تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى‏داشتند و ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840187392




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: عليرضا ذكاوتى قراگزلو نقش گفت‌و‌گو در داستان‌هاى مولوى (قسمت دوم)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: عليرضا ذكاوتى قراگزلو نقش گفت‌و‌گو در داستان‌هاى مولوى (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: مولوى در داستان‌پردازى پيرو قرآن است و همچنان كه قرآن با ايجاز اعجازآميز و تنوع شگفت‌آور پرده‌هاى گوناگونى از قصص انبياء و اقوام گذشته را براى القاى حكمت و عبرت از لحاظ مخاطبان مى‌گذراند, مولوى نيز با الهام از قرآن پيمانه قصه‌ها را پر از دانه‌هاى معانى كرده به جويندگان و خريداران عرضه مى‌دارد.
گفت و شنودهاى موسى و فرعون, نمونه اى است از باريك بينى و نكته يابى مولوى در سؤال و جواب با رعايت جوانب شخصيت طرف هاى گفتگو.
مولوى اصل داستان را از قرآن گرفته, ليك ايجاز اعجازآميز قرآن را بسط داده و در اين طريق از آگاهى روانشناسانه و مهارت داستان پردازانه خود سود جسته است. اينك ابيات گزيده اى از اين داستان در دفتر چهارم مثنوى:
رفت موسى بر طريق نيستى
گفت فرعونش بگو تو كيستى؟
گفت من عقلم رسول ذوالجلال
حجةالله ام امان از هر ضلال
گفت نى خامش رها كن گفتگوى
نسبت و نام قديمت را بگوى

منظور فرعون اين است كه با يادآورى گذشته موسى روحيه او را بشكند.
گفت موسى نسبتم از خاكدانش
نام اصلم كمترين بندگانش
نسبت اصلم ز خاك و آب و گل
آب و گل را داد يزدان جان و دل
مرجع اين جسم خاكى هم به خاك
مرجع تو هم به خاك اى سهمناك

موسى مى گويد: بنده اى هستم خاكى كه خدا او را جان و دل بخشيده است, تو هم با همه هيبت و مهابت خود از خاك هستى. فرعون يك قدم پيشتر مى آيد و مى گويد خود را درست معرفى كن:
گفت غير اين نسب ناميت هست
مر تو را خود اين نسب اولى تر است
بنده فرعون و بنده بندگانش
كه از او پرورد اول جسم و جانش
بنده طاغى و ياغى اى ظلوم
زين وطن بگريخته از فعل شوم
خونى و غدّارى و حق ناشناس
كه ندانستى حق ما را سپاس
گفت حاشا كه بود با آن مليك
در خداوندى كسى ديگر شريك
بلكه آن غدّار و آن طاغى تويى
لاف شركت مى زنى باغى تويى
گر بكشتم من عوانى را به سهو
نى براى نفس كشتم نه به لهو
من سگى كشتم تو مرسل زادگان
صد هزاران طفل بى جرم و زبان
كشته اى ذرّيت يعقوب را
بر اميد قتل من مطلوب را
كورى تو حق مرا خود برگزيد
سرنگون شد آنچه نفست مى پزيد

فرعون مى خواست با تحقير و توهين موسى و متهم كردنش به قاتل و حق ناشناس بودن زبان او را كوتاه كند, اما صداى موسى بلند مى شود و تهمت هاى او را به خودش باز مى گرداند و دست روى نقطه حساس مى گذارد كه برخلاف خواست تو و على رغم تو خدا مرا برگزيد.
فرعون صدايش را پايين مى آورد و از در ديگر وارد مى شود:
گفت اينها را بهل بى هيچ شك
اين بود حق من و نان و نمك؟
كه مرا پيش حَشَر خوارى كنى؟
روز روشن بر دلم تارى كنى؟

موسى طبق مأموريت الهى خود وقتى مى بيند فرعون از موضع قدرت پايين آمد و توپ و تشر را به گله گزارى تغيير داده, او هم از راه نصيحت و خيرخواهى وارد مى شود كه اى فرعون اگر تو از خوارى ناراحتى, و عزت مى طلبى, خوارى معنوى و اخروى به مراتب بدتر است. مگر اينكه رعايت نيك و بد را آنچنان كه من مى گويم, بكنى:
گفت خوارى قيامت صعب تر
گر ندارى پاس من در خير و شر
ظاهراً كار تو ويران مى كنم
ليك خارى را گلستان مى كنم
اين تقاضا كرد آن نان و نمك
كه زشستت وارهانم اى سمك

پس موسى نمك نشناس نيست و خوش عاقبتى فرعون را طلب است و اما معجزه عصا و اژدها نيز در برابر مار و اژدهاى فرعون است و جنبه دفاعى و اصلاحى دارد:
بس كه خود را كرده اى بنده هوا
كرمكى را كرده اى تو اژدها
اژدها را اژدها آورده ام
تا به اصلاح آورم من دم به دم

فرعون كه اسير قدرت است, باز از كوره در مى رود و نسبت جادوگرى و نفاق افكنى به موسى مى دهد:
گفت الحق سخت اُستا جادويى
كه در افكندى به مكر اينجا دويى
خلق يكدل را تو كردى دو گروه
جادويى رخنه كند در سنگ و كوه
گفت هستم غرق پيغام خدا
جادويى كه ديد با نام خدا

فرعون خودخواهانه مردم را در اطاعت خود متحد مى پندارد يا مدّعى اين معنا مى شود و حال كه علناً دو دسته شده اند. اينجا را نتيجه جادوگرى موسى قلمداد مى كند, اما موسى پرده هاى ديگرى را بالا مى زند و از نهفته هاى فرعون خبر مى دهد كه پيش از اين چه خواب هاى وحشتناكى مى ديده است و خداوند او را از آنچه رخ خواهد داد, تحذير مى فرمود; ولى فرعون توجه نكرده, بلكه توجيه كرده است:
اين فرستادن مرا پيش تو مسير
هست برهانى كه شد مرسل خبير
واقعاتى ديده بودى پيش از اين
كه خدا خواهد مرا كردن گزين
تو به تأويلات مى گشتى از آن
كور و كر كان هست از خواب گران
با كمال تيرگى حق واقعات
مى نمودت تا روى راه نجات
نقش هاى بد كه در خوابت نمود
مى رميدى زان و آن نقش تو بود
گاه مى ديدى لبانت سوخته
گه دهان و چشم تو بردوخته
گاه حيوان قاصدِ جانت شده
گه سر خود را به دندان دده
گه نگون اندر ميان آبريز
گه غريق سيل خون آميز تيز
گه نه با مى اوفتاد گشته پست
گاه در اشكنجه و بسته دو دست
گاه ديده خويش در زنجير و غل
گاه بر مغزت زدندى چون دهل
گه ندات آمد از اين چرخ نقى
كه شقيى كه شقيى كه شقى!
گه صدا مى آمدت از هر جماد:
تا ابد فرعون در دوزخ فتاد!
زان بترها كه نمى گويم ز شرم
تا نگردد طبع معكوس تو گرم
چند بگريزى نك آمد پيش تو
كورى ادراك مكرانديش تو
همين مكن زين پس فراگير احتراز
كه زبخشايش در توبه ست باز

موسى به كابوس هاى فرعون اشاره اى مى كند و از بعضى سربسته مى گذرد و ضمناً يادآورى مى نمايد كه درِ توبه باز است و مى گويد: بيا يك چيز از من بپذير و چهار عوض بگير. فرعون به طمع مى افتد:
گفت اى موسى كدام است آن يكى
شرح كن با من از آن يك اندكى
گفت آن يك كه بگويى آشكار
كه خدايى نيست غير از كردگار
اوست به هر پادشايى پادشا
حكم او را, يفعل الله مايشاء
گفت اى موسى كدام است آن چهار
كه عوض بدهى مرا برگو بيار
گفت موسى كاولين آن چهار
صحّتى باشد تنت را پايدار
ثانيا باشد ترا عمر دراز
كه اجل دارد ز عمرت احتراز
مرگ جو باشى ولى ز عجز و رنج
بلكه بينى در خرابه خانه گنج
بركنى اين خانه تن بى دريغ
تا مهت آيد برون از زير ميغ
گفت اى موسى بگو وعده سوم
كه دل من ز اضطرابش گشت گم
گفت موسى آن سوم ملك دو تو
دو جهانى خالص از خصم و عدو
گفت اى موسى چهارم چيست زود
بازگو صبرم شد و حرصم فزود
گفت چارم آنكه مانى تو جوان
موى همچون قير و رخ چون ارغوان
هيچ اژنگى نيفتد بر رخت
تازه ماند اين شباب فرخت
نى شده زور جوانى از تو كم
نه به دندان ها خلل ها يا الم
نه شود مويت سفيد و پشت خم
ليك خوش تر لحظه لحظه دم به دم
گفت احسنت نكو گفتى وليك
تا كنم من مشورت با يار نيك

فرعون حسابى دهنش آب مى افتد و خصوصاً از وعده آخرين يعنى جوانى و كامرانى هميشگى, به ياد همسرش مى افتد و با او مشورت مى نمايد:
باز گفت او اين سخن با آسيه
گفت جان افشان بر اين اى دل سيه
بس عنايت هاست متن اين مقال
زود درياب اى شه نيكو خصال
وقت كشت آمد زهى پر سود كشت
اين بگفت و گريه كرد و گرم گشت

ملاحظه مى كنيد كه آسيه چگونه دچار احساسات مى شود و در دو عبارت متوالى فرعون را (دل سيه) و (شه نيكو خصال) خطاب مى نمايد و از شدت هيجان دچار گريه مى گردد:
هم در آن مجلس كه بشنيدى تو اين
چون نگفتى آرى و صد آفرين؟
غافلى هم حكمت و هم نعمت است
تا نپرد زود سرمايه ز دست

فرعون مشورت با هامان وزيرش را نيز ضرور مى شمارد:
گفت با هامان بگويم اى ستير
شاه را لازم بود رأى وزير
گفت با هامان مگو اين راز را
كاو ز كمپيرى نداند باز را
باز اسپيدى به كمپيرى دهى
او ببرد ناخنش بهر بهى
كه كجا بوده ست ما در كه ترا
ناخنان زينسان درازست اى كيا
ناخن و منقار و پرّش را بريد
وقت مهر اين مى كند زال پليد

آسيه غايبانه, هامان را دست مى اندازد كه روى خرفتى و تعصب حتماً پيشنهاد موسى را رد خواهد كرد; مثل پيرزنى كه ناخن و منقار و پر و بال باز سلطانى را قيچى مى كند كه مگر تو مادر نداشته اى كه به اين روز افتاده اى!
فرعون لجاج و عناد مى ورزد كه بايد با هامان مشورت كنم:
آن ستيزه رو به سختى عاقبت
گفت با هامان براى مشورت
بانگ ها زد گريه ها كرد آن لعين
كوفت دستار و كله را بر زمين
كه چگونه گفت اندر روى شاه
اين چنين گستاخ آن حرف تباه
تاكنون معبود و مسجود شهان
بوده اى, گردى كمينه بندگان!
خسروا اوّل مرا گردن بزن
تا نبيند اين مذلّت چشم من
خود نبوده ست و مبادا اين چنين
كه زمين گردون شود گردون زمين
بندگان مان خواجه تاش ما شوند
بيدلان مان دلخراش ما شوند

همچنان كه آسيه پيش بينى كرد, مغز خرف و ديد طبقاتى و تحجّر و تعصب خشك هامان نمى گذارد او مصلحت و حقيقت را ببيند و نشان دهد, بلكه برعكس, عصبيت فرعون را تحريك مى كند كه موسى مى خواهد پادشاهى تو را به بندگى تنزل دهد. در اين جا مولوى آن دو بيت جاودانه را مى سرايد:
نردبان خلق اين ما و من است
عاقبت زين نردبان افتادن است
هر كه بالاتر رود ابله تر است
كاستخوان او بتر خواهد شكست

