واضح آرشیو وب فارسی:تا شهدا: هیاتی و شوخ طبع بودن شهید "امیر سیاوشی" در میان دوستان و آشنایان، او را به "امیر" دل ها تبدیل کرده است. همین دست رفتارهای مردم پسند بود که این مجاهد راه حق را در میان مردم از کوچک و بزرگ شهره ساخت. هر زمان از روز که به گلزار شهدای امامزاده علی اکبر چیذر (ع) بروید، شخصی بر مزار امیر نشسته است.به گزارش تا شهدا؛ هیاتی و شوخ طبع بودن شهید "امیر سیاوشی" در میان دوستان و آشنایان، او را به "امیر" دل ها تبدیل کرده است. همین دست رفتارهای مردم پسند بود که این مجاهد راه حق را در میان مردم از کوچک و بزرگ شهره ساخت. هر زمان از روز که به گلزار شهدای امامزاده علی اکبر چیذر (ع) بروید، شخصی بر مزار امیر نشسته است. بر سر مزارش رفتیم و دقایقی را با دوستان شهید سیاوشی صحبت کردیم و از خاطرات شهید شنیدیم. در ادامه متن گفت و گو را بخوانید. ** علم داریش زبان زد بود امید تقوی یکی از دوستان شهید: به امام حسین (ع) و محرم ارادت خاصی داشت. یک سال ماشینش را فروخت و با پول آن یک عَلَم خرید. امسال هم قصد داشت که آن عَلم را بفروشد و علم دیگری بخرد اما فرصتش پیش نیامد تا این کار را انجام دهد. امسال محرم یک کاروان آماده کرد و از میدان زر (یکی از میادین چیذر) تا امامزاده علم کشی کرد. علم داریش زبان زد بود. برای شب سوم محرم دوستانش را از جنوب دعوت کرد تا سنج و دمام بزنند. امیر با وجود اینکه همیشه دوست داشت زیر علم برود اما به رسم میهمان نوازی آن روز زیر علم نرفت و گفت میهمان ها مقدم هستند. در آخر با اصرار بچه ها یک بار علم را بلند کرد. همان شب در چای خانه، شام به بعضی از دوستان نرسید. با هزینه خودش کیک و آب میوه خرید تا شام دیگری برایشان تهیه کند. خودش هم که مسئول کاروان بود تا وقتی تمام بچه ها شام نخوردند، شام نخورد. روز عاشورا در وسط هیات، میانداری کرد و پرچم بزرگی بر دست داشت. پس از مراسم برایم با شوق زیادی تعریف می کرد که "نبودی ببینی چطور میان داری کردم". عکسی که در شبکه های مجازی از امیر می بینید که در حال چرخاندن پرچم در میان هیات است، عکس همان روز است. زمان خاکسپاری امیر، از تمام نقاط شهر از نارمک، نیاوران، ازگل و ... برایش علم و هجله آوردند. ** آخرین پیغام امیر به دوستانش امیر از طرف نیروهای ویژه ی نیروی دریایی سپاه پاسداران به ماموریت های مختلفی از جمله تانزانیا، آفریقا، هند و ... رفته بود. اما این ماموریتش با دیگر ماموریت ها فرق می کرد. قبل از اربعین با کاروانی از بچه های چیذر به کربلا رفته بودیم که در مسیر کربلا، امیر در گروه مجازی اعلام کرد که به سوریه می رود و حلالیت طلبید. بچه ها کمی سر به سرش گذاشتند و گفتند "امیر نکند که بدون پا برگردی". امیر پاسخ داد: "برگشتی ندارد. می روم و با یک خال در پیشانی برمی گردم." آخرین پیغامی بود که از امیر به ما رسید. آن لحظه تصور نمی کردیم که هفته بعد خبر شهادتش را خواهیم شنید. ** لباس با طرح "امیر دل ها" یک هفته قبل از اعلام رسمی شهادتش، حرف های ضد و نقض زیادی می شنیدیم. برخی می گفتند، امیر زنده است و برخی خبر شهادتش را می دادند. زمانی که از شهادتش اطمینان یافتیم، تیشرت هایی را که عکس امیر بر روی آن هک شده بود را تهیه کردیم. در روز تشییع تمام دوستانش همین لباس را بر تن داشتند. امیر با همه اهل محل، از کودک تا پیرمرد صمیمی بود. زمانی که برای آماده کردن مزارش جمع شده بودیم. کودکی با لباس فرم مدرسه به سمت مان آمد و گفت: "چه خبر است؟" گفتم: "امیر شهید شد." با شنیدن این خبر شروع به گریه کرد. ما هم که به سختی ریزش اشک هایمان را کنترل می کردیم، بهانه خوبی بود تا گریه را از سر بگیریم. مراسم تشییع امیر در چیذر عاشورایی به پا کرد. ** مهره مار داشت امیر به دلیل شخصیتی که داشت، زمانی که در میدان می ایستاد همه دورش جمع می شدند. الان هم که از دنیا رفته، همه بر سر مزارش جمع می شوند. صبح قبل از رفتن به محل کار ابتدا به مزار امیر سر می زنیم و برایش فاتحه ای می خوانیم. ** مزارش را خودش انتخاب کرد ابتدا قبرش را در ابتدای گلزار در نظر گرفته بودند. تمام کارهایش را هم انجام دادیم. روز اولی که به گلزار شهدا آمدیم، کنار درب امامزاده و در همین نقطه ای که امروز مزار امیر است جمع شدیم. از آنجایی که امیر همیشه دوست داشت در جمع دوستان باشد، کارها به گونه ای پیش رفت که مزارش به مکانی که بچه ها ایستاده بودند، انتقال یافت. ** دو تن از بهترین دوست هایمان را از دست دادیم هومن شجاعی از دیگر دوستان شهید در ادامه گفت: هر قدر امیر پسر بازگویشی بود، امین کریمی بسیار شخصیت آرامی داشت. بخاطر دارم یک روز با جمعی از دوستان فوتبال نگاه می کردیم. باران شدیدی هم می آمد. امین در زیر باران زنگ می زد تا در را باز کنیم. ما هم از آیفون او را می دیدیم و می گفتیم صبر کن، می آیم. بعد از این که کاملا خیس شد در را باز کردیم. با لبخند و بدون هیچ گله و شکایتی وارد اتاق شد. ما دو نفر از بهترین دوست هایمان را در دفاع از حرم حضرت زینب (س) از دست دادیم. * دفاع پرس
یکشنبه ، ۲۷دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تا شهدا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]