تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836491760
رهیافت ایدئولوژیک به دین بستر را برای رشد سکولاریسم آماده می کند
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گفتاری از بیژن عبدالکریمی/ بخش دوم:
رهیافت ایدئولوژیک به دین بستر را برای رشد سکولاریسم آماده می کند
شناسهٔ خبر: 3568642 - سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۹
دین و اندیشه > اندیشمندان
رهيافت ايدئولوژيك به دین بستر بسيار مناسبی را برای رشد سكولاريسم در جوامع مسلمان فراهم می سازد چرا كه سكولاريسم و ايدئولوژی انديشی دو روی يك سكهاند. به گزارش خبرنگار مهر، چندی پیش تعدادی از دانشجویان دانشگاه ملی سنگاپور به ایران سفر و از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بازدید کردند. در حاشیه این بازدید نشستی با حضور بیژن عبدالکریمی، بیوک محمدی و سیدجواد میری برگزار شد. عبدالکریمی، فیلسوف و استاد دانشگاه آزاد در این نشست سخنرانی با عنوان «دین و نادین» به زبان انگلیسی ارائه داد. مطلب زیر متن سخنرانی عبدالکریمی در این نشست صمیمانه است که به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفت؛ پیش از این نیز بخش اول متن سخنرانی در خبرگزاری مهر منتشر شده بود. در مطلب قبلی، عبدالکریمی به هفت معنای دین اشاره کرده و چهار مورد آن را توضیح داده بود.مطلب پیش رو ادامه معانی است که از دین تلقی می شود. ۵.دین به منزله اخلاق بعد از کانت، تلقی «دین» به منزله «اخلاق» بسیار رواج یافت. کانت، در نقد عقل محض نشان داد که بنیادیترین اصول و مبانی الهیات، یعنی اعتقاد به وجود خدا، اعتقاد به آزادی انسان، و باور به ابدیت و روز اجزا، به دلیل کاربرد مقولات فاهمه در خارج از قلمرو تجربه ممکن و بیرون از حوزة پدیداری، بیاعتبار بوده، عقل نظری در اثبات این اعتقادات و باورهای دیرینه الهیات با شک و تردید و با آنتی نومی ها، یعنی قضایای جدلی الطرفین مواجه می شود. لیکن، کانت کوشید از طریق دیگری، یعنی به واسطة تأمل بر عقل عملی و حوزة اخلاق به دفاع از مفروضات بنیادین الهیات بپردازد. انقلاب کپرنیکی کانت در حوزة اخلاق، یعنی تلاشی در جهت مخالف الهیات ماقبل کانتی که اخلاق را مبتنی بر الهیات میدانست منجر به ظهور «الهیات اخلاقی» کانت شد که مطابق آن الهیات بر اخلاق مبتنی می گردد. مطابق این تلقی، این اخلاق است که ضرورتاً منتهی به دین می گردد و نه برعکس. دین حقیقی از نظر کانت، عبارت از این است که «در تمام تکالیف خود خدا را به عنوان شارع کل که باید مورد حرمت واقع شود بدانیم». و حرمت خداوند به این معناست که قانون اخلاقی را اطاعت کرده، به منظور ادای تکلیف، عمل نماییم. بدین ترتیب، از نظر کانت، دین چیزی نیست جز جست وجوی تکالیف اخلاقی و تلقی این تکالیف به منزلة اوامر الهی. بعد از کانت، این تلقی از دین، یعنی یکی گرفتن دین با اخلاق بسیار رواج یافته است. لیکن، در این تلقی روشنگرانه (یعنی مبتنی بر جهانبینی عصر روشنگری) از دین، دین از سرشت و مضمون اصلی خویش یعنی از همان چیزی که در این پژوهش در جست وجوی آن بوده و از آن با تعابیری چون «خودآگاهی، ایمان یا تجربة دینی» یاد شده است تهی شده، «دین» به «اخلاق» تقلیل یافته است. بی تردید، همانگونه که در فرازهای آتی بیشتر توضیح داده خواهد شد، دین با اخلاق نسبت داردــ نسبتی که درک آن بدون ورود به نظام معرفتی (اپیستمیک) خاص دینی و فهم «وحدت نظر و عمل» در این نظام معرفتی و با تفسیر آن بر اساس سنت و نظامهای معرفتشناسی متافیزیکی و غیردینی و «جدایی نظر از عمل» در این سنت بسیار دشوار مینماید لیکن، دین را به هیچ وجه نمی توان صرفاً به اخلاق تقلیل داده یا آن دو را یکی دانست؛ چرا که در غیر این صورت، و با پذیرش تلقی اخلاقی کانت از دین، فرد به صرف انجام تکالیف اخلاقی، حتی با اتخاذ جهانبینی و نحوة نگرش ماتریالیستی به جهان، باید در زمرة دینداران محسوب شود و بدین ترتیب، ما تعریفی از دین ارائه دادهایم که مرز میان «دین» و «غیردین» فرو میریزد. ۶. دین به منزله ايدئولوژي ما گاه دین میگوییم و مرادمان بیشتر یک ایدئولوژی است. اساسا پديدهاي به نام ايدئولوژي، در معنای اندیشه به مثابه راهنمایی برای پراکسیس و عمل اجتماعی، يكي از دستاوردهاي دوره جديد و حاصل ظهور انسان مدرن است. البته، در دوره های تاریخی گذشته، حکومت ها، همچون پادشاهان و امپراطوران در عالَم مسیحیت یا حکومت خلفا در عالَم اسلام به طور کلی یا حکومت صفویه به طور خاص در عالَم تشیع، از دین به منزله یک ایدئولوژی، یعنی توجیه و مبنایی برای مشروعیت بخشی به پایههای سلطنت و حکومت خویش یا حمله به دیگر مناطق و اقوام تحت لوای جنگ های مذهبی بهره جسته اند، لیکن تبدیل دین به یک ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی در بعضی از جوامع پدیدار نوظهوری است که صرفاً در دوران مدرن و در عکس العمل نسبت به ایدئولوژی های مدرن و تحت تأثیر آنها شکل گرفته است. در گذشته، از دین به منزله منبعی براس استخراج یک الگو یا برنامه سیاسی و اجتماعی استفاده نمی شد بلکه اصحاب کلیسا و روحانیون به قدرت سیاسی پادشاهان و امپراطورها مشروعیت دینی می بخشیدند و از این طریق خود به بخشی از ساختار قدرت سیاسی و اجتماعی دست می یافتند. در این همنشینی قدرت سیاسی و قدرت دینی، دین به منزلة ایدئولوژی، یعنی در معنای منفی آن، یعنی به منزلة «فریب دوران» و «آگاهی کاذب» از جانب قدرتها به منظور فریب تودهها مورد سوء استفاده قرار میگرفت. اما در دوره جدید، در برخی از جوامع دین به منبعی برای استخراج نوعی ایدئولوژی، در معنا و مفهوم مثبت آن، یعنی به منزلة نوعی راهنمای عمل بر ی ایجاد تغییر و تحول در ساختارهای سیاسی و اجتماعی تبدیل شد. اساساً در دوره جديد انساني ظهور ميكند كه خود، انديشه و ارادهاش را محور عالَم تلقي مي كند، انساني كه معتقد است تاريخ، سياست و حيات فردي و اجتماعي ميتواند بر اساس عقل و اراده وي شكل گيرد. اين پديده همان چيزي است كه از آن به اومانيسم نیز تعبير ميشود. پديدهاي به نام ايدئولوژي حاصل اين تلقي بشرانگارانه از جهان، جامعه و تاريخ است كه آدمي ميتواند به تدوين برنامهاي مشخص در زمينة جامعه و سياست بپردازد و براساس آن به امر دخل و تصرف در حيات سياسي و اجتماعي دست يازد. لذا، تلقی دین به منزله یک ایدئولوژی سياسي و اجتماعي از اساس پدیده ای مدرن و متعلق به دوره جدید است و ما در دوره های ماقبل مدرن، رهیافتی ایدئولوژیک از دین نداشته ایم. برای مثال، آنگاه كه از جنبش هاي اسلامي يا از حكومتهاي اسلامي سخن ميگوييم، مرادمان از دینی چون اسلام يك طرح و برنامه سياسي و اجتماعي در جهت رسيدن به پارهاي از آرمانهاي سياسي و اجتماعي است. حال اين ايدئولوژيها دوگونهاند: الف. ايدئولوژيهاي محافظهكار: يعني ايدئولوژيهاي آن دسته از گروههاي اجتماعي كه خواهان حفظ وضع موجودند و در برابر هر گونه تغيير و تحول اجتماعي شديداً مقاومت ميورزند. ب. ايدئولوژيهاي انقلابي: يعني ايدئولوژيهاي آن دسته از گروههاي اجتماعي كه شديداً معترض به وضع موجود و خواهان تغيير اوضاع و احوال اجتماعي هستند. اما نكتهاي كه در مورد همه جنبشهاي انقلابي و به تبع آنها در مورد همه ايدئولوژيهاي انقلابي صادق است اين است كه جنبشها و ايدئولوژيهاي انقلابي بعد از تغيير اوضاع و احوال اجتماعي و تحقق پارهاي از آرمانهاي سياسي و اجتماعي و كسب قدرت، خود شديداً محافظهكار شده و به جرگة جريانات و ايدئولوژيهاي محافظهكار ميپيوندند. زيرا بعد از ايجاد تحول، آنها خواهان حفظ وضعيت تحوليافته هستند. دین نیز به عنوان يك ايدئولوژي مي تواند گاه ايدئولوژي محافظه كارانة يك گروه اجتماعي محافظهكار، و گاه ايدئولوژي انقلابي يك گروه اجتماعي انقلابي قرار گيرد. همچنين، دین به منزلة يك ايدئولوژي ميتواند در مرحلهاي از تحولات اجتماعي، ايدئولوژيایی انقلابي و در مرحلهاي ديگر از تحولات اجتماعي، یک ايدئولوژي محافظهكار باشد. به همين دليل، بسياري از مباحثات پيرامون ادیانی چون اسلام، در روزگار ما، در واقع صبغه سياسي و ايدئولوژيك دارد. دین، بر اساس تفسير و رهيافتي ايدئولوژيك، در واقع، همچون همة ايدئولوژيها، تا سرحد يك ابزار سياسي و ايدئولوژيك براي تحقق آرمانهاي سياسي و اجتماعي يك گروه اجتماعي تنزل یافته، بلندگويي ميگردد تا طنين صداي يك گروه اجتماعي خاص را منعكس سازد. بدين ترتيب، سرنوشت دین ایدئولوژیک شده، به شدت با سرنوشت سياسي و اجتماعي يك گروه یا جریان اجتماعی خاص، چه انقلابي و چه محافظهكار، گره ميخورد و در روند سريع تغيير و تحولات اجتماعي و در پي شكست سياسي و اجتماعي گروههاي سياسي و ايدئولوژيك مذکور، دین و تفکر دینی نيز ناچاراً ضربات مهلكي را دريافت