بدين گونه هامان به حكم موقعيت و مقامش و شاكله ذهنى اش, مانع ايمان آوردن فرعون مى شود:
حاصل آن هامان بدان گفتار بد
اين چنين راهى بر آن فرعون زد
گفت موسى لطف بنموديم وجود
خود خداونديت را روزى نبود
آن خداوندى كه دادندت عوام
باز بستانند از تو همچو وام

بالاخره گفتگوى موسى و فرعون با اتمام حجت موسى پايان مى يابد:
گر ترا عقلى است كردم لطف ها
ور خرى آورده ام خر را عصا
آنچنان زين آخورت بيرون كنم
كز عصا گوش و سرت پر خون كنم
اندرين آخور خران و مردمان
مى نيابند از جفاى تو امان
اين عصايى بود اينك اژدهاست
تا نگويى دوزخ يزدان كجاست

بدين گونه ملاحظه مى شود كه هريك از شخصيت ها طبق موقعيت خود حرف مى زنند و داستان را پيش مى برند.
از جمله شاهكارهاى مولوى در ريزه كارى هاى روانشناسى آدم هاى داستان, قصه آوردن كنيزِ شاه موصل است براى خليفه مصر (دفتر پنجم). در اين قصه كه از لحاظ پرداخت, بسيار به داستان هاى نوينِ بعد از رنسانس شبيه است, مولوى واقع امور را آنچنان كه هست و انعكاس تاريخى واقعيات در درون انسان ها با بازتاب هاى متناسب, بر روى كاغذ آورده است.
ابياتى را به طور خلاصه از اين قصه مى آوريم كه مهارت بى مانند سراينده را نشان مى دهد:
مر خليفه مصر را غمّاز گفت
كه شه موصل به حورى گشته جفت
در بيان نايد كه حسنش بى حد است
نقش او اين است كاندر كاغذ است
نقش بر كاغذ چو ديد آن كيقباد
خيره گشت و جام از دستش فتاد
پهلوانى را فرستاد آن زمان
سوى موصل با سپاهى بس گران
كه اگر ندهد به تو آن ماه را
بركن از بن آن در و درگاه را
ور دهد تركش كن و مه را بيار
تا كشم من بر زمين هم در كنار

مأموران مخفى به جاى آنكه اطلاعات سياسى مهم به خليفه برسانند, تصوير شهوت انگيز كنيز شاه موصل را براى او مى آورند و او كه لابد زنان و كنيزان متعدد داشته شيفته مى شود و لشكرى گران را براى آوردن كنيزك مى فرستد; لشكرى كه در اصل براى دفاع از مملكت است, وسيله تعرض و تجاوزى حقير قرار مى گيرد:
پهلوان شد سوى موصل با حشم
با هزاران رستم صاحب عَلَم
چون ملخ بيعدد برگرد دشت
قاصدِ اهلاكِ اهل شهر گشت

مردم چه گناهى دارند كه خليفه مفتخور و زورگوى مصر عاشق تصوير كنيزك حاكم موصل شده است؟
زخم تير و سنگ هاى منجنيق
تيغ ها بر كرد چون برقِ بريق
هفته اى كرد اينچنين خونريز گرم
برج سهمگين سست شد چون موم نرم
شاه موصل ديد پيكار مهول
پس فرستاد از درون پيشش رسول
گر مرادت ملك شهر موصل است
بى چنين خونريز اينَت حاصل است
من روم بيرون ز شهر اينك درآ
تا نگيرد خون مظلومان تو را
ور مرادت سيم و زر و گوهر است
اين ز ملك و شهر خود آسان تر است
هرچه مى بايد ترا از سيم و زر
مى فرستم چيست اين آشوب و شر!

