واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: زری روستای حسن کلنگی برندساز شد/ گزارشی از کارگاه زنی که با عرقیات سنتی از فقر نجات پیدا کرد جامعه > خانواده - هفته نامه آتیه نو نوشت: ماشین می پیچد از جاده به خاکی. گرد و غبار به دنبالش. اینجا روستای حسن کلنگی است. در دل کویر بی آب و علف. دوازده خانوار بیشتر ندارد. خانه هایش کوتاهاند و خشت و گلی؛ آجری ها تازه اضافه شدند. دوازده خانوارش دارند با خشکسالی دست و پنجه نرم میکنند، چه استقامتی!
زری سعادتی اهل همین روستاست. زنی که با کمک پروژه بین المللی ترسیب کربن، توانمند شد. یک راست می رویم سراغ کارگاه زری. کارگاه کوچکش یک دستگاه عرقگیری سنتی بیشتر ندارد. با این یک دستگاه او حالا برند «عرقیات سنتی شفا» را ساخته است. زری تا همین چند سال پیش پایش را از روستا بیرون نگذاشته بود. حالا برای معرفی کارش سفرهای زیادی میکند. همین چند وقت پیش هم رفته بود قمصر کاشان. فصل گلابگیری. نشسته بود پای بحث فنی تهیه عرقیات سنتی با سازنده هایی که سال های سال است دستی در این کار دارند. صحبت های آن روزش در کاشان بسیاری را حیرت زده کرد. یکی همین آقای علی رضا یاری، مدیر اجرایی طرح بینالمللی ترسیب کربن در سربیشه خراسان جنوبی:« باورم نمی شد وقتی شنیدم، خانم سعادتی نشسته پای مناظره با گلاب گیران. زنی که اصلا با مردها حرف نمی زد و تا همین چند سال پیش از روستا بیرون نرفته بود. حالا برای معرفی کارش سفر میکند، با گلاب گیران بحث فنی میکند. به او می گویم که فلان عرق را اضافه کن. می گوید نه صرفه ندارد. می گویم که کرم دست و صورت بساز، می گوید الان زود است. او آنقدر توانمند شده که سر هر کارش بحث می کند و نظر می دهد. این زن همه ما را متعجب کرده. عرقیاتش هم خیلی معروف شده. گاهی از راه های خیلی دور می آیند روستای حسن کلنگی تنها برای اینکه عرقیات شفا را بخرند.» زری این حرف ها را که می شنود، می خندد، صدایش از گوشه کارگاه بلند می شود: «برخی از آن ها میگفتند باید به کار اسانس زد یا آب در آن ریخت، وگرنه قسط هایت را نمی توانی بدهی. من اما به آن ها گفتم که بدون این کار هم قسط هایم را می دهم و این کارها توجیه ندارد.» قسط های زری سعادتی دیگر تمام شده و او به سوددهی رسیده است. داستان زندگی زری
صورتش سرخ است زری خانم. خورشید که بالا بیاید، از خانه می زند بیرون. به گوسفندانش می رسد و مرغ و جوجه ها. کارهای خانه را سر و سامان می دهد و راهی صحرا می شود، اگر فصل چیدن گیاهان دارویی باشد. بعد از ظهرها دستگاه عرقگیریاش را رو به راه می کند، گاهی 20کیلو میگیرد،گاهی بیشتر و گاهی کمتر. تا چند وقت پیش خودش یک تنه از پس همه کارها بر میآمده اما این روزها که کار عرقگیریاش گرفته، از بچه ها، همشیره ها و هم روستاییهایش کمک میگیرد. اول کارش تنها یک نوع عرق میگرفت حالا به 12 نوع رسیده است. عرقیات کلپوره، یونجه، رازیانه، پونه، خارشتر، شوید، زیره، کاسنی و ... خودش چهل گیاه را به همه مشتری ها پیشنهاد میکند که بخرند و ماهی یک بار بخورند که دوای همه دردهاست. «وقتی آقای یاری و دوستانش در پروژه ترسیب کرین به روستای ما آمدند. گفتند گیاهان دارویی اینجا عالی است. چه کسی حاضر است در این زمینه کار کند؟ هیچ کس داوطلب نشد جز من که از بچگی عاشق گل و گیاه و صحرا بودم. اما باز نمیدانستم با این گیاهان چه میشود کرد. تا اینکه آنها به من وام دادند؛ در مرحله اول 100 هزار تومان و مرحله دوم 500 هزارتومان. 100 هزار تومان هم از صندوق روستای خودمان وام گرفتم. مرا فرستادند آموزش ببینم. آموزش که دیدم کار را شروع کردم. اوایل خیلی سخت بود. شوهرم تشنجی بود و دو فرزند کوچک داشتم اما بالاخره از پس کار برآمدم.» زری می ایستد کنار دستگاه جدید عرق گیریاش که به تازگی خریده و اولین دستگاهش که مستهلک شده را نشان می دهد. دستگاهی که دلش نمی آید بیرون بیاندازد. یادگار اولین روزهای کاریاش. آقای یاری، یاد ان روزگار می کند:«روزهای اول زری خیلی خجالتی بود. حاضر نبود برای آموزش برود از محیط روستا بیرون. مدام میگفت که زشت است روستاییها چه میگویند؟ اصلا این کار درست نیست. اما بلاخره راضیاش کردیم. حالا خودش یک پا استاد شده و از پس همه کارها بر میآید.» زری لبخند می زند و دندان هایش پیدا می شود و چشم های سبزش به دور دست ها خیره:« اوایل گنگ بودم. وارد کار جدیدی می شدم. دست تنها بودم اما بالاخره دل به دریا زدم. الان خوشبختانه قسط هایم را دادهام. دیگر به سوددهی رسیدم. بیشتر وقتها دیگر گیاهان دارویی را خریداری میکنم.» کار و بار او چنان گرفته که به تازگی، یکی دیگر از زنان روستا در کار تهیه عرقیات سنتی وارد شده. برای روستایی خشکسالی زده، رسیدن به جایی که گیاهان را بشود تبدیل به عرقیات کرد، اتفاقی خوش یمن است:« به ما آموزش دادند چگونه گیاهان دارویی را از زمین جدا کنیم که از بین نرود و برای سال بعد هم بشود از آن بهره برداری کرد. درست است که خشکسالی است و خیلی گیاهان کم شده اما باز هم ما به کارمان ادامه می دهیم. برای اینکه بتوانم یکسری گیاهان دارویی را تهیه کنم به بقیه روستاهایی که چاه آب دارند، سفارش میدهم این گیاهان را بکارند.» حالا یک چرخه کارآفرینی و تولید در روستای حسن کلنگی به وجود آمده است. بیشتر اهالی روستاها کاشت گندم و جو را کم کردهاند و گیاهان دارویی میکارند. در این کویر که بادهای 120 روزه سیستان به دل آن می زند، چشم چشم را نمیبیند. گردبادها امان آدمی را می بُرند. پیدا کردن بابونه، شاطره، آویشن، بومادران و ... اراده آهنین میخواهد. ارادهای که زری سعادتی دارد. گیاهان برای او هر کدام شخصیت جداگانه دارند و قیمتهای متفاوت:« یکسری گیاهان دارویی هست که نیاز زیاد به آب دارد، مثل آویشن و بومادران اینها گرانتر است اما زنیان این طور نیست و بیشتر جاها میروید. برای همین آن را کیلویی 8 هزار تومان میخرم. اسطوخودوس گیاهی است که به دلیل خشکسالی این روزها کمیاب شده و الان کیلویی 18 هزار تومان میارزد.» زندگی در گردباد زل آفتاب است. صدای زوزه باد میآید. در دوردستها گردبادی دارد به پا میشود، روستای حسن کلنگی که روزگاری حسن نامی کلنگش را زده با 12 خانوارش در میان همین گردبادها زندگی میکند و اگر بحث توسعه روستایی نبود، شاید همین تعداد خانوار هم اینجا دوام نمیآورد. زری هم کوچ میکرد و با بچههایش راهی شهر میشد و هرگز این قصه پا نمیگرفت، اما به کمک آقای یاری و یونسکو این قصه، قصه شد:«ده سال پیش ما پروژه «یو ان دی پی» را در 63 روستا اجرا کردیم. با توجه به جمعیت هر روستا، زنان و مردان گروههایی تشکیل دادند و هر گروه جداگانه صندوق خرد اعتباری درست کردند. برای هر گروه یک ریش سفید، کسی که بقیه از آن حساب میبرند، انتخاب شد که به آن میگویند رییس با یک نفر معاون که میشود؛ منشی. هر فرد بر حسب توانایی مالی در این صندوق سرمایه گذاری میکنند. روزهایی بود که توان مالی صندوق تنها 500 تومان بود. امروز شده 5 هزار تومان. این پولها پسانداز میشوند. کل اعتبار صندوق 63 روستا، 120 میلیون تومان میشود.» او میگوید که خود مردم برای اشتغالشان تصمیم میگیرند:« هر کدام از این گروهها، دور هم جمع میشوند و درباره چگونگی اشتغالزایی در روستا صحبت میکنند. اگر نیاز باشد به کسی که میخواهد کاری را شروع کند، وام میدهند.» جالب اینجاست که این وامها، بیست درصد وامها غیر اشتغالزاست، 80 درصد اشتغالزا. بیست درصد وام ها هم در راه حفظ منابع طبیعی و محیط زیست صرف میشود. زری از همین صندوق 100 هزار تومان وام گرفت. روزهایی که تازه داشتند بازار را امتحان میکردند که اصلا کار تهیه عرقیات سنتی میگیرد یا نه. این زن اما ثابت کرد که میتواند بازار را در دست بگیرد. کسب و کارش را راهاندازی کند. حالا حلقهها شکل گرفتهاند؛ یکی یکی. خیلی از روستاهای پایین دست که چاه دارند گیاهان دارویی تولید میکنند و به زری میفروشند. از دل این گرد و غبار، گیاهان درمانگر به دست بسیاری از مردم میرسد. زری این روزها در نمایشگاههای بسیاری شرکت میکند و توانسته برندش را در میان صدها برند تولید عرقیات جا بندازد. او، حالا بچههایش را به مدرسه نمونه در بیرجند فرستاده. بچههایش حالا دیوانهوار درس میخوانند. زری ذوق میکند. او آنقدر توانگر است که به تولید بیشتر و با کیفیتتر فکر میکند. آینده را روشن میبیند. زن کویری که تمام زندگیاش را داشت بر فقر و نیستی میبست. این روزها در پناه آفتاب و زمین رویاهای بزرگی در سر میپروراند. ۴۷۴۷
کلید واژه ها: اشتغال زنان - حضور زنان در جامعه - کارآفرین -
دوشنبه 24 خرداد 1395 - 23:36:54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]