تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835961257
نقدي بر فيلم پسر آدم، دختر حوا
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقدي بر فيلم پسر آدم، دختر حوا نويسنده: امير پويا پسر آدم، دختر حوا کارگردان: رامبد جوان فيلم نامه: محمدرضا احمدي پيش کوهي[ مشاور فيلم نامه و بازنويسي نهايي: سعيد حاجي ميري] مدير فيلم برداري: فرج حيدري[ با همکاري عليرضا زرين دست] صدابردار: بهروز معاونيان طراح صحنه و لباس: آتوسا قلم فرسايي طراح چهره پردازي: مهرداد مير کياني تدوين: سعيد حاجي ميري موسيقي: سيد بهنام ابطحي بازيگران: مهناز افشار، حامد کميلي، رامبد جوان، شيلاخداداد، فرامرز صديقي، ليلا اوتادي. تهيه کننده: سعيد حاجي ميري 124 دقيقه دستيار اول کارگردان و برنامه ريز: پوپک مظفري، دستيار دوم کارگردان: شهرام کيور. دستيار سوم کارگردان: علي جمالي. منشي صحنه: الهام راد. دستيار اول فيلم بردار: فرامرز حيدري( با تشکر از کوروش سيگارودي). دستيار دوم فيلم بردار: محمد کريمي. عکس: امير عابدي. مجري طرح و مدير توليد: آزيتا موگويي. مدير پشتيباني توليد و فني: مهدي خسروجردي. گروه فيلم برداري: بهروز سليماني، محمد عزت خواه، مجيد يادگاري، ميلاد حسيني، محسن رحيميان، رضا کرد، حميد داستار، دستيار صدابردار صحنه: سعيد بجنوردي، وحيد مقدسي. اجراي چهره پردازي: بهروز جان سپار، راحله نعمت زاده. دستياران طراح صحنه و لباس: سياوش ديداري، نفيسه فاضلي، رزيتا عليزاده. ساخت دکور: احمد رجبي. اجراي دکور: مجيد رجبي، رضا جان ديده، فرهاد شصتي، مجيد کارآمد. تصويربردار پشت صحنه: روزبه عباسي. صدا گذاري و ميکس: بهروز معاونيان، امير نوري، هدي رحمتي، حسين وفايي. دستيار تدوين و هماهنگي امور تصوير: حيدر بهبودي. خدمات فني پلاتو: محمد اسماعيلي پور. مسئول هنروران: کبري بختياري. سرپرست گروه بدلکاري 13: ارشا اقدسي. طراحي و اجراي پس زمينه دکور: پگاه دوست علي، اکبر شهرآبادي. تأمين آکسسوار صحنه: آباژور بهنام. گروه توليد: احمد کشوري، هايده مرندي، مدير تدارکات: داود ناظمي( با تشکر از داود طامهري). امور پشتيباني و هماهنگي توليد: سعيد عراقي. گروه تدارکات: محمد مهدي طيبي، رحيم خارابي ماسوله، مجيد حبيب دولايي، طراحي و اجراي عنوان بندي آغازين: ساسان توکلي فارساني. دستياران عنوان بندي: حميد شوارعان، کيان فروتن. طراحي و اجراي عنوان بندي واپسين: سعيد حاجي ميري. گرافيک رايانه اي( سي. جي. آي): فرهاد يوسفي. طراحي و اجراي سايت اينترنتي: ريحانه حاجي ميري، مرتضي بايرامي. طراحي و اجراي مواد تبليغي: غزاله حاجي ميري. برش نسخه منفي: عباسعلي علي اکبري، محمود عابديني. کينسکوپ ديجيتال نگاتيو اصلي: سعيد صبري( استوديو کنکاش). پشتيباني ديجيتال رکورد نگاتيو: محمد استاد. لابراتوار: سيماي جمهوري اسلامي ايران. مدير امور کيفي و ارزش يابي: بهمن کريميان. مدير پخش ديجيتال اکسن: هومن دارابي. اسکن نگاتيو: سيد حامد طباطبايي. اتالوناژ آنالوگ: مجيد محمدنژاد، ابوالفضل هاشم زاده. تنظيم رنگ ديجيتال: ميثم کمالي. پالايش تصاوير: هدي رحمتي، غزاله حاجي ميري. تثبيت تصوير: اردشير کامياب. چاپ: مهدي حيدري عشاق، مسعود شاپورزاده. ظهور: محمدرفيع اسدي الموتي، اکبر بخشي زاده، احمد شکرانه، مجيد دربان. شيمي و داروسازي: پدرام عظيمي زاده، مجيد دوستدار. پذيرش: منوچهر ثابت قدم، علي آقا کيانيان، منصور کاظمي نيا. مسئولان فني: عباس علي بخش نظري، روح الله عموزاده. مشاور رسانه اي: مهدي طاهباز. مشاور انتظامي: سرهنگ ناصر قزلباش. امور اداري و ارتباطات: فرخنده صناعي. امور مالي و حسابداري: محمود آتش فراز، نفيسه اسلامي، زهره طيبي، خدمات: برزو تقي نژاد، مهدي حاتميان، مسعود محسن زاده، خدمات دفتري: محرم ملکي، درويش علي جليلي، حامد پيري، محمد ملکي، باقر قدردان. حمل و نقل: مجيد حبيب دولايي، ايمان باباخاني، کامران کاظمي، ايمان يزدان خواه، منوچهر زندي. سينه موبيل: سيد رضا واعظ، تأمين اتومبيل هاي صحنه: احمد جلاليان. ساير بازيگران: زنده ياد کيومرث ملک مطيعي، حسين محب اهري، سعيد پيردوست، محسن قاضي مرادي، زنده ياد محمود بنفشه خواه، کيانوش گرامي، مهوش وقاري، ملکه رنجبر، عليرضا رياحي، سام گوشه، فرامرز روشنايي، اردشير کاظمي، ملک شريعت پناهي، حبيب اللهياري، هدايت الله سعادي، مرتضي وکيليان، عباس نجيب، برزو تقي نژاد، هومهر شاملو، عبدالرسول رحمان زاده، محمدرضا غياث آبادي، مريم يکه دهقان، داوود ناظمي، امين مقيمي، فرهاد متقي، مجتبي رضايي، علي جمالي، سيد احسان، پخش از سبحان گستر. مينا بزرگمهر( مهناز افشار) و فرهود زندي( حامد کميلي) دو وکيل جوان و تازه کار هستند که به شکلي ناخواسته و به دليل فريب کاري دو بنگاه معاملات ملکي، سر از يک ساختمان درمي آورند و ناچار مي شوند يک آپارتمان را با شراکت هم اجاره کنند. آن ها هر يک دفتر وکالت خود را سروسامان مي دهند، اما همواره با هم در مشاجره و رقابت هستند. شرط مي کنند هر کس موفق شد زودتر وکالت کسي را عهده دار شود، حق ماندن در آن ساختمان را دارد. ورود سيامک و خواهرش( ليلا اوتادي) به اين دفتر، عملاً اين شرط را باطل مي کند، چون ابتدا آن ها به مينا مراجعه مي کنند و سپس با دسيسه فرهود مجبور مي شوند پرونده را به او بسپارند. پرونده درباره زوجي است که پس از جدايي، بر سر حضانت فرزندشان با هم اختلاف دارند. مرد که ناصر نام دارد( رامبد جوان) مهندس ارشد يک شرکت خودروسازي است و ظاهراً مي خواهد پسر خردسالش سامان را با خود به خارج ببرد. همسرش محبوبه( شيلا خداداد) سردبير يک مجله اجتماعي است و علاقه مند به موضوع هايي مثل طرح حقوق زنان در جامعه. مينا براي جلوگيري از تضييع حق محبوبه، وکالت او را به عهده مي گيرد. به اين ترتيب، مينا و فرهود در پرونده اي مشترک رودرروي هم قرار مي گيرند و شرط تازه اي مي گذارند: وکيل بازنده بايد آن دفتر را ترک کند. ناصر و فرهود پرونده را تا آستانه پيروزي در دادگاه پيش مي برند، اما محبوبه با پيدا کردن محل اختفاي دو نفر از مطلعين( پدر و مادر ناصر) و دعوت شان به دادگاه، به قاضي ثابت مي کند که برخلاف ادعاي وکيل، ناصر قصد مهاجرت به خارج را داشته و مي خواسته سامان را هم ببرد. تير فرهود دوباره به سنگ مي خورد. تا زمان صدور رأي نهايي، کشمکش ميان دو وکيل هم چنان ادامه دارد. مينا