موقعيت ضعيف و شكننده, حاكم موصل را وامى دارد كه واقع بينانه حرف بزند. پهلوان اصل مطلب را در جواب مى گويد:
گفت من نه ملك مى خواهم نه مال
ليك مى خواهم يكى صاحب جمال
داد كاغذ كاندر او نقش و نشان
گفت پيشش بر بگو او را عيان
اين كنيزك خواهم او را طالبم
همين بده ورنه هم اكنون غالبم

در اينجا نكته ناگفته اى هست كه آدم عميق و دقيق خودش مى فهمد. اندرونى حاكم موصل چه خبر است كه نقاش آنجا رفته و سر صبر تصوير كنيزك زيباى او را كشيده است. شايد كنيزك خودش هم مى دانسته كه تصوير را براى چه و براى كه تهيه مى كنند. اگر قرار است انسان خريد و فروش شود, مشترى هرچه ثروتمندتر بهتر. حرمسراها چنين وضعى داشته, و لذا حاكم هم درنگ نمى كند:
چون رسولش بازگشت و گفت حال
داد كاغذ را و بنمود آن مثال
گشت معلومش چه گفت آن شاه نر
صورتى كم گير و زود او را ببر
من نيم در عهد ايشان بت پرست
بت برِ آن بت پرست اولى تر است

حاكم موصل كه عاجز شد به معنويات مى زند كه ما بت پرست نيستيم; همان كه صورت پرست و عاشق ظاهر است, همو كنيز را ببرد!
با تبرّك داد دختر را و برد
سوى لشكرگاه در ساعت سپرد
روى دختر چون بديد آن پهلوان
گشت عاشق بر جمالش در زمان

پوچى جنگ به خاطر يك كنيز نزد دو حريف قوى تر و ضعيف تر دو انعكاس دارد: حريف ضعيف تر دست برمى دارد و به ظاهر بى نيازى نشان مى دهد و حريف قوى تر در ناخودآگاه خود مى گويد حال كه ما براى اين كنيزك جنگيده ايم و آدم كشى و ويرانگرى كرده ايم, چرا به خليفه برسد! مگر من خود چه كم دارم! بدين گونه داستان به مجراى ديگرى مى افتد.
ملاحظه مى كنيد كه نكات روانشناسانه داستان را چگونه در قالب گفتگو مطرح نموده است.
سخن به درازا كشيد. به گمان من شاهكار مولوى در موضوع ما نحن فيه يعنى پيش بردن طرح داستان با گفتگو و بيان ما فى الضمير اشخاص داستان, قصه آن روستايى است كه هر سال مهمان يك شهرى مى شد و شهرى را دعوت مى نمود كه تو هم با زن و فرزندان در فصل بهار و تابستان به ده بياييد و خوش بگذرانيد و شهرى دعوت او را به جدّ نمى گرفت تا پس از هشت يا ده سال تصميم گرفت با زن و فرزندان به مهمانى روستايى برود. شوق و شور فرزندان شهرى براى رفتن به ده, و اينكه به سفر بروند بسيار زيبا و مؤثر بيان شده است:
كودكان خواجه گفتند اى پدر
ماه و ابر و سايه هم دارد سفر!

وقتى راه مى افتند به دل خود وعده ها مى دهند:
روز روى از آفتابى سوختند
شب ز اختر راه مى آموختند
خوب گشته پيش ايشان راه رشت
از نشاط ده شده ره چون بهشت
چون همى ديدند مر فر مى پزيد
جانب ده صبر جامه مى دريد

خلاصه وقتى به ده مى رسند روستايى رو پنهان مى كند و راه شان نمى دهد, بالاخره پس از روبه رو شدن شهرى و روستايى, روستايى به كلى انكار آشنايى مى نمايد. در گفتگوهاى اين دو شاعر هنرنمايى كرده است و بايد بيت بيت آن را در دفتر سوم مثنوى خواند.
گفتار را با اين نكته به پايان مى بريم كه مطالعه و نگاه امروزين در آثار ادبى ارزشمند گذشته ما, بسيار بارآور و سودمند است و كسانى كه توان و علاقه و فرصت اين كار را دارند, بايستى به طور جدّى در اين راه كار كنند; زيرا يكى از طرق جلب و جذب نسل معاصر به فرهنگ خودى, همين است كه مزاياى آن را از پرده بيرون كشيده, عرضه نماييم.
....................................................................................................
منبع: دوماهنامه آينه پژوهش ، شماره 84
 شنبه 11 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن