تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829364258




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان زندگی کودکانی که به دست تکفیریهای سوریه یتیم و آواره شدند - خبرگزاری رسا


واضح آرشیو وب فارسی:رسا نیوز: «زهرا» و «آیه»، داستان شهادت پدرشان در موشک باران تکفیریها و نحوۀ فرارشان از دست معارضین سوری در یک شب سرد زمستانی را تعریف کردند.به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا ، زهرا و آیه مَرجی، دو خواهر سوری هستند که به ترتیب سیزده و دوازده سال سن دارند. پدر و مادرشان زمانی که آن ها خردسال بودند، از هم جدا می شوند. مادر آن ها بعد از ازدواج مجدد به عربستان می رود و پدرشان هم دوباره ازدواج می کند. این دو خواهر سه سال نیز در کنار پدر و نامادری زندگی می کنند. در سال 2011 در اثر حملۀ موشکی تکفیری ها به خانۀ آن ها، پدر و نامادری شهید می شوند. بعد از شهادت پدر، آن ها چند سال با مشکلات مختلف روبه رو می شوند و در نهایت به ایران می آیند. زهرا و آیه با حضور در برنامۀ هم قصه، داستان زندگی شان را از پیش از شروع ناآرامی های سوریه تا رسیدن به ایران تعریف کردند. در ابتدای برنامه و در معرفی اوضاع سوریه، کلیپی پخش شد و در آن بیان شد که سوریه که در طول تاریخ پایتخت امپراتوری های مختلف و سال ها پایتخت جهان اسلام بوده است، در سال 2008 پایتخت فرهنگی جهان عرب می شود. در سال 2011 آتش جنگ در خرمن کشوری می افتد که یکی از صادرکنندگان بزرگ پنبه و گندم بوده و آن را که روزی پذیرای پناه جویان فلسطینی، لبنانی و عراقی بوده، تبدیل به کشوری می کند که بیشترین آمار پناه جویان را به خود اختصاص داده است. ناآرامی های سوریه هشت میلیون آواره برجای گذاشته است که در میان آن ها کودکان، سهم درخور توجهی دارند. با این مقدمه، زهرا و آیه مرجی، به همراه خانم الحریصی خالۀ آن ها، به داخل استودیو دعوت شدند. در ابتدا زهرا و آیه با توضیح اینکه زمانی که پدر و مادر از هم جدا شدند، بسیار کوچک بودند، گفتند: پدر در لبنان پیراشکی پزی داشت و سه ماه به لبنان می رفت و وقتی که به سوریه و به شهر بصری الشام که ما در آن زندگی می کردیم، برمی گشت، فقط دو هفته می ماند. در این سال ها ما فقط در راه مدرسه و به صورت مخفیانه می توانستیم با مادر ملاقات کنیم. وقتی مادر ازدواج کرد و به عربستان رفت، احساس یتیمی کردیم. تغییر شغل پدر به فروش بنزین و نفت در خانه، همزمان با شروع ناآرامی ها در سوریه، ادامۀ داستان زندگی این دو خواهر سوری بود و زهرا و آیه در توضیح شهادت پدر و نامادری گفتند: ما در بیرون خانه مشغول بازی بودیم که موشک باران شروع شد و صدای انفجار شنیدیم. به خانه که آمدیم، دیدیم موشک به خانه ما اصابت کرده است و به دلیل وجود نفت و بنزین زیاد در خانه، آتش شعله می کشد. نامادری همان جا شهید شد؛ اما بابا را به بیمارستان رساندند و دو ماه تحت درمان بود؛ ولی در نهایت گفتند که امیدی نیست و بابا هم شهید شد. زهرا و آیه با توضیح اینکه بعد از شهادت بابا هیچ جایی برای زندگی نداشتیم، گفتند: در این مدت گاهی منزل عمو بودیم، گاهی منزل عمه و مدام جابه جا می شدیم. در این مدت فقط ماهی یک بار می توانستیم به خانواده مادر سر بزنیم و به منزل مادربزرگ برویم و خاله ها و دایی را ببنیم. این یک روز خیلی به ما خوش می گذشت؛ اما زود تمام می شد. بعد هم که خانوادۀ مادر به ایران رفتند، دیگر تنها شدیم. خانم الحریصی در ادامه با توضیح اینکه با شروع درگیری ها پدرم که یک راننده تاکسی ساده بود، از سوی تکفیری ها ربوده شد و به شهادت رسید، گفت: بعد از شهادت پدر، تهدید ها متوجه برادرم شد و دائم برادرم را تهدید می کردند. بنابراین ما مجبور شدیم که سوریه را ترک کنیم و به ایران بیاییم. مادر زهرا و آیه وقتی به عربستان رفت، با ما تماس می گرفت و حال بچه ها را جویا می شد و ما سعی می کردیم که از سلامتی بچه ها به او اطمینان بدهیم، در صورتی که خبر زیادی از آن ها نداشتیم. زهرا و آیه در توضیح شبی که تکفیری ها به بصری الشام حمله کردند و آن ها مجبور به فرار شدند، گفتند: صدای تیر هر لحظه بیشتر می شد و می گفتند که تکفیری ها در حال نزدیک شدند هستند و باید از آن جا فرار کنیم. ما حتی فرصت نکردیم که کفش بپوشیم و با پای برهنه با همه خانواده بابا فرار کردیم. مقداری پیاده رفتیم و بعد با ماشینی به استان سویدا، رفتیم. ما حدود سه ماه در سویدا بودیم و در آنجا به مدرسه می رفتیم؛ اما چون سیستم آموزشی آن جا با بصری الشام متفاوت بود، درس ها خیلی برای ما سخت شد، درحالی که ما در بصری الشام شاگرد های زرنگی بودیم. این دو کودک آوارۀ سوری با بیان اینکه خبر بازگشت تنها دایی مان به سوریه، بعد از مدت ها سختی، اولین خبر خوشحالی بود که به ما دادند، گفتند: وقتی دایی به سوریه آمد، ما به زینبیه رفتیم و او را ملاقات کردیم. بعد هم مادر به سوریه آمد و با اصرار زیاد اجازه ما را گرفت و مدارک مان را آماده کرد و به ایران آمدیم. در ادامه برنامه گزارشی از سطح شهر پخش شد که از مردم پرسیده شد که اگر پدر ومادر از هم جدا شوند و در حالی که بچه ها با پدر زندگی می کنند، بر اثر اتفاقی پدر کشته شود، چه حسی پیدا می کنند و اگر در این شرایط کشور در حال جنگ باشد و مجبور شویم به کشوری دیگر پناهنده شوند که زبان آن ها را بلد نیستند، چه احساسی به شما دست می دهد؟ در پاسخ به این سؤال مصاحبه شوندگان ابراز ناراحتی کردند و علاقه مند بودند که به این دو کودک کمک کنند. در ادامۀ برنامه یکی از حضار خانم داخل استودیو با بیان اینکه از دیدن داستان این کودکان متأثر شده است، گفت: این داستان من را به دوران کودکی برد، چون من در عراق متولد شدم و عراقی هستم و در بسیاری از خانواده های عراقی این داستان یا داستانی شبیه به این پیدا می شود. اما ما در یک چیز مشترکیم و آن ایمان به خدا و صبر است. خدا شما را حمایت کند که بهترین حمایت ها است. همچنین حضار داخل استودیو از زهرا و آیه پرسیدند که چه آرزویی دارید و آیا اگر شرایط فراهم شود، دوباره دوست دارید به کشورتان برگردید؟ آیه در جواب این سؤال گفت: «آرزو می کنم سالم و صحیح و باشم و در راحتی و آرامش زندگی کنم و دوست دارم حس خوب با خانواده بودن را همیشه داشته باشم.» همچنین زهرا گفت: «آرزو می کنم که همه بچه ها با پدر و مادرشان باشند و در یک خانواده خوشبخت زندگی کنند و همین طور ما ان شالله. و اینکه دوست دارم برگردیم اما نه تنهایی. دوست دارم من و مادر و خانواده با هم برگردیم.» بخش پایانی برنامه به گزارشی از زندگی این دو خواهر سوری در قم و در کنار خاله شان اختصاص داشت و بازی و تفریح دو خواهر در شهربازی، گفت وگوی تلفنی شان با مادر و حضور در حرم حضرت معصومه را نشان می داد./101/805/ب1


چهارشنبه ، ۱۷شهریور۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رسا نیوز]
[مشاهده در: www.tnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن