واضح آرشیو وب فارسی:الف: رفتار، شناخت، و ذهنآگاهی: پذیرش امواج تغییر
محمود امیربیگی*
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۲
کتاب درمان شناختیرفتارینویسنده: میشل چ. کراسکترجمه: علی نیلوفری، لیلا عبداللهپوریناشر: ارجمند، چاپ اول ۱۳۹۳۱۸۳ صفحه، ۹۰۰۰ تومانکتاب درمان شناختیرفتاری، یکی از کتابهای مجموعه نظریههای رواندرمانی ، نوشته میشل چ. کراسک است. خانم میشل کراسک در سال ۱۹۸۵ دکترای خود را از دانشگاه بریتیش کلمبیا دریافت کرد. او مؤلف بیش از ۲۰۰ مقاله و کتابهای گوناگون در زمینههایی همچون علت شناسی و درمان اختلالهای اضطرابی، تفاوتهای جنسیتی در اضطراب، و درک و درمان هراس میباشد. او عضویت کارگروه اختلالهای اضطرابی DSM-IV و DSM-۵ را برعهده داشته و استاد دانشکده علوم روانپزشکی زیستیرفتاری دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس (UCLA) و همچنین مدیر پژوهش رفتاری در اختلالهای اضطرابی این دانشگاه است. از این نویسنده دو کتاب درمان شناختیرفتاری و درمان پارانویا به فارسی ترجمه شده است. در یک نگاه کلی به کتاب، میتوان به دو نکته مهم پی برد که بیان آنها خالی از لطف نیست. نکته اول، ارائه خلاصه و اجمالی در مورد رویکرد درمان شناختیرفتاری (Cognitive Behavioral Therapy; CBT) است، و نکته دوم، ترجمه نسبتاً سلیس و روان مطالب آن. در این کتاب، با بیشتر مفاهیم موجود در این سبک درمانی به شکل اجمالی و البته با ادبیاتی تخصصی آشنا میشویم. مطالعه این کتاب برای دانشجویی که هنوز سبک درمانی خاص خود را انتخاب نکردهاند، میتواند مفید باشد. کراسک برای توضیح مفاهیم از مثالهای بالینی اندکی استفاده کرده است؛ چرا که به حق، این کتاب در زمینه آموزش کاربردی ادعایی نیز ندارد. در واقع، روانشناسان بالینی، روانپزشکان، مددکاران و مشاوران با مطالعه مطالب کتاب با کلیت نظریه شناختیرفتاری، خاستگاهها و زمینه پیدایش، دلایل محبوبیت و رشد چشمگیر، تا حدودی با کلیت فنون و تکنیکهای شناختی و رفتاری، و نیز چشماندازهای آتی آشنا میشوند.به طور خلاصه، کتاب را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: بخش اول، زمینههای پیدایش و معرفی رویکرد شناختیرفتاری، بخش دوم، آشنایی با خود رویکرد و کاربردهای درمانی و درنهایت بخش سوم معرفی رویکرهای نوظهور و چشمانداز آتی (البته در همین بخش به موانع بر سر کار بالینی رویکرد شناختیرفتاری پرداخته میشود).در مورد زمینه پیدایش رویکرد، نویسنده ادعا دارد که درمان شناختیرفتاری ترکیبی است که از نظریه یادگیری و شناختی گرفته شده که در فلسفه یک رویکرد علم تجربی به اجرای درمان و ارزیابی، با یکدیگر اشتراک دارند. CBT از یک شکل کاملاً رفتاری در آغاز راه، به یک رویکرد رفتاری و شناختی تکامل پیدا کرده است. خاستگاههای آن، نظریههای یادگیری شرطیسازی کلاسیک و شرطیسازی ابزاری بودهاند. نیازهای حوزه بهداشت روان پس از جنگ جهانی دوم و نارضایتی از رویکردهای روانپویایی، زمینهساز تبدیل این نظریهها به درمان شدند. ضرورت سازههای درمانی قابل مشاهده و قابل اندازهگیری و در نتیجه ابطالپذیر به معنای آزمایشی، به طور جدی مورد تأکید قرار گرفت. نویسنده در ادامه به کارهای ولپی در زمینه حساسیتزدایی منظم و کارهای اسکینر برای استفاده از مفاهیم شرطیسازی عامل در درمان اختلالات اضطرابی اشاره میکند. مکفی نبودن مفاهیم رفتاری در درمان افسردگی، ارائه تبیینهای مبتنی بر شناخت برای مفاهیم یادگیری پاولفی و عامل توسط رسکورلا و تولمن، ظهور نقش یادگیری مشاهدهای و مفاهیم مربوط به تقلید و متعاقب آن بسط نظریه یادگیری اجتماعی بندورا، به زعم نویسنده انقلاب دومی را رقم زد که عبارت بود از بررسی شناختها و باورهای افراد. خلق لغاتی همچون طرحواره، تصور قالبی، باورهای بنیادی، باورهای میانجی، شناختهای سرد و گرم، باورهای غیرمنطقی و خطاهای شناختی مولود این جنبش بود. این تحولات، امکان یک ترکیب تکمیلی را در میان نظریههای شناختی و رفتاری فراهم ساخت. به عنوان مثال، امروزه شناخت به شکل انتظارات برای یادگیری از طریق تقویت (یادگیری ابزاری) یا از طریق همایندی (شرطیسازی کلاسیک) اساسی تلقی میشود. در بخش دوم نویسنده ابتدا جنس رابطه درمانگر- مراجع در رویکرد شناختیرفتاری را معین میکند. برخلاف بسیاری از درمانهای دیگر، در CBT رابطه مراجع- درمانگر به عنوان یک ابزار اصلی درمان تلقی نمیشود. بلکه تجارب رفتاری فراهم شده برای مراجع و مهارتهای سازگاری شناختی و رفتاری که به وی آموزش داده میشوند، به عنوان عاملهای اصلی تغییر تلقی میگردند. نویسنده مشخص میکند که در فرایند درمان، درمانگر و مراجع، دقیقاً چه نقشی را ایفا میکنند و فصل را با معرفی فنون شناختی و رفتاری و ارائه چند کیس بالینی از اختلالات مختلف به پایان میرساند. فنون و استراتژیهایی که به شکل چکیده و البته نابسنده توضیح میدهد عبارتند از: خود نظارتی، آرمیدگی، تمرینهای رفتاری مهارتهای اجتماعی و ابراز وجود، آموزش حل مساله، فعالسازی رفتاری، قرارداد اجتماعی، درمان مواجههای، و معکوسسازی رفتاری. به عنوان مثال، در معرفی تکنیک معکوسسازی رفتاری، کراسک اینگونه مینویسد:"درمان با تحلیل دقیق از توالی رفتارها در یک عادت و پیشایندها و پیامدها شروع میشود. سپس آموزش آگاهی شروع میگردد که در آن مراجعان برای شناسایی نخستین علایم یک عادت رفتاری خاص تقویت میشوند، به طوری که بتوانند بروز رفتار عادتی را در همان ابتدای توالی قطع کنند. این شامل پیشایندهای محیطی و همچنین پنهان است...... در طی آموزش پاسخ ناهمخوان، مراجعان یاد میگیرند که یک پاسخ ناهمخوان را که پنهان و مستلزم تلاش اندک بوده و به لحاظ فیزیکی با عادت مورد نظر سازگار نیست، اجرا کند"همانگونه که ملاحظه میشود توصیف تکنیک واضح و عینی نیست. عموم کسانی که سعی میکنند مخاطب را با تکنیکها آشنا نمایند، این کار را با آوردن مثالهای بالینی انجام میدهند تا نحوه پیادهسازی تکنیک برای مخاطب، قابل فهم شود. بعد از معرفی تکنیکها، کراسک مثالهای بالینی را از افراد با اختلالات مختلف شرح میدهد. در اینجا مؤلف سعی میکند با مفاهیم کلی رفتاری- شناختی، موقعیت پیشایند، فرایند درمان، و پسایند درمان (پیامد درمان) را شرح دهد.در بخش پایانی کتاب، به ارزیابی رویکرد درمانی شناختیرفتاری پرداخته شده است. شواهد ارائه شده، زمینهساز این نتیجهگیری است: شاید ما اکنون با اعتمادی بیش از گذشته میتوانیم ادعا کنیم که مبنای تغییر در CBT هر چه باشد، بر خلاف ادعاهای اولیه به نظر نمیرسد شناختها باشد. این شواهد بیشتر از علم شناخت استخراج شده است. با توجه به این جمعبندی و ارزیابی، به تحولات اخیر اشاره میشود که بر مفاهیم کارکرد (function)، در مقابل محتوای (content) شناخت، به عنوان بستر تغییر، و تاکید بر مفاهیم پذیرش و ذهن آگاهی(acceptance and mindfulness) دارد. در مجموع، این کتاب و احتمالاً سایر کتابهای این مجموعه، کنجکاویهای ذهنی دانشجویان را تا حدی ارضا خواهد کرد و مطالعه آن بسیار مفید و راهگشا خواهد بود.*کارشناس ارشد روانشناسی عمومی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]