به پذیرش صلح در آینده، بعد از تحمل خسارات بیشتر به علت کمی نیروی داوطلب و بیخاصیتی نیروهای اجباری. سرانجام ایشان موافقت کردند و فرمودند با حضور جمعی از وجوه روحانیت و مسئولان تصمیمگیری شود».
به نظر میرسد سخنان آقای دکتر جعفرزاده ایمن آبادی که از جانبازان سرافراز هشت سال دفاع مقدس ما میباشد، سرشار از عدم آگاهی به واقعیات تصمیمگیریهای جنگ بوده که یکی از علل پایان یافتن جنگ و پذیرش قطعنامه 598 را خستگی فرمانده جوان آن دوران یعنی محسن رضایی دانسته است.
البته مشخص است که برای چنین ادعایی نیاز به دلال روشن و شفافی است که برادرمان در سخنان خود اشارهای به آن نکرده است و در مصاحبه خود بیشتر سعی داشته انتقادات علیه آقای هاشمی را با نسبت دادن برخی نسبتهای نادرست به فرمانده سپاه وقت پاسخ دهد. اما ایشان باید بدانند که ادعاهای بی سند، جایی برای ثبت در تاریخ ندارد و حقیقت آنقدر روشن هست که با چند مصاحبه نتوان آن را خدشهدار کرد.
به دور از قضاوت در مورد درست بودن یا غلط بودن تصمیم آقای هاشمی برای پایان دادن به جنگ، خاطرات وی گواه آن است که هاشمی معتقد به پایان یافتن جنگ و پذیرش قطعنامه 598 بوده و اینکه بجای ارائه گزارش دقیق و واقعی به مردم و تاریخ، دلایل واهی چون خستگی فرماندهان جوان در جنگ را از دلایل پایان جنگ بدانیم، اشتباهی بزرگ و به دور از انصاف است.
همچنین صرف حضور در جبهه و جنگ دلیل بر اطلاعات دقیق از سیاستگذاریهای مسئولین کشوری و لشکری نیست و کسانی که منتخب مردم هستند باید توجه بیشتری به سخنان خود داشته باشند تا خداینکرده بیان غلط آنان موجب رنگ باختن اعتماد مردم نسبت به آنان نشود.
۰۵ مهر ۱۳۹۵ - ۲۲:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]