واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه شهروند: لیلا مهداد| حامد محمدی کنگرانی، یک روانشناس جوان است؛ هم روانشناسی را می داند و هم جوانی را. دقایقی پای حرف های او می نشینیم تا به ما بگوید کجای کار الگوپذیرکردن جوانان در این کشور ایراد دارد و چطور می توان الگوهای مناسب رفتاری، شخصیتی و اخلاقی را به جوانان ایرانی معرفی کرد. ایراد از الگوهاست یا الگوسازها یا اساسا ایراد در خود مسأله الگوسازی است؟ خواندن حرف های این روانشناس را از دست ندهید. چه عواملی را می توان در الگوپذیری جوانان موثر دانست؟ عوامل بی شماری در الگوپذیری موثر هستند. واقعیت غیرقابل انکار که در مورد همه انسان ها صدق می کند، این است که یکی از راه های تشکیل شخصیت و یکی از راه های یادگیری رفتارها، افکار و اخلاق ها، یادگیری اکتسابی از دیگران است، البته در زمینه الگوپذیری نباید عوامل ژنتیکی را نادیده گرفت. هر زمان که صحبت از شخصیت فردی به میان می آید، ناخواسته یکسری عوامل ژنتیک به ارث برده شده از پدرومادر نیز به میان می آید که برخی از آنها ممکن است غیرقابل تغییر باشند. یکی از این موارد غیرقابل تغییر، تاثیرپذیری فرد از دیگران است که به اصطلاح به آن تقلیدپذیری می گوییم، البته در این راستا می توان ویژگی وابستگی به پاداش را نام برد؛ این ویژگی یکی از عوامل به ارث برده شده است. این ویژگی فرد را وامی دارد تا خیلی از کارها را به خاطر دیگران و به خاطر جامعه و تحت تأثیر دیگران انجام دهد. این ویژگی ها سبب می شوند افرادی نسبت به دیگران تاثیرپذیری و الگوگیری بیشتری داشته باشند و عده ای کمتر. عوامل محیطی نیز بر این مسأله تاثیرگذار هستند. محیط زندگی، افرادی که با او در ارتباط هستند، از پدرومادر گرفته تا افراد جامعه، جذابیتی که افراد، رفتارها و کارهایشان می تواند بر فرد مورد نظر داشته باشد، این که چقدر فرهنگ جامعه توانسته موضوع را برای فرد جا بیندازد و فرد را قانع کند که رفتار مورد نظر را انجام بدهد. ما نظاره گریم که صحبت از مسائل اخلاقی در شعارها و صحبت هایمان همیشه بوده و هست اما بازتاب همه این صحبت ها این است که جوانان از موضوعات دیگر و گاهی عکس موضوعات مطرح شده الگوگیری می کنند؛ شاید کسانی که در این زمینه مسئولیت دارند نتوانسته اند مسأله را به خوبی تفهیم کنند و در این راستا ارزش گذاری های مناسب انجام نشده است. ارزش گذاری مقوله مهم و اساسی ای در زمینه الگوگیری است. این ارزش گذاری به عهده چه کسی یا چه کسانی است؟ خانواده ها باید این وظیفه را به عهده بگیرند یا سازمان ها و نهادهای متولی دولتی و حکومتی؟ متاسفانه در جامعه ما باب است که همه، مسائل را به عهده یکدیگر می اندازند؛ این کار را باید جامعه انجام می داده، این وظیفه به عهده خانواده بوده، این در راستای سیاستگذاری های دانشگاه یا صداوسیما است و... در این میان سوال اساسی این است که پدرومادری که باید برای فرزندش ارزش گذاری کند، کجا تربیت شده؟ این پدرومادر نیز توسط یک جامعه، پدرومادر، صداوسیما، مدرسه و دانشگاهی تربیت شده، پس زمانی که ما درحال حاضر درباره تربیت فردی صحبت می کنیم درواقع مورد بحث، پدرومادرهای فرداست. این که بخواهیم با فرافکنی و توجیه کارها، مسئولیت را به گردن یکدیگر بیندازیم، این داستان ادامه دار خواهد بود. درحال حاضر هم دیواری کوتاه تر از اینترنت و ماهواره پیدا نمی شود و هر اتفاقی که می افتد همه از اینترنت و ماهواره سخن به میان می آورند. همه اینها در حالی است که همه کشورها از این 2 بهره می برند. ولی کسی این سوال را مطرح نمی کند که چرا فقط ما؟ این که چه ضعفی وجود داشته که نتوانسته ایم از این دو برای شناساندن ارزش های اخلاقی، مذهبی، فرهنگی و عرفی خود استفاده کنیم و چرا این قدر تحت تأثیر قرار می گیریم و تا این حد از این دو می ترسیم؟! درواقع به غیر از پدرومادر، یک معلم، یک دانش آموز، یک جامعه، یک استاد و یک دانشگاهی نیز هستند که متاسفانه هیچ کدام از این افراد- با اطمینان می گویم- کار خود را به نحو احسن انجام نداده اند و برای همین است که بحث فرهنگ و آموزش در جوان، نوجوان و کودک ما ایجاد می شود که پدرومادرهای آینده هستند و باید این اصول را به نسل بعد آموزش بدهند. با این حساب شما فکر می کنید برای الگوپذیرکردن جوانان چه راهی را باید در پیش بگیریم؟ واقعیت این است که الگوپذیرکردن فردی که شخصیتش شکل گرفته، کار خیلی سختی است. برای عملی شدن این کار، علاوه بر ویژگی های شخصیتی و ژنتیکی باید این نکته را در نظر داشت که قانون پذیری و الگوگیری باید از همان دوران کودکی آموزش داده شود. متاسفانه در بحث فرزندپروری ما با این مسأله روبه رو هستیم که والدین تا سنین 9-8 سالگی هرطور که دوست دارند با کودک رفتار می کنند و زمانی که کودک به 12-10 سالگی می رسد (یعنی دوران غیرقابل کنترل) به این تکاپو می افتند که کجا کوتاهی کرده ایم! مهم ترین مسأله در این میان این است که آیا ما واقعا می خواهیم این کار انجام شود یا نه؟ چون ثابت شده، با شعار کار پیش نمی رود. جوان به دنبال یک چیز جذاب است. باید جذابیت داشته باشد، باید با نیازهای جوان همخوان باشد. نمی شود از ورود بانوان به ورزشگاه ها جلوگیری کرد و بعد از فرهنگ سازی صحبت کرد. ورزش یکی از مهم ترین راهکارهای جلوگیری از مفاسد و مشکلات اجتماعی، اعتیاد و... در تمام دنیاست. با این تفاسیر به الگوهای ورزشی و ورزشگاه هایمان نگاهی بیندازید، ورزشگاه هایی که دیگر در آنها فحاشی نمی شود بلکه روز به روز خالی تر می شوند! در این دوران دیگر نمی شود به نوجوان و جوان گفت که این کار را انجام بده، آن کار را انجام نده. آیا ما از تکنولوژی برای پیشبرد اهداف مان در این زمینه بهره می بریم؟ کسانی که متولی اند و برای جوانان تصمیم گیری می کنند آیا جوان را می شناسند؟ آیا نحوه صحبت کردن با جوان امروزی را می دانند یا هنوز با زبان نسل های گذشته؛ زبان پندواندرز با او سخن می گویند. شناخت جوان، شناخت رسانه هایی که می توان از آنها استفاده کرد از مسائل مهم و اساسی هستند. در حال حاضر دلمشغولی اصلی مردم بعد از توافقات هسته ای این است که آیا تلگرام فیلتر می شود یا نه؟ اگر فیلتر شد به کدام برنامه رجوع کنیم. در این شرایط مسئولان فرهنگی ما کجا هستند؟! به عنوان نمونه می شود با استفاده از محبوبیت «امیر تتلو» و به طور قانونی صفحه ای برای او تعریف کرد و به واسطه آن برخی از جوانان علاقه مند به او را جذب کرد، چون او فرد ورزشکار و اهل موسیقی است و مجذوب شدن جوانان به این دو عرصه می تواند مفید به فایده باشد. می شود با کنترل و مدیریت افرادی که محبوبیت دارند الگوهایی را به جوانان ارایه کرد. الگو باید باورپذیر باشد. اگر فرض را بر این بگذاریم که جوان ما الگوپذیری مناسب را داشته، آیا رفتار و افکار این جوان در جامعه بازتابی خواهد داشت؟ جوان در چنین جامعه ای چه آینده ای را پیش روی خود می تواند ببیند؟ قبول این واقعیت که همین جوانان، پدرومادران آینده هستند، اهمیت و بازتاب الگوپذیری را برای ما روشن می کند. متاسفانه به حدی در زمینه فرهنگ شعار داده شده است که دیگر رغبتی برای صحبت درباره آن وجود ندارد. به عنوان مثال بحث اخیر ما این بوده که آیا چه کسی و با چه جنسیتی در اپرای عاشورا تک خوانی کرده است؟! تا زمانی که بحث های فرهنگی ما به اینجاها می رسد، همین روند را خواهیم داشت و امیدی نیست. جوان ما در این فضای خالی که هیچ کس کنترلش نمی کند تا زمانی که خلافی را مرتکب نشده باشد به راه خود ادامه می دهد. یکی از الزامات الگوپذیری، قانونمداری و پذیرفتن قانون است و این درحالی است که در جامعه ما گریز از قانون نوعی زرنگی به حساب می آید! و فرد قانونمدار برچسب حماقت می خورد. وقتی جامعه ای قانون پذیر شد، افراد عدالت را به چشم می بینند، شاهد این هستند که همه در قبال کارهایشان مسئول هستند چون نبود همه اینها به بی عدالتی ختم می شود. جوان در شرایط بی عدالتی شاهد این است که فردی که تحصیلات دارد و محق است، به جایگاهی نرسیده و در مقابل فردی که براساس ضوابط یا اتفاقات به موقعیتی رسیده، جایگاهی برای خود دست وپا کرده است. مقوله الگوپذیرکردن، کار بسیار سخت و پیچیده ای است.
یکشنبه ، ۲۴آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه شهروند]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]