محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840192515
داستان كوتاه طنز: يك هفت و هفت صِفرِ ساده!
واضح آرشیو وب فارسی:الف: داستان كوتاه طنز: يك هفت و هفت صِفرِ ساده!
*حميدرضا نظري، ۱۱ مرداد 95
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۲۲
من مردي را مي شناسم كه مي گويد برگ چغندر نيست!... اين مرد كاري كرد كه من براي زندگي و آينده ام، چاره اي اساسي بينديشم!!... از شما چه پنهان چند روزي است تصميم جديدي گرفته ام و از اين تصميم هنرمندانه خود، بسيار خوشم آمده است؛ اين كه مدرك تحصيلي ام را از كوزه دور كنم تا خيس و خراب نشود و سپس درتابستان...بابا، سينما و هُنر هفتم را مي خواهم چكار؟! من بايد به دنبال كاري بگردم كه درآمد ماهانه ام، يك هفت و هفت صِفرِ ساده باشد؛ حالا اگر اين كار با تخصص و رشته تحصيلي ام هيچ ارتباطي ندارد، اصلا مهم نيست؛ در عوض برايم نان و آب ميليوني كه دارد!!... **** چند روز قبل، با در دست داشتن يك مدرك بسيار معتبر هنري، درجست و جوي كار، به يك مركز تازه تاسيس توليد فيلم سينمايي مراجعه كردم، اما با چنان صحنه عجيب و غريبي روبرو شدم كه نزديك بود از فرط تعجب و ترس، هم شاخ دربياورم و هم زَهره تَرَك شوم!...وقتي دراتاق را بازكردم، درمقابل خود مردي با سبيلي بلند و چخماقي را ديدم كه خوشحال و خندان به كمك گوشتكوب مشغول شكستن فندق بود و هرچند لحظه يك بار، سوت بلبلي مي زد!... بعدا فهميدم كه اين آقا كسي نيست جز مديرتازه به دوران رسیده اين مركز سينمايي! پس از مرتب كردن سر و وضع و صاف کردن سينه، جلو رفتم و سلام دادم.آقای مدیر قيافه ام را خوب برانداز كرد و گفت:" سام علیک! فرمایش؟!"- بنده با آقای مدیرکار دارم؛ تشریف دارن؟!- مدیر و همه کاره اینجا، جلو روت واستاده؛ هوشنگ، معروف به اوس هوشي!... تو هم لابد اومدی بشي آرتيست؛ درسته خوش تیپ؟!- بنده عباس بقايي هستم و از دیدن تون خوشحالم!- خوشحال باش تا اموراتت بگذره! حالا بفرما فندق داش عباس!- خيلي ممنون، بنده ميل ندارم!- تعارف نكن جون من؛ بخور سرحال بیای!... خب حالا بگو کارت چیه جوون؟!- راستش اومدم تا بنده رو به عنوان یک خدمتگزار كوچيك بپذیرين!آقاي مدير، باقي مانده فندق ها را داخل كيسه ريخت و به من چشم دوخت:" ما این جا سه تا آبدارچي و رفتگر و نگهبان خدمتگزار و علاف داريم و ديگه به چهارمین مُفت خور احتياجي نداریم؛ مفهومه؟!"فكركردم بهتر است او را از اشتباه بيرون بياورم تا برايم يك کارمناسب و درخور رشته تحصيلي ام، درنظر بگيرد:" ببخشيد استاد، من مدتيه در رشته سينما فارغ التحصيل شدم و مي خوام اگه ممكن باشه، توسط شما وارد بازار کار بشم!" - يعني به سلامتي ديگه درس و مشق رو تمومش كردي؟!" - بله، تموم شد!- بدون تجديدي؟!- تجديد چيه آقا؛ من در بين همه دانشجویان، بهترين امتياز...- بابا ايول؛ جمالتو عشقه ممتاز؛ سالاري جون هوشي!