واضح آرشیو وب فارسی:الف: همسرم فحاشی کرد، او را کشتم
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۲۴
مردی که به دلیل تحقیرها و فحاشیهای همسرش او را به قتل رسانده بود، با درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. به گزارش شرق، متهم که در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشد، گفت که همسرش را دوست داشت اما در لحظه قتل نتوانست خشم خود را کنترل کند. زنی دوم مهر سال ۹۲ به پلیس خبر داد دامادش دخترش را به قتل رسانده است. وقتی مأموران در محل حاضر شدند، جسد خونآلود زن جوانی را دیدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود و مردی به نام کاظم هم که ضربات را بر او وارد کرده بود، در محل حضور داشت. پلیس به دستور بازپرس جسد را به پزشکی قانونی انتقال داد و مرد جوان را نیز بازداشت کرد. کاظم به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت در پی یک اختلاف دست به این قتل زده و از کرده خود پشیمان است. با پایان جلسات تحقیق و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد؛ او کیفرخواست را خواند و با توجه به درخواست اولیای دم، خواستار صدور حکم قانونی شد. وقتی نوبت به اولیای دم رسید، مادر مقتول از سوی خودش و بهعنوان قیم نوهاش خواستار صدور حکم قصاص شد. او گفت: مژگان دخترم خیلی بساز و خوب بود اما شوهرش مدام او را اذیت میکرد و دخترم به خاطر بچهاش مانده بود. مدتی بود که در خانه من زندگی میکرد، میخواست از شوهرش جدا شود و قهر کرده و به خانه من آمده بود. آن روز هم دامادم به خانه ما آمد. با خودم گفتم صحبت میکنند و مشکل را حل میکنند. دخترم در خانه نبود، وقتی دخترم وارد شد دامادم با او دعوا کرد؛ چاقویی برداشت و به او ضربه زد. یک چاقو از پشت سر دخترم وارد کرد که از پیشانیاش بیرون زد، آنقدر تحتتأثیر قرار گرفتم و ناراحت شدم که دیگر نمیتوانم او را ببخشم. در همان لحظه در را قفل کردم، به پلیس زنگ زدم و منتظر شدم. هیچوقت آن صحنهها از جلوی چشمم پاک نمیشود؛ هنوز چاقویی که از پیشانی دخترم بیرون آمد را به یاد دارم. این زن گفت: دامادم چنان خونی به جگرم کرده که حاضر نیستم او را ببخشم. هرچه دارم میفروشم و تفاضل دیه را پرداخت میکنم. بهعنوان قیم نوهام درخواست قصاص کردهام و این حکم را اجرا خواهم کرد. وقتی نوبت به متهم رسید، او اتهام قتل عمدی همسرش را قبول کرد و گفت: من نانوا بودم و در یک نانفانتزیفروشی کار میکردم. با صاحبکارم درگیر شدم و شغلم را از دست دادم. مژگان ناراحت شد، مدام به من میگفت باید کار پیدا کنی، من هم چند جا رفته بودم، ولی نتوانستم کار پیدا کنم. او قهر کرد و به خانه مادرش رفت، بچهام را هم با خودش برد. چند بار دنبالش رفتم اما نیامد. او زن من بود. عاشقش بودم و نمیخواستم طلاقش بدهم. میگفت باید من را طلاق بدهی. با خودم گفتم میروم و دوباره حرف میزنم و راضی میشود برگردد. وقتی به خانه مادرزنم رفتم، مژگان نبود. مادرزنم در را باز کرد، وارد خانه و منتظر آمدن زنم شدم. وقتی آمد آنقدر ناراحت و عصبانی شد که هرچه فحش زشت بود به من و پدر و مادرم داد. متهم گفت: چند بار سعی کردم او را آرام کنم اما نتوانستم. فحاشی کرد و بعد هرچه میتوانست به اعضای خانواده من که مرده بودند، گفت. من هم خیلی خشمگین شدم، اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم. به آشپزخانه رفتم، چاقو برداشتم و به جانش افتادم. باور کنید یادم نمیآید اصلا ضربات را به کجا زدم و چطور زدم. فقط میدانم مدام او را میزدم، وقتی روی زمین افتاد، دست از ضربهزدن کشیدم. متهم در پاسخ به این سؤال که فکر میکند چند ضربه بر بدن مقتول زده است، گفت: خودم هفت ضربه در یادم دارم اما شاید بیشتر زده باشم. چون هرچه فکر میکنم درست یادم نمیآید، درگیری چطور اتفاق افتاد؛ انگار همهچیز از ذهنم پاک شده است. او گفت: آنقدر از کارم پشیمان هستم که درخواست اولیای دم را قبول میکنم. من واقعا زنم را دوست داشتم، فقط از او میخواستم کمی تحمل کند تا دوباره کار پیدا کنم. مرتب من را تحقیر میکرد و میگفت تو بیعرضه هستی. اما من تلاشم را میکردم تا زندگی خوبی برای او درست کنم. با پایان جلسه رسیدگی هیأت قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم کردند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]