پنهاني وارد اتاق کار فرهود مي شود و اسناد تازه اي پيدا مي کند و فرهود پس از اطلاع از اين ماجرا، در اقدامي تلافي جويانه وارد دفتر مينا مي شود و دستگاه شنود در گوشي تلفنش جاسازي مي کند. همه اين ماجراها لو مي رود و علني مي شود. پدر مينا( فرامرز صديقي) دخترش را به مدارا کردن با فرهود تشويق مي کند و مادر فرهود( مهوش وقاري) به پسرش پيشنهاد مي کند با مينا ازدواج کند! فرهود در ادامه شيطنت هايش به مينا اتهام ديوانگي مي زند و ميناي زرنگ، جوري صحنه سازي مي کند که پليس فرهود را به جرم صادر کردن چک بي محل، دستگير کند. همان زمان خبر مي رسد که مجلس شوراي اسلامي حق کفالت زنان بر فرزند را تصويب کرده است. مينا از خير شکايتش مي گذرد و چون تصور مي کند در اين بازي پيروز شده، انتظار خروج فرهود از ساختمان را دارد. فرهود نيز که قافيه را تنگ تر از هميشه مي بيند، در پي دفتر جديدي است. اما ناگهان اعلام مي شود که شوراي نگهبان مصوبه مجلس را تأييد نکرده است. اين بار فرهود پيروزمندانه، عذر مينا را از ساختمان مي خواهد. نااميدي مينا با پيشنهادي از طرف محبوبه، از بين مي رود و بازي دوباره ادامه پيدا مي کند. محبوبه در مجله اش و نيز در نشريات ديگر، بحث ضرورت دفاع از حقوق زنان را به شکل گسترده اي مطرح مي کند. مينا و محبوبه جمعي از زنان را در حمايت از اين قانون به خيابان ها دعوت مي کنند و راه پيمايي شکل مي گيرد. از آن طرف هم فرهود و ناصر يک راه پيمايي با مردان مخالف اين قانون راه مي اندازند. سرانجام مجمع تشخيص مصلحت، رأي به نفع زنان مي دهد و مينا و محبوبه پيروز مي شوند. زماني که همه آب ها از آسياب افتاده و فرهود نااميدتر از هر زماني است، ناصر ناگهان مي گويد که هم چنان عاشق همسر سابقش است. محبوبه نيز که فرزندش را دوباره به دست آورده، نمي تواند دوري ناصر را تحمل کند. مينا نقشه سرقت گذرنامه ناصر را مي کشد اما حين بالا رفتن از ديوار خانه ناصر، هر دو زن به دست پليس مي افتند و به کلانتري مي روند. در راه کلانتري، آن ها فرهود و ناصر را مي بينند که يواشکي از خانه محبوبه بيرون مي آيند. پس از اين دو سرقت ناکام، فرهود و مينا مي پذيرند که شرايط آشتي را به سبک خودشان براي اين زوج فراهم کنند اما خودشان نيز در موقعيت مشابهي قرار مي گيرند و رفته رفته به همديگر دل مي سپارند. در پايان ناصر و محبوبه به هم رجوع مي کنند و مينا و فرهود نيز در دفتر وکالت مشترک شان به کار مشغول مي شوند. داستان به جاي لودگي در شرايطي که به تعبير دوستي، « خنده هاي دندان نما» ي جواد رضويان تخته هاي محل نصب پلاکاردها و پرده هاي سپيد سالن هاي سينما را پر کرده و برخي از تماشاگران به بداهه هاي گاه بي لطف و بي نمک و گاه کاملاً بي معناي احمد پورمخبر مي خندند، ساخته شدن و- اميدورام- خوب ديده شدن کمدي رمانتيک پر فراز و نشيبي چون پسر آدم، دخترحوا با تمامي خام دستي هايي که دارد، غنيمتي خواهد بود و زنگ استراحت کوتاهي ميان اين يکي شدن هاي تأسف انگيز دو تعبير « کمدي» و « سخافت» در سينماي اين روزهاي ما؛ که البته در ماهيت به هيچ روي چنين يگانگي و مجاورتي وجود ندارد. فيلم دوم