و بلافاصله چند قدم جلو آمد و به شكل عجيبي چشم هایش را گرد کرد و به دهانم زُل زد!... فكر كردم كه مي خواهد با يك بوسه مرا تشويق کند و محبت خود را به من نشان دهد، اما پس از بررسي هاي لازم، دست هايش را به هم كوبيد و ذوق زده گفت:" خیلی خوش اومدی داش عباس! صفای قدمت؛ ما اينجا دنبال آدمايي هستيم كه تو کارشون اوسا و كار بَلَد باشن!"- خیلی ممنون هوشنگ خان! امیدوارم در محضر بزرگي چون شما و همچنين حمايت تماشاگران فهيم سینما، بتونم به خوبي بدرخشم و آثاري چشمگير از خود به جا بذارم و با فعالیت مفيد و هنرمندانه خود، كاري كنم كارستون!"- این حرفای گُنده گُنده رو ول کن بابا؛ بذار از همين تخصص و اوسایی و كار بلدي خودمون برات بگم که واقعا شنیدن داره! به قول شاعر... اسمش چی بود؟... چيز... اصلا بی خیال شاعر؛ به قول بابام؛ ما کارمون خیــلی درسته!!... درست نمی گم داش عباس؟!- کاملا درسته آقا! - دستت درست، جوون!...از اين كه در مرحله اول آزمون استخدام، رضايت آقاي مدير را جلب كرده بودم، خوشحال شدم و برحرف هاي او مُهرتاييد زدم که:" واقعا کار و حرف تون درسته و این نشون از تجربه شما داره! به نظر بنده اگه هركسي درجايگاه خودش قرار بگيره و دركارش متخصص و متبحر و كاردون و به قول شما اوسا و كار بلد باشه، خيلي از مسائل و مشكلات اين اجتماع حل می شه و..."- ای بابا! تو به مسائل و مشكلات اجتماع چیکارداری پسر؟! مي خوام از خودمون برات بگم تا حال کنی؛ ما تو همين فيلم جديدي كه داريم مي سازيم، از يه آرتيست متخصص استفاده كرديم كه يه تنه، دست كم سيصد تا سياهي لشگررو لَت و پار و ناکار مي كنه!"- نه بابا؟!!- جون تو!... بگو ایوالله!- ایوالله! واقعا كه دست به انتخاب درستي زدين استاد!"- حالا كجاشو ديدي داش؛ وقتي اومدي توي كار، با ما بيشترآشنا مي شي!...از شدت خوشحالي زبانم بند آمده بود، چرا كه مي توانستم پس از چند سال تحصيل در دانشگاه، بالاخره نتيجه اي بگيرم و به آرزوي چندین و چند ساله ام يعني حضورحرفه اي در عالم شگفت انگيز سينما و آن پرده جادويي برسم و... خدايا! يعني از همين لحظه من به دنياي پررمز و راز سينما وارد شده و به زودي با بزرگان اين هنر تصویری از نزديك آشنا می شوم؟!درحالی که با خیال راحت به صندلی تکیه می دادم، شنگول و لبخند زنان گفتم: "يعني من مي تونم با شما همكاری کنم؟!"- آره كه مي توني! قدمت رو چشم!- آخ جون! من كارم رو از كي مي تونم شروع كنم؟"- از همين الان؛ يه كاري برات درنظر گرفتم كه عشق كني!- يعني مناسب با تخصص بنده؟!- صد در صد؛ تو از همين الان، كارِ گوشتكوب رو برام انجام مي دي!- گوشتكوب؟!!- آره؛ چون دیگه حال و حوصله این گوشتکوب لعنتي رو ندارم و می خوام تو به کمک این دندونای قوی و سالمت، روزی سه نوبت برام فندق بشکنی! - فندق بشکنم؟!! - آره پسر؛ اگه بدوني این فندق چقدر پر خاصيته، از هر فرصتی استفاده می کنی و پشت سر هم فندق می شکنی و حالشو می بری!...از شنيدن حرفهاي آقاي مدير، كاملا جا خوردم و فكركردم كه دارم خواب مي بينم! مانده بودم كه چه جوابي به او بدهم كه هم ناراحت نشود و هم مرا و توان و استعداد هنري ام را درك كند و... در افكار خود غوطه ور بودم كه زنگ تلفن روي ميز به صدا درآمد و جناب مدير، گوشي را برداشت:" الو!... بگو!..."