تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836369783
جلالالدینفارسی:نخست وزیری بازرگان پیشنهاد هاشمی رفسنجانی بود
واضح آرشیو وب فارسی:الف: جلالالدینفارسی:نخست وزیری بازرگان پیشنهاد هاشمی رفسنجانی بود
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۴۰
جلال الدین فارسی، از اعضاء فعال نهضت مقاومت ملی در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد و به دعوت مرحوم آیت ا... طالقانی مدتی مسئول سیاسی - عقیدتی تشکیلات نهضت آزادی بوده و درجهت تقویت و پیوند جناح اسلامی و انقلابی آن به نهضت امام خمینی(ره) تلاش پیگیری داشته است.به گزارش کتاب نقد، وی پس از جدائی از نهضت آزادی، برای راه اندازی جنگهای چریکی در ایران و تقویت مقاومت مسلحانه ضد شاه، به لبنان رفت و سالها با سازمان آزادیبخش فلسطین و الفتح، همکاری کرد. تالیفات وی درخصوص انقلاب شناسی، احیاء فکر دینی و جنگهای چریکی و نقد مارکسیزم و...، در دهه های ۳۰ تا۵۰ میان مبارزان مسلمان و محافل روشنفکری مطرح بود. ارتباط وی با هیئتهای مؤتلفه و شاگردان امام و نیز ارتباط مستقیم با امام در نجف و کمک در تدوین درسهای «ولایت فقیه » امام، و... نمونه ای دیگراز اقدامات اوست. پس از انقلاب، وی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نامزد نخستین انتخابات ریاست جمهوری و عضو ستاد هفت نفره انقلاب فرهنگی بود. اینک بخشی از اطلاعات و دیدگاههای وی در خصوص پشت پرده نهضت آزادی ونیروهای ملی - مذهبی و علت مخالفتش با نهضت و گروههای لیبرال و سایر موارد را مرور می کنیم:کتاب نقد : جناب آقای فارسی، مبارزات نیم قرن اخیر علیه استبداد شاه و استعمار خارجی در ایران راشاید به لحاظی بشود از شهریور ۲۰ تا ۴۲ رو به تکامل دانست و در مهمترین مرحله، این مبارزات ارتقاءفاز یافت یعنی از سال ۴۲ به بعد، ارتباطش با مردم و روحانیت و مرجعیت تشدید شد و وجه قهرآمیزمبارزه هم تقویت شد و جریانهای ملی گرا و لائیک و لیبرال مسلک تقریبا به گوشه ای خزیدند. یک مرحله ازتاریخ سیاسی این ملت هم ۲۰ سال پس از انقلاب است تا رسیده ایم به این نسل که اکنون وارد دانشگاهها ودبیرستانها و حوزه ها شده اند و ۲۰، ۳۰ میلیون فرزندان ما با عمق متوسطی که در فرهنگ دینی و سطح اطلاعات و درک سیاسی و دینی دارند و بالاخره از این به بعد با همین فضا و با این بستر اجتماعی روبروخواهیم بود. خواستیم این نسل جدید ما که تازه وارد دانشگاهها شدند و خیلی حافظه تاریخی پیچیده ای هم ندارند و اغلب این بچه ها نمی دانند از سالهای ۳۰ تا انقلاب چه گذشته و از ۵۷ تا ۶۰ در نزاع بین گروههای داخلی بر سر نوع حکومت، چه اتفاق افتاده که نهایتا با آن ترورها و انفجارها دیگر کار یکسره شده وجریانهای کمونیستی و جناح لیبرال وملی گراهای افراطی بدست مردم، حذف شدند و پیروان خط امام سربلند بیرون آمدند. یک چنین حافظه متصل تاریخی را این بچه ها ندارند. بعنوان نمونه، الآن کسانی که تحت عنوان نیروهای ملی - مذهبی دوباره از بایگانی بیرون آورده شده اند، سابقه اینها چه بوده و خودشان اصلا چقدر منشاء اثر بوده اند و آیا آن ملیون و مذهبیون اصیل که در چهار و پنج دهه قبل در صحنه بودند آیاواقعا همین تیپ آدمها بودند و همین افکار را داشتند و اینها آیا وارثان همانها هستند یا اگر اختلاف دارند یاتغییراتی کردند در چه جهت بوده است؟... بحث را می خواهیم با همین تحلیل عمومی شروع بکنیم. درواقع شما خودتان از نسل اول مبارزاتی هستید که از آن دوران شروع شد و در دوره اول این مبارزات و هم در دوره دوم نقش داشتید، بدنیست تحلیل عمومی خودتان از سیر این قضایا را بشنویم و اینکه روندمبارزات مذهبی یعنی ایده اسلامی برای هدایت جامعه، طرح حکومت اسلامی، بعنوان یک گفتمانی غیر ازگفتمان مارکسیستی و غیر از گفتمان غرب گرایی و لیبرال، بعنوان یک گفتمان سوم، این در دوره های مبارزه،چه وقت و چگونه مطرح شد؟ و به خلوص واقعی رسید و چه کسانی از ابتدا مخالف با آن بودند و الآن هم مخالفت می کنند؟ بطور خاص از سال ۴۲ به بعد که چهره شاخص امام، جریان اصیل دینی و مردمی انقلاب را رهبری و نمایندگی می کند و تاثیراتی هم در جریانات غیرمذهبی مبارزه، می گذارد. یعنی بعد از ۱۵خرداد، جریانهای چپ، جریانهای ملی گرا و جریانهای غرب گرا در داخل کشور، وضع جدیدی نسبت به مبارزه و حوزه ها می گیرند. در این دو دوره به طور خاص، فکر اسلامی مبارزه و فکر تشکیل حکومت اسلامی که قبل از سال ۴۲ ظاهرا خیلی وسیع و بطور جدی مطرح نبوده، طرح می شود. حکومت ملهم ازاسلام و با گرایشات اسلامی، حکومت عدل علی «ع »، گر چه بشکل مجمل بعد از شروع نهضت امام، جدی تراز پیش بعنوان یک شاخص اصولی مبارزاتی مطرح می شود.البته این شعار که «شاه باید برود»، «سلطنت باید منحل شود» و «حکومت دینی تشکیل شود»،زمینه های فقهی اش از قبل وجود داشته اما امام، بعنوان ایده مبارزات معاصر، عینا و بطرز معطوف به عمل،طرح حکومت اسلامی می کند. من فکر می کنم که یک تفاوت دیگر هم در این دوره پیدا می شود، آنکه حرکتهای روشنفکرانه غیر مذهبی که دهه ۲۰ و ۳۰، یا منحل در حزب توده شرقگرا و یا جبهه ملیغربگرااست. مذهبی هایش مثلا آیت الله کاشانی است یا نواب و فدائیان اسلامند یا مثلا آیت الله بروجردی که حرکت صریح سیاسی را عملا ممکن نمی بیند و وارد نمی شود اما قدرت اجتماعی با پایگاه وسیع مردمی است که در قالبهای دینی می اندیشند. بعضی، دین ستیزی آشکاری دارند مثل حزب توده و بعضی صراحتاهویت غیردینی مثل جبهه ملی دارند. روشنفکرانی هم که احیانا گرایش های دینی دارند نمود اجتماعی بشکل جریان مستقل اجتماعی ندارند. اما بعد از دهه ۴۰، روشنفکری دینی بصورت یک جریان صریح اجتماعی در ایران وارد صحنه می شود و جای روشنفکری غیردینی را می گیرد که مورد مرحوم دکترشریعتی، نمونه مهم آن است یعنی یک واقعیت اجتماعی می شوند، اینهم یک تفاوتی است که البته فکرمی کنم این تفاوت، عمدتا از ناحیه اینست که مذهب، اقتدار اجتماعی خودش را با آمدن امام و شکستن آن وضعیت دهه قبل نشان داد و این اقتدار مذهب ناگزیر حرکت های روشنفکری را متوجه مذهب کرد. وقتی روشنفکران هم روی به مذهب آوردند، یک نوع مذهب روشنفکرانه و مخلوط با پارادایم غیردینی شکل می گیرد. مثل کارهای دهه ۴۰ و ۵۰ که یک جریان اجتماعی برجسته می شود. قبلا حتی اگر کارهایی مثل کسروی یا شریعت سنگلجی را هم داریم، با صرف نظر از ماهیتشان، خودشان جریان ساز نیستند چون مذهب ستیزی دارند ولی روشنفکر مذهبی علیرغم مشکل عدم انسجام فکری، بالاخره چون می خواهد درخدمت مذهب، عمل کند، پایگاه اجتماعی پیدا می کند در حالی که قبل از ۴۲ چنین بستری اصلا نبود. مثلامرحوم آل احمدمی گوید که ما از خانه های دینی بیرون می آمدیم و در کتابهای کسروی (که متاسفانه در سال ۷۸، همه آنها در کشور، تجدید چاپ شدند!!)