رامبد جوان بر صندلي کارگرداني، برخلاف اين همه لودگي که بر پرده مي بينيم و بخش طولاني فانتزي غيرضروري و بي اثر فيلم اول او اسپاگتي در هشت دقيقه را هم از خود انباشته بود، مي کوشد با « داستان»، با روابط شخصيت ها، با خلق موقعيت هاي بغرنج و از فرط پيچيدگي به شکل کميک در آمده، بيننده را به خنده و خوشي دعوت کند و اين، دست کم در اين حال و روزي که سينماي شبه کمدي ما دارد، مي تواند در خور اعتنا باشد. بيننده يا منتقدي که تمام مبناهاي تطبيق و شناخت او همين تاريخچه نحيف کمدي در سينماي وطني است، ممکن است فيلم را به دليل محوريت « لج و لجبازي» هاي دو شخصيت اصلي، داراي شباهت هايي به آتش بس، کمدي خوش رنگ و لعاب اما در واقع بي رمق و بي جاذبه چند سال پيش تلقي کند. اما محض اطلاع عرض مي کنم که به جاي شبيه دانستن فيلمي با اين همه مصالح داستاني پروپيمان( تا حدي که اواخرش کمي طولاني و داراي زمينه چيني بيش از حد به نظر مي رسد) به فيلمي که فقط به شکلي خارج از منطق و قاعده باورپذير يک « داستان» پيوسته کمدي، با « قطعه» هاي طنزآميز شبيه به آيتم هاي تلويزيوني( مانند توي خاک انداختن يکديگر، بريدن لباس هاي هم، شکستن ظرف ها يا مثلا خطاب اسامي « خانم نيازي و آقاي يوسف پور» به شکل « خانم پيازي و آقاي موسيرپور») قصد داشت خود را اقيانوسي از نمک جا بزند، مطلع باشند که سابقه اين نوع « کمدي رمانتيک» ها با داستاني از جنس پسر آدم، دختر حوا به دهه 1940 و فيلم هايي از سري کمدي هاي زوج درخشان اسپنسر تريسي/ کاترين هپبرن برمي گردد که زن و مردي را در کشمکش هاي ظاهراً کاري و حرفه اي مثلا بر سر وکالت يک زوج قرار مي دهند و اين کشمکش ها در اصل بستري براي جدل هاي شخصي و عاطفي/ ضد عاطفي لجاجت آميز ميان خود آن دو فراهم مي کند. و براي خود من به عنوان يکي از شيفتگان اين نوع کمدي رمانتيک ها که بهترين نمونه هايش را در تاريخ هنرهاي نمايشي دنيا در نوشته هاي نيل سايمن به ويژه دختر خداحافظي سراغ مي گيرم، اين نکته جالبي بود که چه گونه رامبد جوان و نويسنده فيلم نامه اش به مقدمه مربوط به مشکلات اجاره کردن دفتر و بعد استفاده از همين شراکت اجباري بين زوج اصلي، سير جذابي براي شروع شکل گيري همان خط داستاني معروف « دو وکيل داراي جدل و رقابت...» که گفتم، بنا مي کنند و آن را به نوعي با الگوي آرماني درام دختر خداحافظي يعني هم خانه شدن اجباري دو دشمن که ابراز خصومت به ابزار ارتباط عاطفي شان بدل مي شود، درمي آميزند. در اين بخش مقدماتي، تدوين سعيد حاجي ميري که بيش از اغلب محصولات ديگر دفترش سبحان فيلم براي اين فيلم کوشيده و علاوه بر تهيه و تدوين آن، فيلم نامه را هم تکميل و پرداخت و بازنويسي نهايي کرده، با « جامپ کات» هايي که بدون جلوه گري تکنيکي فقط به حذف زمان هاي مرده و پيوند سريع تر شوخي ها و موقعيت سازي ها به طور متوالي کمک مي رساند، نقش کليدي داشته است. و گرنه به لحاظ مصالح فيلم نامه اي، ممکن بود اين بخش کم رمق تر و طولاني تر از آن چه اکنون حس مي شود، به نظر برسد. برخلاف ظاهربيني هاي مرسوم که چهره هاي مشخص را همواره براي نقش هايي مشخص مي خواهد، اين که نقش اصلي مرد فيلم را محمدرضا گلزار بازي نکرده، بسيار به نفع آن شده است. گلزار البته منهاي بازي درس گرفتني کارنامه اش يعني شخصيت جهان فيلم بوتيک، در آتش بس هم تنها عنصر گاه نمکين فيلم به حساب مي آمد که به ويژه در سکانس هاي منقطع سوالات مرد از همسرش درباره اين که « جون من اون روز تو نبودي پشت فرمون؟»