واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: سید محمود صارمی منش متولد سال ۱۳۴۰ از سادات صیاد خلف هستم و در شهر دزفول محله خیابان ساحلی کوچه سرآب یا همان بندار خراطون دیده به بر دنیای خاکی گشودم . با آغاز جنگ تحمیلی چون در محل ما بسیج دایر نشده بود لذا به مسجد پاسداران خیابان شریعتی…سید محمود صارمی منش متولد سال ۱۳۴۰ از سادات صیاد خلف هستم و در شهر دزفول محله خیابان ساحلی کوچه سرآب یا همان بندار خراطون دیده به بر دنیای خاکی گشودم . با آغاز جنگ تحمیلی چون در محل ما بسیج دایر نشده بود لذا به مسجد پاسداران خیابان شریعتی رفته و در بسیج آنجا شروع به فعالیت نمودم و در همان مسجد نیز آموزش نظامی را فرا گرفتم . قبل از عملیات فتح المبین و برای حضور در این عملیات در مسجد قرعه کشی کردند که بنده شانس حضور را نیافتم ولی بعد از آن در پدافندی در واحد پشتیبانی و تدارکات تیپ ولی عصر (عج) مشغول به خدمت شدم و این در حالی بود که دیگر برادرانم در جبهه بسر می بردند . سال ۱۳۶۵ با طی دوره آموزش نظامی سخت گیرانه ای عازم فاو شدیم و چهار ماه بصورت پدافند ی و جمعی گردان بلال در آنجا حضور داشتم و پس از آن به گردان زرهی پیوستم و با همکاری رزمنده های گردان رانندگی تانک و نفربرهای زرهی را یاد گرفتم . با اعزام ما به آبادان دو هفته جلوتر از شروع عملیات که نام کربلای ۴ را داشت تانک ها را به کنار رودخانه ی بهمنشیر بردیم و علی نوری فرمانده واحد ما را به اهداف عملیات و منطقه توجیه نمود با شروع عملیات ساعت ۷ بعد از ظهر با تانک به جلوتر رفته که با شکستن خط دفاعی عراق ما اقدام به نصب پل شناور نماییم که بنا به دلایلی این عملیات به اهداف خود نرسید و گردان زرهی را به سمت خرمشهر حرکت دادند و بلافاصله در عملیات کربلای ۵ شرکت کردیم که این عملیات حدود ۴۵ روز با پدافندی به درازا کشید . در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۳ در خط مقدم تانک ها را آرایش داده بودیم و منتظر دستور فرماندهی که بر روی سکو رفته و اقدام به شلیک به سوی مواضع دشمن نماییم ساعت ۶ بود که یک قبضه خمپاره ۶۰ را کنار تانک ما مستقر کرده و بلافاصله اقدام به گلوله باران دشمن کردند .به مسئول قبضه خمپاره گفتم چون ما امکان جابجایی تانک ها را نداریم و برای شلیک باید بر روی سکو برویم در صورت امکان قبضه را به جای دیگری انتقال دهید که وی نپذیرفت و نیم ساعتی مشغول گلوله باران برروی دشمن که در فاصله یکصد متری ما بود شدند . و زمانی که برای سرد شدن لوله خمپاره دست از تیراندازی کشیدند دشمن که گرای محل قبضه را گرفته بود بدون فوت وقت اقدام به گلوله باران خط ما نمود من ودیگر خدمه در چاله ای کنار تانک مستقر بودیم که قصد رفتن به داخل تانک را داشتم که گلوله ی خمپاره ای به زیر زانوی پای چپم اصابت کرد و پایم را متلاشی نمود و دست چپم نیز دچار مجروحیت شد و بر اثر شدت انفجار با همان حالت به آنطرف خاکریز پرت شدم و حدود نیم ساعتی با حالت ضعف و سستی که خون هم از پایم روان بود آنجا افتادم تا دو تا از رزمنده ها مرا به خاکریز خودمان کشاندند و داخل آمبولانس گذاشتند که از بخت من با اصابت گلوله ای جلوی خودرو آنهم از کار افتاد که مجروحین دیگر که قادر به حرکت بودند از آمبولانس خارج شدند و من را تنها گذاشتند . منهم که بدلیل از بین رفتن پایم و مجروحیت دستم قادر به حرکت نبودم هرزگاهی با صدای بلند دیگران را بسوی خود می خواندم که در آن بحبوحه آتش وسیع و پر حجم دشمن از پنجره خودرو کسی را نمی دیدم نمی دانم چه مدت زمان گذشت که درب عقب آمبولانس باز شد و گفتند بیا بیرون که به آن دونفر گفتم من نه دست دارم و نه پا . یکی از آنها دستش را به فانسقه من گرفت و مرا به سمت بیرون کشید و من از شدت درد بیهوش شدم و زمانی چشمانم گشوده شد که در بیمارستان صحرایی بودم و پرستاران مشغول پانسمان و سر هم بندی زخم هایم بودند و من با حالت هشیاری بسیار کم متوجه شدم که مرا داخل هلی کوپتر نهاده اند و بار دیگر که بهوش آمدم در بیمارستانی در اهواز بودم در حالی که پای چپم را از بالای ران بعلت شدت جراحت قطع کرده بودند و دو روز بعد مرا به شیراز بیمارستان شهید چمران منتقل کردند و یکسال مهمان شیرازی های عزیز بودم و بعد از آن به دزفول منتقلم کردند و نزدیک به یکسال دیگر در حال درمان بودم .
شنبه ، ۱۲دی۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دز ان ان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]