از آن طرف خط مي توانستم صداي بسيار نگران يك مرد ميانسال را بشنوم:" آقاي مدير! منم کمالی؛ كارگردان!"- می شناسمت آينه دِق؛ بگو باز چه مرگته؟!- آقا به دادمون برس؛ يكی از پروژكتورها درحين فيلمبرداري سوخت و كار متوقف شده! حالا چيكار كنيم؟ وقت داره مي گذره!آقاي مديرچيزي گفت كه از تعجب، دهانم تا بي نهايت باز شد:" مگه چراغ قوه با خودتون نبردين؟!"كارگردان با دستپاچگي زياد، ادامه داد:" دستم به دامن تون آقا، هوا داره تاريك مي شه؛ بايد تا ديرنشده، فورا اين سكانس رو بگيریم!"مديركه از دستپاچگي كارگردان، هول شده بود، بلافاصله ازجا بلند شد و فرياد زد:" كو؟! کجاس؟! "- كي كجاس؟!- همين سكانس ديگه؛ نامرد حالا كارش به جايي رسيده كه پروژکتور مارو می سوزونه؟!- شما چي داري مي گي آقا؟!- حرف زیادی نزن و فقط بگو كجاس تا خودم گردنش رو بشكنم!!- آقاي عزيز، سكانس كه آدم نيس!!- اگه شيرهم باشه، دل و جیگرش رو مي ريزم بيرون! چي خيال كردی؛ به من مي گن اوس هوشي، نه برگ چغندر!!كارگردان پس از چند لحظه سکوت، گفت:" آقا! مستحضر باشين كه سكانس، قسمتي ازسناریو و یا همون فیلمنامه اس كه بايد همين الان فيلمبرداري بشه!" آقاي مديركه متوجه شد چه اشتباهي كرده است، با صداي بلند خنديد:"خب اينو از اول می گفتی لوتي!... حالا اين كه غصه نداره؛ امروز نشد، فردا!"- آخه نمي شه كه لوكيشن فيلمبرداري رو به هم بزنيم؛ ما و اکیپ فیلمبرداری براي گرفتن اين سكانس، كلي زحمت كشيديم! مديركه مي خواست مديريتش را به شكلي به رخ كارگردان بكشد، خيلي قاطعانه گفت:" تو به اين كارها، كاري نداشته باش اوسا؛ بهتره فورا بياي اين جا و فيلم هايي كه قبلا گرفتي، شارژش كني!!"كلام و نيشخند كارگردان، همه وجود مدير را به آتش کشید:" اي مدير بزرگوار و کاردان و كار دُرست! اگه منظورتون از شارژ، همون مونتاژه که به روي چشم؛ الان خدمت مي رسم!"- مي خوام صدسال سياه نرسی! الهی که حناق بگیری و خودم کفن پیچت کنم!!و با عصبانيت گوشي را روي تلفن كوبيد و از كيسه جلوي دستش چند عدد فندق درشت بيرون آورد... به چهره اش دقيق شدم كه برافروخته و غضبناك بود. گفتم حالاست كه تلافي نيشخند كارگردان و پروژكتور سوخته و سكانس مورد نظر را بر سر من در بياورد و با همان فندق هاي سفت و سخت، چنان ضربه اي به كله ام بزند كه بلافاصله جان به جان آفرين تسليم كنم و فاتحه!... صلاح را در اين ديدم كه هرچه زودتر از دم تيغش بگريزم و جانم را نجات دهم؛ پس به آرامي و با حفظ موارد ايمني، به طرف درحرکت کردم كه او به يكباره خطاب به كارگردان غايب، فریاد زد:"يه بلايي سرت بيارم كه حتي خودمم دلم به حالت كباب بشه!"صدايش به حدي خوفناك و رُعب انگيز بود كه فورا قالب تهي كردم و نزديك بود زهره ترك شوم!... او پس از این که نفسی تازه کرد، این بار با انرژی و عصبانیت بیشتری نعره زد:" حالا دیگه منو مسخره مي كني مُرده؟! خيال كردي هوشي حاليش نيس كه مونتاژ، يه مرحله بعد از شارژه؟!!"