، حتي مي تواند فقط با بازي اش از تماشاگر خنده بگيرد. بنابراين مقصودم از اين اشاره، اين نيست که بازي او به فيلم دوم جوان لطمه مي زد. مي خواهم بگويم از خود ميلاني که استاد اين تمهيدهاست تا ديگران، که نگاه شان فقط به تاريخ سينماي ايران آن هم تنها در ابعاد هم دستي اش است، لابد دوست دارند مسأله الگوبرداري يا تأثيرپذيري از آتش بس را پيش بکشند که دلايل ژانرشناسانه رد اين ظن را مطرح کردم. اما در توصيف بازي حامد کميلي بايد اضافه کنم که او جلوه تازه و قابل قبولي از تنوع توانايي هاي در حال تکميل خود را در اين فيلم به نمايش گذاشته که مثلا در لحظه واکنش نشان دادن با لبخندي تلخ و رودست خوردن در انتهاي اولين سکانس کافه نشيني فرهود و مينا، در آن سکانسي که فرهود با رندي پدر مينا( فرامرز صديقي) را از انسانيت و مسئوليت پذيري و فداکاري البته ساختگي و دروغين خود خرسند مي کند يا در تمام جاهايي که فرهود به اجبار شرط هاي مينا را مي پذيرد و عجز و بيچارگي در چهره و رفتارش جاري است، موفق مي شود بدون تخطي از جنس کمدي فيلم که به هر حال کمدي متکي به کمدين نيست، لحظه هاي مؤثري بيافريند که در کنار موقعيت و متن، به بازي او هم وابستگي هايي دارد. در عوض مهناز افشار در نمي دانم چندمين تجربه نقش کميک، هم چنان درجا مي زند و جز چشم و ابرو آمدن و دندان به هم فشردن و ديالوگ هاي عصبي را با لحن نفرين و ناله گفتن، چيزي به مصالح فيلم نامه اي نقش اضافه نمي کند که هيچ، حتي مثلا در جايي مثل گريه بعد از ديالوگ « من و اشک؟» هم طرز رفتار و زاري و گريه اي پيدا و اجرا نمي کند که به قابليت کميک صحنه بيفزايد. او هم چنان وقتي مي خواهد جدي و تراژيک باشد و نقش و نگاه ها و نشانه پردازي هاي به شدت بيروني اش تماشاگر را به تأسف و اندوه براي شخصيت وادارد، مانند خود فيلم تسويه حساب مي شود که به عنوان کمدي ناخواسته، بارها بيش از آتش بس مفرح است. اما وقتي مي خواهد به زور کميک باشد، چيزي افزون بر همان رفتار به شدت فانتزي و خارج از قواعد قابل باور يک کمدي رمانتيک دور از بي منطقي هاي عمدي دنياي فانتزي عرضه نمي کند. در ميان شوخي هاي متناسب با عادت هاي روز و گاه هم شرايط اجتماعي ما، فيلم گاه بسيار خوب و گاه به شکل تعجب آوري ضعيف و ساده انگارانه عمل مي کند. مثلاً شوخي مربوط به کانديدا شدن مينا براي نمايندگي مجلس به هدف اصلاح قوانين مربوط به حقوق زنان، با تبصره « البته اگه رد صلاحيت نشدين»، از مواردي است که حتي در همين نقل قول هم بانمک به چشم مي آيد يا اين شوخي کلامي که بنگاهي ها شغل فرهود و مينا را از آن هم به دروغ در کنار واژه « مهندس» مي گويند( مثلاً « شغل مهندس، کار نشره»!) که عادت عيني اين قشر در توصيف افراد به تعبير آن ها « با کلاس» است، به خوبي در اوايل