، تمرین بی دینی می کردیم، اما بعد که می خواستیم کار اجتماعی بکنیم باید در حزب توده وارد می شدیم. یکی از دلایلی که میان قبل و بعد از سالهای ۴۰ تفاوتهایی قائلندهمین است که دیگر روشنفکری دینی بصورت جریان اجتماعی درمی آید. من این مقدمه را عرض کردم، اماسؤالات خاصی از جنابعالی دارم. چون درسهای ولایت فقیه امام را جنابعالی با اذن ایشان، بصورت کتاب،تدوین کردید و در همان سالهای دهه پنجاه بشکل کتاب حکومت اسلامی در خارج کشور چاپ کردید و به ایران آمد و منشاء آثار مهمی در تفکر مبارزات اسلامی بود، سؤال بنده از سیر تحول فکر «حکومت اسلامی » در مبارزات نیم قرن اخیر ایران است. در این خصوص توضیح بفرمائید.جلال الدین فارسی : بسم الله الرحمن الرحیم. فکر «حکومت اسلامی »، بطرز خام تر آن البته قبل از امام وسالهای ۴۲ هم مطرح بود. سیر حضور وسیع تر روحانیت در صحنه مبارزه هم لزوما با سیر طرح اندیشه حکومت اسلامی یکی نبوده است. اگر بحث ما محدود به ۵۰ ساله اخیر باشد یا کمی بیشتر، زمزمه حکومت اسلامی و حکومت مردمی و عادلانه دینی، در دوره معاصر قبلا هم مطرح بود. شاید کتاب تنبیه الامه مرحوم آیت الله نائینی که به امضاء دو مرجع بزرگ شیعه آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی هم رسیده بود وتوسط روشنفکران مسلمان، احیاء شد و در محافل مبارزاتی و سیاسی ایران با ترجمه و مقدمه مرحوم طالقانی، نشر شد، مؤثر بود و از جرقه های فکر حکومت اسلامی در محافل روشنفکری متاخر بود.کارهای فقهائی مثل مرحوم نراقی یا مرحوم کاشف الغطاء و فقهاء بزرگ دیگر در عصر قاجار و صفویه وقبل تر از آن در باب حکومت اسلامی و اینکه آن فقهاء برای حکومت های استبدادی حاکم، هرگز هویت دینی قائل نبودند و نشان می داد که حاکمیت دینی را چیز دیگری می دانستند آنها در محافل علمی و حوزه ای اگرمطرح بودند، ولی ترجمه نشده و وارد محافل سیاسی روشنفکری نشده بودند یا خیلی محدود در حوزه های علمیه بود و خارج از آن بین ما شناخته نشده بود. آنچیزی که از حوزه علمیه نشر پیدا کرد و در محافل ما تاثیرسیاسی هم گذاشت، مثلا تنبیه الامه بود. آن فکر حکومت اسلامی که از دهه ۳۰ وارد محافل سیاسی وروشنفکری ما شد این بود که از حوزه، بیرون آمد و وارد عرصه فرهنگ سازی سیاسی و روشنفکری شد. و الا درکتب فقهی یا کلامی البته نظریات بیشتر، قدیمی تر و شاید مهمتری وجود داشته است ولی آن وقتها بدست مانرسیده و مطرح نشد.بحث ما اینست که این فکر چگونه نشر پیدا کرد؟ نقش ناشر، گاهی خیلی مهمتر از استنباط کننده وسازنده است. ما الآن در مقام تاریخ نگاری انقلاب یعنی نگارش تاریخ انقلاب هستیم و باید واقعیت تحول فرهنگی مردم را بررسی کنیم که تحول فرهنگی روحانیت هم جزء آن است. این تحول مردم و روحانیت خیلی مهم است، در این تحول فرهنگی، تفکر سیاسی مردم هم تغییر کرد.برای اینکه بفهمیم یک انقلاب چرا رخ داد، کافی نیست عللی را پیدا کنیم و انقلاب را به آن علل نسبت بدهیم. باید اینرا هم جواب بدهیم که چرا قبل از آن اینکار نشد. اینکه مردم ناراضی بودند و بر آشفتند و این نظام را سرنگون کردند، درست، اما چرا قبلا سرنگون نکردند؟ اینجا به این واقعیت مهم می رسیم که در تاریخ انقلاب، مردم، دیگر آن مردم نبودند. الآن هم که این نسل تازه آمده و از انقلاب خبر ندارد و حافظه تاریخی ندارد اینهم درست، ولی هر تحولی که الآن رخ بدهد و هر انحرافی که بوجود بیاید، علتش فقط فقدان حافظه تاریخی نیست بلکه علت یا علل دیگری هم منضم شده و این پدیده را بوجود می آورد. مثلا یک علتش اینست که ما هنوز نتوانستیم فرهنگ و ادبیات انقلاب اسلامی را به نسل جدید منتقل کنیم. انتقالش هم از طرق خانواده، صدا و سیما، مطبوعات و نظام آموزشی کشور است. ما کاری کردیم که این نسل نه تنها حافظه ندارد،بلکه حافظه گمراه دارد. یعنی در این نحوه فرهنگسازی رسانه ای و نظام آموزشی، حافظه او بنحوی تغییر پیداکرده که اگر آموزش نمی دادیم بهتر بود.بررسی کنید فکر سیاسی مردم ایران چگونه تحول پذیرفت و به حکومت اسلامی رسید و تثبیت شد و درسطح عموم گسترش پیدا کرد؟ این فکر، از راه اطلاع رسانی منتشر شد و تحول در مردم بوجود آمد. اما کل قضیه این نیست. اطلاع رسانی در مورد نظریه حکومت اسلامی، به تنهایی کافی نیست. چه شد که مردم باورکردند؟ چون ممکن است این اطلاع رسانی انجام شود اما عده زیادی باور نکنند. سیر اعتلای اعتقادی - اخلاقی مردم در اینجا فوق العاده نقش داشت. مردم بتدریج خواهان این شدند که بفهمند اسلام در باب حکومت وسیاست و نظام اجتماعی چه نظری دارد؟ پس ایندو پا به پای هم هستند. حالا می توانیم بفهمیم که چرا ازمدتها قبل این فکر در حوزه ها مطرح بود اما نشر نشد و اگر نشر شد مردم چرا نپذیرفتند؟ جریان پیچیده ایست که اگر ما بتوانیم از دقائق و جزئیاتش با ظرافت، تصویری درست بکنیم، در واقع، تاریخ تحول انقلاب فرهنگی است. ما نمی توانیم همه آن دقائق را ولو خود ما شاهد آن تحولات بودیم و همه هم و غم مان همان بوده و همیشه هم متوجه همین قضایا بودیم و اصلا شغل ما این بوده، باز هم نمیتوانیم همه اجزائش راتصور کنیم ولی میتوانیم خطوط اصلی این تصویر را روشن بکنیم. آنچه من به خاطر دارم یعنی آنچه در من اثر گذاشته ابتداء، حضور روحانیت در صحنه مبارزه بود. این حضور، جرقه فکر حکومت اسلامی را شعله ورمی کرد. اندیشه سیاسی اسلامی و حکومت اسلامی، ناگهان و خلق الساعة پیدا نشد و به صورت تفکر غالب دراین کشور در نیامد. قبل از نظریه حکومت اسلامی، چیز دیگری بود، آن اینکه اسلام، ستم سیاسی، ستم اقتصادی و استعمار را نمی پذیرد. اسلام، یک مکتب استعمار ستیز است. این اندیشه پیشتر از طرح حکومت اسلامی مطرح بود. یعنی ما اول این باور برایمان پیدا شد و این فکر را دریافتیم که اسلام، این وضعیت را که کفار بر مسلمین تسلط داشته باشند و مسلمانها ذلیل و مفلوک باشند، نمی پذیرد و مترقی ترین اندیشه اسلامی این بود که سلطه کفار را نباید پذیرفت و از میان خود مسلمین، اشخاص عاقل و با تقوا و مکتبی بایدحکومت بکنند. این فکر، حتی از اینکه باید امام جماعت هم عادل و آدم صالحی باشد، هم پیدا می شد.مثلا مامی خواستیم در خراسان، زمان مصدق، نماینده به مجلس هفدهم بفرستیم، گفتیم آقای شریعتی (استادمحمدتقی) را بفرستیم، آقا شیخ محمود حلبی را بفرستیم که اینها مترقی ترین افکار مبارزاتی دینی در مشهدآن دوره بودند و لذا بعدها هم نهضت مقاومت، مهمترین هسته و بزرگترین نیروهایش در مشهد بود که همسطح و گاه جلوتر از تهران بوده با آنکه آنجا پایتخت بود و تحصیلکرده ها بیشتر بودند. خوب پس منشاءاعتنای ما به نظریات سیاسی اسلام، این بوده است که در اسلام، جهاد هست و زیر بار ستم نباید رفت. در ایام محرم و عزاداریها با تبیین صحیح واقعه کربلا و قیام عاشورا این فکر را ما پذیرفتیم و بعد ناشر آن شدیم.کتاب نقد : علاوه بر وجه سلبی و انقلابی اسلام و مبارزه با استعمار و استبداد، وجه ایجابی اسلام و این که پس از نفی این حاکمیتهای غیراسلامی، حاکمیت اسلامی چگونه اعمال شود، چقدر در مجامع مبارزاتی و روشنفکری اسلامی طرح بود؟جلال الدین فارسی : اینکه به جای رژیم شاه، چه؟! بنحو دقیق و جزئی، مطرح نبود چون ما مطلقا باورنمی کردیم که در حیات خودمان چنین انقلاب عظیمی بوقوع بپیوندد. نه تنها من در سالهای ۲۹، ۳۲ و ۳۴ و...فکر نمی کردم که ما به پیروزی برسیم، در تمام عمر خودم، حتی در بیروت هم که مشغول سازماندهی کارمسلحانه بودم، یعنی سالهای بین ۴۹ تا ۵۷، فکر نمی کردم که این رژیم سقوط بکند بلکه می گفتم که این مبارزه را ما باید انجام بدهیم تا نسلهای بعد به نتائجی تدریجی برسند. من هیچوقت فکر نمی کردم که به حکومت برسیم. هیچکس فکر نمی کرد. امام رحمة الله علیه هم به نقل از آقای عسگراولادی در آن اوائل مبارزه گفته بودند که ما همه باید آماده باشیم که کشته بشویم. این کار ممکن است صد سال طول بکشد. ایشان گفته بودند که استعمارگران برای صد سال بعد برنامه می ریزند و فکر می کنند، ماهم باید برای صد سال بعد فکربکنیم. و خیلی هم واقع بینانه تحلیل می کردند. امام با آن مواضع انقلابی شان، صفوف مبارزین و مخالفین رژیم را پاکسازی و تصفیه کردند که هر کس می خواهد در خط مبارزه باشد باید در خط فداکاری و ایثار وشهادتباشد. باید فکر کنید که چند نسل باید ما مبارزه کنیم تا بعد حکومت اسلامی برقرار شود. درست همان گونه که حضرت سیدالشهداء(ع) در شب عاشورا، تصفیه افراد کردند. یعنی مبارزه را از حالت لیبرالی وفانتزی و سازشکارانه و از حوزه شعارهای سطحی، خارج کردند. پس ما در این ابعاد، فکر می کردیم. انگاره ای ازحکومت اسلامی، آن مقدار که مردم را قانع کنیم که طرح حکومت اسلامی بهتر از حکومتی است که الآن هست، به اندازه کافی داشتیم. از حکومت مولا امیرالمومنین(ع) نمونه هایی دائما علما و وعاظ نقل می کردند وخوانده بودیم و همین کافی بود و الآن هم اگر عمل کنیم، برای همیشه کافی است چون خطوط اصلی حکومت اسلامی را بیان می کند. بیاد دارم که وقتی مثلا همان کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم علامه نائینی که مرحوم آیت الله طالقانی بر آن مقدمه ای نوشتند به مشهد آمد، خیلی در ما تاثیر کرد. مرحوم استاد شریعتی -که خدمات زیادی کردند - البته در این مباحث خیلی عمیق نمی شدند یعنی سطح مباحثات در آن دوران، درحدود بالاتری هم نبود. مثلا بیاد دارم در جلسه ای این مسئله طرح شد که چطور از طرفی مجتهد باید فقطتابع رای و اجتهاد خودش باشد و برخلاف آن عمل نکند و از طرفی هم حاکم اسلامی باید مشورت کند؟! این دو حکم، چطور با هم قابل جمع است؟! مدتی در آن جلسه بحث ادامه داشت و خیلی هم روشن نشد. حدفکری آن دوران و آستانه درک اسلامی، تا این حد اجمالی بود. عرض کردم که فکر حکومت اسلامی، از قبل درحوزه ها بود ولی ورودش به محافل سیاسی و روشنفکری دینی دوره ما و به زبانی که تحصیلکرده های جدیدبپسندند و بفهمند، بتدریج صورت می گرفت. البته اصل فکر حکومت اسلامی را قبلا بعنوان مثال در روزنامه فدائیان اسلام و... هم می خواندیم. یا در شیراز مثلا پدر این آقا سیدمنیرالدین شیرازی به شکلی مطرح کرده بود. بیاد دارم همان سالهای ۳۴، در جلسه ای هم طاهر احمدزاده در مشهد، در جلسه ای با حضور استادشریعتی، مسئله «ولایت » را طرح کرد و آن را به مسئله کومت سیاسی و حکومت اسلامی، مربوط دانست وانتقاد کرد که چرا از «ولایت »، تعبیرهای غیرسیاسی و غیرحکومتی و صرفا تاریخی می شود؟! بلکه ولایت،معنای امروزی و کاملا سیاسی هم دارد. البته نگاه او و دیگران هم تفصیلی نبود و بمقتضای همان دوران و درهمان حد ابتدائی بود.کتاب نقد : شهید نواب صفوی هم رساله ای در باب حکومت اسلامی در همان دوران منتشر کرد که بعضی از جزئیات حکومت اسلامی و طرح وظائف آن را تشریح کرد.جلال الدین فارسی : بله. ولی مخاطبان شهید نواب، قشر خاصی بودند. ادبیات آن شهید، خیلی انقلابی وصادقانه بود ولی با محافل ما، خیلی ارتباط برقرار نمی کرد یعنی جلب توجه ما را در آن روزگار نکرد. البته همه اینها رویهمرفته مؤثر بوده است. و این فکر، رفته رفته پخته تر و جدی تر می شد. وقتیکه مرحوم آیت الله کاشانی را دیدیم که یک مرجع، نهضت ملی کردن صنعت نفت را محکم تائید می کند و اینرا حمایتی از دکترمصدق می دانستیم، پی می بردیم که پس اسلام نمی گذارد منابع طبیعی یک ملت به غارت کفار و بیگانه برود.یعنی به این طریق، با انگیزه مذهبی، استعمارستیز شدیم، یا اگر استعمارستیز بودیم دیدیم که اسلام همین امر فطری را تائید می کند که انسان از مال و جان و حیثیت و ناموس خودش دفاع بکند. اینها باعث رسوخ اعتقاد به اسلام در محافل روشنفکری می شد و می دانستیم که پس هر چه غیر از این می گویند، اسلام نیست.در کانون نشر حقایق اسلامی ما منتظر بودیم که این کانون از مبارزه با مادیگری و توده ای ها وبهایی ها ووهابیت، اعتلایی پیدا بکند و آقای شریعتی کم کم به ما بگوید که یک قدم پیشتر برویم و لذا در نهضت مقاومت مشهد، فکر «ولایت دینی سیاسی » در همان سالهای ۳۳ مطرح شد.کتاب نقد : مرحوم آقای کاشانی هم از حکومت اسلامی صریحا حرفی نزدند؟جلال الدین فارسی : نه ایشان، همان دولت مصدق را تایید می کرد و نهضت ملی را، که اهدافش هم معین و محدود بود. دولت مصدق هم بنا نداشت حتی شرب خمر را جلوگیری کند یا حتی فساد اداری را جلوگیری کند. مصدق رسما اعلام کرد که من این کارها را نمی کنم. اسلامیت مبارزه در آن زمان، همان حد ملی کردن نفت بود و آیت الله کاشانی هم همین نظر مصدق را قبول داشت چون مبارزه اسلامی در آن زمان، هنوز در حدفکر ملیت و نفت و استبدادستیزی بود. فکر حکومت اسلامی، فکر دست نیافتنی بود و هنوز نشناخته وبصورت پراکنده و اصلا غیرمدون بود. اصلا بحث حکومت اسلامی در آن دوره رائج نبوده که مصدق یا کاشانی بخواهد قبول کند یا رد کند. مرحوم نواب هم در ابعادی که امام بعدها طرح کردند، نمی اندیشید. البته غیرت وایمان بالائی داشت. در بازار بزرگ که راه می رفت یا از محل سکونتش به مهدیه یا جای دیگری که می رفت بامشت گره کرده، می گفت: اجرای احکام نورانی اسلام. همین، علیه شاه بود. اما راه حکومت اسلامی را اغلب مبارزان نمی دانستند. چرا نمی دانستند؟ برای اینکه هنوز اقتضاء آن مرحله را نمی کرد که راههایی را تفصیلابیاندیشند و فکر کنند. یعنی اصلا تغییر حکومت، ممکن نبود تا کسی بیاید حرفی بزند و فکری بکند.حتی امام هم آن اوائل که اجراء نظریه حکومت اسلامی را ممکن نمی دید، تسامحا مراتب پائین تر اجراءاحکام را می خواست و می فرمود که شاه باید به رای فقها عمل کند. ملاحظه می فرمایید؟ اینکه نظریه اسلامی و نظر نهائی امام نبود بلکه «نظریه اسلامی ممکن » در همان شرایط بود، چون نظریه حکومت اسلامی، اصلاشاه ندارد و رهبرش فقیه عادل است. امام در نجف سالها بعد، بحث حکومت اسلامی را بنحو جدی مطرح کرد.در سالهای قبل اگر در محافل دینی و روشنفکری هم بحثی می شد، در حد یک پیشنهاد صریح انقلابی نبود.مثلا وقتی گفته شد که ولایت را به شکلی حکومتی و سیاسی باید مطرح کنیم، خود قائل هم از عهده اش برنمی آمد که توضیح بدهد. فقط طرح مسئله می کرد، حد علمی اش این نبود. یعنی سطح فکر مذهبی سیاسی در کل کشور، بالا نبود و تازه داشت احیاء می شد. همین ایده نه شرقی نه غربی را ما روشنفکران قبول داشتیم.می گفتیم ما هم کمونیزم را رد می کنیم و هم سرمایه داری غربی را رد می کنیم. علاوه بر تنبیه الامه و تنزیه المله، یکی دو کتاب دیگر هم در همان دوران مثل «امام علی صوت العدالة الانسانیه » از جرج جرداق مسیحی لبنانی و «وعاظ السلاطین » از علی الوردی، یک نویسنده چپ اهل نجف یا کاظمین به ایران آمد. ما با مسجدهدایت تهران هم دائما در ارتباط بودیم. دانشجویانی مثل عربزاده یا مهندس محمود احمدزاده وزیر اقتصادآغاز انقلاب که الآن هم در مشهد است و آدم متدین و حزب اللهی است، اینها کتابهائی جدید را بمحض آنکه چاپ می شد به مشهد می رساندند. کتاب آیت الله نائینی را ما کلاس تشکیل دادیم و در حوزه نهضت مقاومت در مشهد تدریس می کردیم. نهضت مقاومت ملی، یک حوزه بازاری ها داشت که بعد لو رفت. ما تحت این عنوان که روضه می خوانیم یا حدیث می گوییم، کار می کردیم. اعضای اصلی کمیته خراسان در نهضت مقاومت،در همین جلسه بازاریها بودند. آقای شریعتی هم شرکت و راهنمایی می کردند. حدودا ۲۰ - ۱۵ نفری بودند.در یک حوزه هم اداری ها را داشتیم، کارمندان پست و تلگراف بودند، فرهنگی ها بودند. در همان دوران، من کتاب «طبایع الاستبداد» عبدالرحمن کواکبی را ترجمه کردم و در همین جلساتتوضیح می دادم. حاج آقای امیرپور و دکتر شیبانی هم در این جلسات بودند. وقتیکه حمله سه جانبه به مصر صورت گرفت، آقای دکترعباس شیبانی در دانشگاه تهران یک سخنرانی در حمایت از مردم مصر و علیه اسرائیل و غرب کرد که ایشان راهم تبعید به مشهد کردند و در مشهد در آن جلسه می آمد. بعد کتابی بنام «مواطنون لارعایا»، از خالدمحمدخالد را ترجمه کردم. کتابهایی ترجمه کردم که آن زمان نمی شد چاپ کرد و آن ترجمه های من از بین رفت. کتاب دیگر هم که ترجمه کردم «نظام الحکم و الادارة فی الاسلام » از محمدمهدی شمس الدین، رئیس کنونی مجلس شیعیان لبنان بود. ولی مطمئن ترین استفاده را ما و شریعتی پدر و دکتر علی شریعتی ودیگران، از رساله آیت الله نائینی می کردیم که فقیه و مجتهد شیعی بزرگی بود.بعدها قرار شد جلسات پربارتر شود. گاهی کسانی مثل آقای مهدی حکیمی و... هم مقالاتی می خواندند.من هم آن زمان دیپلمه بودم. به من پیشنهاد شد که جلساتی را اداره و ارائه مطلب کنم، من خیلی مطلب آماده داشتم و همین کتاب «نهضتهای انبیاء» را که آن زمان به این نام نبود، تحت عنوان «مسئله کلیسا» طرح کردم. غالب کتابهای مارکسیست هارا خوانده بودم. اینقدر کتاب داشتم که اغلب کمونیستها شاید در خودتهران هم نداشتند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد تمام این کتابها را قاچاقی می خریدم و می خواندم. شبانه روز هم کارم همین بود. البته تحت تاثیر تحولاتی که در روسیه و در غرب صورت گرفته بود، به این باور رسیده بودم که پیام ادیان الهی توسط گروهی از متولیان دین ضایع می شود و پیامبر خاتم آمده است برای اینکه آن ادیان الهی تحریف شده را احیاء کند.کتابهای ماکسیم گورکی را خوانده بودم: «خرده بورژواها» و... که در آنها نقد تندی به کشیشها کرده بود. بعدهم کتاب مقدس و عهدین را بدست آوردم و دیدم که بعضی مطالبش همان مطالبی است که ما در حدیث و درآیات قرآن داریم و الهی است، یعنی در همان مایه هاست ولی بعضی از قسمتهایش هم در خدمت پادشاهان است و بدعت و تحریف و جعل است. به این فکر رسیدم که شبیه همین وضع را بر سر اسلام در آورده اند.دوباره باید به اسلام اصلی برگردیم. منتها آنها نمی توانند با بازگشت به انجیل و کتب مقدسی که دارند آن وضع را برای خودشان تضمین کنند ولی ما میتوانیم. چون قرآن و سنت اصیل را هم داریم.در جلسه بعد که آقای شریعتی و مرحوم علی شریعتی هم بودند این بحث را طرح کردم. علی شریعتی،یکی دو سال از من بزرگتر بود و قبلا با هم همکلاس بودیم، دانشسرای مقدماتی را تمام کرده بود. او هم درجلسه ای در سالن کانون بحثهائی می کرد که کتابی بنام «تکامل فلسفه » و «مکتب واسطه » شد. البته مکتب واسطه را از مقالاتی شاید از مهندس سیدجلال الدین آشتیانی یا کس دیگری که الآن یادم نیست، اقتباس کردو یا از مجله گنج شایگان الهام گرفت. من به مرحوم دکتر شریعتی آنزمان انتقاد داشتم که چرا بحث غیرسیاسی مطرح کردید؟ آن هم البته جواب قانع کننده ای به من داد. خوشبختانه همان اوایل سال ۳۳ با آقا شیخ عبدالله نورانی آشنا شدم. ایشان در یافتن کتابهای لازم و بعضی از احادیث و روایات، خیلی موثر بود. من همه روایاتی را که راجع به انبیاء بود مطالعه کردم. کتاب مقدس را هم داشتم و بعضی مطالب را که متوجه نمی شدم ازکلیسای پروتستان های وابسته به بیمارستان آمریکایی در مشهد می پرسیدم. تتبعخوبی روی پیامبران کردم، تاریخ آلبرماله و... را هم خواندم و بالاخره رساله «نهضتهای پیامبران » را برای این که بعدها بتوانیم چاپ کنیم، به این صورت در آوردم. بعد روی انقلابهای مختلف مطالعه کردم و اینها را در این جلسات نهضت مقاومت ملی، گزارش می دادم. در مورد انقلاب فرانسه هر چه کتاب در زبان فارسی بود، داشتم. بعدهم کتابهای «قصة الحضاره » یا تاریخ تمدن ویل دورانت را که پابه پای چاپ انگلیسی اش در مصر چاپ می شد، از تهران می خریدم، و این هم از منابع خوبی بود مخصوصا برای تیپ دانشجو و فرهنگی تحصیلکرده خیلی موثر بود. ملاحظه بفرمایید که حکومت اسلامی، بعد از طی چه مراحلی در میان ما مطرح شده، یعنی ما نهضتهای پیامبران را بنام مکتب انبیاء می فهمیدیم و جلو آمدیم تا به نظریه حکومت اسلامی معاصر رسیدیم. «تکامل مبارزه ملی » را من قبل ازنهضت امام خمینی نوشتم. در جنگهای چریکی خیلی مطالعه کرده بودم. تمام آثاربرجسته چریکی مارکسیست ها را مطالعه کرده بودم. آن کتاب دالس بنام «جنگ یا صلح » را هم که به زبان عربی بود «حرب ام سلام؟» خواندم. این را که مبارزه دو ابر قدرت را چگونه می شود به نتیجه رساند، تحلیل این که این دو ابر قدرت در درگیری چگونه می توانند بر یکدیگر پیروز بشوند و هم در طول تاریخ، یک ملت چه کیفیتی باید به نوع مبارزه خودش بدهد تا بتواند بر دشمن غلبه بکند و مسئله همگانی شدن و همه جایی شدن مبارزه را بررسی می کردم. مسئله جهاد رابا استفاده از آیات قرآن و احادیث کاوش و بررسی کردم. گاهی هم مقالاتی را در مجله مکتب تشیع که در قم توسط آقای هاشمی رفسنجانی منتشر می شد، چاپ کردم که بعد چاپ مخفی شد. آثارخوب داخلی هم کم کم تولید می شد مثلا بعدها در سال مثلا ۴۴ کتاب فوق العاده ای که در فکر دکتر شریعتی هم مخصوصا خیلی تاثیر گذاشت و از آن استفاده کرد و در من هم خیلی تاثیر گذاشت، کتاب استاد محمدرضاحکیمی بنام «سرود جهشها» بود که پیش از انتشارش بدست دکتر شریعتی رسید. در سفر ما قبل آخر دکترشریعتی از پاریس به تهران، آقای حکیمی از علی خواست که مقدمه ای بر کتاب بنویسند. دکتر این کار را کردولی خودش هم خیلی تحت تاثیر این کتاب قرار گرفت و از آن اقتباساتی کرد. این کتاب و افکار استادمحمدرضا حکیمی از مایه های بزرگ فکری دکتر شریعتی است و گاهی اصلا عین همان عبارات را بکار برده یااز آنجا گرفته و تکمیلش کرده است. مثلا روضه شب عاشورا، یعنی «حسین، وارث آدم » را از آن روضه که آقای حکیمی برای شب تاسوعا نوشتند، استفاده کرد. بحث انتظار، مذهب اعتراض را از «فجر ساحل »، حجة الاسلام محمد حکیمی الهام گرفت البته خود علی، ابداعات و تعابیر خلاق بسیار زیادی هم داشت. پس باید به دقت بررسی کرد که در دهه های اخیر مفهوم حکومت اسلامی جدید، چطور دوباره احیاء شد؟! مسئله نبوت درپاسخ به چه مسائلی و چطور احیاء شد؟! و...؟! چه کسانی ذهنشان بامسائل جاری و مشکلات اجتماعی درگیربود؟ ملاحظه بفرمایید که امام چه موقع این بحث را مطرح کرد؟ عده ای تلقین می کنند که اسلام سیاسی وحکومتی، اختراع شخصی امام رحمة الله علیه بود یعنی مسئله، بی پشتوانه و فردی است. در حالی که تز«حکومت اسلامی » امام، پاسخ محکم و قاطعی به آن پرسشی بود که از مدتها قبل به دلائل قرآنی و دینی وسیاسی در محافل مبارزاتی مطرح بود. امام از خودش، چیزی جعل نکرد. گر چه طرح حکومت اسلامی معاصرتا حد بسیار زیادی مدیون ایشان است و بخصوص در اجراء و اقدام برای آن و احیاء و ابداع بسیاری مسائل،انحصارا کار ایشان بود و در وجه ایجابی حکومت اسلامی هم کارهای بزرگ ایشان، فصل جدیدی بود.امام اندیشه های اختصاصی مهمی دارند اما بسیاری از آنچه هم که امام، احیاء کردند، بذرهایش قبلا وجودداشت. طرح حکومت اسلامی و احیاء دین، در جامعه شیعی، بسیار ریشه دار است و با امام، شروع نشده تا باامام به پایان برسد. یا مثلا ابداعاتی رامرحوم مطهری کرد، ابداعاتی را دکتر شریعتی کرد خیلی ها زحمت کشیدند. خیلی کارها شد. من هم کارهائی کردم. البته شعاع کار دکتر شریعتی از من بیشتر بود. اینکه بتواند دردانشگاهها، یک لشگر دانشجوئی مسلمان انقلابی را بسیج کند و همه را به خدمت جبهه اسلامی امام بیاوردخدمت بزرگی بود. چون اسلامی که شریعتی تبیین کرده بود و بچه هائی که او بسیج کرد، مرجع آنها کسی غیراز امام نمی توانست باشد. خلاصه کار زیادی ضمن دهه ها شد تا نیروهائی برای انقلاب امام ساخته شدند. امام،آثار مطهری و دکتر شریعتی و حکیمی و بقیه مؤثرین، همه را می دیدند و آنچه را تشخیص می دادند که درست است، تائید و حتی نشر می کردند چون در مقام پرچمدار مبارزه ضداستبدادی،ضدسلطنتی وضدامپریالیستی بودند. ایده های اختصاصی هم امام خودش از اسلام، استخراج و احیاء کرده و مردم بخاطرمقام شامخی که امام داشت و تقوایی که داشت و استکبار ستیزی و خلوصی که در او تشخیص می دادند آن فرهنگ را اعم از ابداعی و غیرابداعی پذیرفتند. بعنوان مثال مفهوم توحید سیاسی و اینکه طاغوت چیست وحق حاکمیت از آن کیست، از مدتها قبل، طرح و احیاء و نشر می شد.مهندسین اسلامی، دکترهای اسلامی در جلساتی که مثلا آقای طالقانی داشتند و به یک شکل دیگر وموثرتری، مرحوم مطهری داشتند کم کم توجیه شده بودند. نبوت بعنوان یک جهانبینی اسلامی که حکومت وسیاست از آن بیرون آید قبلا طرح و نشر شد. یا مثلا کاری که آقای محمدرضا حکیمی می کرد، اینها خیلی مؤثر بود و بتدریج افقهای فکری دینی معاصر فراهم می آمد. من آقای حکیمی را آن موقع که علامه امینی به مشهد مشرف شده و سخنرانی داشتند، شاید در مدرسه نواب دیدم. نوشته او در من اثر گذاشت، در دکتر علی شریعتی هم مؤثر بود. آقای طالقانی هم فکر دینی خوبی ناظر به مشکلات اجتماعی و سیاسی داشتند ومؤثر بودند.آقای مهندس بازرگان البته آن اوائل، مطالعات اسلامی نداشت. حتی وقتیکه اشاراتی به حکومت اسلامی در جلسه ای در مشهد کرد، اشراف به قضیه نداشت بدلیل اینکه اصلا حدود یکسال قبل از آن، تازه وارد عرصه سیاست و مبارزه شده بودند. یعنی تا آن زمان ایشان معتقد بودند که نباید مبارزه کرد. تا کودتای ۲۸ مرداد،ایشان یک رجل سیاسی بمعنای واقعی نبود، حتی وقتی از طرف دکتر مصدق، ایشان هم بعنوان یکی از اعضاءهیات خلع ید به خوزستان رفت، آن زمان هم خیلی معتقد به دخالت در سیاست نبود و از باب اینکه در یک کار فنی به وجودش نیاز هست، انجام داد، نه در وجه سیاسی نهضت ملی و بعنوان یک اقدام حاد سیاسی.ولی پس از کودتا او هم احساس کرد که تا حالا اشتباه می کرده و مسلمان متدین چاره ای جز این ندارد که عمیقا و بی تعارف، موضع بگیرد و سیاسی بشود. یعنی آغاز حضور سیاسی او پس از کودتای ۲۸ مرداد است. تاقبل از آن، در فکر ایشان خیلی سیاست دینی، مطرح نبود و حتی نوعی جدائی دین از سیاست هم تحت تاثیرفضای لائیک در ذهنش بود. ایشان جزء دانشجویانی بود که رضاخان به اروپا فرستاد. مهندس بازرگان وقتی ازپاریس برگشت، یک آدم اروپا دیده متدینی بوده مثل این انجمن حجتیه ای ها که در آن زمان مفهوم جهاد ضداستبدادی و ضد استعمای در ذهنش اصلا نبود. پس از ۲۸ مرداد کم کم به این مسیر افتاد و شاید هدایت های آقای طالقانی باعث شد که مهندس، سیاسی شود. آقای طالقانی، فکر جدائی دین از سیاست را در بازرگان،تضعیف کرد و ایشان را به صحنه کشاند.کتاب نقد : یعنی اینکه در آخر عمر، مهندس بازرگان دوباره آن تفکیک کذائی دین از حکومت را طرح کرد، نوعی عودت به دوران گذشته اش بود؟!جلال الدین فارسی : بله، همان حرف قبلش را البته اینبار با انگیزه سیاسی و به علل دیگری زد. ایشان به این نظر هم که اسلام، یک معرفت سیاسی و اجتماعی کامل دارد که راهنمای بشر و بهتر از آموزه های بشری است، فقط در یک دوران محدودی وفادار بود. همان بازداشت اولیه سران نهضت آزادی و برخورد حکومت باآنها در سال ۴۱ ایشان را متزلزل کرد یعنی وقتی ایشان از زندان آزاد شدند، دیگر هیچ از این حرفها نزدند ومدتها سیاست را بوسید و کنار گذاشت. چند سال که گذشت و دوباره فضای باز سالهای ۵۶ پیش آمد، نوعی فعالیت سیاسی خفیف را از موضع مبارزه آزادیخواهانه و تعدیل سلطنت مشروطه و بازگرداندنش به حکومتی مطابق قانون اساسی مشروطه سلطنتی دوباره پی گرفت و در پاریس با امام ملاقات کرد و دید که باید تبعیت کند، چون جریان عظیمی است که همه را مثل خسی می برد. بعد چون آقای مطهری که نظرش نزد امام رحمة الله علیه نافذ بود و آقای هاشمی رفسنجانی و دیگرانی به مهندس بازرگان مثلا نظر خوشی داشتند آنهابه امام توصیه کردند که بازرگان، نخست وزیر شود و امام ایشان را نصب و به مردم، معرفی کردند وبعدها هم فرمودند که موافق نبودم ولی نظر خودم را اعمال نکردم.کتاب نقد : قبل از آنکه بحث مهندس بازرگان و نهضت آزادی و جبهه ملی را شروع کنیم می خواستم راجع به کتاب ولایت فقیه امام و نقشی که شما در تبویب آن داشتید بپرسم.جلال الدین فارسی : قبلا آن درسها را جدا جدا من با مرحوم شهید اسدالله لاجوردی پخش می کردیم.وقتی برای امورات جنگ مسلحانه رفتم به بیروت، نزدیک یکماه یا بیست روز بعد، به نجف به محضر امام رفتم. امام اجازه دادند که این درسها را من بصورت کتاب درآورم. این درسها را از حالت شفاهی، بصورت یک کتاب درآوردم و امام این تقریرات را پس از حذف مکررات و ویراستاری بنده، ملاحظه فرمودند و امضاء کردند.آقای دعایی هم در جریان بود. پاییز ۴۹ من در بیروت کار کتاب را تمام کردم و خدمت ایشان فرستادم. ایشان یکی دو جا را اصلاح کردند و دعای آخرش را هم اضافه کردند. چندین بار هم پول برای ما فرستادند و بارهاتجدید چاپ کردیم. شهید محمد منتظری هم اینرا بصورت کتاب جیبی چاپ می کرد که بتواند از طریق پاکستان و افغانستان وارد ایران بکند.کتاب نقد : بعضی ادعا کرده اند که اندیشه امام در درسهای ولایت فقیه، غیر از اندیشه امام در سال ۵۷بوده است و مثلا در سال ۵۷، ایشان پیش نویس قانون اساسی بدون «ولایت فقیه » را هم قبول داشته اند.جلال الدین فارسی : اینها دروغ است که امام موافق با «ولایت فقیه » در قانون اساسی نبوده است. اصلا درآن جلسه اول ملاقات مجلس خبرگان، نمایندگان از امام پرسیدند که شما آیا این پیشنویس را قبول دارید؟کجاهایش را قبول دارید و کجاهایش را قبول ندارید که ما اصلاح کنیم؟ ایشان گفتند شما تمامش را موردبحث قرار بدهید.امام بهیچوجه آن پیشنویس را بعنوان نظریه حکومت اسلامی، امضاء و تایید نکرده اند. هیچکدامش راتایید نکردند. الآن صورت مذاکرات و فیلمهایش هست.اینکه کسی نوشت که طرح ولایت فقیه را در قانون اساسی، دکتر آیت و... ابتکار کردند، اصلا چنین چیزی نیست و اینها دروغ می گویند. بحث ولایت فقیه وحکومت اسلامی اقلا از دهه ۴۰ مطرح بوده و براساس همان هم انقلاب شد، آنوقت، ورود آن در قانون اساسی را بطور اتفاقی و توسط یکی دو نفر و برخلاف نظر امام دانستن، واقعا خیلی عجیب است. اینان زیاد دروغ می گویند. ما نباید حرفهای اینها را جواب بدهیم. اگر بخواهیم دروغهای این روزنامه ها را جواب بدهیم، همان خواسته آنهاست. می بینید که الآن این جریان سازه های ژورنالیست، جریانی درست کردند که ما به جای اینکه به آمریکا و اسرائیل بپردازیم و اسلام را در جهان بگسترانیم، الآن آنها آمده اند و در خانه ما دعوا راه انداخته اند.ما باید طرز برخورد با اینها را بیاموزیم. نباید منفعل باشیم و دنبال بعضی روزنامه های کذائی بدویم و افترائات و دروغهایشان را جواب بدهیم. شما ملاحظه بکنید که این گروه مطبوعات زنجیره ای، به اقرار خودشان می گویند که ما باید ناظر بر شورای نگهبان و بر مجلس باشیم. ناظر بر همه، ناظر بر مردم، ناظر بر گروهها، ناظربر رهبر و... در حالی که مقام نظارت را کسی باید داشته باشد که صلاحیت علمی و عملی دارد، باید عادل باشد،متقی باشد، اسلام شناس باشد و اینهمه شرط بزرگ برایش داریم که از بین همه علماء، سرآمدشان را مثلابرای ولایت و نظارت عالیه، انتخاب می کنیم. اینها به نظارت و ولایت فقیه، اشکال می کنند آنوقت خودشان که نه سواد دارند، نه اسلام را می شناسند،نه انقلاب را اصلا می دانند چیست، نه پایه های تئوریک نظام جمهوری اسلامی را می دانند، نظارت اعلی بر همه و بر رهبری می خواهند بکنند. اگر یکی از اینها توانست اصل اول، دوم و سوم قانون اساسی را به روش علمی، در حضور مردم تفسیر کند، به این اجازه بدهند که مدیر مسئول روزنامه یا مفسر سیاسی بشود. کسی که می خواهد راجع بهنظام اسلامی صحبت کند و راجع به مقررات امت اسلامی وموضع ملت مسلمان ایران در برابر آمریکا و... اظهار نظر کند که چگونه مبازره کنیم یا صلح کنیم یا گفتگو کنیم،باید درک دینی و سیاسی داشته باشد. اینها در این حد نیستند. بحث ما با اینها بحثی است که افلاطون باحکام زمان خودش داشته است و الآن هم تازگی دارد یعنی کسیکه دانش کاری را ندارد، حق اظهار نظر ومدیریت در آن کار را هم ندارد. اینکه «چه کسی باید حکومت یا نظارت کند»؟ خیلی مهم است. اینها می گویندکه ما بدون هیچ صلاحیت علمی و عملی، می خواهیم بر حاکمان هم حکومت کنیم و به اسم نظارت، تحریک به شورش می کنند. این کار را می خواهند بکنند و الا نظارت نمی خواهند بکنند چون دانش اش را ندارند. مداخله می کنند و حکم صادر می کنند و در واقع قضاوت می کنند. این نظارت نیست، مخالفت و جوسازی و دروغ پراکنی است. اینها کارشان به جایی رسیده که به جای اینکه در چارچوب نظام و اصول قانون اساسی و اصول پذیرفته شده در همه عالم متمدن و عالم عقلا حرف بزنند، آنها را هم نقض صریح می کنند و الآن قانون اساسی را هم به مبارزه می طلبند که مثلا می خواهیم رفراندوم کنیم. شما در کجا دیده اید که یکی بگوید که اگر یک مختلس را گرفتند، اینرا به رفراندم و همه پرسی بگذاریم که مجازات بکنند یا نه؟ مگر سایر ملتها در هرثانیه ای یک همه پرسی مقرر می کنند؟ و چرا فقط آنجا که منافع مادی باندهای خاصی مطرح است، به همه پرسی بگذارید؟ تبعیض چرا؟! اصلا تک تک پرونده های دادگستری را هم بیائیم به همه پرسی بگذاریم!! به رای افراد و به عدد می گذاریم!! هیچ جای دنیا اینطور نیست. الآن منتقدین نظام دموکراسی غربی،دانشمندان، روانشناسان، علمای اجتماع، همه نقد دارند و می گویند صرف عدد، ملاک حقانیت نیست و صحت نمی آورد. یک نفر ممکن است حکومتش مشروع باشد و از طرفی خیلی ها ممکن است جمع بشوند و چون مصالح و منافع خودشان در خطر است، نظر خطا بدهند. صحیح ترین افکار و نظریات را همیشه یک نفر بیان کرده و بعد توده ها دنبالش راه می افتند. این عوام فریبی های اینان تحت عنوان دمکراسی و مردم گرائی برای نفی رهبری صالح و برایگسترش حکومتهای فاسد و رهبری های ناصالح از طریق تبلیغات و شانتاژ صورت می گیرد. با اینها نباید در این قضایا درگیر بشویم. به جامعه باید آموزش داد. این روزنامه نگاران باید آموزش ببینند تا خودشان در برابر القائات دشمن مجهز شوند.کتاب نقد : در عین حال، برای اینکه کم کم وارد سیر سیاسی فکری در محافلی که اصطلاحا روشنفکری مذهبی نامیده می شدند، بشویم می خواهم پاسخ شما را به این شبهه بدانیم که آیا فکر حکومت اسلامی،انفعال در برابر مارکسیست ها بود که از حکومت مارکسیستی بحث می کردند؟! چون ادعا می شود که اسلام،ایده خاص حکومتی نداشته مگر در حد اصل کلی مبارزه با ظلم و اجراء عدالت، ولی چون مارکسیست هاراجع به حکومت مارکسیستی و دکترین خودشان جزوه و کتاب می دادند، نظریه پردازان و نویسندگان مسلمان تحت تاثیر آنها گفتند که اسلام هم حکومت دارد و گرته برداری از مارکسیزم و ازلیبرالیزم کردند و وارد اسلام کرده اند!! این مطالب را اخیرا هم نوشته اند، ارزیابی شما در این خصوص چیست؟جلال الدین فارسی : ممکن است کسانی هم اینکارها را کرده باشند ولی کسی که اصولا بگوید اسلام،طرحی برای جامعه و حکومت نداشته است، اسلام را نمی شناسد و یا قبول ندارد. این حرفها هم تازه نیست.قبل از ما هم مطرح بود و خود رژیم شاه، همین را می گفت. انگلیسها و آمریکا اصلا همین را ترویج می کردند.ما باید تاریخ تحول اندیشه سیاسی را مطرح کنیم. اینها که حالا این حرفها را می زنند، خودشان هم می دانندکه خلاف اسلام می گویند. این گروهها، نهضت آزادی و جریهانهای لیبرال و غربگرا، از سر کینه و تعصباتی این تبلیغ ها را می کنند. اینها افتاده اند در دنده لجبازی، چون دیگر مناصب حکومتی ندارند، کینه دارند. این نیروهای ملی - مذهبی فعلی، اغلبشان قلابی اند و اصلا در مبارزات ملی - مذهبی در آن دهه های ۲۰ تا ۴۰ درصحنه نبودند و چند نفرشان هم که بودند، غالبا سازش کردند و تسلیم شاه شدند. اینها را من بزرگشان کرده ام و از نزدیک می شناسم. اغلب اینان، به دروغ خودشان را به عنوان ملی - مذهبی چسبانده اند.اکثرشان بعد ازانقلاب، مبارز شده اند. نهضت آزادی هم سالها قبل از انقلاب مرده بود. و این آقایان حالا به این جنازه پیوسته اند چون خودشان آدمهای بدسابقه هستند. نهضت آزادی، تار و پودش را در قبل از انقلاب من می شناسم و خودم خواستم پس از بازداشت سران اش، آن را احیاء کنم و زنده نگهدارم ولی قابل احیاء نبود و الاچه کسی می تواند منکر وجود و ضرورت احکام اجتماعی، مدنی، اقتصادی و سیاسی اسلام بشود؟! این اصل که نمیتوان تصدی امور مسلمین را به غیر انسان متقی عادل و درستکار و صالح و امین سپرد، یک اصل اسلامی است و ریشه در قرآن دارد. اینکه حکومت باید تابع احکام اسلام باشد و اینکه چه کسی مجری احکام اسلام می شود؟ آیا اینها از مارکسیزم یا لیبرالیزم، وارد اسلام شد؟! یک مسلمان، اصلا نمی تواند اندیشه سیاسی غیراز این داشته باشد که فقط آدم های صالح امین کاردان، «القوی الامین »، باید عهده دار امور بشوند.. آیا آنهمه آیه و حدیث، اقتباس از مارکسیزم و دموکراسی بوده است؟!البته مسلمانانی بودند که تحت تاثیر مارکسیزم یا سرمایه داری فکر می کردند. بله ما داشتیم. مثلا همان اوائل، در کنار ما که در کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد با استاد شریعتی بودیم، همین جمعیت مرحوم دکتر سامی، مرحوم محمد نخشب و سوسیالیستهای خداپرست از حزب ایران انشعاب کردند، بخاطر اینکه گفتند حزب ایرانیها از اسلام اطلاع ندارند. مذهبی هایشان، نامه امیرالمومنین به مالک اشتر را در جلسات حوزه های حزب مردم ایران می خواندند. آنها می گفتند سوسیالیزم واقعی، در سوره «همزه » است نه درکمونیزم. می گفتند که اصلا سوسیالیزم ریشه در قرآن دارد، نه اینکه مارکسیستی باشد بلکه سوسیالیزم پیش از مارکسیسم وجود داشته است. نهج البلاغه هم می خواندند ولی ما حتی این را هم می گفتیم که التقاط است. باآنکه آنها گرایش اسلامی داشتند ولی م
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]
صفحات پیشنهادی
حاشیههای نخستین نشست خبرگان پنجم/از غیبت سیدحسن خمینی و آیتالله مصباح تاخوشوبشهای هاشمی رفسنجانی
حاشیههای نخستین نشست خبرگان پنجم از غیبت سیدحسن خمینی و آیتالله مصباح تاخوشوبشهای هاشمی رفسنجانی سیاست > احزاب و شخصیتها - صبح امروز افتتاحیه پنجمین مجلس خبرگان رهبری برگزار شده و آیت الله جنتی به عنوان رئیس این مجلس انتخاب شد به گزارش خبرآنلاين نواب رئيس و منژست هاشمی رفسنجانی در روز ریاست جنتی/ عکس
ژست هاشمی رفسنجانی در روز ریاست جنتی عکس ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱ ۰۴نخست وزیری که عشق سلفی است!
نخست وزیری که عشق سلفی است کافی است گشتی در فضای مجازی بزنید و دنبال عکسهای نارندرا مودی نخستوزیر هند بگردید تا متوجه شوید چرا به گفته رسانههای آن کشور او شیفته سلفی گرفتن است به گزارش بنکر یکی از این سلفیها البته موجب شد برخی او را متهم به نقض قوانین انتخاباتیروایت جالب پروین از لژیونر نشدنش؛ هاشمی رفسنجانی نگذاشت!
روایت جالب پروین از لژیونر نشدنش هاشمی رفسنجانی نگذاشت وقتی برای بازی مقابل الاتحاد به این کشور رفته بودیم عرب ها سراغ من آمدند و یک پیشنهاد 50 میلیونی به من دادند من هم این موضوع را به محض برگشتن با آقای غفوری فر که رئیس سازمان تربیت بدنی بود مطرح کردم ایشان یک روز من را خواپروین: هاشمی رفسنجانی نگذاشت لژیونر بشوم/ کی روش درجه یک است برانکو هم بد نیست
پروین هاشمی رفسنجانی نگذاشت لژیونر بشوم کی روش درجه یک است برانکو هم بد نیست ورزش > لیگ برتر - ورزش سه نوشت علی پروین در گفتگویی جذاب با رادیو ورزش بخش مهمی از خاطرات خود را رسانه ای کرده است این گفتگو که در 3 قسمت تهیه شده شامل نکات و جملاتی است که منحصر به علیاز عکس لرزان رئیس جمهور تا آمار عجیب مشاور هاشمی رفسنجانی - پایگاه خبری دزنیوز
به گزارش خبرگزاری فارس از کاشان همایش جوان در آینه آینده سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعتدال و توسعه کاشان در حالی پنجشنبه شب در خانه عطارها برگزار شد که برگزاری آن همراه با حواشی و نکات جالب و البته قابل تأملی بود که در زیر به برخی از آنها را می خوانید بر اساس روال همیشگیاز عکس لرزان رئیس جمهور تا آمار عجیب مشاور هاشمی رفسنجانی
گرچه عنوان همایش جوان در آینه آینده اعلام و هدف از برگزاری آن بررسی نقش جوانان در تحولات سیاسی و اجتماعی و جایگاه جوان در مدیریت و سرنوشت جامعه ذکر شده بود اما در عمل این همایش به میتینگی سیاسی مبدل گشت به گزارش مشرق همایش جوان در آینه آینده سازمان جوانان و دانشجویان حزب اعآیت الله هاشمی رفسنجانی: باید با تحقیقات جامع، معضل بحران آب را حل کرد - روزنامه اطلاعات
آیت الله هاشمی رفسنجانی دردیداراعضای گروه سرمایه گذاری آل طه با اشاره به اهداف تأسیس و دستاوردهای جهاد سازندگی درکشور گفت هیچکس نمی تواند منکراخلاص نیروهای جهاد سازندگی باشد چرا که درجنگ به عنوان سنگرسازان بی سنگر حامی رزمندگان درخطوط مقدم بودند و پس از جنگ دردوران سازندگپروین: هاشمی رفسنجانی نگذاشت لژیونر بشوم/ کی روش درجه یک است برانکو هم بد نیست - آوای آبی پوشان
0 این گفتگو که در ۳ قسمت تهیه شده شامل نکات و جملاتی است که منحصر به علی پروین است مردی که بیش از ۲ دهه چهره اول فوتبال ایران بوده و یکی از تاریخی ترین ستاره های این رشته در ایران است پروین در این گفتگو به مخاطبان رادیو ورزش پاسخ داده پاسخ هایی … این گفتگو که در ۳ قسمت تهیه شدپروین: هاشمی رفسنجانی نگذاشت لژیونر بشوم - صدای ایران
وقتی برای بازی مقابل الاتحاد به این کشور رفته بودیم عرب ها سراغ من آمدند و یک پیشنهاد 50 میلیونی به من دادند من هم این موضوع را به محض برگشتن با آقای غفوری فر که رئیس سازمان تربیت بدنی بود مطرح کردم ایشان یک روز من را خواست و گفت آقای هاشمی که رئیس جمهور بودند تماس گرفتند و گفت-
گوناگون
پربازدیدترینها