خواهد كرد. در رهيافت ايدئولوژيك به دین، يعني فهم دین به عنوان يك ايدئولوژي، دین به شدت جنبه بشرانگارانه مييابد، به اين معنا كه دین به عنوان يك ايدئولوژي آئينهاي ميگردد كه تصوير آرمانهاي سياسي و اجتماعي خود آدميان را منعكس ميكند. به همين دليل، آنچنان كه برای نمونه تجربة جريانات روشنفكران مسلمان و نيز تجربة انقلاب ايران نشان ميدهد، رهيافت ايدئولوژيك به دین بستر بسيار مناسبي را براي رشد سكولاريسم در جوامع مسلمان فراهم ميسازد؛ چرا كه سكولاريسم و ايدئولوژي انديشي دو روي يك سكهاند، و همانگونه که گفته شد اساساً پديدهاي به نام ايدئولوژي، يكي از دستاوردهاي دوره جديد و حاصل ظهور عقلانیت جدید و حاصل بسط تفکر بالذات سکولار متافیزیکی است. با توجه به اين نكات، رهيافت ايدئولوژيك به دین، يعني استخراج يك برنامه سياسي و اجتماعي بر اساس آرمانهايي كه خود ما آنها را به عنوان آرمان و برنامههای دین تلقي ميكنيم. از اين حيث، یعنی طنینانداز بودن صدای بشری در تفسیرهای ایدئولوژیک از دین، ميان ايدئولوژيهاي انقلابي و محافظهكار تفاوتي نيست. به همين دليل، مي توان گفت رهيافت ايدئولوژيك به دین در واقع سنگ ميانهاي است ميان عالَم سنتی مذهبي و فرهنگ سکولار جدید، که نتیجة آن بسط سكولاريسمی است كه مطابق آن آدمي خود به تدوين برنامة سياسي و اجتماعي خويش ميپردازد و به تأسيس يك جامعة سياسي، با قطع نظر از دين و حقايق قدسي دست مييازد. یقیناً در اینجا چند پرسش جدی و اساسی وجود دارد. بيترديد، نفي رهيافت ايدئولوژيك به دین و مخالفت با تلقی دین به منزله یک ایدئولوژی در مقابل این پرسشها و مورد اين انتقادات درست و جدي قرار خواهد گرفت: مگر انسان دیندار، بهخصوص در دینی چون اسلام که بالذات دینی اجتماعی و سیاسی است، ميتواند نسبت به حيات سياسي و اجتماعي بيتفاوت بوده، فاقد هر گونه جهتگيري و موضعگيري مشخص سياسي و اجتماعي باشد؟ مگر اساساً انسانی وجود دارد که فاقد هر گونه ایدئولوژی، یعنی مواضع و جهت گیری ارزشی باشد؟ مگر موضعی استعلایی در فراسوی خیر و شر و نیک و بد اخلاقی برای آدمیان به طور کلی امکانپذیر است که از یک فرد دیندار فارغ بودن از هر گونه ایدئولوژی را انتظار و توقّع داشته باشیم؟ بیشک، پرسيده خواهد شد: مگر در بطن ادیان مفاهيم و آرمانهايي چون عدالت، آزادي، حقوق انسانها و غيره وجود ندارد و مگر نه اين که خود این مفاهيم ارزشی و آرمانهای اخلاقی و اجتماعی خود نوعی ایدئولوژی است که با اهداف و آرمانهاي پارهاي از ايدئولوژيهای بشری نيز مشترك است؟ براي روشن شدن چالشگاه اصلی بحث و پاسخ به اين پرسشها و انتقادات بجا و درست، بايد ميان دو مفهوم تمايز قائل شويم: الف. برخورداری از مواضع ارزشی و اخلاقی (برخورداری از ایدئولوژی) ب. ايدئولوژي انديشي. مرادم از « برخورداری از مواضع ارزشی و اخلاقي» پذیرفتن پارهاي از ارزشها و آرمانها و داشتن برخی مواضع سياسي و اجتماعي بر اساس اين آرمانها و ارزشهاست که خود امری اجتنابناپذیر و گریزناپذیر است. بر این اساس، از آنجا که برخورداری از یک «موضع استعلاییِ اخلاقی»، یعنی در فراسوی نیک و بد اخلاقی بودن برای آدمی امکانپذیر نیست و حتی بیتفاوتی و بیموضع بودن نسبت به پارهای از امور، همچون مسائل سیاسی و اجتماعی، خود نوعی انتخاب اخلاقی بر اساس پارهای از ارزشها و احکام اخلاقی است، لذا برخورداری از مواضع ایدئولوژیکــ در اینجا یعنی برخورداری از مواضع ارزشی و اخلاقیــ برای آدمی، از جمله برای فردی دیندار، امری ضروری و اجتنابناپذیر است. لیکن، چالشگاه و محل اصلی نزاع نه بر سر برخورداری یا عدم برخورداری از ایدئولوژیــ به معنای پارهای از احکام و مواضع ارزشی و اخلاقی بلکه بر سر ایدئولوژیاندیشی است. منظورم از «ايدئولوژيانديشي» نحوة تفکر بر مبناي يك ايدئولوژي (یعنی پارهای از ارزشها و احکام ارزشی) است و اينكه بخواهيم همه واقعيتها و حقايق عالم را بر اساس جهتگيريهاي سياسي، اجتماعي و ايدئولوژيك خود تفسير كنيم. تفکر ايدئولوژيک، یعنی اندیشیدن بر اساس پاره ای مواضع سياسي و اجتماعي، همواره محدود به «اينجا و اكنون» هستند يعني همواره در جهت حل مسائلي هستند كه يك جامعه در اينجا و اكنون يعني در يك محدوده جغرافيايي و در يك برههاي از زمان با آن روبروست. مهمترين وصف ايدئولوژيانديشي عرفي ساختنِ حقايق استعلایی، یعنی ازلي و ابدي و غیرتجربی و تنزل بخشيدن آنها تا سر حد مسائلي است كه ما در محدودة تنگ «اينجا و اكنون» خود را با آن مواجه ميبينيم و اين همان نكتهاي است كه از آن میتوانیم با تعبير سادة «ذبح حقيقت به پاي مصلحت» از آن تعبیر کنیم. مراد از این ذبح این است که حقایقی استعلایی را به اموری تجربی، اموری ازلی و ابدی را به اموری اینجایی و اکنونی و ارزشهایی قدسی را به اموری عرفی تبدیل کنیم. بنابراین، وقتي از رویکرد ایدئولوژیک به دین و تلقي دین به منزلة یک ايدئولوژي انتقاد م یشود، به هیچوجه مراد مخالفت با داشتن جهت گیریهای اخلاقی و انکار برخورداری از آرمانهاي انساني و اجتماعي یا نفی داشتن مواضع مشخص سياسي و اجتماعي دربارة واقعيتهاي پيرامونمان نيست بلكه منظور انتقاد از ايدئولوژي انديشي در حوزة دین، يعني انتقاد به آن نحوه تلقي از دین است كه ميكوشد حقیقت متعالي و قدسی ديانت راــ که همان امر مورد جستوجو و پژوهش ماستــ در چارچوب تنگ مواضع زودگذر سياسي و اجتماعي خود درآورد. رهیافت ایدئولوژیک به دین، ندای بشری و طرحها و مواضع سیاسی و اجتماعی بشری را جانشین ندایی قدسی میکند که علیالاصول دین مدعی آن و مبتنی بر آن است، و بدون نزدیک شدن به این ندای قدسی سرشت و چیستی دین همواره در پس ابهام، تیرگی و ناآشکاری است. نكتة ديگر اينكه ميان تلقي «دین به عنوان يك ايدئولوژي» و فهم «دین به منزلة يك فرهنگ» ارتباط بسيار نزديكي وجود دارد، با این توضيح كه هر حركت سياسي و اجتماعي بايد در دل يك سنت اجتماعي تحقق پذيرد، لذا دین به عنوان ايدئولوژيِ يك حركت سياسي و اجتماعي نميتواند مستقل از سنتهاي اجتماعي رايج و مقبول جامعه حركت كند و همانگونه كه گفته شد در جوامع دین به عنوان فرهنگ، بخشي از سنتهاي اجتماعي موجود در جامعه است. ديگر آنكه گروههاي سياسي و اجتماعي، چه محافظهكار و چه انقلابي، چه براي حفظ قدرت و چه براي كسب قدرت، نيازمند حمايت تودهها هستند و، همانگونه كه اشاره شد، دین براي تودهها، به منزلة فرهنگ و بخشي از آداب و رسوم و سنن اجتماعي آنان است كه به حكم تاريخي بودنشان، براي تودهها تا حدود زيادي تغييرناپذير به نظر ميرسد. بر همين اساس ميان تلقي دین به عنوان يك ايدئولوژي با عوامگرايي و عاميانهساختن ديانت ارتباط تنگاتنگي وجود دارد. لیکن، در اینجا، یعنی در خصوص نسبت میان «دین» و «ایدئولوژی»، پرسش بنیادینی وجود دارد که میتواند ما را به حاقّ دین و ایمان دینی نزدیک گرداند. این پرسش عبارت از این است که گفته شد ظهور ایدئولوژیهای مدرن نتیجة بسط سكولاريسمی است كه مطابق آن آدمي خود به تدوين برنامههای سياسي و اجتماعي خويش ميپردازد. اما حال مسأله این است: آیا اساساً مگر امکان دیگری نیز در برابر بشر گشوده است؟ آیا مگر میتوان از استنتاج احکام اخلاقی و حقوقی و تدوین برنامههایی سیاسی و اجتماعی برای حیات فردی و اجتماعی بشر از منبعی غیر از خود عقل، فهم و ذهنیت بشری سخن به میان آورد؟ چگونه میتوان به استنتاج احکام اخلاقی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی برای حیات فردی و اجتماعی از حقیقتی قدسی نایل شد؟ در برابر این تلقی که آنچه به منزلة آیات و احکام الهی تلقی میشود چیزی جز پژواک ذهنیت سوبژة انسانی فردی که در سنت عبری، «نبی» میخوانندش، نیست، عقلانیت دینی در دفاع از خویش چه میتواند بگوید؟ کانت معتقد بود شهود از ارادة الهی امکانپذیر نیست. تفکر دینی در برابر این چالش بنیادین چه میتواند عرضه کند؟ آیا صرفاً در مقام جدال باید به صدور این اظهاریه و ادعانامه مبادرت ورزید که «آری! ما برعکس، معتقدیم که شهود از ارادة الهی امکانپذیر است»؟ اینجا، یعنی بحث از امکان یا عدم امکان گذر از ذهنیت فاعل شناسا (سوبژکتیویتة سوبژه)، یعنی امکان یا عدم امکان رسیدن به یک ساحت استعلایی و فراتاریخی و لذا امکان یا عدم امکان شهود و نیل به علم و ارادة الهی همان چالشگاه اصلی در نزاع بر سر امکان یا عدم امکان خودآگاهی/ تجربة دینی است. ۷. دین به منزله یک امکان در برابر نحوه هستی خاص آدمی (اگزیستانس) و به منزلة یک امر وجودی وجودشناختی اما ما از دین در معنای دیگری نيز ميتوانيم سخن بگویيم، معنایی كه امروزه در ميان ما وجود ندارد، یا بسیار کمتر وجود دارد، اما ممکن است بتواند در آینده تحقق پيدا كند. دین در این معنا، دین به منزلة يك فرهنگ نيست كه بخشي از شرايط اجتماعي و تاريخي ما باشد و فرد به طور ناخواسته به آن پرتاب شده است. دین در این معنا، يك نهاد اجتماعي يا بخشي از آداب و رسوم و سنن اجتماعي نيست. دین در این معنا، به منزلة يك ايدئولوژي درصدد دفاع از پارهاي جهتگيريها و مواضع مشخص سياسي و اجتماعي نيست. دین در این معنا، به منزلة متعلَّق شناسایی (ابژه) و موضوع مطالعة پارهاي از علوم نيست. دین در این معنا، دین روشنفكرانه، عالمانه يا فيلسوفانه نيز نيست كه در آن آگاهي ديني در زير بار انبوهي از مفاهيم و واژه هاي روشنفكرانه، متكلمانه، فقيهانه يا فيلسوفانه مدفون شده باشد. دین در این معنا امکانی در برابر نحوة هستی آدمی، يك نحوة بودن و يك نحوة تحقق از هستی اوست كه بر اساس آگاهي ديني شكل گرفته است. دین در این معنا امری وجودیـوجودشناختی است. فيلسوفان اگزيستانسياليست حقيقت وجودي آدمي را، نه حواس و نه فاهمه، بلکه ساحت بنیادینی میدانند که بنیاد هم حواس و هم فاهمه و هم همة فهمها و کنشها و رفتارهای ماست. آنها از این ساحت بنیادین به اگزيستانس تعبیر میکنند اگزيستانس، نحوة هستی خاص آدمي است كه برخلاف نحوة وجودي ساير موجودات، ميتواند به طرق گوناگون تحقق پذيرد. به همين دليل ميتوان گفت اگزيستانس، یعنی نحوة هستی خاص آدمی، يك امكان است كه ميتواند به نحوههاي گوناگوني خود را متحقق سازد. حال با توجه به اين مقدمات ميتوانيم بگوييم كه انسان ديني يك نحوه تحقق آدمي در برابر ساير انحاء تحقق وجود آدمي است. بنابراين، انسان ديني انساني نيست كه در دل فرهنگي كه بنيانگذاران آن انسان ديني بودهاند و يا در ميان پارهاي آداب و رسوم و يا نهادهايي كه براساس پارهاي باورهاي ديني شكل گرفتهاند، پرتاب شده باشد. انسان ديني انساني نيست كه خواهان حفظ يا تغيير پارهاي از شرايط سياسي و اجتماعي به كمك پارهاي از مفاهيم و مقولات موجود در فرهنگ ديني باشد. انسان ديني انساني نيست كه با دين مواجهه تئوريك داشته و ميكوشد دين را ابژه و متعلق شناسايي خويش قرار داده و آن را تحت پارهاي از مفاهيم و مقولات تئوريك قرار دهد. گرچه هيچ يك از اينها منافاتي با انسان ديني بودن ندارد اما ديني بودن آدمي به هيچيك از اين حوزهها باز نميگردد. حتي انسان ديني انساني نيست كه به ديني از اديان تاريخي باور دارد و يا ذهن خويش را مملو از مفاهيم ومقولاتي كرده است كه به نحوي با دين دينداران ارتباط دارد. دين انسان ديني، يك نسبت است. اما اين نسبت نه يك ارتباط تئوريك ميان فرد و پارهاي از مفاهيم، مقولات و باورها و احكام است بلكه يك ارتباط وجودي ميان انسان و حقيقتي است كه تحت هيچ مفهوم و مقولهاي نميگنجد. اين رابطة وجودي تنها زماني تحقق ميپذيرد كه فرد به نحوي خاص به وجود خويش تحقق بخشد و اين نحوه از تحقق وجود آدمي در صميم «آزادي» و «آگاهي» فرد صورت ميپذيرد. يعني فرد آزادانه اين رابطه را برميگزيند چرا كه بدون اين «انتخاب آزادانه» اساساً اين رابطة وجودي ميان فرد و آن حقيقت قدسي تحقق نميپذيرد. به علاوه فرد نسبت به اين رابطه وجودي و نسبت به نحوة تحقق وجود خويش و نسبت به انتخاب خويش كاملاً آگاه است لذا وي نتايج و لوازمات نحوة تحقق وجود خويش و رابطة خود با حقيقت هستي، يعني نتايج و پيامدهاي نحوة ديني بودن خويش را آزادانه و آگاهانه كاملاً پذيراست. پذيرش اين نحوة بودن خود را در اخلاق، شيوة زيستن و نحوة رويارويي با مرگ نشان ميدهد. ممكن است پرسيده شود پس اگر دين نحوهاي از تحقق وجود آدمي است و دين نميتواند به مجموعهاي از باورها و اعتقادات تأويل يا تحويل شود پس باورها و اعتقادات به اصطلاح ديني را چگونه مي توان تبيين كرد؟ باورها و اعتقاداتي كه به منزلة باورهاي ديني برشمرده ميشوند صرفاً پارهاي علامت و نشانهاند، علائم و نشانههايي كه ميتوانند حقيقتي را در ما زنده كنند. اگر اين حقيقت اصيل و يگانه در ما زنده شود آنگاه باورها و اعتقادات اصالت خويش را از آن حقيقت اصيل اخذ مينمايد و اگر حضور اين حقيقت اصيل در ما به واسطه آنها زنده نشود آنها مشتي كلمات فسرده و بيروحند كه بر زبانها جاري ميشوند، بيآنكه حكايتگر حقيقتي باشند. به همين دليل اين كلمات بيروح و اعتقادات فسرده كه صرفاً لق لق زبان هستند در اكثر مواقع خود حجابي براي ظهور حقيقت ميگردند. از همين روي پارهاي از متفكران از «تخريب تئولوژي» يا «تخريب الهيات (خداشناسي نظري)»سخن ميگويند، يعني نفي اعتقادات و باورهايي كه ظاهراً در باب خداشناسي است اما به واقع حجاب ظهور وي گشتهاند. از نظر اين دسته از متفكران، تخريب باورهاي كهن ميتواند مقدمهاي براي ظهور مجدد آن يگانه حقيقت اصيل در قلب و حيات ما آدميان باشد. به همين دليل تخريب تئولوژي اين دسته از متفكران را نبايد به منزله نفي نيست انگارانه حقيقت تلقي كرد. اما ما از دین، در معنا و مفهوم ديگري نيز ميتوانيم سخن بگویيم، دینی كه امروزه در ميان ما وجود ندارد اما ميتواند تحقق پيدا كند. اين دین، دین به منزله يك فرهنگ نيست كه بخشي از شرايط اجتماعي و تاريخي ما باشد و فرد به طور ناخواسته به آن پرتاب شده است. اين دین يك نهاد اجتماعي يا بخشي از آداب و رسوم و سنن اجتماعي نيست. اين دین، به منزله يك ايدئولوژي در صدد دفاع از پارهاي جهتگيريها و مواضع مشخص سياسي و اجتماعي نيست. اين دین، به منزله ابژه و موضوع مورد مطالعه و شناسايي پارهاي از علوم نيست. اين دین، دین روشنفكرانه، عالمانه يا فيلسوفانه نيز نيست كه در آن آگاهي ديني در زير بار انبوهي از مفاهيم و واژههاي روشنفكرانه، متكلمانه، فقيهانه يا فيلسوفانه مدفون شده باشد. اين دین یک نظام تئولوژیک در قیاس با دیگر نظامهای تئولوژیک نیز نیست. این دین يك نحوة بودن و يك نحوة تحقق آدمي است كه بر اساس آگاهي ديني شكل گرفته است. پارادوكس ايدئولوژي مراد ما از «پارادوكس ايدئولوژي» عبارت از جمع ميان اين دو حقيقت است كه از يك سو هيچ حاكميت سياسي فاقد ايدئولوژي نيست و هر حاكميتي براي برقراري وحدت اجتماعي در ميان شهروندانش و بسيج آنها به سوي پارهاي از اهداف و آرمانها نيازمند ايدئولوژي است، اما از سوي ديگر حاكميتها حق ندارند از نهاد تعليم و تربيت و آموزش و پرورش به منظور نشر و ترويج ايدئولوژي خود سود جويند. توضيح بيشتر اينكه، هيچ فرد، گروه يا جامعهاي كه فارغ از ايدئولوژي و ارزشهاي ايدئولوژيك باشد وجود ندارد. هر فرد، گروه و جامعهاي برخوردار از پارهاي قضاوتهاي ارزشي، جهتگيريها و مواضع سياسي، اجتماعي و اخلاقي است كه مجموع آنها ايدئولوژي فرد يا گروه اجتماعي را تشكيل ميدهند. دولتها نيز از اين اصل مستثني نيستند، به خصوص كه حاكميتها خواهان ايجاد وحدت ملي و وحدت اجتماعي نيز ميباشند تا بر اساس آن بتوانند جامعه را به سوي پارهاي از اهداف سياسي و اجتماعي سوق دهند. بر همين اساس برخي نهاد آموزش و پرورش را نهادي وابسته به دولت تلقي ميكنندكه قرار است به برخي از نيازمنديهاي دولت در عرصه عمومي پاسخ گويد. بر اساس اين تلقي، نهاد آموزش و پرورش بايد هماهنگ با ساير نهادها بوده و نميتواند مستقلاً عمل كند. مطابق با اين تلقي، نهاد آموزش وپرورش طبيعتاً بايد منعكسكننده و مبلغ ايدئولوژي رسمي حاكميت سياسي باشد تا هم جامعه بر اساس اين ايدئولوژي رسمي به نوعي وحدت ملي و اجتماعي دست يابد و هم افرادي كه تربيت شده نظام آموزش و پرورش رسمي كشور هستند بتوانند هماهنگ با كل جامعه و نيز دولت و در انطباق و هماهنگي با سياستگذاريها و خط مشيهاي عمومي حاكميت سياسي حركت كنند. ليكن تجربة آموزش و پرورش در كشور ما نشان ميدهد كه در واقعيت يك چنين هماهنگي و انطباقي در ميان دستپروردگان نظام آموزش و پرورش ما و اهداف و جهتگيريهاي كلي نظام سياسي در ايران صورت نگرفته است. حال سؤال اين است: چرا؟ براي پاسخگويي به اين پرسش بايد مجدداً بازگرديم به تفكيك ميان دو پديداري كه قبلاً به آنها اشاره داشتيم، يعني تفكيك ميان «ايدئولوژي»، به منزله نظام ارزشي، و «ايدئولوژي انديشي»، به معناي فهم و تفسير همه حقايق و واقعيتها در چهارچوب يك ايدئولوژي واحد. ايدئولوژي در سياق بحث حاضر و در معناي عام، به معناي مجموعه قضاوتهاي ارزشي و مواضع و جهتگيريهاي فرد، گروه، يا جامعه دربارة امور گوناگون است. به اين معنا، هيچ فرد، گروه، جامعه يا حاكميتي را نميتوان فارغ از ايدئولوژي دانست. به تعبير سادهتر، مخالفت با ايدئولوژي خود نيز نوعي ايدئولوژي است. پس ايدئولوژي در معناي حاضر، امري اجتنابناپذير است. ليكن برخورداري از ايدئولوژي يا قضاوتهاي ارزشي به هيچوجه به معناي ايدئولوژيانديشي نيست و اين دومي است كه مورد نقد و مخالفت جدي متفكران قرار ميگيرد. مراد از ايدئولوژيانديشي آن نحوه رهيافتي است كه ميكوشد همة واقعيتها را در چارچوب ارزشهاي سياسي و اجتماعي خاصي تفسير و تبيين كند. در اين رويكرد فرد، گروه يا حاكميت سياسي بيش از آنكه درصدد فهم و تفسير واقعيت باشد و بيش از آنكه در جست و جوي حقانيت و عينيت شناخت و معرفت خود از واقعيات باشد، ميكوشد تا به توجيه و اثبات مواضع و ارزشهاي سياسي و اجتماعي از پيش تعيين شدة خود بپردازد و هر جا كه واقعيات با اين مواضع و ارزشها سازگار نباشد به تحريف واقعيتها بپردازد، بيخبر از آنكه اگر ما به واقعيات پشت كنيم، واقعيات از پشت به ما خنجر خواهند زد. پس درست است كه هر حاكميتي از نوعي ايدئولوژي برخوردار است و درست است كه حاكميتها نميتوانند جوامع را به حال خود رها سازند و تودهها بايد به نحوي در جهت اهداف سياسي و اجتماعي و حتي ديني خاصي بسيج شوند و افراد جامعه بايد به گونهاي مورد تعليم و تربيت سياسي و اجتماعي قرار گيرند، و همچنين درست است كه ما براي وحدت ملي نيازمند يك ايدئولوژي هستيم، ليكن تعليم ارزشهاي اعتقادي و ايدئولوژيك و تربيت افراد بر اساس اين ارزشها، و انتقال ارزشهاي ايدئولوژيك حاكميت سياسي به جامعه، به خصوص به جوانان، بايد در فضاي آزاد و خارج از حوزه اقتدار سياسي و نظامي صورت پذيرد. براي درك اين امر ما بايد بتوانيم ميان دو حوزة «نفوذ» و «رسميت» تمييز قائل شويم. بیان چند نتیجه الف. با اين توضيحات و تفكيك چهار رهيافت به دين و اسلام، حال بهتر مي توان اصل ادعاي ما را، مبني بر عدم وجود دركي روشن از ماهيت دين و تجربه ديني در نظام آموزش و پرورش كشور، فهميد. اين ادعا به اين معناست كه در نظام آموزش و پرورش كشور تمايز چهار رهيافت يا چهار معناي مذكور از دين درك نگشته و براي برنامهريزان آموزش و پرورش كشور روشن نيست كه مرادشان از تعليم و تربيت ديني چيست و اساساً آنان خواهانند چه چيزي را به منزله دين به دانشآموزان كشور تعليم دهند. ب. به نظر ميرسد كه برنامهريزان برنامههاي تعليم و تربيت ديني، آگاهانه يا ناآگاهانه، دين را به منزلة مجموعهاي از مفاهيم، گزارهها تلقي ميكنند و بر همين اساس مرادشان از تعليم و تربيت ديني انتقال پارهاي از مفاهيم و گزارهها به دانشآموزان است، غافل از اينكه آنان در اين نحوه تلقي، ديانت را به يك متعلَّق و موضوع شناسايي (ابژه) و موضوعي براي حافظه تبديل كردهاند. در واقع آنچه آنان در طي اين ربع قرن بعد از انقلاب انجام دادهاند نه تعليم و تربيت ديني بلكه صرف آموزش پارهاي گزارههاي مرده و بيروح به نام دين به دانشآموزان بوده است. نظام تعليم و تربيت ديني در كشور ما در اين مورد، يعني تلقي دين به منزله پارهاي از مفاهيم و گزارهها، نيازمند بازنگري و بازفهمي بسيار اساسي است. ج. رهيافت ايئولوژيك به دين بزرگترين آسيب در عرصة فرهنگ و تعليم و تربيت ديني است. رهيافت ايدئولوژيك به دين دعوت به خويش است و نه دعوت به حق و حقيقت. رهيافت ايدئولوژيك به دين گوسالة سامري زمان ما است. آنچه كه امروز سبب رويگرداني مردم، به خصوص جوانان، از تفكر و فرهنگ ديني شده است نه خود دين، بلكه ندايي است كه از درون گوساله سامري رهيافت ايدئولوژيك به دين بيرون ميآيد و خواهان است كه مردم آن را به منزلة نداي آسمان و نداي ملكوتي باور كنند. رهيافت ايدئولوژيك به دين صداي نابهنجار، گوشخراش و تهوعآوري است كه ميكوشد به بشر دوران معاصر، خود را به منزله نداي اهوارايي عالم ملكوت عرضه نمايد. اگر در دين حقيقتي هست، اين حقيقت امري استعلايي، متعالي و خارج از كنترل، سيطره و دسترسي ما است. حقيقت استعلايي و متعالي تابع ما و تابع آرمانها و برنامههاي سياسي و اجتماعي ما نيست بلكه اين ما هستيم كه بايد خود را تابع آن سازيم. همانگونه كه گفته شد، تفسير ايدئولوژيك از دين سنگ ميانه اي ميان دينداري و سكولاريسم است. لذا آموزش و پرورش رسمي و غيررسمي در كشور ما با تعليم و تبليغ «دينِ ايدئولوژي شده» خود بزرگترين زمينه ساز رشد سكولاريسم در كشور بوده است. در برخورد با پديده ايدئولوژي و تفسير ايدئولوژيك از دين، ظرائف و دقائقي وجود دارد كه عدم توجه به آنها در بسياري از مواقع به رهزني اذهان ميانجامد. به همين دليل لازم است به پارهاي توضيحات در ارتباط با پديدة ايدئولوژي بپردازيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]
صفحات پیشنهادی
گفتگوی خبرآنلاین با غلامرضا حیدری/ ممانعت رشد فرهنگهای غیرفارسزبان انسجام ملی را تهدید میکند
گفتگوی خبرآنلاین با غلامرضا حیدری ممانعت رشد فرهنگهای غیرفارسزبان انسجام ملی را تهدید میکند فرهنگ > دین و اندیشه - غلامرضا حیدری می گوید جلوگیری از ترویج فرهنگ دیگر اقوام در کشور هزینه خواهد داشت و انسجام و وحدت ملی را دچار خدشته خواهد کرد و امنیت ملی را آسیبپآیت الله شبستری: انتخاب آگاهانه، موجبات اقتدار و توسعه کشور را فراهم می کند
نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی با بیان اینکه شرکت در انتخابات امری شرعی و الهی است گفت با این انتخاب صلاح جامعه تعیین می شود که باید با انتخاب گسترده و آگاهانه مصالح ملی را در نظر گرفته و موجبات اقتدار و توسعه کشور را فراهم کنیم به گزارش میانا به نقل از تسنیم آیت الله محسیروس دین محمدی:اختلاف صالح و مظلومی یک مشکل خانوادگی بود که حل شد/ شیحی می تواند به استقلال کمک کند
مربی تیم استقلال گفت مشکلات بوجود آمده میان مظلومی و صالح یک موضوع درون خانوادگی بود که شکر خدا حل شد سیروس دین محمدی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی آنا در مورد شرایط استقلال تهران در روزهای اخیر گفت خدا رو شکر بعد از برد مقابل گسترش فولاد شرایط روحی و روانی خوبی بر تیم حاکم شد الاستخدام کارشناس و کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی و کارشناس ارشد مدیریت و صنایع در یک شرکت هلدینگ معتبر در استان
استخدام کارشناس و کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی و کارشناس ارشد مدیریت و صنایع در یک شرکت هلدینگ معتبر در استان اصفهان یک شرکت هلدینگ معتبر در اصفهان به منظور تکمیل کادر پرسنلی خود از افراد متخصص متعهد و بومی فارغ التحصیل از دانشگاه های دولتی در زمینه های زیر استخدام می نماید ردیرسانه ملی از تولید انیمیشن های دینی و انقلابی حمایت می کند
عصر چهارشنبه پنج اسفند ۹۴ گروه تولید کننده برنامه پویانمایی شاهزاده روم با حضور در صداو سیما با سرافراز رئیس رسانه ملی دیدار و گفت وگو کردند به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو در این دیدار رئیس رسانه ملی در سخنانی ضمن اشاره به اهمیت صنعت انیمیشن در تولید محتوای تأثیرگذار گفمناظره «حق رای مردم در نظام مردمسالاری دینی» برگزار میشود
عصر امروز مناظره حق رای مردم در نظام مردمسالاری دینی برگزار میشود شناسهٔ خبر 3563876 - سهشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۰ دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مناظره علمی حق رای مردم در نظام مردمسالاری دینی بین سیدسجاد ایزدهی و کاظم قاضی زادآماده هرگونه همکاری با استرالیا در زمینه گسترش علوم اسلامی هستیم
آیت الله اراکی در دیدار نماینده ارشد مسلمانان استرالیا آماده هرگونه همکاری با استرالیا در زمینه گسترش علوم اسلامی هستیم شناسهٔ خبر 3569502 - دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶ ۱۹ دین و اندیشه > اسلام در جهان نماینده ارشد مسلمانان استرالیا و سفیر این کشور در جمهوری اسلامی ایران امروزاهمیت خطر منافق از منظر دین در اندیشه شهید مطهری (ره)
حجتالاسلام سوزنچی تشریح میکند اهمیت خطر منافق از منظر دین در اندیشه شهید مطهری ره شناسهٔ خبر 3568573 - یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۴ ۵۴ دین و اندیشه > اندیشکده ها حجت السلام دکتر سوزنچی در صوت پیش رو به تبیین اهمیت خطر منافق از منظر دین در اندیشۀ شهید مطهری میپردازد به گزکرسی ترویجی«دین داری مناسکی؛ مکانها وزمانهای مقدس در ایران امروز»
در دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار می شود کرسی ترویجی دین داری مناسکی مکانها وزمانهای مقدس در ایران امروز شناسهٔ خبر 3568992 - دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۱ ۰۵ دین و اندیشه > اندیشکده ها کرسی ترویجی دین داری مناسکی مکان ها و زمان های مقدس در ایران امروز در دانشگاه ادیان و مذاهمحمد بنا: سوریان آماده تر از همیشه است/ نوروزی با غیرت تمرین می کند
سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی گفت عادت ندارم به کشتی گیری قول بدهم قطعا برای المپیک انتخاب شدی اما سعید عبدولی شایستگی خود را نشان داد محمد بنا درگفت وگو با خبرنگار ورزشی آنا درباره مصدومیت امید نوروزی و اینکه این کشتی گیر دیر متوجه شدت مصدومیتش شده گفت آنچه اعلام شده بزرگنمایی ب-
دین و اندیشه
پربازدیدترینها