فيلم جا مي افتد. اما مثلاً بخش طولاني راه پيمايي دو دسته زنان و مردان براي تقويت قوانين مربوط به گرفتن حضانت بچه هاي طلاق به نفع خودشان، به قدري فانتزي و فراتر از واقعيت جاري فيلم و فضاي داستاني آن است که به هيچ عنوان نمي توان آن را در دل اين داستان محدود و متمرکز بر روابط دو زوج، پذيرفت. موضوع فقط اين نيست که اين نوع راه پيمايي ها و آن تأثيري که مثلاً رسانه ها و جرايد در هدايت شان دارند، دور از مناسبات ايراني و در اصل برگرفته از مدل هاي مشابه روي دادن چنين تجمعات اعتراض آميزي در جوامع غربي است؛ موضوع مهم تر اين است که ابعاد مشخص معادلات چهارسويه شخصيت هاي اصلي، اصلاً نيازي به اين گسترش تا سطح يک مناقشه اجتماعي زن و مردي ندارد و ورود آن به داستان، مانند بغل کردن گربه توسط آقاي قنبري( مرحوم کيومرث ملک مطيعي در يکي از آخرين بازي هايش) در همان راه پيمايي، يا حضور پدر( اردشير کاظمي) در جمع زنان به اين معنا که با احقاق حق آنان موافق است، تا حد خروج از دايره رخدادهاي منطقي و رئال فيلم، بي ربط است. در نهايت، مي توان اين نوشته نه چندان تفصيلي را به اين جمله توأم با نتيجه گيري کلي ختم کرد که داشتن و ساخته شدن سالي دو سه فيلم با داستان و پيچ و خم هاي روابط شخصيت ها و گاه شوخي هاي خوب نوشته شده مانند اصرار ناصر( رامبد جوان) به « چراغ خاموش» پيش رفتن در کار پرونده جدل او و همسرش( شيلا خداداد)، از تداوم ساخت و اکران ده ها زندگي شيرين و لج و لجبازي و شير و عسل و ازدواج در وقت اضافه بهتر و بهبود بخش تر خواهد بود. گيرم که يکي دو جا مانند « بسکتبال» خطاب کردن فوتبال توسط آقاي قنبري يا سکانس زائد رقص تک نفره ناصر( البته با اجراي استادانه خود رامبد جوان) هنوز نشانه هايي از همان نوع شبه کمدي ها هم داشته باشد. حتي اگر از اين ويژگي ساختاري اغلب فيلم هاي مشابه اين نوع کمدي رمانتيک هاي مبتني بر رقابت و خصومت زوج عاشق محروم باشد که در پايان، همه چيز را به خوشي مطلق برگزار نمي کنند و باز به فراهم بودن زمينه جدل هاي دوباره و مداوم زوج بعد از تحکيم رابطه شان معمولاً در قالب ازدواج، طعنه اي ديگر مي زنند. در فيلم بزرگ دختر خداحافظي که از همان ايده همراهي ناگزير دو نفر به عنوان الگوي شکل گيري داستان تا فصل مهم دزديده شدن کيف زن، حتي به طور غيرمستقيم الهام بخش سازندگان پسر آدم، دختر حوا بوده، وقتي زن و مرد درمي يابند که آن همه دشمني در اصل ابراز عشق شان بوده و سرانجام ازدواج مي کنند، مرد در نجواهاي زيرلبي پيش از به خواب رفتن به فکر بازي بهترش در اجراي بعدي تئاتر و زن در حال نقشه کشيدن براي تغيير دکوراسيون خانه شان است! طعنه اي دربردارنده اين فرضيه مقرون به حقيقت استاد نيل سايمن که خودش با چهار بار ازدواج و جدايي مي دانست « آخرش هم هيچ وقت درست نمي شود»! فيلم دوم رامبد جوان با تمام احترامي که برمي انگيزد، از چنين نگاه ظريفي در پايان، مطلقاً بي بهره است. منبع: ماهنامه سينمايي فيلم شماره 413
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 711]
صفحات پیشنهادی
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها