تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835544167
از اشک های احمدی نژاد تا نحوه آشنایی با او
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: به خیابان آذربایجان و کوچه ملکی رسیدم، بنرها با پیامهای تبریک و تسلیت مطمئنم کرد که راه را درست آمده ام. اینجا خانه شهید عبدالله باقری است. به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، «عبدالله باقری» هم زمان با شب تاسوعا در محور حلب سوریه و در دفاع از حریم عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) به فیض شهادت رسید. این شهید بزگوار که از پاسدارانِ «سپاه انصار» بود به دلیل آن که سال ها در دولت نهم و دهم، به عنوان محافظ در کنار محمود احمدی نژاد حضور داشت، در میان مردم چهره ای آشنا بود و خبر شهادتش در «سوریه» بازتاب فراوانی پیدا کرد. متن زیر حاصل گفت وگوی صمیمانه و خواندنی ما با خانواده و نزدیکان این شهید والامقام است. در یک عصر پاییزی سرد و بارانی تصمیم گرفتم برای عرض تسلیت و ادای احترام همچنین گپ وگفت خبری به منزل شهید باقری بروم. ساعت حدود هفت شب بود که به خیابان آذربایجان و کوچه ملکی رسیدم، بنرهای روی دیوار با پیامهای تبریک و تسلیت "عبدالله جان شهادتت مبارک" مطمئنم کرد که راه را درست آمده ام. زنگ خانه را زدم و مورد استقبال گرم فاطمه شانجانی همسر شهید قرار گرفتم. وارد شدم، خانه کوچک بود اما گرم و صمیمی، ساده و پر از صدق و صفا، خانواده ای خوش مشرب و با نشاط که به گرمی از من پذیرایی کردند. همگی دور هم جمع شدیم، مادر، پدر، همسر، برادر و محدثه 11ساله و زینب چهارو نیم ساله بغض گلویم را گرفته بود، اما خودداری می کردم با خودم فکر کردم چه عشقی باعث می شود تا پدری دختران کوچکش را رها کرده و کوله بار سفری ببندد که می داند بازگشتی ندارد. سکوت را شکستیم و بعد از احوالپرسی های متعارف از فاطمه خانم پرسیدم بارزترین خصوصیات اخلاقی همسرت چه بود؟ خوش اخلاقی، دست و دلبازی، نماز اول وقت و مداومت در زیارت عاشورا بعد از نماز صبح صفاتی است که فاطمه در جواب سوالم داد. به گفته فاطمه شوهرش در کارهای منزل کمک می کرد، ظرف می شست، از بچه ها نگهداری می کرد و همیشه یار و غمخوار بود. گفتم چرا سوریه را انتخاب کرد؟ آرزوی عبدالله شهادت بود و از روز اولی که ازدواج کردیم همیشه می گفت: "دعا کنید من شهید شوم". بعد اینکه مسئله سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) هم مطرح شد، مدام پیگیر این موضوع بود که برای جنگ برود. وقتی عبدالله می خواست عازم سوریه شود، خیلی خوشحال بود. من که نمی خواستم دختر بزرگ ترم متوجه شود که بابا به جنگ می رود به او گفتم پدر به ماموریت معمولی می رود و به زودی برمی گردد ولی محدثه اصرار داشت که خوشحالی بابا به من می گوید که او به جبهه می رود. فاطمه اضافه کرد: همسرم می گفت " یک عمر گفتیم "کاش بودیم و "هل من ناصر ینصرنی" آقایمان را لبیک می گفتیم، اما ما باید یزدیان زمان خود را بشناسیم و اکنون زمان عمل است. فاطمه با حالتی بغض آلود گفت: همسرم حتی راضی نشد که برای بدرقه اش تا دم در بروم؛ چون معتقد بود وداع کار سختی است و مرا آزارده می کند. فکر می کردی آخرین دیدارت باشد؟ آرام و متین پاسخ داد، اصلا چنین فکری نمی کردم. خبر شهادت را چه زمانی و چگونه شنیدی؟ روز تاسوعا از طریق یکی از دوستانش. گفتم لحظه ای که خبر شهادت را شنیدی پیش خودت چه گفتی؟ اصلا باورم نمی شد، هنوز هم باور نکرده ام و چشم براهش هستم تا برگردد. از آشنایی شهید با دکتر احمدی نژاد بگویید؟ شهید باقری از زمانی که آقای احمدی نژاد شهردار بودند همراه او بود. از چه زمانی وارد تیم حفاظت سپاه شد؟ هنوز ازدواج نکرده بودیم که عبدالله وارد تیم حفاظت سپاه شد؛ فکر کنم پیش از سال 82 بود. خاطره ای از همسفری شهید باقری با احمدی نژاد یادتان هست؟ یکی از خاطراتی که عبدالله همواره تعریف می کرد این بود که در یکی از سفرهای استانی با دکتر احمدی نژاد دخترکی قصد رساندن نامه به دکتر احمدی نژاد را داشت در شلوغی جمعیت به زمین افتاد، ناگهان دکتر سراسیمه از من خواست تا از ماشین پیاده شوم و دخترک را بلند کنم، این مسأله آنقدر برای احمدی نژاد مهم بود که دائما می گفت عجله کنید الان دخترک از بین می رود! عکس العمل احمدی نژاد به خبر شهادت همسرت را چگونه دیدی؟ دکتر بعد از شنیدن خبر به خانه ما آمدند بسیار گریه کردند و شنیدن این خبر برایشان سخت بود چون سال های طولانی عبدالله را در کنار خود دیده بودند. پرسیدم آیا شهید باقری زمان حضور در سوریه از تیم محافظت جدا شده بود؟ شهید باقری تا لحظه شهادتش در تیم حفاظت خدمت می کرد. سخن را با فاطمه تمام کردم و از برادر کوچک شهید پرسیدم؛ گفته شده لحظه شهادت کنار برادرت بودی از لحظه شهادت ایشان بگو؟ مجید سرش را بالا گرفت و با حالتی محزون درباره برادر شهیدش گفت: برادرم شب تاسوعا در تپه های بلاصم با لب های تشنه در حالی که تک تیرانداز گونه اش را هدف قرار داده بود، به شهادت رسید. بچه ها محاصره بودند به فرمانده خبر رسید که تروریست ها از سمت بالا به بچه ها اشراف پیدا کرده و تیزاندای می کند، لذا ما تصمیم گرفتیم برای رسیدن به آنها منطقه را دور بزنیم و نگذاریم تلفات بیشتری از ما بگیرند. عبدالله دو بار به فرمانده اصرار کرد تا قبول کند او جلوتر برود، برادرم همچنان اصرار می کرد حاج علی پذیرفت و خودش هم آمد، من از موضع خودم دو، سه موشک زدم. عبدالله گفت: مجید بلند نشو تا من آتش بریزم وقتی به تو گفتم بلند شو، همین که دو سه تا تیر را زد، مورد اصابت تیر تک تیرانداز قرار گرفت. دقیقا کدام منطقه شهید شدند؟ حلب، تپه های بلاصم. آقا عبدالله چند وقت در سوریه حضور داشت؟ داداش بار دومی بود که به سوریه رفته بود، البته این بار یک هفته زودتر از من برای شناسایی محور رفته بود و حدود یک ماه آنجا حضور داشت. عبدالله در عملیات "تپه شهید" و "کفر عبید" هم بود که آن مناطق به دست بچه ها تثبیت شد. برادر شهید آه سردی کشید و ادامه داد: اگر برادرم فقط 5 دقیقه بیشتر زنده مانده بود آزادی تپه های بلاصم را هم می دید. ما در تپه های بلاصم خسته شده بودیم، عبدالله می گفت: "بلند شوید، برویم" گفتم بچه ها خسته و تشنه هستند، با لحن شوخی گفت"بلند شید سوسول بازی درنیارید اینجا دست گرمیه، آقا فرمودند که اسرائیل تا 25 سال دیگر نیست و ما می خواهیم زودتر اینجا را تمام کنیم و اربعین به کربلا برویم تا ان شاالله از امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل (ع) مدد بگیریم برای جنگ با اسرائیل" که شهادت مجالش نداد و زودتر به سمت آقایش حسین رفت. فکر می کردی یک زمانی موقع شهادت برادرت کنارش باشی؟ اصلا فکر نمی کردم که شهادت برادرم را ببینم. اما می دانم که عاشق شهادت بود و به خواسته اش رسید. وضعیت کنونی سوریه را چگونه می بینید؟ الحمدالله؛ اکنون وضعیت خیلی خوب است، بچه ها بسیار پیشروی کرده اند و انشاالله تا چند وقت دیگر کیان اهل بیت آزاد می شود. اینبار به سراغ مادر شهید رفتم؛ مریم شیخ بهائی را زنی صبور و روزگار چشیده دیدم، چادر مشکی و عینکش صورتش را مهربان تر کرده بود خوش زبان بود و خونگرم، قرآن می خواند زمانی که من با برادر و همسر شهید صحبت می کردم. در ادامه گفت وگوها به ما پیوست و گفت: پسرم انقدر خوب بود که نمی دانم از کدام حُسنش بگویم، از احترام گذاشتنش به من و پدرش، از دلسوزی ها و محبتش به خانواده. او نمی گذاشت کوچکترین غم و غصه ای در درل ما جا بگیرد من دختر ندارم؛ ولی فرزندم هم جای همه ناداشته هایم را برایم پر کرده بود. عبدالله عاشق ولایت بود و همیشه می گفت مادر جان باید گوش به فرمان آقا باشیم و اگر ایشان دستور دهند، نه تنها خودم، بلکه چهار برادرم را نیز با خود به جبهه جهاد خواهم برد. پرسیدم مادر لحظه ای که خبر شهادت فرزندت را شنیدی چه احساسی داشتی؟ با صدای محزونی در پاسخم گفت: باورم نمی شد، هنوز هم نمی شود، دائما منتظرم تا برگردد. خاکسپاریش را دیدم اما مات و مبهوتم و هنوز چشمانم به در مانده تا عبدالله وارد شود. عبدالله خیلی بامحبت بود. زمانی که می خواست برود به من گفت "مادر از ته دلت راضی باش " گفتم من هیچ، من از خودم گذشتم، ولی این دو دختر به تو خیلی وابسته هستند، من جواب این ها را چه بدهم پاسخ داد "مادر شما 5 پسر دارید باید یک خمس بدهی" گفتم خمس شما هستید؟ گفت: "من که لایق و قابل نیستم" گفتم: انشاالله که هستی گفت پس دعا کن خمس بچه هایت باشم. از سال هایی که فرزندتان در کنار دکتر احمدی نژاد بود بگویید؟ عبدالله به دکتر احمدی نژاد بسیار علاقمند بود. می گفت دکتر به مهربانی و مدارا می آموزد و آنقدر خاکی است که وقتی پای صحبت مردم مستضعف می نشیند کسی باورش نمی شود که او رئیس جمهور است. از حسن تاجیک دوست بسیار صمیمی شهید باقری هم که در کنار ما حضور داشت خواستم تا از خاطرات خود با دوست قدیمی اش بگوید او گفت: من از سال 79 همزمان بادوران آموزشی سپاه در مجموعه اصفهان در کنار شهید باقری بودم. از همان دوران متوجه شدم که روحیات عبدالله به طور کلی با سیستم ما فرق می کند. تاجیک در بیان خاطره ای از دوستش گفت: موقعیت وضوخانه تا نمازخانه در پادگان مسافت طولانی داشت به همین دلیل بسیاری از مواقع مخصوصا در زمستان های سرد آن منطقه، کتری آب را روی سماور می گذاشتیم تا گرم شود و با آن وضو بگیریم ولی عبدالله برای وضو گرفتن بلند می شد و تا وضوخانه می رفت. یک روز از او پرسیدم چرا با آب کتری وضو نمی گیری؟ گفت: اگر با آب خنک وضو بگیری هم ثوابش بیشتر است و هم خوابت می پرد و دیگر سرکلاس ها چرت نمی زنی. این همکار صمیمی شهید باقری با لبخند ادامه داد: ما هم یک خط در میان این کار را انجام دادیم. ولی ارتباطمان را با کتری قطع نکردیم. عبدالله واقعا از عبادالله بود، او عبد واقعی خدا و ذوب در ولایت بود. شهادتش برایمان سخت بود و فراقش اذیتمان می کند و تنها چیزی که می تواند قلب ما را آرام کند این است که او شب تاسوعای حسینی به شهادت رسید و می دانیم که این آرزوی او بود که به آن دست یافت. از دکتر احمدی نژاد بگویید؟ دکتر احمدی نژاد در مراسم های شهید باقری حضور داشتند. هنوز هم مرتب با خانواده عبدالله تماس می گیرند و احوال آنها را جویا می شوند. از سفرهایی که در کنار شهیدباقری بودید تعریف کنید؟ سفرهای استانی دکتر احمدی نژاد با سفرهای استانی الان فرق می کرد و بسیار سنگین بود اگر به سفری همچون شیراز می رفتیم 6-5 روز در آن استان حضور داشتیم و مدام در برنامه بودیم موقع نماز که می شد می گفتم تازه باید نهار را صرف کنیم بعد از آن نماز بخوانیم. ولی عبدالله نماز اول وقت می خواند و بعد نهار صرف می کرد. من 15 سال با عبدالله بودم و هر چه در مورد او بگویم کم گفته ام فقط امیدوارم شهادت نصیب ما هم بشود. از تاجیک پرسیدم چرا پیکر شهید باقری با تأخیر به کشور برگشت؟ علت خاصی نداشت، جاده ای که بچه ها برای عملیات رفته بودند بسته بود و در ضمن مشخصات عبدالله باید در معراج سوریه هم ثبت می شد. پس از انجام کارهای تشریفاتی هم پیکر برای انتقال باید از حلب به سوریه می رفت به همین دلیل طول کشید. همکار قدیمی شهید باقری در مورد وصیت نامه این مدافع حرم هم گفت: عبدالله در وصیت نامه نوشته بود برایم شب هفت و چهلم نگیرید و هزینه اش را به فقرا بدهید و همینطور پیراهن و شال مشکی که با آن برای امام حسین عزاداری کرده ام را روی پیکرم داخل قبرم بگذارید ما هم طبق وصیت هایش عمل کردیم. پدر پیر پیرش که در جمع ما حضور داشت نیز سکوتش را شکست و گفت: از خدا متشکرم که فرزندم در این راه قدم برداشت.
پنجشنبه ، ۱۴آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]
صفحات پیشنهادی
از نحوه آشنایی با احمدی نژاد تا شهادت در تپههای بلاصم
از نحوه آشنایی با احمدی نژاد تا شهادت در تپههای بلاصم به خیابان آذربایجان و کوچه ملکی رسیدم بنرها با پیامهای تبریک و تسلیت مطمئنم کرد که راه را درست آمدهام اینجا خانه شهید عبدالله باقری است به گزارش خبرنگار دولت گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان عبدالله باقری هماحمدی نژاد:درباره برجام موضع نمیگیرم
رئیس جمهور سابق کشورمان در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه نظر شما درباره تصویب برجام چیست گفت فعلا درباره برجام موضع گیری نمی کنم به گزارش رویش نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران با اشاره مسئله فرهنگ در کشور اظهار داشت ما به لحاظ فرهنگی رو به جلو هستیم منتهی این موضوع بستگی به ایاز «حکم جالب محیطزیستی برای دو مجرم» تا «14 مسئول دولت احمدینژاد در زندان»
از حکم جالب محیطزیستی برای دو مجرم تا 14 مسئول دولت احمدینژاد در زندان تصاویر با شما سخن می گویند تصاویری بی روتوش با سخنانی بی روتوشتر می خواهیم با بخش خبری فوتو نیوز مقامات با شما بی روتوش از همیشه و رو در رو سخن بگویند از این پس عصرگاه هر روز فوتونیوز حرف و سخندرخواست رشیدپور از احمدی نژاد
هشدارنیوز - رضا رشیدپور در آخرین پست اینستاگرام خود نوشت آیا دکتر احمدی نژاد مهمان دید در شب خواهد شد کتمان نمی کنم که به شدت علاقه مند به گفتگو با احمدی نژاد هستم هشدارنیوز -رضا رشیدپور مجری تلویزیونی در آخرین پست اینستاگرام خود نوشت آیا دکتر احمدی نژاد مهمان دید در شب خواهدحسین شریعتمداری حامی دولت اصلاحات شد/ دولت احمدینژاد اصلاحطلب شد
حسین شریعتمداری حامی دولت اصلاحات شد دولت احمدینژاد اصلاحطلب شد اگر بخواهم انصاف به خرج دهم دولت اصلاحات نسبت به ساير دولتهاي سازندگي احمدينژاد و اعتدال لطفش به كيهان بيشتر بود روزنامه اعتماد نوشت مديرمسوول و سردبير روزنامه كيهان وقتي انصاف به خرج ميدهد حتي از دولت اصمحسن هاشمی: آیتالله هاشمی در انتخابات شرکت میکند/ احمدینژاد گفته بود حاضر است به نفع پدرم کنارهگیری کند
محسن هاشمی آیتالله هاشمی در انتخابات شرکت میکند احمدینژاد گفته بود حاضر است به نفع پدرم کنارهگیری کندمحسن هاشمی گفت احمدینژاد در سال ۸۴ اعلام کرده بود حاضر است به نفع آیتالله هاشمی کنار بکشد به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس سایت نامه نیوز گفت و گویی از محسن هاشمیآیا احمدینژاد به سیاست برگشته و با روحانی در انتخابات ریاست جمهوری رقابت می کند؟/پاسخ عباس عبدی
آیا احمدینژاد به سیاست برگشته و با روحانی در انتخابات ریاست جمهوری رقابت می کند پاسخ عباس عبدی عباس عبدی گفت اگر بخواهیم به آقای احمدینژاد به عنوان شخصیتی در سطح کلان نگاه کنیم به نوعی ایشان رقیبی برای آقای روحانی است آفتاب عبدی ادامه داد من مطمئن هستم که احمدینژاد هنوزاحمدی نژاد مهمان رشیدپور می شود؟ +عکس
رضا رشیدپور عنوان کرده که یکی از نزدیکان رئیس جمهور سابق به وی قول داده تا محمود احمدی نژاد در یک برنامه اینترنتی حاضر شود به گزارش پایگاه 598 چندماهی است که رضا رشیدپور مجری سابق صدا و سیما برنامه گفت و گو محور اینترنتی را اجرا می کند طبق گفته وی قرار است این هفته مصاحبه اش بارشیدپور: قول گرفته ام احمدی نژاد را جلوی دوربین بنشانم
رشیدپور قول گرفته ام احمدی نژاد را جلوی دوربین بنشانم رضا رشیدپور مجری تلویزیونی در آخرین پست اینستاگرام خود نوشت در هفتمین برنامه دید در شب ; یکی از نزدیک ترین یاران دکتر محمود احمدی نژاد روبه روی من نشست و گفتگویی بسیار شفاف و جذاب شکل گرفت به گزارش نامه نیوز اجرای برنامه هاز «هُلو» گفتن احمدی نژاد دلخور شدم
به گزارش سهیل سنقر به نقل از افکارخبر روزنامه شرق امروز یکشنبه ۹۴ ۸ ۱۰ گفت و گویی با کامران باقری لنکرانی وزیر اسبق بهداشت انجام داده که مشروح آن را در ادامه می خوانید آقای احمدی نژاد عبارتی درباره شما به کار برد که باعث دلخوری شما شد می خواهم از خودتان بپرسم چرا دلخور شدی-
گوناگون
پربازدیدترینها