تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835550668
رئیس سیاره بودن!
واضح آرشیو وب فارسی:قانون: از نانوایی محل نان خریده بودم و داشتم به طرف خانه برمی گشتم که موتورسواری با عجله موتورش را کنار پیاده رو پارک کرد و قبل از آنکه وارد فروشگاه محله شود به من گفت: «پسرجان چند دقیقه چشمت به موتور من باشد، الان برمی گردم... اگر کارت را خوب انجام بدهی 500 تومان پیش من داری!» وای! فکرش را بکنید که با این 500 تومان چه کارها که نمی توانم بکنم. بعد فکر کردم 500 تومان را تعدادی خودکار می خرم. وقتی مدرسه ها باز شود قیمت خودکار بالا می رود و با فروش آنها حداقل 1000 تومان به دست می آورم. بعد با آن 1000 تومان برای بابا یک قوطی واکس می خرم تا هر روز با کفش های خاکی سر کار نرود. بابا هم که از کار من خوشحال می شود حداقل 2000 تومان به من جایزه می دهد. 2000 تومان را می برم می گذارم بانک و حداقل برنده یک رایانه می شوم. بعد نرم افزار ساخت انیمیشن را روی آن نصب می کنم و شروع می کنم به ساختن کارتون های سه بعدی و هیجان انگیز که شبکه های تلویزیونی برای خریدنش میلیون ها تومان پول می دهند. آن وقت با آن پول ها می توانم یک سفینه بسازم و بروم به یک سیاره دیگر و رئیس آدم فضایی های آنجا شوم و... راستش داشتم به این فکر می کردم که بعد از رئیس شدنم بدهم تندیس آقای موتورسوار را که باعث این همه پیشرفت در زندگی من شده بود بسازند و وسط میدان سیاره نصب کنند که ناگهان صدای داد و فریاد آقای موتورسوار مرا از عالم خیالاتم بیرون کشید: اِ... پس موتورم کو؟ وای بردند موتورم را... آخه بچه جان چرا حواست نبود؟ بدبخت شدم... بیچاره شدم! وقتی دقت کردم، دیدم نه خبری از موتور آقای موتورسوار است، نه نان هایی که زیر بغل گرفته بودم! دوهفته نامه گل آقا /علی زراندوز/ مهر ۱۳۸۷
دوشنبه ، ۱۲بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قانون]
[مشاهده در: www.ghanoondaily.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]
-
گوناگون
پربازدیدترینها