و رو به من كرد و عربده كشيد كه:" چرا همين جور واستادي بروبر منو نيگاه مي كني بچه ممتاز؛ بيا جلو با اون دندونات چند تا فندق برام بشكن تا حالم بیاد سرجاش؛ و گرنه حالتو می گیرم؛ حاليته؟!"ازترس اين كه تا چند دقيقه ديگر بي دندان مي شوم و آناتومي صورت و سر و گردن و قيافه ام تغيير مي كند، بلافاصله عقبگرد كردم و وحشت زده و با شتاب هرچه تمام تر، از در ورودی خارج شدم و پا به فرارگذاشتم...از دور، صدای اورا می شنیدم که می گفت:" کجا در میری عباس؛ مگه قرار نبود واس من و تماشاگران سينما، بدرخشي و كاري كني كارستون؟!"مدير كه دو باره به يادِ نيشِ كلام سوزنده كارگردان افتاده بود، اين بار با همه توان، عربده كشيد:"پس كجايي آينه دق؟! كجايي تو و اون سكانس نامرد كه اگه شير هم باشين، دل و جيگرتون رو مي ريزم بيرون و خلاص! چي خيال كردين؛ به من مي گن اوس هوشي، نه برگ چغندر!!..."**** ... آخيش! برای همیشه از دست هوشنگ خان با آن سبيل بلند و چخماقي و آن فندق هاي لعنتي اش، راحت شدم!!... بابا، سينما و هُنر هفتم را مي خواهم چكار؟! من بايد به دنبال كاري بگردم كه درآمد ماهانه ام، يك هفت و هفت صِفرِ ساده باشد؛ حالا اگر اين كار با تخصص و رشته تحصيلي ام هيچ ارتباطي ندارد، اصلا مهم نيست؛ در عوض برايم نان و آب ميليوني كه دارد!!...من مردي را مي شناسم كه مي گويد برگ چغندر نيست!... اين مرد كاري كرد كه من براي زندگي و آينده ام، چاره اي اساسي بينديشم!!... از شما چه پنهان چند روزي است تصميم جديدي گرفته ام و از اين تصميم هنرمندانه خود، بسيار خوشم آمده است؛ اين كه مدرك تحصيلي ام را از كوزه دور كنم تا خيس و خراب نشود و سپس درتابستان، به مشتریان بستني و فالوده و يخ دربهشت و در زمستان، شلغم و فرني و شله زرد بفروشم و...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]
صفحات پیشنهادی
چهل و نهمین «اینستاخبر» هفتگی فارس واکنش محسن رضایی به دیدار فائزه هاشمی/ اعترافات مهمان جنجالی برنا
چهل و نهمین اینستاخبر هفتگی فارسواکنش محسن رضایی به دیدار فائزه هاشمی اعترافات مهمان جنجالی برنامه ماه عسل خداحافظی یوزارسیف عمل جراحی بازیگر طنز اخبار اینستاگرامی منتشر شده در خبرگزاری فارس در هفته گذشته را میتوانید یکجا مشاهده کنید گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس منتخب مطال«بازی تاج و تخت» تابستان آینده بازمیگردد / چرا فصل هفتم کوتاهتر است؟
بازی تاج و تخت تابستان آینده بازمیگردد چرا فصل هفتم کوتاهتر است فیلمبرداری فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت تابستان امسال در ایرلند شمالی آغاز میشود این فصل تنها هفت قسمت خواهد بود آفتابنیوز در حالی که هواداران سریال بازی تاج و تخت عادت دارند که هر سال فصل جدید را«هفت درس کوتاه فیزیک» به زبان ساده
هفت درس کوتاه فیزیک به زبان ساده شناسهٔ خبر 3720333 - شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷ ۴۲ فرهنگ > کتاب jwplayer display inline-block; کتاب هفت درس کوتاه فیزیک که در آن مباحث گوناگون فیزیک مدرن به زبانی ساده بازگو شده است با ترجمه قاسم کیانی مقدم و از سوی انتشارات مازیار منتش«بازی تاج و تخت» تابستان آینده بازمیگردد / چرا فصل هفتم کوتاهتر است؟
بازی تاج و تخت تابستان آینده بازمیگردد چرا فصل هفتم کوتاهتر است فرهنگ > تلویزیون - فیلمبرداری فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت تابستان امسال در ایرلند شمالی آغاز میشود این فصل تنها هفت قسمت خواهد بود به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین در حالی که هواداران سریال &laآمادگی هفت طرح ساحلی در تالش - ایسنا
فرماندار تالش از آمادگی هفت طرح ساحلی شهرستان برای استقبال از گردشگران خبر داد علی فتحاللهی در گفت وگو با خبرنگار ایسنا با اشاره به آغاز فعالیتهای طرحهای سالمسازی دریا و حضور گردشگران در شهرستان گفت با فعالسازی درست و بهنگام طرحهای ساحلی شهرستان آماده استقبال از گردشگدرس شطرنجباز هفت ساله چینی به ورزشکاران!
درس شطرنجباز هفت ساله چینی به ورزشکاران مسابقات شطرنج مدارس آسیا فارغ از نتایج و نکات فنی یک نکته جالب و بسیار آموزنده داشت که به یک کودک هفت ساله چینی مربوط می شد مسابقات شطرنج مدارس آسیا با انجام مراسم اختتامیه به پایان می رسد در رقابت های شنبه در بخش بلیتس زیر 7 سال اهفته سوم لیگ جهانی والیبال/ دیدار ایران با ولاسکو در ٱزادی - ایسنا
تیم ملی والیبال ایران در ٱخرین بازی خود در لیگ جهانی 2016 به مصاف ٱرژانتین میرود به گزارش ایسنا تیم ملی والیبال ایران در آخرین بازی خود در لیگ جهانی والیبال از ساعت 21 یکشنبه 13 تیر در سالن آزادی تهران به مصاف آرژانتین میرود هردو تیم که شانسی برای صعود به دور دوم ندارند تلاشعوامل برنامه هفت میهمان والیبالیستها
عوامل برنامه هفت میهمان والیبالیستها بهروز افخمی کارگردان مطرح سینمای ایران به همراه عوامل برنامه تلویزیونیاش میهمان تمرین والیبالیها هستند به گزارش ورزش سه تیم ملی والیبال ایران برای اولین بار جوایز حضور در المپیک را کسب کردهاند و پنجم مردادماه راهی ریو خواهد شد تا با چناعلام جزئیات برنامه" هفته جهانی عفاف و حجاب" - ایسنا
رئیس بسیج جامعه زنان کشور با بیان اینکه از نوزدهم تا بیست و پنجم تیرماه هفته جهانی عفاف و حجاب برگزار میشود گفت در این هفته برنامههای مختلفی تدارک دیده شده است که از جمله آنها میتوان به آغاز عضویت در گویش مردمی حجاب من نگاه تو پاکی و آرامش ما در فضای مجازی اشاره کرد به گهفته مهارت بهترين فرصت جهت آگاهي بخشي ظرفيت ها و توانائي ها در اشتغال است
هفته مهارت بهترين فرصت جهت آگاهي بخشي ظرفيت ها و توانائي ها در اشتغال است مدير كل آموزش فني و حرفه اي استان اصفهان در چهارمين جلسه شوراي اداري استان گفت هفته مهارت بهترين فرصت جهت آگاهي بخشي ظرفيت ها و توانائي هاي اين بنگاه آموزشي در اشتغال است چهارمين جلسه شوراي اداري رؤساي اد-
گوناگون
پربازدیدترینها